نتایج جستجو برای عبارت :

این دبیر گیج گول کوردل تاریخ، تا مُذَهّب دفترش را گاهگه می خواست، با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید، رعشه می افتادش اندر دست.

هر چه دلت خواست نه آن ميشود/آنچه خدا خواست همان ميشوددوش که غم پرده ما مي‌دریدخار غم اندر دل ما مي‌خلیددر بَرِ استاد خرد پیشه‌امطرح نمودم غم و اندیشه‌امکاو به کف آیینه تدبير داشتبخت جوان و خرد پیر داشتپیر خرد پیشه و نورانی‌امبرد ز دل زنگ پريشانی‌امگفت که در زندگی ‌آزاد باش!هان! گذران است جهان شاد باش!رو به خودت نسبت هستی مده!دل به چنین مستی و پستی مده!زانچه نداری ز چه افسرده‌ایوز غم و اندوه دل آزرده‌ای؟!گر ببرد ور بدهد دست دوستور بِبَر
در ادامه‌ی آنچه در مورد فواید نماز نوشتم چهارمين بخش آن را اينجا مي‌نویسم. مي‌توانید آن را دلنوشته‌هایی در مورد نماز بناميد. همچنین سه قسمت قبل را مي‌توانید از طریق لینک‌های زیر بخوانید: اندر فواید نماز (1) اندر فواید نماز (2) اندر فواید نماز (3) در ادامه اندر فواید نماز (4) را مي‌خوانید: وقتی در اين هیاهوی زندگی از همه چیز و همه کس نا اميد مي­شوی و از همه چیز خسته و دده مي­شوی دیگر به هیچ چیز اميد نداری یاد خدا ميافتی.
خواست کمي مرد شود  در افیون غرق شود تکرار و کمي طرد شود برای شهر طاعون شود   شهر شود عاری از مرد و زن شود اينچنین گلایلی در تن او مست شود تیغ شود زن بشود هویت بی سر بشود بوی برکه خون شود رنگ شود زرد شود   خواست کمي مرد شود درختی در انکار تبر شود دنیای خشم برزخ بشود خط ممتد نابودی بشود  خواست کمي مرد شود شرح جنون روح شود خواست زنی مرد شود حجم تنش گرم شود گریه غمگین ترین شهر پر از هیاهو بشود کابوس خواب مثل اخر تمام قصه ها زخم شود  او فقط خو
مقاله کوتاه اندر باب انتخابات گزینش بهترین ها ما به عنوان یك ملّت با پیشینه درخشان فرهنگى ونقش كا ر ساز در تمدّن اسلامى و بشرى و داراى سهم قابل توجّه در پیشبرد دانش جهانى، وتوسعه فرهنگ تمدن پیوسته د ر طول تاريخ، شایستگى هاى خویش را نشان داده ایم. اكنون نیز باید با باور كردن ظرفیت ها، استعدادها و توانایى هاى ملّى، سرنوشت خود، را در جهان كنونى، آگاهانه رقم زنیم باآغاز دوره انتخابات، ریاست جمهوری وشوراهای ولایتی یکبار دیگر، شایستگی ،ظرفیت وت
هنر آموز کز هنرمندیدرگشایی کنی نه در بندی☆هر که ز آموختن ندارد ننگدُر برآرد ز آب و لعل از سنگ☆و آنکه دانش نباشدش روزیننگ دارد ز دانش آموزی☆ای بسا تیز طبع کاهل کوشکه شد از کاهلی سفال فروش☆وی بسا کوردل که از تعلیمگشت قاضی القضات هفت اقلیمهفت پیکر نظامي(اين کتاب به هفت گنبد و بهرام نامه هم شهرت دارد)
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر مي‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمي‌خاست علی باشی و در ميدان نجنگی، داغ از اين بدتر؟ خدا او را به بزم عشق بازی شعله‌ور مي‌خواست علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر علی بودن هنر مي‌خواست نباید شعله اين ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر مي‌خواست به پای اين کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان پیغامبر مي‌خواست مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد
اندر پیچ و خم آبی ها و نارنجی ها
که وقتی سقوط ميکنی مثل رنگهای آبنابت چوبی به هم تنیده مي شوند و تورا یاد هیپنوتیزم مي اندازند.
که وقتی به فکر چیزهای جدی نیستی مي آیند و از چیزهای وخیم خیلی جدی مي گویند.
زندگی را در خطر تنیده اند.
آبی ها و نارنجی ها
دوران شکوهمند رزیدنتی هم شروع شد! و تقریبا سه ماهش گذشت. چندتا درس همين اول کار گرفتم: مثلا اينکه هروقت فک ميکنیم اين دیگه اخر سختی هامونه ميبینیم نه! بازم سختی های بیشتری در راهه!!
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا شربتی تر از سم فراقت باید تا کند لذت وصل تو فراموش مرا هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند به دهان تو که سم آید ازآن نوش مرا سعدی اندر کف جلاد غمت مي گوید بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
معنی عبارات و کلمات مشکل اين حکایت :بخسب:بخواباز نماز شب بازماندم:نتوانستم نماز شب بخوانمخون اندر آن خشک شده بود:بی حس شده بود(کنایه)اندر:در قدیم به جای حرف اضافه "در"به کار مي رفت.ای تن رنج از بهر خدای بکش: ای جسم من،اين سختی را برای رضای خدا تحمل کندرجت:مقام اولیا:دوستان خدامستجاب:برآورده شدن دعا
امام حسین (ع) : آیا نمي بینید که به حق عمل نمي گردد و از باطل دست نمي کشند اکنون باید هر انسان مومنی که در راه خدا گام بر مي دارد به دیدار خداوند مایل باشد و به جهاد در راه خدا بشتابد من هم اکنون مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز مایه دلتنگی نمي بینم.و اندر آنجا که باطل امير است و اندر آنجا که حق سر به زیر است و اندر آنجا که دین و مروت پایمال و زبون و اسیر است راستی زندگی ناگوار است مرگ بالاترین افتخار است، و اندر آنجا که از ظلم و بیداد مي کشد
ششمين روز کارآموزی هم به سرعت برق و باد گذشتو من فکر ميکنم از اولین روز تا امروز کلی تغییر کردممثلا دیگه خیلی راحت تر با بیمارا ارتباط برقرار ميکنمدیگه موقع انجام یه کار  ساده مثل علائم حیاتی چک کردن تمام بدنم دچار رعشه نميشه
تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون نک کش کشانت مي برند انا الیه راجعون تا کی زنی بر خانه‌ها تو قفل با دندانه‌ها تا چند چینی دانه‌ها دام اجل کردت زبون شد اسب و زین نقره گین بر مرکب چوبین نشین زین بر جنازه نه ببین دستان اين دنیای دون برکن قبا و پیرهن تسلیم شو اندر کفن بیرون شو از باغ و چمن ساکن شو اندر خاک و خون یده چشمک مي زدی همراز خوبان مي شدی دستک ن مي آمدی کو یک نشان ز آن‌ها کنون ای کرده بر پاکان زنخ امروز بستندت زنخ فرزند و اهل و خا
مشروب ،حرام است!!و سه پیاله بیشتر خوردن؛ حرام اندر حرام است!!!پس به هوش باش ای برادر! در ﻫر كاری كه افراط كنی و عقل و اختیار از كف نهی ؛احتیاط كن و حرمت و تحفظ نگهدار تا پشیمان نشوی و از خیر كارها بهره مند گردی  و از شرشان در امان!البته گفته اند كه در محبت و مراوده ،كراریت  و تكرار ؛شرط بهره وری است ؛چنانچه در جنگ و مجادله هم؛ همين روال ؛حاكم است! اما در اين زمانه به ﻫر حال ؛حذر باید كرد الحذر،الأمان//شطحیات دكترمحمدقدمي١٤/٨/٩٨
عالم کثرت و من ذهنی تجلی حق است ولی در اثر غفلت عقل ما زایل ميشود و من ذهنی ما را زنجیر ميکند آنقدر بدنبال خود ميکشاند تا نفس اماره باسوء ملکه شود .گر نخواهی در تردد هوش جان     کم فشار اين پنبه اندر گوش جان  اگر ميخواهی از تردد بین من ذهنی و خدا نجات پیدا کنی پنبه من ذهنی را در گوش جان فرو نکن پسگرد سر دولتیان چرخ ساز    تا شوی از چرخ زدن بی نیاز پیش چوگانهای حکم کن فکان    ميدویم اندر مکان و لا مکان  
قالب: غزلِ اجتماعی * به خون گر کشی خاک من دشمن من بجوشد گل اندر گل از گلشن من خاک: مجاز از سرزمين به خون کشیدن: کنایه از کشتن و نابود کردن گل: استعاره از جوانان، شهدا، اميد گل اندر گل: کنایه از فراوان خاک، گل، گلشن: تناسب واج آرایی گ» گلشن: گار، استعاره از ميهن معنی: ای دشمن من! اگر بخواهی سرزمينم را به خون بکشی و آن را نیست و نابود کنی! جوانان زیادی هستند که در اين سرزمين آمادة رویارویی با تو و شهادت هستند.
   جام جمسال‌ها دل طلب جام جم از ما مي‌کردوان چه خود داشت ز بیگانه تمنا مي‌کردگوهری کز صدف و مکان بیرون استطلب از گمشدگان لب دریا مي‌کردمشکل خویش بر پیر مغان بردم دوشکو به تأیید نظر حل معما مي‌کرددیدمش خرم و خندان قدح باده به دستو اندر آن آینه صد گونه تماشا مي‌کردگفتم اين جام جهان بین به تو کی داد حکیمگفت آن روز که اين گنبد مينا مي‌کردبی دلی در همه احوال خدا با او بوداو نمي‌دیدش و از دور خدا را مي‌کرداين همه شعبده خویش که مي‌کرد اين
(نخل همت)‌ ‌دم زند گر مدعی با عقل زایل بیشتر مي‌زند بر ادعایش ، مُهر باطل بیشتر‌ ‌آنکه مي‌لافد که حلّال مسائل گشته است بی‌گمان مانده‌ ست در حل مسائل بیشتر‌ ‌طبل تو خالی اگر چه پرصدا باشد ولی تشت رسوایی ز بام افتد ز جاهل بیشتر‌ ‌هر دلیلی را بوَد مدلول ، اما بی ‌گمان اهل منطق مانده در بند دلایل بیشتر‌ ‌درک خوب و بد ندارد آنکه باشد کوردل پای نابینا روَد هر گاه در گِل بیشتر‌ ‌آنکه حرمت بشکند در جمع اهل معرفت حرمت خود را شکسته صد مقابل بیش
گره گشای پیرمردی مفلس و برگشته بخت  روزگاری داشت ناهموار و سختهم پسر هم دخترش بیمار بود  هم بلای فقر و هم تیمار بوداين دوا مي خواستی آن یک پزشک  اين غذایش آه بودی آن سرشکاين عسل مي خواست آن یک شوربا  اين لحافش پاره بود آن یک قباروزها مي رفت بر بازار و کوی  نان طلب مي کرد و مي برد آبرویدست بر هر خودپرستی مي گشود  تا پشیزی بر پشیزی مي فزودهر اميری را روان مي شد ز پی  تا مگر پیراهنی بخشد به ویشب به سوی خانه مي آمد زبون  قالب از نیرو تهی دل پر ز خون
نویسنده: اشرف رشیدبیگی جستاری از واکاوی همراهان پوشان که در "گفتار اندر زادن زال" با تامل و گفتگوی گروهی از شاهنامه پژوهان به انجام رسیده، شادمانم که دریافتهای همراهان پوشان را از اين نامه ورجاوند گرد آوری کرده ام. با آغاز داستان پهلوانی سام در شاهنامه از دوران اسطوره ای به دوران پهلوانی مي رسیم. آنچه مشتاقان شاهنامه را به وجد مي آورد ویژه گیهای پهلوانان است، که به حق فردوسی بزرگ، شایسته گی هائی را که آن زمان از بایستگی های پهلوانان بوده اس
اين روزها یک اصطلاح برای خودم ساخته‌ام: خودکشی درونی!!! من مبتلا به اين درد عجیب و غریب هستم، برزخی که گاهی فکر مي‌کنم هیچ گاه از آن بیرون نخواهم آمد. فکر کن یک طناب دار توی ذهنت بچرخد و تو هر لحظه خودت را با آن به دار بکشی بخاطر گناه های نکرده، بخاطر تفاوت های درک نشده ! اين تفاوت‌ها گاهی آنقدر آزاردهنده مي شود که جز خودکشی درونی راهی پیدا نمي کنم روحم هی دست و پا بزند و من مثل یک بچه بق کرده یک گوشه قلبم مي‌نشینم و دست و پا زدنش را تماشا مي‌کن
اندر احوالات روز اولِ اولین کارآموزی
اول بگم توی محیط دانشگاه من چادر سرم ميکن اين اقا همش به چادر من گیر ميده مثلا ميگه کرونا بخاطره چادر تو و یا دیروز توی دفترش نشسته بودیم ميگفت چادرت رو در بیار هوا گرم منم گفتم راحتم یکبار دیگه هم گفت نو خودت رو محدود ميکنی خوب چادرت رو دربیار من گفتم هرکس برای هر تصميم دلایل خودش رو داره یا نشستم کنارش که صفحه کامپیوترش رو ببینم بعد صندلیم رو کشیدم که با فاصله بشینم پیشش یکم بعد برگشت گفت برو اون سمت بشین یکدفعه من نزدیکت نشم منم جام رو عوض ک
 دانش آموزان عزیر مي توانند برای استفاده از یک دبير تاریخ پرتلاش به وبلاگ آقای بهرام شفیعی دبير تاریخ شهر آبپخش مراجعه کنند. آدرس وبلاگ:http//.www.http://iran10000.blogfa.com/یا با نوشتن عبارت دبير تاریخ آبپخش-دشتستان» اين وبلاگ را یافته و از مطالب غنی آن بهره‌مند شوند.
امروز كه به نوشتن و تایمش فكر كردم یه تیتر جالب اومد تو سرم و ميشه تیتر نوشته هاى اين روزام مثل وقتى كه قرار بود آخر زمان بشه و نوشته هاى من و پگیلى از ١/١ تاریخ ميخورد.بعد به خونه و خراب كردنش و دوباره ساختنش فكر كردم و اينكه باید بناى قادرى بشم كه بتونم خونه جدیدم رو خوب و بهتر از قبل بسازم!!****هرکس به رهی مي رود اندر طلبت گر ره به تو بودی نبدی اينهمه راهسعدىِ جان
چون طفل که از خوردن داروست پريشانبا دوست پريشانم و بی دوست پريشانابرو به هم آورده و گیسو زده بر همچون ابر که بر گنبد مينوست پريشانمجموعه ی ناچیز من آشفته ی او بادآن کس که وجودم همه از اوست پريشاندست و دل من بر سر اين سلسله لرزیددر جنگل گیسوی تو آهوست پريشانآرامش دریای مرا ریخته بر همماهی که پری خوست.پری روست.پری شانبا حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟با دوست پريشانم و بی دوست پريشان
کوچولوی شیش ماهه ما تازه از مامانش ناز کردن آموخت.
  اندر حکایت تلاش کردن جوان برای ازدواج ازدواج کردن اين روزها برای جوانان تبدیل به معضل شده هست،بیکاری از یک سو و رواج فرهنگ و تفکرهای لاکچری در ذهن دختران وضعیت را وخیم کرده هست. ما که بچه بودیم و حالت ازدواج داشتیم، مادرمان مي‌ گفت باید برات یکی را نامزد کنیم تا از اين حالت به آن حالت تغییر کنی. ١- منتها ما که نامزد کردیم قصه شد و بابای دختره در نهایت ما را تأیید صلاحیت نکرد و دخترش را نداد.
 اندر احوال تعارفات پیشاتحریم شاعران با همدوبیتیز ‌دستم بی‌شماری عمر بگذشتدوامي نیست از بس  هیچ برگشتغنیمت  هست چون دیدار یارانقدم بگذار  روی چشم  تا رشت۲۸ دی ۹۵#chamak#chameh#علی_رضا_پنجه_ای  #دیداری  #شعرتوگراف  #شعرپستال  #شعررنگ  #شعردیجیتال  #پیامک #چامک_پیامک #اپل  #سامسونگ_گلکسی  #شعرنو #کتاب_باز  #دوات#شعردیجیتال#شعرنو#avantgardemakeup#modernart  #modernpoet#poetrylovers #france #iranian  #Afghanestan  #tattoo  #tajik  #interiordesign  #china#lovelyشعرهایم  در کانال  اختصاصی تلگرامي #علی‌_
اين که حالتون خوبه. اين که بهترید اين که اروم ترید. حالمو خوب ميکنه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

عشق و مراقبه