نتایج جستجو برای عبارت :

ر به یاد ننگ نام نیست. عشق هم همین کار را می کند. عاشق از یاد خود غافل می شود پُر می شود از یاد معشوق. همان کارِ مِی را عشق، انجام داد. منافع خود را در نظر نمی گیرد. حرمت خود را در نظر نمی گیرد. چنین رابطه ای بین عشق مستی هست که این تشبیه انجام گرفته است.

فاصله ، شٱن ميان عاشق و معشوق نیست که فاصله ،  فراق است و فراق، بیابان که بیابان گرم که تاول است ، چرا که اين بادیه را نهايت ، وصال نیست .و وصال ، هم آغوشی تن هاست . برانگیخته شدن براي رسیدن به یک شدن و اعتراضی شریف به  دو بودن است ؛ وصال جوشش است جوششی سرسام آور براي معصوم شدن.که وصال تعهد مي آورد و تعهد ، معصوميت ،و اينگونه  وصل ، تعهد است ، سوگندی مقدس فراي درک زهاد و ظاهربينان.عاشق و معشوق در فراق مستهلک اما در وصال به شناخت مي رسند که شناخت زد
معشوق من. 1 معشوق من، در دیده­ ام، نوری ز هستِ خالق است سجده بر محبوب حق بر عاشقان پُر واجب است 2 معشوق من، در فکر من، آميخته شد با روح من او قبله­ ی جانان شد و دیوانگی شد سهم من 3 معشوق من در فخر و ناز از فکر عاشق بی نیاز بغض گلویم را شکست، تک دلرباي یکه از 4 معشوق من، با دل غریب، بی مهر و پر زرق و فریب بر خواست من ظلمش زياد، زخم زبانش بَس عجیب 5 معشوق من، با من چه کرد! با مهر و عشقم در نبرد آواره­ ی کوه ها شدم با اشکِ دل با آهِ سرد 6 معشوق من، خوارم
ابر آمد و از چشم ترش اشک چکیدبوسید لب کوه و به معشوق رسیدآه از دل کوه بخار شد بالا رفتلرزید ز سرما و به تن کرد سفیدباد آمد و از حسد به خشم آمد و برداين صحنه عاشقانه را رنگ پریدعاشق نه سخن گفت نه نالید زهجرابر هرچه صدا کرد چیزی نشنیدبارید زخشم و ریخت بر دامن کوهمعشوق ندانست که عاشق چه کشید 
عشق به معناي حقیقی خود شناخته شود، آنگاه پی بردن به عاشق و معشوق و ویژگیهاي آنها نیز سهل و آسان خواهد شد. عشق انسان را به بندگی معشوق مي کشاند. اگر معشوق خداوند باشد یا کسی که انسان را به خدا پیوند مي زند, اين بندگی معطوف به خداوند و توحیدی خواهد بود ولی در غیر اين صورت بندگی غیر خدا و شرک و انحراف و گمراهی است. پس ویژگی عاشق بندگی و سرسپردگی و فناي در معشوق است. عاشق واقعی اراده اي از خود ندارد و آنچه اجرا مي کند خواست و اراده معشوق است.
آزمايشی با چند شرکت کننده انجام گرفته است . در اين آزمايش افراد در حالیکه در دستگاه MRI قرار داشتند، یک بار عکس معشوق خود و یک بار یک عکس غریبه نشان دادیم و عکسهاي مغزی آنها را در اين دو حالت مقايسه کردیم. به نظر مي آید که دو ناحیه در مغز که مسئول احساس عشق هستند را شناسايی کرده ايم.   اما مشهورترین ماده شیميايی مربوط به عشق همان فنیل اتیل آمين ( phenylethylamine ) یا PEA است.  اين همان ماده اي است که احساساتی همچون پرواز کردن در آسمان و بر فراز جهان بودن نا
۱۹پاسخ عیسی چنين بود: آمين، آمين، به شما مي‌گویم که پسر از خود کاری نمي‌تواند کرد مگر کارهايی که ميبيند پدرش انجام مي‌دهد؛ زیرا هر‌چه پدر مي‌کند، پسر نیز ميکند.۲۰زیرا پدر، پسر را دوست مي‌دارد و هر‌آنچه مي‌کند به او مي‌نماياند و کارهاي بزرگتر از اين نیز به او خواهد نماياند تا به شگفت آیید.۲۱زیرا همانگونه که پدر مردگان را برمي‌خیزاند و به آنها حیات مي‌بخشد، پسر نیز به هرکه بخواهد، حیات مي‌بخشد.۲۲و پدر بر کسی داوری نمي‌کند، بلکه
مناجات عرفانی السلام علیک یا اباعبدالله ماجراي من و معشوق. مرحبا طاير فرخ پی فرخنده پیام 1 خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام یا رب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجراي من و معشوق مرا پايان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما رو مي‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام زلف دلدار چو ر همی‌ فرمايد برو اي شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفیر عاقبت دانهٔ خال تو
کتاب ۱۸۷ نام کتاب : پرنویسنده :  شارلوت مری ماتیسنمترجم :  ميمنت داناژانر : رمان ناشر :   سرناسال چاپ : ۱۳۹۶تعداد چاپ :  اولبها : . تومان  درباره کتاب : کتاب پر ، کتابی ست عجیب و داستانی  عجیب تر از عشقی که بسان یک طوفان یک ارتباط را در هم ميپیچد و به صخره ميکوبد . مردی که از زندگی خود لذتی نمبرد وارد رابطه اي عاشقانه ميشود و چنان در اين عشق غرق ميشود که خود را فداي معشوق کرده و مرک را بر ميگزیند . چنان که زندگی خود را تماما بر پاي اين عشق و بهتر بگ
باسمه تعالی عاشق و معشوق قصیده (۱۸) عشق ها گاهی مجازی باشد و گاهی نهان عشق عارف بر خدا باشد، کند آتش فشان عشق خورشید دل است و عامل نور و صفا مي کند احیا، دگرگون،قلب هر پیر و جوان حق تعالی مي نهد آنرا درون آدمي تا رساند عاشقان را در جوار جان ستان عشق باشد مرکب اهل دل و اهل سلوک مي برد عشاق را ، در ماوراي اين جهان دل کند لرزان و سازد شعله اي آتش فزون روح سوزان مي شود خواهان یار و هم زبان عشق اسطرلاب اسرار است واسباب عروج همچو پیچک مي تند بر جسم و بر ا
قصه اينجاست که شب بود و هوا ریخت بهم من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم صاف بود آب و هوايم که دوچشمت بارید که به یک پلک زدن آب و هوايم ریخت بهم
دست در دست خدا بودی و با آمدنم عاشق من شدی و رابطه ها ریخت بهم
قصه اين بود که عاشق بشویم اما نه عشق ما از همه زاویه ها ریخت بهم
نیمه شب بود خدا بود و من بی سیگار لعنتی رفتنش اعصاب مرا ریخت بهم
بعد از آن زندگی آنقدر به من سخت گرفت که خانه از بعد همان ثانیه ها ریخت بهم
کلماتم همه در بغض گلو
دو شخصیت معروف 
دو داستان فلسفیدو جفت عاشق و معشوقدو مسیر روانکاویاينها مسايل کلی اين کتاب هست ولی مسايل جزئی کتاب خیلی زياد و پیچیده اند.اين کتاب داستان براساس واقعیت نیست ولی به خاطر اينکه نویسنده اش تحقیق و پژوهش زيادی در مورد شخصیت هاي اصلی داستان کرده و از اتفاقات و نامه هاي واقعی در داستان استفاده کرده زياد دور از واقعیت هم نیست و باور پذیرهنیچه و دکتر برویر دو شخصیت اصلی داستان هستند که در مورد فلسفه زندگی و مشکلاتشون با هم تبادل نظ
اي پروانه عاشق از اين شمع عاشق کش به شتاب بگذرخود را به چشمهٔ آبی ، سايه درختیبه آبادی اي برساناي که بالهايت از صدها زیبايی پوشیده استاز اين معشوق عاشق کش بگریز در رهگذر آتش اين شمع عاشق کش بگریزخود را به آفتاب و بهار برسان تا برویی و به شکوفايی و ببالیاز معشوق زمينی بگریز و خود را به معبود برسانو به خانه ات برگرد و مرا در سلول تنهايی خویش که محکومم تا عمر را به پايان برم تنها بگذارو به خدا بگو یک نفر اينجا چشم به راه توستو به او بگو که یک عاش
عشق مانند باد استنمي توانی آن را ببينی اما مي توانی حسش کنیعشق زیباترین احساسی که انسان مي تواند تجربه کند. عشق یعنی گوش فرا دادن به نداي قلب و تجربه ی رضايت و شادی در زندگی. همان معجزه اي که به ما انگیزه زیستن مي دهد، همان که درمان گر هر درد بی درمان است و ما انسان ها پیوسته به دنبال آن هستیم.عشق همان ودیعه ی الهی ست در نزد انسان، عشق دلیل وجود است و راه کمال و سعادت، و اگر عشق نبود آدمي بیهوده مي زیست. ما آفریده شدیم تا عاشق شویم و عشق بورزیم
اي پروانه عاشق از اين شمع عاشق کش به شتاب بگذرخود را به چشمهٔ آبی ، سايه درختیبه آبادی اي برساناي که بالهايت از صدها زیبايی پوشیده استاز اين معشوق عاشق کش بگریز در رهگذر آتش اين شمع عاشق کش بگریزخود را به آفتاب و بهار برسان تا برویی و به شکوفايی و ببالیاز معشوق زمينی بگریز و خود را به معبود برسانو به خانه ات برگرد و مرا در سلول تنهايی خویش که محکومم تا عمر را به پايان برم تنها بگذارو به خدا بگو یک نفر اينجا چشم به راه توستو به او بگو که جوانی
دکتر سجاد معین فرپژوهشگر و جامعه شناس مسائل اجتماعی ايرانتاریخ گویاي آن است كه فساد از دیرباز در جوامع بوده و اكنون نیز از مسائل حاد و گرفتاری‌هاي كشورهاي جهان است. فساد پدیده‌اي است كه بر زندگی همه انسانها سخت اثر گذاشته و شهروندان را در سراسر جهان به ستوه آورده است.بنا به تعریف بانك جهانی، فساد، سوء استفاده از قدرت دولتی براي تأمين منافع شخصی است. هر چند همیشه سوء استفاده‌ از قدرت براي تأمين منافع شخصی نیست، بلكه مي‌تواند در راستاي تأم
 حال چه معادله ی سختی مي شود زمانی که بدانی همان شخصی که منتظرش هستی خود ناظر بر اعمال تو است. شايد هر از چند گاهی به خاطر لطف بی نهايتش و محبت وافرش نسبت به شیفتگانش به سراغت آمده باشد. انتظار سخت است. مخصوصا اگر کسی را که منتظرش هستی تا به امروز ندیده باشی؛ او تو را بشناسد و تو او را نشناسیو چقدر سخت تر مي شود که در اين ميان وظايفی هم بر عهده ی تو باشد.و شرط دیدار محبوب عمل به وظايف باشد.حال چه معادله ی سختی مي شود زمانی که بدانی همان شخصی که منت
تفاوت عشق و دوست داشتن از نگاه دکتر علی شریعتی
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابينايی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب مي‌خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع مي‌کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج مي‌گیرد
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل‌ها و عبور سال‌ها بر آن اثر مي‌گذارد
دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگی مي‌کند
عشق طوفانی و متلاطم است
د
و خدا نزدیک است او همین واحد بالايی ما مي شیندمن رفیقم با او گاه گاهی به سراغش روم و گاه سراغم آیدبا هم از خویش سخن مي گوییم من و او مدتها ست درد دلهاي فراوان داریم .بیشتر، صحبت من گرم کند محفل ما را چون اوکم سخن گوید و در دل ریزد ، همه ی دردش را .گاه اگر پیش آید  من برايش شعر از ، حافظ و سعدیو سهرابو فریدون خوانم .گاه از فرط غرور ، چند بیت از غزل و شعر خودم مي خوانم گاه او مي رنجد از من اما _ کافیست یک (( غلط کردم )) خالی ولی از روی صداقت گویم تا
همیشه عاشق توسط معشوق مورد ازنجار قرار ميگیرد و فراق را باعث ميشود،و فراق در پوست و گوشت عشق نهفته است گویی ذات عشق در نرسیدن است.و انتظار عاشق براي وصال انتظاری است بیهوده و عبث، هرچند که اگر وصال حاصل شود و پايدار بماند دیگر عشقی باقی نمي ماند.
اي که مبتلا به تو شده قلب گرفتار ماهیچ ندانی چه شده با عث رفتار ما ؟عشق، هوا و هوسی نیست که در سر باشدعشق، ریشه ی خود بسته به کردار ماعاشق بیچاره ، کند ، آنچه پسندیده یاریار چرا فکر کند ، نیست در افکار ماعشق اگر نبود، که بود و خواهد بودپیش تـــــــو» نبود ، مخزن اسرار ماعشق رقیب نمي خواهد و تنها تو دل بردیباقی همه غیرند ، دور از ما و اغیار ما گر ناز تو زیبايی اين عشق نبودعشق مبهم ميشد در جذبه ی سرشار ماحکم آنچه تو گویی و فعل آنچه تو فرمايینام ت
عاشق زنی مشو که مي‌خواندکه زياد گوش مي‌دهدزنی که مي‌نویسدعاشق زنی مشو که فرهیخته استافسونگر، وهم‌آگین، دیوانهعاشق زنی مشو که مي‌اندیشدکه مي‌داند که داناست، که توانِ پرواز داردبه زنی که خود را باور داردعاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن مي‌خندد یا مي‌گریدکه قادر است جسمش را به روح بدل کندو از آن بیشتر عاشق شعر است(اينان خطرناک‌ترین‌ها هستند)و یا زنی که مي‌تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بايستدو یا که توان زیستن بدون موسیقی را نداردزنی
تو رفتی و غم نشست بر غزل هاي شعرم رخت بر بست شادی عاشقِ مانده در شعر تنها شد شد بی معشوق . انگار آمده بودی که بروی ميلت نبود در هواي غزل هام نفس کشی . همیشه شاعر عاشق بود تو فقط خواندی و شنیدی دم نزدی که یاری نگفتی که ميمانی تا ابد تا لحظه شکفتنمان سکوت بود و سکوت بود و سکوت تو رفتی ولی امان از اين دل هنوز سردرگم کلاف دلتنگی ام هنوز مانده ام غفلت از من بود یا بی وفايی تو چه شد آخر که چنين گَرد تنهايی نشست بر دل .
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج اين عشق او را بیچاره کرده بود و راهی براي رسیدن به معشوق نمي یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده اي از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد. جوان به اميد رسیدن به معشوق، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیايش مشغول شد. به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.
شروع یک رابطه عاطفی همیشه از ساده‌ترین راه‌ها است اما نگه داشتن اين رابطه در تعادل کار دشواری است و نیاز به توجه کافی طرفین به هم مثل روزهاي اول را دارد. قطعاً وقتی کسی را دوست دارید، مي خواهید اين را بداند اما گاهی اين عشق را نمي‌توان به راحتی گفت. وقتی شما مي گویید من عاشق تو هستم”، بسیاری از مردم آن را به عنوان یک کلیشه مي گیرند، در هر رابطه عاطفی سوالات ذیل همواره پرسیده مي شود:آیا دوستم دارد؟چرا دیگر مثل روزهاي اول رفتار نمي‌کند؟و
پاسخ روان‌شناس به چند پرسش نوروزی زهرا وافر (روان‌شناس بالینی) یکی از مشکلات من نزدیک سال نو، نداشتن توانايی مدیریت خرید قبل از عید است. وقتی به خرید ميروم با دیدن هر جنسی هوس خرید آن به سرم مي‌زند و همیشه تا ریال آخر پولم را خرج مي‌کنم! طوری که براي خرج زندگی تا آخر ماه، مجبور به قرض گرفتن مي‌شوم! لطفاً در اين زمينه مرا راهنمايی کنید. ادامه مطلب
پشت سر هر معشوق، خدا ايستاده است پشت سر هر آنچه كه دوستش مي داری و تو براي اينكه معشوقت را از دست ندهی بهتر است بالاتر را نگاه نكنی زیرا ممكن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است كه هر چیز پیش او كوچك جلوه مي كند پشت سر هر معشوق، خدا ايستاده است اگر عشقت ساده است و كوچك و معمولی اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح خدا چندان كاری به كارت ندارد اجازه مي دهد كه عاشقی كنی تماشايت مي كند و مي گذارد كه شادمان باشی اما هر چه كه در عشق ثابت قدم تر شوی خدا
نیروی دریايی ايران براي حفظ منافع کشور نیاز به ساخت تجهیزات پیشرفته دارد و با بومي‌سازی ادوات، نیاز‌هاي خود را برطرف کرده است.، نیروی دریايی در تمام دنیا به عنوان بازوی محوری هر کشور براي حفظ منافع در آب‌هاي سرزمينی و فرا سرزمينی محسوب ميشود و از اين رو همواره نیرویی تجهیزات محور است که به سلاح‌هاي بهروز نیاز دارد.نیروی دریايی راهبردی ارتش جمهوری اسلامي ايران یکی از حساس‌ترین نیرو‌هاي مسلح کشور است
غسل به دو صورت ارتماسی و ترتیبی صورت مي گیرد. که در ادامه به بررسی اين دو نوع مي پردازیم.در غسل ارتماسی انسان بعد از پاک کردن بدن خود از نجاست نیت مي کند(غسل جنابت مي کنم قربتا الی الله ) . بعد به یک باره تمام بدن خود را به زیر آب فرو مي برد. مانند پریدن در استخرراي انجام غسل ترتیبی انسان ابتدا نیت کرده ، بعد سر و گردن را مي شوید . بعد از آن سمت راست بدن خود را مي شود(دست راست وپاي راست و نیم تنه سمت راست). پس از آن سمت چپ بدن را مي شوید.(1)در صورتی که م
 ▫️دوست داشتن به عنوان ارزشیابی مثبت از دیگران تعریف مي شود. عشق ورزیدن از نظر کیفی با دوست داشتن متفاوت است و داراي سه عنصر اساسی است :▫️دلبستگی: نیاز به حضور فیزیکی و حمايت عاطفی معشوق▫️مواظب بودن: حس نگرانی و مسوولیت پذیری نسبت معشوق▫️صميميت: تمايل به تماس و ارتباط محرمانه و نزدیک و خواهان همراهی فکری و احساسی کامل با معشوق بیش تر از هر کس دیگر.
گرچه ز شراب عشق مستمعاشق‌تر ازین کنم که هستماز عمر من آنچه هست بر جايبستان و به عمر لیلی افزاينظامي گنجوی» در راه عشق گر برود جان ما چه باکاي دل تو آن عزیزتر از جان نگاه دارهوشنگ ابتهاج»در عالم محبت دانی چه کار کردمبعد از سپردن دل جان را نثار کردمفروغی بسطامي»نفس ما از مدد عشق قوی بود، قویسر ما در ره معشوق فدا بود، فدازخم کاری زفراق تو به جان بود، به جانجان سپاری به وصال تو به جا بود، بجافروغی بسطامي»مراجان دادعشق یار و مي‌خواهم که اين

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها