سلام دوستان خوبم. عدسیم خیلی قشنگ شد اما جا نیفتاد برا همین مجبور شدم بزارم واسه امروز ک بهتر بشه. اینجور غذاها بهتره از صبح زود گذاشته بشه ک لعاب بگیره و خوب جا بیفته.برا همین دیشب مجبور شدم سریع ی ماکارونی بزارم و شاممو تغییر دادم[نیشخند]
جوانه ها : یک روانشناس گفت: همان طور که نادیده گرفتن ترسهای کودک اصلا منطقی نیست، مجبور کردن کودک به شجاع بودن هم منطقی نبوده و تبعاتی را در پی دارد. مرجان کربلایی روانشناس و درمانگر کودک و نوجوان درباره آسیبهای مجبور کردن کودکان به شجاع بودن، اظهار کرد: ما همه در طول زندگی، ترس را به عنوان یک هیجان طبیعی تجربه میکنیم. شکی نیست که ترس با علائم گوناگون خود هیجان مفیدی برای حفظ و نگهداری خود، از آزار و اذیت است، زیرا فرد را از دست زدن به اعم
تو پست قبلی گفتم که سخته که یک نفر رو یهو از زندگیت حذف کنی. متاسفانه این اتفاق کم و بیش افتاد و من مجبور شدم عزیزی رو تو زندگیم کمرنگ کنم که از حضورش تو زندگیم نفع میبردم. حالا این مهم نیست. به مرور باهاش کنار میام. اما این دو سه روز گذشته داشتم دنبال دلایل این نوع رابطه که در اون مجبور میشی یهو یه نفر رو بذاری کنار هم میگشتم (چه پیچیده شد جمله!). یکی از دلایلی که ما یهو به آدما بیاعتماد میشیم، مهرطلب بودنمونه.
حال مریم رجوی وخیم تر شداو قبل از مرگش هر نیم ساعت 10 بار آب می نوشدرومه خراسان در گزارش امروز خود به وضعیت گروهک تروریستی مجاهدین خلق پرداخته است. در بخشی از این گزارش آمده است:مریم رجوی به تازگی به شکل جدی تری با سرطان [روده] دست و پنجه نرم می کند. او مجبور است در نیم ساعت، 10 بار آب بنوشد!. مشکلات بزرگی برای این گروهک ایجاد کرده است. به گزارش فرانگربیماری مریم رجوی سرکرده عملیاتی این گروه (که مجبور است در نیم ساعت، ۱۰ بار آب بنوشد!) در کن
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، من روی سیّارهی مسی جدید،عطرفروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم. عطر خاک بارونخورده میفروشم عطر چمن کوتاهشده عطر زعفرون و برنج عطر بازار خشکبار و ادویه بوی اقاقیا توی کوچهها، تو فصل بهار و من فكر كردم كه حالا كه این عطرها به دفعات به طور رایگان در دسترسم هستند ، زندگى رو آسون تر بگیرم و ازشون استفاده كنم مخصوصا عطر آدمهایى كه نمى دونیم تا كى مجال بودن در كنارشون را داریم
دل تنگی برای جایی که روزی نوشتن را از آنجا اغاز می کنی، تصادفی نیست، یعنی باید یک سری اتفاق ها بیفتد، تیری به جایی بخورد، پایی به زمینی نرسد و چیزی برای گفتن باشد. من اینجا آمدم، چون باید بنویسم. نه در فیس بوک و نه در شبکه های اجتماعی دیگر، که نه مجبور باشم نصب کنم و نه مجبور باشم عکسی را بازگذاری کنم. مرگ ها و تولدهای فراوانی رخ داده است. مرگ زن و مرد کوهنورد. آدمهایی که درطبیعت گم شده اند.
دیشب همسرجون مجبور بود بره فیروزکوه و شب هم نمیتونست بیاد من و بچه ها هم بعد از شام رفتیم خونه مامان چقدر حس قشنگی بود موندن تو خونه پدری. نگاه علی وقتی نمیتونست تصمیم بگیره اتاق خاله اش بخوابه یا کنار مادرجونش اخرشم به من نگاه کرد و پیش خودم موند شیطنت هاشون قبل از خواب من رو یاد شیطنت های خودم و داداشام مینداخت که قبل از خواب به حدی سر و صدا میکردیم که اخرش با داد بابا مجبور بودیم خودمون رو بخواب بزنیم و کم کم خوابمون ببره پچ پچ های تا نزدیک
هنوزم که هنوزه گاهی یه چیزایی عین برق از جلو چشمام رد میشه خاطراتی که هیچ کدومش مزه شیرین نداره.و کامم رو یاداوریش تلخ میکنه شب اول ازدواجم فهمیدم مشکل جنسی داره و تا 4 سال باکره بودم و بدون اینکه بزارم کسی چیزی بفهمه وقتی شب 20تم ازدواجم جرئت کرد اومد کنارم خوابید و شب دچار تشنج شد و مجبور شد بهم بگه که صرع داره مشکلات مالی فراوونی که داشت و من مجبور بودم دو شیفت کار کنم و اون عین خیالشم نبود خیانتی که دیدم و شخصیتم جلوی همه خرد شد وقتی منو به
علت هنگ کردن گوشی های اندرویدی و آیفون اپل چیست؟ در حال حاضر، میلیاردها کاربر در سراسر دنیا مجبور به استفاده از گوشی های iOS و اندرویدی ساخت دست کمپانی های مختلف هستن و بیشتر اوقات کاربران به خاطر مواجه شدن با مشکل هنگ کردن در گوشی های خود بسیار آزرده خاطر میشن؛ در واقع معمولا همه ما با هر گوشی یا تبلت، حداقل یک بار به این مشکل برخورد کردیم که گوشی مون هنگ یا سرعت اون به شدت کند شده که مجبور به راه اندازی مجددش شدیم.
در زندگی موقعیتهای بسیاری پیش میآید که مجبور میشوید تصمیمهای سختی بگیرید که به مذاق هیچ کس خوش نمیآید. در مواجهه با اختلافاتی که با خانواده همسرتان پیدا میکنید، ممکن است بارها مجبور به گرفتن چنین تصمیمهایی بشوید متاسفانه چنین موقعیتهای دشواری به وفور در زندگی شویی پیش میآید و در بدترین حالت گاهی سالها یا حتی تا پایان عمر به طول میانجامد. بااین حال ریش سفیدها گاهی اوقات میانجیگری میکنند، پیچیدگیها را از بین میبر
بعضی روزها یه جوری اند. انگار پدرکشتگی دارن باهات. برای پسرت دل درد میارن. برای خودت سردرد از بهانه های همیشگی پسرت برای مدرسه نرفتن، داری ظرف میشوری و کلی لباس توی ماشینت می چرخه روز بدقلق آب سرد رو میریزه تو لوله های خونه ت و گاز رو میبره.انقدر لجبازه که پشت در حیاط آب رو از زمین میکشه بیرون تا زنگ بزنی سازمان آب و همون آب سرد توی لوله ها هم بره و جاش هوا بپره بهت تازه کاری میکنه مامور گاز و آب رو برق هم بگیره که مجبور بشی زنگ بزنی به تعمیرک
یکی از نیازهای فرزندان نیاز به امنیت است. مهمترین امنیت ، آرامش کلامی و رفتاری والدین است.والدینی که در تربیت فرزند مدام داد و بیداد می کنند، بدانند که این کودک تا جایی مجبور به تحمل است و بعد از مدتی دیگر مجبور به تحمل نیست. مثلا بعد از سن 12-13 سالگی این اجبار از او گرفته می شود و فرزند به محیط بیرون کشیده می شود. حتی او حاضر است در پله درب خانه بنشیند ولی در خانه نباشد چون در خانه آرامش ندارد.
اداره ی فعالیت های مدیریت شهری در سال آینده با قرض
هر گاه منابع مدیریت شهری از درآمد های پیش بینی شده کمتر از هزینه های آن شود، مدیریت شهری مجبور می شود این کسری را به طرق مختلف مانند قرض گرفتن از بانکها از طریق اوراق مشارکت، وام و . ، جبران کند. محاسبات نشان می دهد که در لوایح تقدیمی بودجه به انجمن شهر، اگر کل درآمد های مدیریت شهری را در نظر بگیریم که باید به مجموع مصارف مدیریت شهری برسد، باز مدیریت شهری مجبور است در سال آینده از طری
نازنین مادر
اینروزها که کمی کمتر در آغوشم جای گرفتی رو بمن ببخش.ببخش که لحظات سختی رو تجربه کردم و تو با اون قلب مهربونت سعی کردی بفهمی اندوه دلم رو و بهم دلداری میدادی.ببخش که مجبور بودی با اون دستای پاک و کوچولو اشکای روی گونه های منو پاک کنی و درک کنی که چه روزای بدی رو دارم میگذرونم.
ببخش که مجبور شدم برات توضیح بدم مرگ یعنی چیدایی جون رفته پیش خدا یعنی چی
پسرک ناز من مامان این روزای بد رو اصلا دوست ندارم.اینروزایی که برادر نازنینم ت
به حد و مرزش فكر نكنبه اینكه تا كجا پا از گلیمت باید درازتر كنی و حتا به اینكه مجبور باشی پا روی قلبت بگذاری!!!!اراده كه كنی كوه را هم جا ب جا میكنیكه خودت گفتی چنینی*انما امره اذا اراد شیا ان یقول له كن فیكون
جوانه ها : پدر و مادرها الگوی کودکان هستند، بنابراین بدقولی کردن آنها آسیبهای جدی به روان کودکان وارد میکند.بیشتر افراد در طول زندگی خود بر اساس موقعیتی که در آن قرار میگیرند قولها یا وعدههایی را میدهند که ممکن است، نتوانند به آنها عمل کنند که اگر این بدقولی کردن در مورد کودکان صورت بگیرد، به علت اثرهای منفی که بر تفکر، رفتار و عزت نفس کودکان میگذارد، اهمیت بیشتری دارد.او بیان کرد: یکی از شرایطی که در آنها والدین مجبور م
ازدواج اجباری چند قسم است.ازدواجی که از سوی والدین تحمیل می شود.ازدواجی که از سوی سرپرستان فرد چون برادر بزرگتر، کاکا و . اجبار می گردد.ازدواجی که از سوی خود فرد به خودش تحمیل می گردد.ازدواجی که قبایل تحمیل می کنند. مثل ازدواج های خون بس.معمولا افراد به دلایل مختلفی درگیر نوع اول و دوم ازدواج های اجباری می شوند که گاه آنها به سمت ازدواج های اجباری نوع سوم یعنی خود تحمیلی سوق می دهند.خواستگاه جزو آشنایان نزدیک والدین یا سرپرستان می باشد و به ق
سگی داریم به اسم تارزان. خیلی باهوش است. اگر یکی از بچهها وقت بازی کفش و لباسش را در کوچه جا بگذارد، تارزان میرود و میآورد. سه سال پیش، اول بهار خانه تکانی کرده بودیم. رختها را هم شسته و تو باغچه روی بند آویزان کرده بودم. طرفهای عصر باران گرفت. مجبور بودیم رختها را جمع کنیم. اما در همین وقت چند نفر از همسایههامان آمدند خانه ما برای درد دل و صحبت کارمان ناتمام ماند. سرگرم صحبت شده بودیم و یادمان رفته بود بقیه رختها را جمع کنیم. با مهمانان شا
نام تجاری ژاپنی Uniqlo پس از آنکه به نظر می رسد سوء مدیریت به مسخره کردن ن مجبور به کار جنسی در طول جنگ جهانی دوم ، مجبور شده است تبلیغات خود را از کره جنوبی جلب کند.این تبلیغ 15 ثانیه ای پس از به نظر می رسید که زیرنویس های کره ای اشاره ای به دوره ای داشته است که در طی چند سال اخیر تنش شدید دیپلماتیک بوده است توسط مصرف کنندگان مورد انتقاد قرار گرفت.در آگهی ، از آی مد 97 ساله Iris Apfel ، طراح 13 ساله ، خریس راجرز ، سؤال می شود که او در سن خود چه چیزی را
به عصر حجر برگردیمسید محمدرضا متقیدانشجوی دکتری حقوق عمومیحدود ساعت هفت شب روز شنبه، 25 آبان، وقتی که سوپرمارکتی محل با حالتی مستأصل، و با لبخندی طعنهآمیز در چشمانم زل زد و گفت: آقا نقدی حساب کن، کارتخونا از کار افتادن»، و من مجبور شدم به سراغ کیفپولی بروم که حتی اینروزها برای شارژ کارت مترو و تاکسی سواری هم نیازی به کاغذهای درونش نبود، هیچ وقت باورم نمیشد نزدیک یک هفته از ابزاری کاربردی که در هر لحظه زندگی این روزها، ردپایی از آ
آخه درسته برای یه درس دو واحدی معارف که تاحالا یک جلسه آنلاین برگزار شده و استاد اصن درس نداده ۱۰۰ صفحه جزوه رو بخونیم!؟ تازه بماند مارو مجبور کرده کای دوره نهاد رو بگذرونیم. آدم رقبت نمیکنه درس بخونه! کم بده و گزیده!
جراحی شدم و بعد از یک هفته به دلیل مسمومیت دارویی کلیه هام از کار افتاد و مجبور شدم دیالیز شمهفت بار دیالیز شدم تا خدا رو شکر کلیه هام راه افتادحدود یکماه بستری بودم و تازه به سرکار برگشتم. خدا همه مریض ها را شفا بده
هربار میشینم پای حرفای میلاد کیمرام - از برنامه شب یلداش گرفته تا برنامه عید و همین برنامه امشب دورهمی - وسوسه میشم برم سراغ اون چیزایی، اون هدفایی که گوشه دلم داشتم و مجبور شدم کنارشون بذارم. میگم برم سراغش، برم پیشو بگیرم، برم دنبالش کنم، برم.ولی.امان از این ولی!
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ.ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که اون روز ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!یک ﻧﻔﺮ دیگه ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!اتومبیل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،و ﻧﻔﺮ بعدی ﺑﻪ ﺍﯾﻦ
طبیعت لطف بخصوصی به کسی نمی کند. طبیعت با همه به یک شکل رفتار می کند هر بذری را که در زمین بکارید طبیعت آن را می رویاند هر بذر اندیشه ای را که در ذهن خود بکارید طبیعت آن را هم می رویاند همه چیز بستگی به شما دارد.
قرار نبود دیگه حرف و سخنی از شرکت قبلی باشه به نظرم میومد زیادی غیبت کردم و خدا از سر تقصیراتم نمیگذره! اما چند روز پیش یه اتفاقی افتاد که مجبور شدم دوباره به تجربیات سالیان نه چندان دور مراجعه کنم! بعدش دیدم بد نیست کهاین گنجینه پر از تجربه رو گاهی باز کنم بقیه هم ببینن توش چی بوده
بیایید با مثالی از یک تاجر موفق شروع کنیم.برایان ویلیام، فکر می کنم شما او را نمی شناسید. ولی باید او را بشناسید.پنج سال پیش، ویلیام با دختری زیبا ازدواج کرده بود که او را دوست داشت.اما پس از چند ماه، او نتوانست هزینه زندگیشان را بپردازد. همسرش مجبور بود کار کند و به شوهرش کمک کند.
وقتی تازه اومدم شهر ایکس، دو روز فقط گریه کردم بدون آب و غذا.برام غم انگیز بود، الان هم غم انگیزه شاید نه به شدت قبل.آرزو کردم پیش خانوادم باشم.مجبور شدم بیام ته دنیا.چون کار می خواستم و حقوقی که باهاش مستقل باشم, هرچیزی دوست دارم برای مادرم بخرم و بقیه ش رو پس انداز کنم.می تونستم تهران بمونم با یه کار خوب اما از این شهر شلوغ و تنهایی خسته شده بودم.اینجایی که هستم می تونم آخر هفته ها برگردم خونه.با فاطمه نامی اشنا شدم شیرازی.خیلی اروم و باصفا.د
یه چیزی خیلی اعصابم رو بهم میریزه و دچار دوگانگی میشم!!!! از طرفی وزیر بهداشت میگه تردد نکنید و بمونید خونه و از اون طرف باید مثل یه روز عادی برم سر کار و با فاصله کمی از همکارم بشینم. آقای وزیر به رئیست بگو که چرا ما رو مجبور به رفت و آمد میکنی؟! اونم کاری که میشه با دورکاری انجام بشه.
مردی که روز آمدنش برایت یک بغل آهنگ ناب میاورد که روز رفتنش از سر دلتنگی مجبور نشوی هر بنجلی را گوش کنیچطور می شود دوست نداشت؟مردی که روز آمدنش برایت همه فیلم های ناب سینمای جهان را میاورد که روزهای تنها ماندنت نیفتی به جان کنترل تلویزیون و مجبور نباشی هرچه بخوردت می دهند ببینی را چطور می شود دوست نداشت؟مردی که با یک بغل آهنگ و فیلم و کتاب خوب به دیدنت میایدخودش هم میداند قصد ماندن ندارد.
پ ن : سعدی ِ جان میگوید : تو جفای خود بکردی و نه من نم
درباره این سایت