نتایج جستجو برای عبارت :

ساعت هشت نیم صبحه الان خیلی زوده واسه غصه خوردن، روزای عادی این ساعت از روز فقط دلم خواب یا صبحانه میخواد اما امروز با یه قلب جمع شده بیدار شدم هرچقدر هم نفس عمیق بکشم عمیقاً به زندگیم داشته هام فکر کنم انگار جوابگو نیست. تمام طول مسیر تا وقتی رسیدم شرکت

ساعت هشت و نيم صبحه و الان خيلي زوده واسه غصه خوردن، روزاي عادي اين ساعت از روز فقط دلم خواب يا صبحانه ميخواد اما امروز با يه قلب جمع شده بيدار شدم و هرچقدر هم نفس عميق بکشم و عميقاً به زندگيم و داشته هام فکر کنم انگار جوابگو نيست. تمام طول مسير تا وقتي رسيدم شرکت موبایلم رو چک نکردم، دلم نمیخواست هیچ پيامی ازش بخونم ولو دلجویی باشه از هم فاصله گرفتیم، فکر میکنم ده روزی باشه حتی هفته پیش که اومد هم هیچ حرفی با هم نزدیم و چیزی خوب پیش نرفت
پس از 5 ماه دوری از كوهستان  روز جمعه مورخه /8/97 ساعت 30/6 از میدان دربند در یك هوای بارانی بصورت انفرادی شروع به حركت نمودم و ساعت 30/8 به شیر پلا رسیده و صبحانه خوردم مثل همیشه شور وشوق  به چشم میخورد پس از یك ساعت استراحت و تعویض لباس و صرف صبحانه راس ساعت 30/9 در یك هوای سرد و شروع بارشهای برف از يال جنب پناهگاه بالارفته وساعت 15/11 به جانپناه امیری رسیده و استراحت كردم هوا طوفانی بود و برخی ها ساز برگشت را میزدند و  باپوشیدن تجهیزات لازم 45/11 ادامه
چند روزی میشه سرما خوردم.درست از جمعه تا الان 4 روز سر کار نرفتم تا استراحت کنم و خيالم راحت بشه خدایی نکرده بیماری کرونا نگرفته باشم. اما امروز به شرکت برگشتم ولی حالم خيلي مساعد نیست و سوزش گلو و آبریزش بینی دارم. با اينکه بیرون رفتن برام ممکن نبود اما سعی کردم پياده روی رو قطع نکنم و تو خونه فعالیت داشته باشم که خدا رو شکر موفق شدم . دیروز اولین حقوقم واریز شد! خيلي خوشحال شدم. اولین پولی هست که واسه زحمت خودم گرفتم.واسه ساعت 6 بيدار شدن و 8 ساع
سمیرا بازم خوابتو دیدم الان ساعت نه صبحه ولی يادمه دقیقا ساعت هفت و ربعه صبح از وسط دیدن خوابت يهو پریدم خيلي خواب خوبی بود چقدر مهربون شده بودی خيلي عالی بود خيلي چقدر عکس فرستاده بودی من از نزدیک هم دیدمت وای خدا خيلي خوب بود خيلي خوب بود خخخخخ دیگه باهم در ارتباط بودیم تو دائم پروفایل عوض میکردی عجب خواب خوبی بود من خيلي تو خواب کیف کردم خيليییی چقدر‌پروفایلتو يه عالمه عکس عوض کردی يادمه عکسای بی حجاب هم گذاشته بودی يه عکس بود که ارایش صو
کارن دو ماه و نيم دیگه 4 ساله میشه باور نکردنيه انگار الان دو ساله دارمش نه چهار سال صبحا با من میره مهد و من می رم سر کار. ساعت 8 7 هم از خواب بيدار میشیم ساعت 2 همسر میره دنبالش و منم 4 خونه ام. اگه کار همسر تغییر نمی کرد رسما من نمی تونستم برم سر کار هم عذاب وجدان داشتم که باید 8 ساعت اونجا بمونه. هم با اين همه تعطیلی ای که کردن واسه الودگی هوا من کجا می خواستم بذارمش برم سر کار؟ چهار ميام خونه و يه عصرونه می خوریم و سعی می کنم بیشتر با کارن باشم تا
ساعت ده و نيم صبحه. هنوز نخوابیدم. کم کم دیگه چشمام میسوزه. ولی عطش نوشتن دارم. اگر نمینوشتم تا خود شب توی خواب خواب کلمات میدیدمدلم ميخواد پرتقال تامسون باشم. از اين پرتقالا که برچسب دارن. خيلي نارنجی ان. انگار واکس خوردن. چی بهشون میگن؟ پرتقال مجلسی؟همون. الان دلم مسخواد يه ادم شق و رق باشم. اتوکشیده. از اينا که میرن ارایشگاه موهاشونو سشوار میکشنکشو رو باز کردم که قیچی بردارم، چشمم خورد به گیره های طلایی سر. نو بودن. سعیده چندوقت پیش برام خ
كاش تمام لحظه های خوب و بد زندگيم اينقدر سریع هرو روز از جلوی چشمم رد نمیشدن كاش وقتي عاشق شدم تو زندگيم اينقدر جرات داشتم كه میرفتم بهش میگفتم و همیشه با اين جمله كه تو دختری اون باید به تو بگه تمومش نمیكردم.كاش  با جمله ها و افكار و رويا و خيال های احمقانه خودمو سرزنش نكمكاش كاش . كاشالان یكی از شب های زمستان ماه بهمن من مثل همیشه تو اتاقم با نور صورتی و يه پتوی پیچیده شده دورم و صدای متوسطی از اسپیكر كه پشت سر هم هادی پاكزاد داره پلی
وزن صبح ناشتا:۶۰۰/۱۱۸
شروع یک روز عالی و پر از انگیزه
صبحانه : به اندازه ۲ کف دست نان + پنیر و سبزی خوردن+ یک لیوان چای
ساعت ۱۰صبح :یک عدد سیب (تکه های کوچولو کوچولو کردم و تاساعت ۲:۳۰ که سرکار بودم تمومش کردم . بینش هم فقط آب خوردن
ساعت ۳ بعد از ظهر : ناهار به اندازه ۹ قاشق برنج و ۴ قاشق خورش قیمه + یک بشقاب کوچیک سبزی خوردن
ساعت ۴ تا ۵ بعد ازظهر پياده روی
ساعت ۶ :یک عدد پرتقال
ساعت ۸ شب : یک قاشق برنج و خورش از ظهر خوردم (فقط یک قاشق) + یک عدد خيار
ساعت ۹
امروز سه روز بیخوابی رو جبران کردنبعد از ظهرم با سوگند(همکلاسی تو کلاس خياطی) رفتیم يه کافه از همه چی گفتیمدلم خيلي تنگ نشده بود ولی دوست داشتم اين يهویی دیدنا رو.از امروز خیللی يادم نیست ولی الان که ساعت 4 صبحه يه چیزی خيلي تو مخمهمیخوام موهامو بزنم
باز هم صبح شده، يه صبح پر از دلتنگی و غربت. دلم بدجوری هواشو کرده، هر شب ۵ ساعت و حتی کمتر میخوابم. هر صبح قبل طلوع خورشید سوار سرویس میشم و سعی میکنم کمی بخوابم. ولی خواب هم مثل خار تو چشمم اذیتم میکنه. کافيه چند ثانيه پلک رو پلک بذارم و همه خاطرات عاشقانه من و تو از ذهنم رد بشه.انگار نه انگار يه زمانی عاشقم بود. نفسم به نفسهاش بند بود و الان زندگيم رو به افوله و اون نمیدونه که من چی میکشم. ضربان قلبم کمتر میزنه، حرکاتم آرومتر شده، خيلي به ندرت
دلم خيلي چیزا ميخواد. همین الان هآ. همین الان که ساعت 2:20 دقیقه بعد از بامداده يا چمیدونم چی بهش میگن؟ دو و بیست دقیقه صبحه، نصفه شبه اصلا هروقتي از شبانه روز که هست، دلم خيلي چیزا ميخواد. همین الان هآ. نه اينکه مثل بچه های 3 ساله بهم بگین الان دیروقته، بخواب، هرموقع دختر خوبی بودی آرزوهاتو برآروده میکنيم! نه! همین الان دلم خيلي چیزا ميخواد. دلم موسیقی ميخواد، موسیقی ای که توش اِبی داد بزنه بگه تحمل کن کنار گريه من. به ياد دلخـــــوشی های فرامـ
دلشوره عجیبی دارم! چرا؟ نمیدونم. امروز چند شنبه‌ست؟ نمیدونم. بوی قرمه سبزی مياد، گرسنمه، ولی میلی به غذا ندارم.از خواب مرگ بيدار شدم. همیشه وقتي از خواب بيدار میشم چندتا میس‌کال رو گوشیم هست. ولی وقتي بيدارم يه نوتیف هم نمياد. فکر کنم دوباره باید قرص زینک استفاده کنم. سردرد بعد از گريه خيلي بده. آخرین الویت خانواده منم. چون خودم اينطور رفتار کردم؟ نه همیشه معترض بودم اما با همینی که هست روبرو شدم.از صداهای اضافه بدم مياد. همچنین آدمای اضاف
چی شد يهو؟»ما گیر كردیم، دیدی وقت سفر به هم میگن زود راه بیفتیم كه نخوریم به شب؟ میدونی ما خوردیم به شب، آدم ها نباید تو زندگیشون بخورن به شب، يا اگه خوردن یكی باشه كنارشون بشینه نذاره خوابشون ببره وگرنه تصادف می كنن می فهمی؟ توی تاریكی می مونن تا ابد!ما خوردیم به شب تو روی تختت بودی، من وسط پذیرایی، تو سیگار می كشیدی، من منتظر بودم قرص های خواب آور تاثیرشون رو بذارن، تو توی تاریكی خوابت برد، من روی مبل وقتي همه ی برق ها خاموش بود، تو نزدی به
ساعت ۷ صبح بيدار می شوی. صبحانه خورده يا نخورده به امید اتفاقات خوبی که خيلي وقت است رنگ آن ها را ندیده ای از خانه بیرون می زنی. ساعت ۱۸ به خانه بر می گردی. کمی در اينستاگرام به زندگی دیگران سرک می کشی و بعد از آن به رخت خواب می روی تا منتظر بمانی فردا بياید و دوباره اين زندگی تکراری را ادامه دهی. احتمالا خودت بهتر از هر کسی می دانی که زندگی کارمندی فقط یک هدف دارد و آن هدف چیزی جز مرگ تمام روياها نيست.
ساعت يه ربع به 10 شب  28 ام آذر ماه ست . از صبح تا الان دلم و فکرم هزار راه و هزار جا رفت . اصلا ازت خبر نشد نه پيامی نه زنگی . با شنیدن صدای پيامک گوشیم مثل دیوونه ها خودمو میرسوندم به گوشی به امیدی که تو باشی ولی فقط تبلیغات بود انگار ایرانسل هم متوجه شده که من عاشق تو ام میخواسته سر به سرم بذارِ. امروز طولانی ترین روزم بود عشقم نفسم روزی که بدون تو ميخواد بگذره رو نمیخوام ببینم اون روز سخت ترین و بدترین زورِ منه مثل امروز انگار سالها ازت دورم . الا
چی شد يهو؟»ما گیر كردیم، دیدی وقت سفر به هم میگن زود راه بیفتیم كه نخوریم به شب؟ میدونی ما خوردیم به شب، آدم ها نباید تو زندگیشون بخورن به شب، يا اگه خوردن یكی باشه كنارشون بشینه نذاره خوابشون ببره وگرنه تصادف می كنن می فهمی؟ توی تاریكی می مونن تا ابد!ما خوردیم به شب تو پشت میزکارت بودی، من وسط پذیرایی، تو عصبانیتتو با کار میپوشوندی، من منتظر بودم قرص های خواب آور تاثیرشون رو بذارن، تو توی تاریكی خوابت برد، من روی مبل وقتي همه ی برق ها خاموش
ساعت ۳:۵۲ صبحه ودوروز گذشته رو یکسره بخاطر بیماری خواب بودم.با اينکه هنوز حالم سرجاش نیومده اما تا چندساعت دیگه که صبح بشه میخوام راه بیفتم.فقط امروز وفردارو وقت دارم تا پیمایش کنم قبل ازینکه چهارشنبه به تهران وبعد ازونجا به زاهدان برم.عصر دیروز اينترنت وصل شد.نمیخوام اين موضوع رو بهانه ای برای تنبلی تو نوشتن بيارم.راستشو بخواين خيلي ازخودم شاکیم که چرا روزی نمیتونم نيم ساعت وقت برای اينکار بزارم.نمیگم حتما ازین ببعد مرتب اينکارو میکنم ام
27/11/96 میشو
ساعت 6 از آذربایجان حركت كردیم و در صوفيان صبحانه خوردیم و از مسير جوت باجیلار ساعت 8 صعودر ا بهمراهی مصطفی – امیر وحید جبرئیلی و اصغر فولاپور آغاز كردیم 10 سانتی متر در مسير برف بود و ساعت 10 وربع بر فراز قله بودیم هوای خوبی بود چای و تنقلات و عكس يادگاری و .و فرود ساعت 12 به پاركینگ رسیدیم
اول قرار بود كه یك روز اضافه تو اصفهان بمونيم ولی نشد و تصمیم گرفتیم صبح زودتر بزنيم بیرون كه برناممون تا شهر رضا بود رو بيایم بجاش شهر رضا كه حدود ٨٠ كیلومتر بود و تا ظهر میرسیدیم استراحت كنيم هم از برنامه جلو باشیم هم استراحت كرده باشم ولی صبح از شدت خستگی خواب موندیم و حدود ساعت ٧:٣٠ صبح بيدار شدیم كه آقا محسن زحمت كشیده بودن صبحونه حاظر كرده بودن دیگه جاتون خالی تا صبحونه رو خوردیم و وسایل رو جمع كردیم و زدیم بیرون با آقا محسن خداحافظی كرد
۳:۱ یک ساعت پیش بيدار شدم و طبیعی ترین کار ممکن نوشتن است.(انگار نوشتن میوه ای باشد که نمیچینندش مگر وقت بيداری) چراغ خاموش است، در اتاقم بسته شده و صدای تیک تاک ساعت ِ بالای سرم می آید (صداش واقعا زياد است و نمیدانم چرا تا الان اين را نفهمیدم.) راستش حوصله ی ترسیدن ندارم و کلا منظورم اين نیست که آدم بی حوصله ای هستم_آدم وقتي ساعت سه صبح بيدار است فقط میتواند یک کار را انجام بدهد و منم ترجیح میدهم به جای ترسیدن بنویسم.کابوس ندیده ام.هیچ خوابی ندی
فقط یک روز در هفته هست که ساعت 10 کلاس داریم. یعنی هر یک شنبه. شاید اختلاف زيادی با بقيه ی روز ها نداشته باشد. جز اينکه مغازه ها باز شده اند و مردم بیشتری در حرکت اند. آفتاب پاییزی نرم و خوشايند است و هوا آرام کننده تر. نمی‌دانم. شاید اين ها فقط احساساتی بی اساس باشد.دلم می‌خواهد چیز های خوبی بنویسم و افکار منفی به  ذهنم راه ندهم. هرچند شاید زياد راه گریزی وجود نداشته باشد.البته امروز دیدم که یکشنبه بدی هایی هم دارد؛ مثلا شلوغی پیچ و خم های بازار
بعد از مدتها در ماه های قبل يافتم و چندین ماه به طور مستمر نتیجه اش را دیدم حتی در سفر قشم و سفرهای دیگر به راحتی بلند شدم. و اون راهکار برای بيداری نماز صبح اينه:ساعتی که میخواهیم برای نماز صبح بيدار شویم رو 4 ساعت به عقب برگردانده و اون میشه ساعت دقیق خواب ما که میتونيم با خواب در اون ساعت در نماز صبح بيدار شویم مثلا میخواهم ساعت 6 صبح نماز صبح بيدار شوم ساعت خوابم 2 شب است و نه کمتر. 
سلام سلام امروز ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۹۸ و ساعت الان۶ صبحه. طبق معمول روزها تعطیل عین جغد از ساعت ۴ صبح بيدارم مکان : منزل دولت کیکاووس مقابل تلویزیون روی مبل ۳ نفره که حسابی بهم ریختم احتمالا فردا بابت اين قضيه هليا مراسم پر پر کردن و داره جاست کیدینگ امروز مراسم سالگرد شهید حبیبه. من جمعه گذشته رفتم سفارش ۸۰ غذا ( ۷۰ چلو کوبیده و ۱۰ چلو جوجه دادم چون هليا گوشت قرمز نمی خوره جوجه هم گرفتم). امروز ساعت ۲ تحویل میشه .
چقدر جالبه که ماه قمری و میلادی با هم منطبق شده!امروز دو محرم و دو سپتامبر و همینطور 11 شهریورهمثل همیشه داره زود میگذره و دیگه چیزی تا شروع دوباره دانشگاه نمونده و من تصمیم دارم که اين روزاي باقیمونده رو به بهترین نحو بگذرونمخب قبلا در مورد تغییر عادت ها نوشته بودم و از امروز میخوام به طور جدی شروع کنم و عادت های بدم رو تغییر بدمراستش وقتي عادت های خوب و بدم رو نوشتم کلی عادت بد داشتم و فقط به زور تونستم سه تا عادت خوب بنویسم!!و اين خيلي بد
در اين مطلب با ۱۲ توصيه برای داشتن خواب راحت آشنا می شویم. ۱- آشفتگی ها و ناراحتی های روحی را از خود دور کنيم. اندیشه های بيهوده و عصبانیت های دائمی از علت های بی خوابی هستند. لازم است از داشتن برنامه های هیجان انگیز دستگاه عصبی مانند دیدن برنامه های شلوغ تلویزیون در رختخواب و پیش از خواب، پرهیز کنيم. ۲- ساعت خواب منظم داشته باشیم. کوشش کنيم همیشه در ساعت خاصی به خواب برویم و در ساعت معینی از خواب بيدار شویم تا بدنمان به اين شکل خواب و بيداری عاد
بسم الرحمن
هنوز کتاب برجاده های آبی سرخ رو تموم نکردم البته خوب خوندم الان کتاب چهارم هستم از پنج کتاب اين مجموعه
دلم يه کار جدید ميخواد اما انگار جرئتش رو ندارم 
باید وقتي که میذارم که پای فضای مزخرف مجازی رو کم کنم 
دلم ميخواد برسونمش نهایتا به یکی دو ساعت در روز 
واقعا زندگيم رو مختل کرده 
ساعت ۴صبح است.نمیدونم خداجون تو شب ها بيداری يا برای اينکه خيلي چیزهارو نمیبینی میخوابی.شب ها دیگه مثل قدیم نيست.انگار هر چی بدی در جهان وجود داره پشت سر هم ردیف شدن و اينقدر تراکم بدی ها رو زياد کردن چشم چشم و نمیبینيه.واسه اينه که شب های الان؛سياه تر از شب های قدیمه.
چند وقتيه که يه جوریم کلا اصلا حس هیچی نیست نه خواب،نه بيداری،نه غذا خوردن،نه فیلم دیدن،نه درس خوندن،نه آهنگ گوش دادن،نه حرف زدن،نه بیرون رفتن(بخاطر کرونا،اينو حتی اگه بخوامم نمیتونم انجام بدم)نه نقاشی کشیدن،نه کاردستی درست کردن،نه تمیز کردن اتاق،نه،نه،نه و کلی نه دیگه هرچقدر هم که دنبال راهکار واسه اين درد بی درمون میگردم،چیزی پیدا نمیکنم. اطرافيان میگن خودتو سرگرم کن يا درس بخون،انگار خودم نمیدونم؛یکی نیست بگه اگه حال داشتم که انجام
از خواب پریدم ولی تو را ندیدم . امروز پنجشنبه اس و الان بيدار شدم. دیشب خوابش رو دیدم، يه خواب کامل و واقعی، الان که بيدار شدم دارم از شدت ذوقی که تو خواب حس کردم نفس نفس میزنم( بمرگم حتی دستم میلرزه از شدت لذت واقعی داشتنش تو خواب). تو خواب بهش زنگ زدم و دیگه مثل بيداری جلوی خودم رو نگرفته بودم و کلی باهاش صحبت کردم و بعدش هم رفتم دیدمش و اجازه داد تا پاهاش رو ببوسم. اونقدر حس خوابم خوب بود که هنوزم تو حال و هوای کیف دیدن صورت ماه و آغوش گرمشم.
  بيدار شدن از خواب در ساعات مختلف شب نشانه چیست ؟ بيدار شدن در ساعات خاصی از شب می‌تواند حاکی از مسدود شدن مسير انتقال انرژی و برهم خوردن تعادل طبیعی بدن باشد. مشکلات سلامت جسمی، روحی و عاطفی از عوامل انسداد انرژی هستند:9 تا 11 شبدر اين فاصله زمانی، سیستم غدد درون‌ریز که متابولیسم و هورمون‌ها را کنترل می‌کنند، تعادل خود را بازمی‌يابند. مصرف غذاهای ناسالم يا سنگین در وعده شام، عامل بيدار شدن در اين ساعت‌هاست. بيداری در اين ساعت‌ها همچنی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها