نتایج جستجو برای عبارت :

قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شیر زندون تن رها کن ای پرنده پر بگیر اون ور جنگل تن سبز پشت دشت سر به دامن اون ور روزای تاریک پشت این شبای روشن برای باور بودن جایی باید باشه شاید برای لمس تن عشقی باید باشه باید که سر خستگیاتو به روی سینه بگیره برای دلواپس

شايد سوال خیلی از دوستان اين باشه كه براي راه اندازی كسب و كار اينترنتی خود بايد از كجا شروع كنیم. در اين مقاله قصد دارم گام هايی كه بايد بردارید تا كسب و كار اينترنتی خود را راه اندازی كنید را بهتون معرفی كنم. گام اول : شناسايی علاقه و انتخاب حوزه كسب و كار اينترنتی اولین گام براي راه اندازی كسب و كار اينترنتی انتخاب حوزه فعالیت است. شما در وحله اول بايد ببینید به چه كارهایی علاقه مند هستید و تخصص و مهارت شما چیست؟ البته منظورم اين نیست كه شما
پسربچه اي پرنده زیبايی داشت. او به آن پرنده بسیار دلبسته بود. حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید. اطرافیانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی كار می‌كشیدند. هر وقت پسرک از كار خسته می شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهدید می كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده ام نداشته باشید.
دلی نمی تونست قفس رو تحمل کنه واقعا نگهداریش مشکل بود من نظر شخصیم اينه تا میتونید پرنده نگه ندارید نگه داری پرنده بدون تعارف کار هر کسی نیست پرنده موجود یه که واقعا نمیدونی بايد باهاش چه راهیو  در پیش بگيری تو قفس که هست بی تابی میکنه بیاد بیرون  بیرون که میاریش یه لحظه بی حرکت نمیمونه و سقف خونه رو چون دسترسی به آسمون نداره طفلک میدان پرواز قرار میده و هی میخواد از جايی به جاي دیگه در پرواز باشه واقعا اين موجودات بی گناه خودشونم گیر کردن و
با تیر و کمان کودکی ام، در کوچه باغ هاي قدیمی در انبوه درختان باران خورده سينه گنجشکی را نشانه گرفته بودم که عاشق تو شدم! گنجشک بر شانه ام نشست؛ و من شکارچی ماهری شدم از آن پس هرگز به شکار پرنده اي نرفتم. هروقت دلتنگم آواز میخوانم. پرنده می آید، پرنده می نشیند، پرنده را می بویم، پرنده را می بوسم، پرنده را رها میکنم! و چون شکار دیگری میشود کودکی ام را میبینم، در کوچه باغ هاي قدیمی در کنار دیوار هاي باران خورده با بوی کاهگل و آواز پرنده به خود م
در دنیاي ما که ادارات ، مغازه ها و . اغلب صبح ها باز هستند ؛ جغد شب بودن اصلا خوشايند نیست! جغد شب کسی است که مخصوص همنشینی با ماه طراحی شده و بیشترین بازدهی اش وقتی است که جشن ستاره ها بر گزار می شود ، شب ها دیر می خوابد _ در واقع صبح  می خوابد _ و وقتی روز رو به اتمام است بیدار می شود. در مقابل جغد شب پرنده صبح قرار دارد که یار جان جانی خورشید است . شب ها زود می خوابد و صبح ها هم زود بیدار می شود. فکر می کنم که من جغد شب باشم چون درست شب ها موتور ذهنم
 مست شویدتمام ماجرا همین استمدام بايد مست بودتنها همینبايد مست بود تا سنگینی رقت‌بار زمانکه تورا می‌شکندو شانه‌هايت را خمیده می‌کند را احساس نکنیمادام بايد مست بوداما مستی از چه ؟از شراب از شعر یا از پرهیزکاریآن‌طور که دلتان می‌خواهد مست باشیدو اگر گاهی بر پله‌هاي یک قصرروي چمن‌هاي سبز کنار نهرییا در تنهايی اندوه‌بار اتاقتاندر حالیکه مستی از سرتان پریده یا کمرنگ شده ، بیدار شدیدبپرسید از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعتاز هرچه
پرندهاي که نمی‌داند آزادی چیستاز بازماندنِ درِ قفسش سرما می‌خوردو پرندهاي که بر برجی بلند می‌نشیندهرچه روشن‌تر فکر می‌کند،تاريک‌تر آواز می‌خوانَدوقتی می‌داندپرنده تنها پنج حرف ساده استکه گاهیفقطگاهی از دهان آسمان می‌پرد.+اولین بارون پايیز و .
هر پرنده اي براي پرواز در آسمان خدا به دو تا بال نیاز دارد.اگر هر دو بالش یا یكی از بال هايش را از او بگيرند،دیگر توان پرواز را نخواهد داشت. مداح اهل بیت نیز پرنده اي است كه براي پرواز در آسمان بی كران ذكر اهل بیت به دو بال نیاز دارد. اما آن دو بال چیست؟ براي یافتن پاسخ اين سوال با ما همراه باشید. در حالت كلی اين دو بال را به دو بال معنوی و فنی تقسیم می كنیم: 1. بال معنوی: همه ی ما می دانیم كه مداحی هنری مقدس است.ما قصد نداریم مثل بعضی از افرادی باشی
ساعت چهار صبح است و رفقاي پرنده ام طبق قرار قبلی شان با نمی دانم چه کاره ی کائنات زده اند زیر آواز. من که تا اينجاي عمرم از هیچ رازی سر در نیاورده ام به آواز اين پرنده ها حتی اگر بخواهم نمی توانم خیلی شاعرانه فکر کنم. خیال می کنم اگر پرنده بودم احتمالا پرنده ی نق نقو و بی مزه اي می شدم که هر روز صبح از اين مسئولیت تکراری چه چه زدن هم دسته هام شکايت می کردم و به ریش خودمان می خندیدم و حس می کردم برده ی کار جمعی شده ام و از اين اظهار فضل ها که فکر می کن
با تیر و کمان کودکی ام در کوچه باغ هاي قدیمیدر انبوه درختان باران خوردهسينه گنجشکی را نشانه گرفته بودم که عاشق تو شدم.گنجشک بر شانه ام نشستو من شکارچی ماهری شدماز آن پس هرگز به شکار پرنده اي نرفتم.هروقت دلتنگم آواز میخوانمپرنده می آید، پرنده می نشیند، پرنده را می بویم، پرنده را می بوسم، پرنده را رها میکنم.و چون شکار دیگری میشود کودکی ام را میبینمدر کوچه باغ هاي قدیمیدر کنار دیوار هاي باران خوردهبا بوی کاهگل و آواز پرندهبه خود می پیچد و گریه
جايی خواندم پرنده اي که به روي شاخه درخت نشسته هیچوقت نگران شکستن شاخه و سقوط نیست زیرا او به شاخه اعتماد نکرده بلکه به بال و پرش خودش اعتماد دارد آن روز فهمیدم زنی که قوی است . زنی که اعتماد بنفس دارد .زنی که می داند دویدن آهو از چشمهايش زیباتر است زنی که در شرايط بحرانی زندگی همیشه یک راه دوم در آستین دارد اين زن فقط می تواند یک پرنده باشد حتی یک گنجشک پرنده مادر که به بالهايش ايمان دارد نه شاخه درختان و بخاطر همین تا همیشه فانوس روشن خانه
بسمه تعالی امروز روز خاصی نبود. شلوغ بود فقط. رفتم دانشگاه و کارام رو تموم کردم و وقتی خانم تپله دبیرخونه بهم گفت کارام تموم شده، یه چند دقیقه هنگ موندم! باورم نشد و بعد یه احساس سبکی بهم دست داد. بعدشم رفتم پلیس +۱۰ و البته اونجا چون شناسنامم همراهم نبود کارم انجام نشد و موند واسه امروز. بعد از ظهر که نه، همون ظهرم پا شدم رفتم کلاس زبان که خدا رو شکر خیلی ترافیک نبود. اما حقیقتش روز امروز که خوب بودنش به کنار. خاص نبود. شايد نه به اندازه شبش، به
سالها مثل برق و باد میان و میگذرند و فقط خاطراتشون میمونه ،خوش به حال اونايی كه خاطرات خوبی دارن و بهشون خوش میگذره . العان چند سالی هست كه از بجنورد اومدم بابلسر ،وقتی كه خاطراتمو مرور میكنم لحظات خوشی رو احساس میكنم . همین موضوع سبب میشه كه انگیزه براي نوشتن اونا پیدا كنم .
توی بجنورد اهالی به شكار كبك خیلی علاقه دارن و الحق هم درست میگن ولی ما توی شمال به شكار مرغابی علاقه داشتیم .یاد مه سال دوم كه با حاج بابا خدابیامرز(صاحب خونم) در خصوص شكا
گاهی همه جا را میگردیم براي یافتنش كیلومتر ها را طی میكنیم براي دیدنش غافل از اينكه او در همین نزدیكیست
نزدیك تر از هر كس به ما نزدیك تر از رگ گردن  او را میتوان در هر لبخند مادر به فرزندش  در هر دانه گندم در هر
قطره  باران دید گاهی می اندیشم شايد او مرا در خواب به آغوش میكشد و صمیمانه در گوشم نجوا میكند آسوده بخواب  اي
فرزند ام .
و چه خوشحال بار و بندیل میبندیم و به دیدارش میرويم و دور مكعبی سیاه پوش میگردیم و چه ساده لوحانه سنگی به
دست میگیریم
شرکت کلین ویژن که در کشور اسلواکی قرار دارد، خودرو پرندهاي را توسعه داده است که هم‌اکنون در حال گذارندن تست‌هاي پروازی است و به زودی وارد بازار می‌شود. خودرو پرنده (ايرکار خودرو پرنده شرکت کلین ویژن که سال آینده وارد بازار می‌شود، می‌تواند تا ارتفاع هزارپايی اوج بگيرد و به سرعت ۲۰۰ کیلومتر در ساعت برسد. در زمان پرواز، بال‌هاي سه‌متری اين خودرو پرنده از بدنه خودرو خارج می‌شوند. در اين خودرو پرنده از یک موتور ۱.۶ لیتری ب‌ام‌و با قدرت ۱
عشق رو بايد بوسید تا وقت هست.عشق رو بايد بویید و بغل كرد.عشق رو بايد بوسید و با التهاب غرق كرد بايد بویید و بوسید و بوسید و تا وقت هست، تا هست. عشق رو بايد عشق كرد بايد دیوانه شد عشق رو بايد به جنون بكشونی و دیوانگی كنی.عشق رو بايد زندگی كرد وگرنه بايد مرد.بمیر اگر عشقت رو دیوانه نكردی كه مردن بهتره.
سلامهمیشه زندگی رو از پنجره اتاقم دیدمدنیاي بیرون از اتاقم همیشه دنیايی بود که میخواستمفک میکردم میتونم مثل یک پرنده برم لب پنجره بال هامو باز کنم و پرواز کنم و برم تو اوج آسمون ها ولی بعد فهمیدم من که پرنده نیستم و هیچ بالی ندارم اگه بپرم میفتم زمین و خورد میشم.شايد وقتشه که اتاقمو بپذیرم.اتاقم مهم نیست تو کدوم شهر و کشور باشه میتونم تصور کنم روي یه سیارکی تنها زندگی میکنم.شايد بايد اتاقم رو دنیام بدونم. +تنها+پیاده روي تو مسیر حمزه ک
دلم براي کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهاي باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها می داد و دستهاي سپیدش را به آب می بخشید دلم براي کسی تنگ است که چشمهاي قشنگش را به عمق آبی دریاي واژگون می دوخت وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم براي کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش براي دلم می سوخت و مهربانی را نثار من می کرد دلم براي کسی تنگ است که تا شمال ترین شمال و در جنوب ترین جنوب همیشه در همه جا آه با که بتوان گفت که بود با من و پیوسته ن
مرداد ماه داره از راه میرسه و كم كم حس شكار توی ما زنده میشه . یادم چند رو زقبل یه سری به تفنگ و فشنگام زدم و لوازم شكارم رو یه بررسی مختصر كردم . چون فصل گرم هست براي اول فصل فشنگاي تراپ و سايز پايین بايد استفاده كرد . خلاصه اينكه فشنگامو مرتب كردم . توی اين روزا دائم توی فكر شكار و هوا زنی هستم . یاد سال هاي قبل افتادم و شكارهایی كه میر فتم .نمی دونم چی شد كه یاد یه شكار توی سال 94 توی آب بندون بابلسر افتادم یا به قول ما بابلسر انون .
در مورد اين آب بن
جنگل= محل زندگی حیوانات
براي همین= به اين دلیل
اين بار = اين دفعه
شبیه هم= مثل هم – مانند هم
غیر از= به جز
ترك كردند= رفتند
لانه شان= لانه آن ها
داركوب= پرنده اي كه به درخت نوك
 می زند و براي خود لانه می سازد
علم و دانايی = دانش
قبول كرد= پذیرفت
تلاش= كوشش – سعی
هركه = هر كسی
 
آموزش بدهد= یاد بدهد


تمرین = تكرار كردن یك كار براي بهتر یادگرفتن
طول می كشد = زمان می برد
ولی = امّا
هنوز= فعلاً
سپس= بعد
بُرنا= جوان
بُوَد = باشد
ز دانش = از دانش
سرانجام= در آخر
ت
تقریبا 2 سال از زمانی كه هنوز حرف هايی براي گفتن و قلمی براي نوشتنشان داشتم می گذرد نه اين كه دیگر اين روزها آبستن بد و خوب روزگار نباشند نه كه من دیگر حرفی براي گفتن نداشته باشم نه.چیزی كه هست اين كه انگار در دست و پاي اين سال ها بزرگتر شدم و یاد گرفتم كه دیگر كمتر بايد گفت و نوشت یاد گرفتم كه ترس هاي اشك هاي لبخند هايم حتی تكرارگونه هاي روزهايم بايد براي خودم بماند یاد گرفتم به هر طریق هیچ راهی به جز زندگی و زندگانی نیست بهار دانشجو بهار معلم
با تیر و کمان کودکی ام در کوچه باغ هاي قدیمیدر انبوه درختان باران خوردهسينه گنجشکی را نشانه گرفته بودم که عاشق تو شدم.گنجشک بر شانه ام نشستو من شکارچی ماهری شدماز آن پس هرگز به شکار پرنده اي نرفتم.هروقت دلتنگم آواز میخوانمپرنده می آید، پرنده می نشیند، پرنده را می بویم، پرنده را می بوسم، پرنده را رها میکنم.و چون شکار دیگری میشود کودکی ام را میبینمدر کوچه باغ هاي قدیمیدر کنار دیوار هاي باران خوردهبا بوی کاهگل و آواز پرندهبه خود می پیچد و گریه
سفر راهیه كه هر انسانی بايد بره. راهیه كه بايد بره تا بفهمه. راه میوفتم میرم. بدون هدف. تنها. حس میكنی داری فرار میكنی. از گذشتت. از همه چیزايی كه پشت سرت جا گذاشتی. دلم میخواد انقدر دور بشم كه هرگز نتونم برگردم. دوست دارم آیندرو جور دیگه اي بسازم. برم اونجايی كه زندگیم توش همونطوری باشه كه بايد باشه. نه طوری كه سرنوشت و تقدیر و حكمت و هر زهرمار دیگه اي میخواد. سفر اين روزا برام خیلی خوشاينده. اصلا دوست ندارم به پشت سر نگاه كنم.
پرنده هدايت‌پذیر از دور (پَهپاد) که به آن هواپیماي بدون سرنشین نیز می‌گویند؛ امروزه به قدری گسترش یافته‌اند که به طور گسترده در زمینه‌هاي مخابرات، ناوبری جهانی، تحقیقات هواشناسی، جغرافیايی و جاسوسی به کار گرفته می‌شوند.بیشتر بخوانید:پهپاد دلتا، پرندهاي که هنوز هم پنهان است + تصاویر
اين داستان مربوط به سال سال 87 میشه و دومین ادركی بود كه زده بودم ، دلیل اينكه اون توی ذهنم مونده اينه كه توی ارتفاع خیلی زیادی زدمش .داستان از اين قرار بودكه یكروز زمستون توی سال 87 آب بندون لاریم رو بعد از ظهر شكوندند ،یادمه كه حالم زیاد مناسب نبود و نمی خواستم برم، مهدی بهم زنگ زد كه می خواد بره و تنهاست تا اونجايی كه یادمه نقی و باجناقش هم اون روز رفته بودن ، به مهدی گفتم بیا تفنگ منو هم بگير و برو، اگه یه جاي مناسب پیدا كردی بهم بگو شايد اومدم
بالاخره كه یكی از آن هزار نامه و شعر عاشقانه مال من بود. بالاخره كه روزی دوستم داشتی. شايد آن حسی كه بايد و میدانستم بايد را نداشتم شايد نداشتی اما بالاخره كه بود. بالاخره كه میشد شايد. كی فكرشو میكرد. شايد كه بايد میومدی و میرفتی. شايد كه بايد میشد و نشد. شايد كه. مهم اينها نیست. مهم اينه كه بالاخره كه بود. بالاخره كه شد! شايد بالاخره بايد میشد. شايد نشد اما اينها مهم نیست. شايد هیچوقت مهم نبود.
وقتی قدت یك متر و چهل باشه، می تونی به خودت بگی قدبلند؟ وقتی قدت دو متر باشه، می تونی به خودت بگی قدكوتاه؟ پس چه طوری وقتی ٢٢ سالته فكر می كنی اندازه ی یه آدم ٣٢ ساله می فهمی؟ سن هم یه عدده مثل قد، نمیشه تغییرش داد. بايد بذاری از طریق تجربه هاي متفاوت قد بكشی، بايد بذاری رشد كنی. بايد بذاری رشد میلی متر به میلی متری ت رو ببینی، اصلا بايد زندگی كنی. بیشتر از سن خودت فهمیدن، معنی ش اينه كه تو توی زندگی ت یه قربانی بودی، حالا بهم بگو دوست داری سن خود
ما با اسممون زندگی میکنیمیادت باشه هر جا رفتی بگی اين طرفا ما انقده مردی داریم که سهم نامردارم میدیماين چاقو رو هم ببر زندون بده داداشت باهاش خیار پوست بکنهاخه مال خودشه ، جا گذاشته بود تو پشت مااينم پولت 
اول فصل شكار در سال 97 شكار خوبی كردم و راضی بودم  تا اينكه  كم كم هوا سرد شد و فصل قرق شكنی داشت شروع میشد . صحبت سر دادن و یا ندادن پروانه شكار بود . اين تعلل و دست دست كردن محیط زیست هم همه ما ها رو توی اين چند سال كلافه كرده . انگار خوششون میاد مردم رو آویزان نگه دارن . توی تصمصم گیری ايتقد مردد و شل و ول . بهانشون هم انفولانزاي مرغی بود . انگار توی سالهاي گذشته كه از شهریور ماه پروانه شكار میدادند خبری از انفولانزا نبود . واسه همین هم خیلی از اب ب
بله عزیزاي دلم عید هم نزدیكه انشاله سالی سرشار از شادی و سلامتی و دلخوشی و ارامش براي همه باشهروزها می گذرد و كیان مهد و شايان مدرسهكیان علاقه شدید به كتاب پیدا كرده و كلی كتاب خریده و می خرههروقت بیرون بره حتی اگه به بهونه خوراكی باشه حتما با دوسهتا كتاب برمیگرده و علاقه شدید به دايناسورها دارهخداروشكر اين سال هم با همه خوب و بدش پشت سر گذاشتیم و انشاله روزاي اخرش هم به خیر باشه و دلمون شاد تر بشهدوستون دارم

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مطالب ومقالات حقوقی