نتایج جستجو برای عبارت :

بیت هم معنی با بیت تو ماه بودی بوسیدنت نمی دانی چه ساده داشت مرا بلند قد میکرد

زمین شناس حقیری تو را رصد می کردبه تو ستاره ی خوبم نگاه بد می کردکنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرمکسی که محو تو می شد مرا لگد می کرد!تو ماه بودي و بوسيدنت، نمي داني .چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد!بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطوربه سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کردچه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردندچه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد کنون کشیده کنار و نشسته در حجلهکسی که راه شما را همیشه سد می کرد .
 
 
الخصوص، این بيتش:
تو ماه بودي و بوسيدنت،
دلم باران می خواهد از آن بارانها كه می بارد شرشردلم قدم زدن می خواهد از آن قدم زدنها كه همراهش تو باشیدلم چتر می خواهد همان چتر سیاه مردانه ات كه بالای سرم باشددلم مهتاب می خواهد همان مهتابی كه روشن می كند تاریكی شب ها رادلم فرهاد می خواهد همان فرهادی كه برمی كند بیستون را به خاطر شیرینیدلم مجنون می خواهد همان مجنونی كه از برای لیلی می شود آواره بیابانیدلم می خواهد یارم را , همان یار دلدارم را , همان عشق بی پایانم ر انمي داني چه می داني چه سخت ا
پری!
من متوجه این ها ک نوشتی نميشم این تو بودي که بی خبر، من رو بلاک کردی! نمي دونم چرا چکار کرده بودم مگه؟ حتی اگر دلخور شده بودي ازم کاش بهم می گفتی یا حتی آنفالو ساده می کردی. اما اینکه صبح بلند شدم و دیدم بلاک شده م از طرفت اونقدر بد بود ک 
ب همچی شک کردم
هیچكی كه نیستش رویا تو بودي غوغای دلم فریاد تو بودي فریاد تو بودي هیچكی كه نیستش دریایِ ساحل مواجُ غمگین آرام ندارد آرام ندارد هیچكی نیستش دلی ندارم هر جا كه باشی آرام ندارم آرام ندارم هیچكی كه نیستش بسی بریدم كجایی ساحل غمگین ترینم غمگین ترینم تویی تو باران تو كه میداني دلم کجایست نرگس تو داني نویسنده: فرهاد کی با یه جمله مثلِ من میتونه آرومت کنه اون لجظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور وقتی به من فکر م
دعای عهد با معني ساده وروان به نام خدای بخشنده و مهربان خدا ای پروردگار نور بزرگ وکرسی بلند وپروردگاردریای جوشان که تورات وانجیل وزبور را فرستادی، و پروردگار سایه وحرارت آفتاب،نازل کننده قرآن بزرگ،پروردگار فرشتگان نزدیک شده،پیامبران ورسولان =============================== خدایا از تو میخواهم به روی بخشنده ات و نور روی درخشاند،پادشاهی قدیمی ات. ای زنده وپاینده،ازتو میخواهم به حق نامت که بوسیله آن آسمانها وزمین روشن شد،نامی که گذشتگان وآیندگان راشای
صد ها سال پیش مردی زندگی ميکرد او از خدا و شیطان ناراحت شد بنابراین به خدا گفت من نه راه تورا میروم نه راه شیطان را تنها راه خودم را میروم شیطان و خدا با یکدیگر متحد شدند تا او را از این تصمیم باز دارند اما هر دوی آنان هر بار شکست میخوردند آن مرد بیشتر وقت ها در سکوت بود مردم اهالی شهر او را به عنوان یک مرد افسرده میشناختند اما خودش اینگونه فکر نميکرد و فکر ميکرد خوشبخترین انسان است حتی با اینکه یک زندگی بسیار معمولی داشت شبی با صدای بلند وارد ک
بادگیر بلند با شبرنگ 0 ریال موجود کد 277- بادگیر بلند - رویه ضد آب ضخیم - کلاه - دارای شبرنگ - بادگیر بلند - بارانی مردانه - لباسکار بادگیر -اورکت - کاپشن تا زانو رنگ :مشکی جنس : رویه ضد آب بسیار محکم - آسترنمدی ضخیم مدل :ساده - آزاد -مردانه - خفاشی - دوخت: درجه یک - دوسوزنه- تضمین شده قیمت: سایز : انواع سایز - و فری سایز گلدوزی : ندارد چاپ : ندارد برند : Shamak قدیمی ترین البسه کار در ایران کاربری : بارانی و اورکت جهت کلیه مشاغل که در معرض اب و سرما
کد 268 - لباسکار روپوش کار- روپوش کارگری - روپوش مهندسی - روپوش کار بلند ساده رنگ : آبی شالی جنس : قابلیت دوخت با انواع پارچه درجه یک کجراه برای تهیه البسه کار همیشه از پارچه درجه یک باید استفاده شود ، زیرا با دوام بودن، ایمن بودن، و شکیل بودن لباس کار نه تنها برای کارفرمایان عزیز مهم است بلکه گاها وجهه یک شرکت میباشد. و کارکنان بسیار مهم است. وگاها نشان دهنده سطح بالای شرکت می باشد. پارچه های غیر درجه یک اصلن جایی در حیطه کاری شرکت شاماک ندارند- زی
گر هر سخن از رنگ رهایی می داشتبر قامت هر قلم ردایی می داشتآسوده بودي خلق ز تعبیر سخن آنگه دل هر کسی صفایی می داشتاز گفتن و بشنیدن هر یک سخنیدلهای جهان لطف و ضیایی می داشتمجبور نبودي به سخن توضیحیآسوده ز هر  فکر  جدایی می داشتیاران همه یکرنگ بودند وخوش دلمحراب عبادت چه صفایی می داشت1398.10.02  08:17  "یسار"
این را میداني ؟!! عشق فراموش کردن نیست !!! کمی بخشیدن است . فقط گوش کردن نیست !!! اندکی درک کردن است . تنها با چشم دیدن نیست !!! با دل احساس کردن است . عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست !!! یقینا" صبر کردن و ادامه دادن است . واین نیست و است ها . همان احساسی است . که در درون تو پیدا میشود !!! دلشوره وبی قراری !!! و تو . سر چشمه اش را نمي داني !!! ساده بودن، ساده دیدن، و ساده پذیرفتن . همان عاشق شدن است .
زنگ که خورد،عربی رو گذاشتم تو کیفم.زیپش رو بستم و از روی صندلی بلند شدم که برم.آیسان هم که از کلاس یک اومده به کلاس ما و بچه ها رابطه ی خیلی خوبی باهاش ندارن،داشت وسایلش رو جمع ميکرد.یه لحظه حس کردم شدیدا دلم میخواد بغلش کنم.انگار یکی داشت هُلم میداد به طرفش.دو تا قدم سریع برداشتم و بدون اینکه ازش اجازه بگیرم،بغلش کردم!.یه مدت بعد که اومدم جدا شم و ازش معذرت بخوام،محکم تر از من بغلم کرد و نذاشت!.بعد از چند ثانیه که جدا شدیم،بهم گفت:تو از
کـــاش اینقدر ساده تمامش نمي کردی، ساده به همه ادم های زندگی ات پشت نمي کردی و بروی!کاش یک بار  فقط یک بار هم که شده از خودت می پرسیدی که در این سال پر مشقت که با افراد دیگری اشنا شدم ممکن است به من دل بسته باشند؟ کسی هست که ترس ازدست رفتن مرا داشته باشد!کاش نرویی! کاش نرویی و همه چیز به نرفتن تو بستگی دارد. اگر نرویی یک نفر را از مرگ روحی نجات خواهی داد ! میشود رفتنت را به من ترجیح دهی؟پاییز پارسالپاییز امسال رفته بودي و من این متن. را در در خروا
رمان : آرزو های له شده  نویسنده : رهای چهارده ساله   (خودم)دفتر خاطرات یک کودک طلاق پارت اول  صداش رو از طبقه پایین میشنوم که داشت صدام ميکرد . سعی کردم چشم هام رو باز کنم اما بیشتر تو فکر خوابی بودم که دیشب دیده بودم . دسته ای از مو هام رو کنار زدم ولی دوست داشتم بازم بخوابم تا شاید دوباره اون خواب رو ببینم . آخه خیلی وقت بود دیگه خوابی نميدیدم . دوباره داشت صدام ميکرد . میدونستم بیشتر از این نميتونه صبر کنه . بلند شدم و چشم های قرمز باد کردم رو ب
میگن موقعی که حضرت موسی داشت سمت کوه طور میرفت به ذهنش خطور کرد که نعوذبالله اگه خداوند هم خدایی داشت چطور عبادتش ميکرد؟؟ ( حضرت موسی به وحدانيت خداوند ایمان داشت این سوالی که به ذهنش خطور کرد به خاطر این بود که میخواست بفهمه عبادت درست و لایق خداوند چجوریه) این سوال ذهنش رو درگیر کرده بود ولی شرم داشت از خداوند بپرسه. تا اینکه خداوند به موسی امر کرد سوالتو بپرس . موسی شرم کرد و چیزی نگفت، بازهم وحی رسید که بپرس، موسی پرسید.
چهقدر دل‌م تنگ شده است برای این‌که دوباره کودک باشم. نه این‌که وماً برگردم به دوران کودکی جسمی بل‌که برگردم به دوران کودکی روحی؛ به دوران کودکی کردن. دوست دارم دوباره خیلی ساده با همه چیز برخورد کنم. ساده بخندم، ساده گریه کنم، ساده دوست داشته باشم، ساده قهر کنم، ساده آشتی کنم، ساده فکر کنم، ساده تصمیم بگیرم، ساده آدم خوبی باشم، ساده نماز بخوانم، ساده قرآن بخوانم، ساده حرف بزنم، ساده گوش بدهم و ساده نفس بکشم. از این همه پیچیده‌گی بزرگ
میخندم.ساده میگیرم.ساده میگذرم.بلند میخندم و با هر سازی میرقصم.نه اینکه دلخوشم!نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!مدتی طولانی شکستم، زمین خوردم، سختی دیدم، گریه کردم و حالا.برای 'زنده ماندن' خودم را به کوچه 'علی چپ' زده ام.روحم بزرگ نیست.دردم عمیق است.میخندم که جای زخمها را نبینید
پانچو بارانی مردانه خفاشی 276 کد 276- بارانی پانچو مردانه بلند سرمه ای ( رنگبندی*) - رویه ضد آب ضخیم - کلاه پانچو بارانی مردانه - پانچو مردانه - لباسکار پانچو - پانچو بارانی بلند - پانچو مردانه رنگ :سرمه ای - کاهی - مشکی - قهوه ای جنس : رویه ضد آب بسیار محکم - آسترنمدی ضخیم مدل :ساده - آزاد -مردانه - خفاشی - بلند دوخت: درجه یک - دوسوزنه- تضمین شده قیمت: سایز : انواع سایز - و فری سایز گلدوزی : ندارد چاپ : ندارد برند : Shamak قدیمی ترین البسه کار در ایران
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه یاد ایامی که رفتن ساده بود لاله با ما دست بیعت داده بود حرف هامان بوی همت داشتند دوستیها نیز وسعت داشتند آرزومان کربلا بود و نجف جان و سر دادیم در راه هدف یاد بستان و هویزه یاد هور یاد سنگرهای پر شور و سرور چفیه هامان رنگ و بوی یاس داشت رنگ و بوی بیرق عباس داشت همدم شب هایمان سجاده بوده حمله کردن، خط شکستن ساده بود حسرت رفتن بر این دل مانده است دست و پایم سخت در گل مانده است عاشقان رفتند و ما جا مانده ایم زیر با
رشته کو ه البرزالبرز در زبان پهلوی هربرز و در زبان اوستایی هره برزئیتی نامیده می شود . اسم این کوه مرکب از دوبخش  هر  به معني کوه  و  برز  به معني بلند است و در مجموع به معني کوه بلند است .  اسامی مانندبرزو  و فریبرز از این مفهوم گرفته شده اند .رشته کوه زاگرسبعضی معتقدند ریشه این نام اوستایی است . درزبان اوستایی زاگر Zagr به معني کوه بزرگ است .اما نظری که بیشتر مورد تایید است این است که این کلمه از نام مهاجران هند و اروپایی ساکن در اینمنطق
داستان جهنم، بهشت و قاشق های دسته بلند / Long Spoons in Heaven and Hell نویسنده: محمد آیتی گازار بهشت و جهنم روزی مرد با خدایی از خدا پرسید : " خداوندا، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ " خداوند آن مرد را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.
همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .
به خودت نگیر رفیق !!!!!
سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس با معني♦♦♦♦♦♦♦♦♦
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس با معني♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی !
♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس با معني♦♦♦♦♦♦♦♦♦
حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت
♦♦♦♦♦♦♦
با صدای بلند زندگی نکنید.مدت زیادیست از فصای مجازی به خصوص اینستاگرام تنفر زیادی دارم، دوست ندارم نه پستی بگذارم و نه پستی را ببینم.البته پست که چه عرض کنم، بهتر است بگویم مانور تجملگرایی.مانوری که هرکه بیشتر عکسهای لاکچری بگذارد برنده است، هر که بیشتر از لحظات خصوصی اش پست بگذارد برنده است، هرکه بیشتر دل بشکند و آه مردمی را دراورد برنده است.نميدانم هنگام گذاشتن این پستها و عکسها کمی فکر میکنند که این عکس گذاشتن از سفره و شب یلدا و مساف
ما که دماغمان را عمل نکردیم و گونه نکاشتیم، - ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، - ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، - ما که چشم هایمان رنگی نبود . رفتیم و کتاب خواندیم؛ و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هر بار که در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت . می داني آن جراح که هر روز ما را زیباتر می کند ، اسمش چیست؟ اسمش کتاب» است .
contact_info title= "اجاره آپارتمان مبله بلند مدت در ونک"] امکانات اجاره آپارتمان مبله بلند مدت در ونک در مقاله می خواهیم به معرفی منطقه ی ونک بپردازیم و اطلااتی را در رابطه با اجاره آپارتمان مبله در ونک تهران را در اختیار شما قرار دهیمونک محله‌ای در شمال غربی و غرب منطقه ۳ شهرداری پایتخت تهران می باشد این محله از ساختمان‌های بلند، برج‌های تجاری و مراکز خرید متعدد که در اطراف میدان ونک تشکیل شده است و همین امر باعث شده است که میدان ونک به  یکی از می
چقد این روزا دلگیرندوس دارم یه جایی دور باشمتنهای تنها.یه جایی که فقط من باشم و خداو بلند بلند برای خدا حرف بزنم درد و دل کنمبتونم دلتنگی هامو فریاد بزنماین بغض لعنتی داره خفم میکنه خستم از این همه دلتنگی خستم کاش دوستم داشت
طرز تهیه یک کاپ کیک» ساده و خوشمزهکاپ‌کیک ساده وانیلی ساده‌ترین و در عین حال پرطرفدارترین کاپ‌کیک‌هاست. درست کردن این کاپ‌کیک بسیار آسان است و با مواد اصلی کاپ‌کیک‌ها درست می‌شود. شما می‌توانید آن را با خامه یا باتر کرم تزئین کنید و یا آن را به صورت ساده مصرف کنید.  
قشنگ میتونستم حتی جنس لباسش رو با دستام لمس کنمصداش، وقتی صدام ميکرد و یادم میاد .وقتی رفتم تو و سلام کردم، نگام کرد و با اون صدای قشنگش گفت سلامبا یه لحن خیلی آروم و دلخور گفت چرا دیر کردی؟با اون چشمای گرد و پف کردش و یه نگاه آشفته بهم زل زده بود :))با صدای لرزونش بهم گفت دیدی آخرش عروس شدم؟؟گفت یادته بهم گفتی روز عروسیت از خوشحالی گریه میکنی؟؟گریه که ميکرد دوستاش دورشو گرفتن،خواهرش داشت دسته گل رو براش می آورد .داماد باید پشت در منتظر عرو
اون زمان، روستا هنوز موبایل که هیچی، تلفن هم نبود! مردم توی خونه ها تلفن نداشتن! یه مخابرات داشتیم و یک بلندگو که تو بلندترین نقطه روستا روی پشت بوم خونه حاج آقا خان توی قلعه بالا نصب شده بود. اگر کسی از مشهد یا شهرستان با خانواده اش کار داشت باید زنگ میزد مخابرات و میگفت با خانواده فلانی کار دارم. مخابرات از طریق بلندگو اسم اون خانواده رو صدا میزد و دقیقا میگفت: "خانواده آقای فلانی مخابرات". یکی از اعضای خانواده که وقت آزاد داشت و پای رفتن باید
می داني قادرجانم؟ شاید اگر می دانستی چه قدر می خواهمت این طور مهجورم نمي گذاشتی. مسأله ناز و ادا و این حرفها نیست. دست و دلم به نوشتن نمي رود. زخمی تر از آنم که بتوانم چیزی بنویسم. حالا حالاها هم نمي توانم. اگر همان روز که آمده بودي و گفته بودي هنوز می خوانمت مجال داده بودي بگویم که چقدر ناخوشم و ناتوان شاید زودتر باخبرت می کردم. همه ی این روزها را توی کابوس بودم و توی خواب. بگذریم. فقط این که فعلا نوشتن نمي توانم.
بـ ـلند شده بود که راه برود. خورده بود زمین. بلند شده بود که توی جا نباشد. دستش را گرفته بود به دیوار. خورده بود زمین. بلند شده بود که نميرد. خورده بود زمین. بلند شده بود اما خورده بود زمین. زمین، مثل اژدها، هرکجا سر راه او دهان می‌گشود تا او را ببلعد اما او هر بار که به زمین می‌افتاد، نمي‌گذاشت توی باتلاقِ زمین، توی باتلاقِ فروماندگی مریضی‌اش فرو برود. بلند شده بود باز راه رفته بود و باز خورده بود زمین.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها