نتایج جستجو برای عبارت :

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

از کابوس او بریدم من به خودم متصل شدم تولدی دیگر یافتم  خطاب به مادرم باید بگویم چنان نماند و چنین نيز هم نخواهد ماند در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت .   این عوعو سگان شما نيز بگذردآن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نيز بگذردبادي که در زمانه بسي شمعها بکشت .هم بر چراغدان شما نيز بگذردزین کاروانسرای بسي کاروان گذشت   ناچار کاروان شما نيز بگذرد 
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذردهم رونق زمان شما نيز بگذردوین بوم محنت از پی آن تا کند خراببر دولت آشیان شما نيز بگذردباد خزان نکبت ایام ناگهانبر باغ و بوستان شما نيز بگذردآب اجل که هست گلوگیر خاص و عامبر حلق و بر دهان شما نيز بگذردای تیغتان چو نيزه برای ستم درازاین تیزی سنان شما نيز بگذردچون داد عادلان به جهان در بقا نکردبیداد ظالمان شما نيز بگذرددر مملکت چو غرش شیران گذشت و رفتاین عوعو سگان شما نيز بگذردآن کس که اسب داشت غبارش فرو نشستگرد سم خ
اعتبار قلم بیش از این هاست، با قلم بر روضه های خلد قدم می توان گذاشت و ما ریشه دارتر از آنیم که بادي ناموافق بنیان مان را برکَنَد.  اما چند خطی نبشته، طلا را خرج مطلا کرده ایم چون  اگر خاموش بنشینی گناه است.عرض اینکه:سال هاست که بزرگان فرهنگ و ادب این شهر، دو انجمن محترم و اصیل قطب و نویسندگان اوسنه را بی چشمداشت گردانده اند و از همت متولیان و مسئولین شهر یک میز و چند صندلی نصیب این جلسات هفتگی بوده است که همان را هم از این هفته نداریم. رفت و آم
 هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد هم رونق زمان شما نيز بگذردوین بوِم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نيز بگذردباد خزان نکبت ایّام ناگهان بر باغ و بوستان شما نيز بگذردآب اجل که هست گلوگیر خاص و عام  بر حلق و بر دهانِ شمانيز بگذردای تیغتان چو نيزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نيز بگذردچون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نيز بگذرددر مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نيز
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد هم رونق زمان شما نيز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا كند خراب بر دولت آشیان شما نيز بگذرد باد خزان نكبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد آب اجل كه هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد ای تیغ تان چو نيزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نيز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نيز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نيز بگذرد آن کس كه اسب داشت غبارش فرو نشست
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد هم رونق زمان شما نيز بگذرد وین بوم محنت از پی ان کند خراب بر دولت اشیان شما نيز بگذرد باغ خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد اب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و دهان شما نيز بگذرد ای تیغتان چو نيزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نيز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نيز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نيز بگذرد ان کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد س
.آن ساعتی خوش است که مستانه بگذردیعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذردروزیِ ما به دست کریمان آشناستکفر است پای سفره ی بیگانه بگذردسوگند می خوریم که ما گنج می شویمیک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذردخدمتگذار اهل خرابات اگر شدیایام نوکری تو شاهانه بگذردما عقل خویش را سر عشق تو باختیمبگذار عمرمان همه دیوانه بگذرددور از نگاه کعبه تو را می کند طوافکافی است از کنار تو پروانه بگذرداین روزگار می گذرد خوب یا که بدبهتر که عمر ما در این خانه بگذرد
قصیده : ( سیف فرغانی قرن هفتم و هشتم هجری) سیف ّ الدین محمد فرغانی، در سدۀ هفتم هجری، هنگامی که شهرهای بزرگ و آباد ایران، در آتش بیداد مغولان میسوخت، این شعر را سرود . سیف در این سروده، از رفتار ظالمانۀ فرمانروایان و تاخت وتاز سپاه مغول، با بیان کوبندهای انتقاد میکند.محتوا : 1- نقد طبقه ی مرفه و حاکم عصر شاعر (و شاید مغولان غارتگر هم) 2- نا پایداری ایام خوش آنان   1)هم مرگ بر جهان شما  نيز بگذرد                هم رونق زمان شما نيز بگذردهان :
 ردیف سؤالاتنمرهالفقلمروزبانی: واژگان مشخص شده را معنا کنید. دست معلم از وقب حیوان روان شد. (                                )فروغ رویت اندازی سوی خاک         عجایب نقشها سازی سوی خاک(                                  ) راست به مانند یکی زله       داده تنش بر تن ساحل یله (                         ) معلم که از مخمصه رسته بود.(                               )وسعتی نداشت که حال مرا مرمّتی کند. (                     )  زیرا در میان د
نیکی چو از حد بگذرد خوبی که از حد بگذرد اگر تصمیم دارید به کسی خوبی کنید برای آن حتما حد و حدودی در نظر بگیرید. هیچ وقت بدون حساب و کتاب به کسی خوبی نکنید.این موضوع حتی برای عزیزترین افراد زندگیت هم صدق می کنه. خوبی ما به دیگران ، گذشت و فداکاری تنها باعث یک عادت بد و اشتباه در اطرافیانمان می شه که ما را تنها به آن صورت می پذیرند. هیچ وقت فکر نمی کنن که این رفتار ناشی از خوبی و گذشت.یا خودشان را مستحق این رفتار می دانند یا شما را مجبور به اینکار.
زمانه رفت و ما را ندید،رفت و جای گذاشت وجود مارا،خود مارا پیر،پیر خود را سرد،درد دیگر در سینه نمیماند،شعر ها بی وزن شدند و روز ها سیاه مو ها سپید،زمانه رفت و ماراندید.درد دیگر در سینه نمیماند،میشکافد و بیرون میزند با یک آه سرد،آه از این درد،روح ز خانه بیرون دوید،زمانه رفت و مارا ندید.انفجار مرگ در میان زندگی سرد،آه ازین مرگ که هردم باید به انتظارش نشست،آه ازین درد،عقده ی وجود،زمستان تنهایی،خوشحالی عید پارسالی،زخم عمیق یک زندانی،ای تو پله
در این زمانه خسته از اتفاقات تلخیک نور امید یک سمت تازه میخواهمگاهی میتواند آرام بخش باشدراه طولانیست و مقصد نا معلومنمیدانم چه میشود و به کجا خواهم رفتمن اینجا مانده ام بدون هیچ راهنمایییاس پایان تلاشهاست و نمیخواهم اینگونه باشدشاید زمان بگذرد و آینده روشن باشدو شاید. دیگر مجالی برای ماندن نیست باید رفت
از شنبه تا پنج شنبه ، از صبح زود تا نیمه ی شب ، از شرق تا غرب شهر ، همیشه و همه جا ، فقط کار و کار و کار.فقط فشار روی کلاژ زمان و توقف روی دنده چهار زندگی و فقط سرعت .به هوای آنکه  نکند روزی قطار نامرئی تکنولوژی و مدرنیته ، از ایستگاه های کوچک ذهن مان بگذرد و ما جا بمانیم .زمانه ی بدی است این هزاره ی سوم . هزاره ی بیماری های روانی را می گویم ، که از طاعون و وبا و جزام هم خطرناک تر است . زمانه ای که مثل همیشه ، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ، اما خ
بگذردهم مرگ بر جهان شما نيز بگذردهم رونق زمان شما نيز بگذردوین بوم محنت از پی آن تا کند خراببر دولت آشیان شما نيز بگذردباد خزان نکبت ایام ناگهانبر باغ و بوستان شما نيز بگذردآب اجل که هست گلوگیر خاص و عامبر حلق و بر دهان شما نيز بگذردای تیغتان چو نيزه برای ستم درازاین تیزی سنان شما نيز بگذردچون داد عادلان بجهان در بقا نکردبیداد ظالمان شما نيز بگذرددر مملکت چو غرش شیران گذشت و رفتاین عوعو سگان شما نيز بگذردشعر کامل را اینجا ملاحظه فرمایید
اندوه که از حد بگذردجایش را می دهد به یک بی اعتنایی مزمندیگر مهم نیست .بودن یا نبودن .دوست داشتن یا نداشتن .آنچه اهمیت داردکشداری رخوتناک حسی است .که دیگر تو را به واکنش نمی کشانددر آن لحظه فقط در سکوت غرق می شویو نگاه میکنی و نگاه و نگاه . 
عزتی پاک: جشنواره خاتم» دریچه‌ای باشد تا ادبیات دینی ما از مرزها بگذرد خبرگزاری میزان- علی اصغر عزتی‌پاک نویسنده و منتقد ادبی ابراز امیدواری کرد جشنواره خاتم» دریچه‌ای باشد تا ادبیات دینی ما از مرزها بگذرد. به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، علی اصغر عزتی‌پاک نویسنده و منتقد ادبی به کارکرد جشنواره خاتم و همچنین حدود و خطوط قرمز داستان‌نویسی پیرامون پیامبر اکرم(ص) اشاره کرد. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم.
زمینه تاریخی و زمانه اجتماعی عاشورا : نگاهی از منظر جامعه شناسی تاریخی دین سید محمود نجاتی حسینی (خراسانی ) مهر ماه 1399 اشاره نوشتار حاضر متن کامل مصاحبه با خبرگزاری بین المللی قرآن کریم (ایکنا- خانم افتخاری/ 15 مهر99 ) با مضمون و مساله زمینه تاریخی و زمانه اجتماعی عاشورا : نگاهی از منظر جامعه شناسی تاریخی دین» است ؛ که امروز تنها خلاصه و فشرده شده آن در قالب یک گزارش خبری ازسوی ایکنا ( 26 مهر99/کدخبر: ۳۹۲۹۶۲۵ )وبا عنوان " بایسته های رسانه ای برای هم
آدمهای این دوره و زمانه را باید از رنگ نگاهشان شناخت نه حرفهایشان !              هر نگاهی ؛ رنگ خودش را دارد و هر شخصی در نگاه دیگری ؛ رنگی مختص به خود را عجبا که در میان این همه رنگ از نگاه‌های رنگی آدمیان رنگارنگ ؛ زندگی برای برخی فقط به رنگ سیاه و سفید است ؛ درست مانند فیلمهای قدیمی ؛ فیلمهایی همچون موسیو ووردو اثر چارلی چاپلین یا کازابلانکای تا ابد ماندگار در تاریخ صنعت سینما ؛ با این تفاوت که زندگی از قاب نگاه این افراد به اندازه تماشای ف
آدمهای این دوره و زمانه را باید از رنگ نگاهشان شناخت نه حرفهایشان ! هر نگاهی ؛ رنگ خودش را دارد و هر شخصی در نگاه دیگری ؛ رنگی مختص به خود را عجبا که در میان این همه رنگ از نگاه‌های رنگی آدمیان رنگارنگ ؛ زندگی برای برخی فقط به رنگ سیاه و سفید است ؛ درست مانند فیلمهای قدیمی ؛ فیلمهایی همچون موسیو ووردو اثر چارلی چاپلین یا کازابلانکای تا ابد ماندگار در تاریخ صنعت سینما ؛ با این تفاوت که زندگی از قاب نگاه این افراد به اندازه تماشای فیلم‌های نو
سلام و صلوات بر روح شهدا بارزترین نشانه اخلاص توست که توانسته اینگونه محبوبت کند . خداحافظ مرد میدان نبرد و جهاد . خداحافظ سردار دلها . خداحافظ دیوار امنیت جامعه اسلامی. خداحافظ مالک اشتر زمانه . خداحافظ عباس زمانه. خداحافظ علمدار جبهه ها. امروز در دشتها و کوها و بیابانها به دنبال شهادت نیستی. کوه ها و دشتها به دنبال شهادت و دیدار تو هستند. خداحافظ شهید زنده. دروصف تو هر چه بگویم کم است.اما آنگونه که میطلبی صدایت میکنم.
رش شیران
قالب : قصیده  
مخاطب قصیده : طبقۀ مرفه و حاکم عصر شاعر ( سیف فرغانی )
محتوا : 1- نقد طبقه ی مرفه و حاکم عصر شاعر
           2- نا پایداری ایام خوش آنان
 تاکید بر  گذرا بودن روزگار انسان های مرفه و بی درد جامعه
مرگ فراگیر است برای همه ی موجودات
عدل و ظلم ( در این جهان ) هر دو زوال پذیر است
زوال پذیری شکوه و قدرت ظاهری انسان های پست و فرو مایه
انسان ها همگی فانی هستند
 
                  هممرگبرجهانشما  نيزبگذرد                همرونقزمان
غلط کردم که کردم با تو اشنایی که اکنون باید کشم درد جدایی بگو بهر چه گشتی با من تو دمساز بجز انکه دهی هر دم زجرم خدایی بگفتی که تا ابد وفادار تو هستم ولی از تو ندیدم بی وفا هرگز وفایی هزاران بار گفتی اندر بر من ندارد این جهان بی تو صفایی بگو اکنون چرا رفتی تو جانا مگر دیدی زمن ایا خطایی چنان رفتی و گشتی از برم دور که گویی یافتی از زندان رهایی چو بادي که بگذرد از روی صحرا ندانم که کجا رفتی و کجایی ز بعد رفتنت گشتم چو مجنون به هر کوه و بیابان خوانم ن
چندی پیش کتابچه ای را که حاوی مختصری از زندگی حرفه ای برخی بزرگان زمانه ما بود مطالعه کردم. زندگی بزرگان می‌تواند درس هایی را به ما بیاموزد که آنها را در هیچ کلاسی فرانخواهیم گرفت. برخی از این بزرگان در زمینه ی علم و دانش و برخی در زمینه ی تجارت در زمانه ی ما شهره ی عام هستند. اما رمز موفقیت مشترک آنها چیست؟ در این مقاله به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت. ادامه را در "ادامه مطلب" بخوانید.
گاهی نگاهی به اطرافت می اندازی و میبینی خورشید بالای سرت است و به گرمی میتابد سرت را پایین
می اندازی و فکر میکنی یعنی میشود او هم به گرمی خورشید باشد. سرت را دوباره بالا میگیری تا باز هم
خورشید را ببینی و با او مقایسه اش کنی اما اینبار به جای خورشید ماه را میبینی که بی چون و چرا به آنان
که از تاریکی شب میترسند میتابد و باز سرت را پایین میاندازی و فکر میکنی که آیا او هم در موقعیتی که
راهت را نمیتوانی پیداکنی مثل ماه راه را نشانت میدهد یا.
نه م
در زمانه ای هستیم که روابط و ارزش حریمها معنایی ندارد.برادر با برادر میستیزد خواهر به خواهر خیانت میکند وازپشت خنجر میزند.فرزند خون والدین را می مکد.وبعضا والدینی راهم داریم که چوب حراج به انسانیت میزنند و فرزند را .بد زمانه ای شده. بزرگترها رعایت کوچکترها را نمیکنند و خلاف ش هم حریم شان ازبین میرود و گله دارند که ما جوان بودیم پا جلو بزرگترها دراز نمیکردیم و ال و بل، کسی نیست بگوید مگر خودتان شان و منزلت و جایگاه تان را ارزش مینهید که توقع
مصاحبه با رادیو زمانه رادیو زمانه تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۸۶ گفت‌و‌گو با دکتر کاظم محمدی، مولوی‌شناس اهل فرهنگ در آشنایی مردم با مولوی نکوشیدند» اردوان روزبه گفت‌وگو را از اینجا » بشنوید این‌طور که پیداست مولوی هنوز زنده و تاثیرگذار است. اگرچه که بسياری مولانا را مصادره به مطلوب کردند و ما فقط نگاه کردیم. راستی چرا مولانا امروز در آمریکا، اروپا و بسياری جاهای دیگر به عنوان یک شخصیت روز، مورد توجه است در حالی‌که در ایران او هنوز برای ع
این روزهــا  کـــــه آینه هم  فکــر ظاهر استهرکس که گفته است خدا نیست کافر است با  دیدن  قیافه  این  مردمان ِ خوبباید قبول کرد که گندم مقصّر استآن سایه ای که پشت سرت راه می رودگرگی مخوف در کت و شلوار عابر است کمتر  در  این  زمانه  بـــه  دل  اعتماد  کنوقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است شاعر فقط برای خودش حرف می زنددر گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست آن جاده و غروب قشنگی که داشتیمحالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار
یکی از آیاتی که همیشه در فهمش و شبیه سازیش مشکل داشتم، آیه ی مربوط به خدا و نور بود:نور:اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ اُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَكَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَ
ز دام رَسته هزاران//به چارچوبِ زمان موریانه افتاده ستهراسِ مرگ، به قلبِ زمانه افتاده ست/به هر كرانه روانند، بی هدف چون بادز دست های سواران دهانه افتاده ست/گلی ز تیغِ خزان جان به در نخواهد بردكه باد مست، به دستش بهانه افتاده ست/به دوشِ كوه و دلِ دشت، لاله های كبودچو زخمِ ماست كه بر پشت و شانه افتاده ست/ز پایداریِ این باغ، بادِ خشم آگینز دستِ بی رمقش، تازیانه افتاده ست/چه جای عیب گرفتن به باده خواری ماكه پیرِ میكده خود در میانه افتاده ست/پرنده ه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها