نتایج جستجو برای عبارت :

مجموعه ناروتو اینا تولد هاشیراما سنجو بخش ششم

دیروز 23 اکتبر (1 ابان) تولد یکی از موسسان وها، رقیب مادارا، تنها کسی که میتونه از موکتون (جوتسوی چوب) استفاده کنه و همون هوکاگه اول خودمون بود. هاشيراما سنجو! (ببخشید دیروز سرم شلوغ بود امروز داستانشو میزارم)موقعیت: مخفیگاه اکاتسوکی درحالی که ناهار دیزی داشتن و یه پارچ دوغم سرش خوردن و خلاصه الان همه روی کاناپه ها بیحال و حوصله ولو شدن و میخوان بخوابن.پین (با یه لحن کشیده و خسته): امروز چندمه؟ان (بازم با خستگی): 23 اکتبره.مادارا که مثل پلنگ
بعد از کل کل زدن اوبیتو با فروشنده و تخفیف 10 دلاری، اوبیتو و مادارا با ریننگان جابجا شدن و دم خونه که چه عرض کنم، قصر هاشيراما ظاهر شدن.اوبیتو (با حیرت): وای! خونه نیست که، کاخ سفیده!مادارا: دقت کن اوبیتو، رنگش کرمیه.اوبیتو (چشماشو میچرخونه): حالا هرچی.مادارا (در حالی که داره از دروازه رد میشه): ببین اوبیتو، چندتا نکته هست که باید بهت بگم. اول اینکه با توبیراما اصلا حرف نزن، از اوچیها بدش میاد. دوم اینکه زیاد دور و بر هاشيراما نگرد، یهو دیدی مغزتو
مادارا و اوبیتو جنگ جهانی پنجم رو راه انداخته بودن چون هر کدوم میخواستن زودتر حموم برن.مادارا (داد): من هم از تو بزرگترم، هم قویترم، هم خوشتیپ ترم پس من اول میرم حموم!اوبیتو (داد): فکرشم نکن! تو دو ساعت تو حموم میمونی!مادارا (داد): کل خاندان اوچیها یه عالمه تو حموم میمونن!اوبیتو (داد): نه خیرم! من سر نیم ساعت میام بیرون!مادارا (داد): پس تو از خاندان اوچیها نیستی!اوبیتو (داد): خفه شوووووو!هیدان (با ناله): شما رو به خداوند جاشین قسم میدم که ساکت شین.اوبی
امروز 24 شهریور (15 سپتامبر) تولد عشق منه، کاکاشی هاتاکه! اینم داستان من به مناسبت تولدش:کاتانا: شما چی خریدین؟ناروتو: ها؟کاتانا (با ازردگی): چرا انقد خنگی ناروتو؟ امروز تولد کاکاشیه.ناروتو: اها! من مجموعه کامل کتاب های جیرایا رو خریدم.کاتانا (زیرلبی): هیچ وقت درک نکردم از چی این کتاب ها خوشش میاد.ناروتو: کتاب های جیرایا ساما حرف نداره!کاتانا: وایسا ببینم، مگه تو هم اون کتاب ها رو خوندی؟ناروتو: اه. من. راستش.ساکورا با شوق و ذوق از در میاد تو. (ه
بالاخره مادارا بعد از سال ها تونست موهاشو خشک کنه و باز هم سال ها طول کشید تا گره هاشو باز کنه، درحالی که اوبیتو لباس پوشیده و کاملا اماده جلوی در مخفیگاه اکاتسوکی منتظر بود و داشت زیرلبی به مادارا فحش میداد.مادارا (رو به اعضای اکاتسوکی): ان مسئولیت این چلمن ها با توئه. و لطفا یکی به کیسامه بگه انقد تو حموم نمونه. نصف اب کشور رو تنهایی تموم کرد. به نظر من باید بره تو دریاچه حموم کنه.اوبیتو (از دم در داد میزنه): مادارا! انقد وراجی نکن! یه تی ب
کاتانا کیبا رو دم در گذاشته بود تا به محض اومدن کاکاشی خبرشون کنه. بقیه هم مشغول تزئین خونه بودن.بعد از حدود نیم ساعتکیبا (داد میزنه): کاکاشی سنسه داره میااااااااااااد!کاتانا: زود باشید چراغا رو خاموش کنید و هرجا میتونین قایم بشین.ساکورا چراغا رو خاموش میکنه و میره پشت مبل کنار ساسوکه قایم میشه. ناروتو هم پشت در قایم میشه. لی هم میره تو کابینت! کلا همه در اولین جای در دسترس قایم میشن.کاکاشی در رو باز میکنه و میاد تو.کاکاشی: چراغا چرا خاموشه؟ چر
امروز 22 اکتبر (30 مهر) تولد شیکاماروی خودمونه. توی اپاراتم یه رپ به مناسبت تولد این دوست گرامی گذاشتم. تو کانال اپاراتم منو دنبال کنین به نام Ender Girl. کلا همه جا اسمم همینه شیکامارو خیلی اروم وارد اتاقش میشه. دور و بر رو نگاه میکنه. کسی نیست. اروم اروم میره سمت کمدش و قفلش رو باز میکنه و از دیدن چیزی که توشه یه جیغ بنفش میکشه!تماری (با جییییییییغ): تولدت مبارک شیکامارو!شیکامارو (درحالی که نفسش بند اومده. بنده خدا سکته زد. یکی نیس بگه اخه تو کمد جای ق
درحالی که اوبیتو و مادارا و تاکارا موندن چه خاکی تو سرشون بریزن همه بچه ها میزنن زیر گریه. مادارا: یه کاری کنین خفه بشن! از صدای بچه متنفرم. تاکارا: مادارا ساما مگه ما پرستار بچه ایم؟ هیچ کدوممون تو بچه داری سابقه نداریم. مادارا: اوبیتو یه کاری کن. اوبیتو: کاموی! همه بچه ها میرن به یه بعد دیگه.
کاکاشی کادوی کاتانا رو باز میکنه و از دیدن کادو دهنش باز میمونه (دوباره خودتون بفهمید چطوری فهمیدم دهنش از زیر ماسک باز مونده)کاکاشی: کاتانا. این.اوبیتو: فوق العادست! منم میخوام.ساسوکه: امکان نداره! خیلی قشنگه!.توی جعبه کادو، یه شمشیر با دسته نقره ایه که دستش به شکل سر ماره و خیلیم تیزه. (و در عین حال ظریف و خوشگل)کاتانا: این یه نمونه اولیه از شمشیر خودمه. (کاتانا یه شمشیر با دسته طلایی داره به شکل سر اژدها و تهش شبیه شمشیر جلادیه یعنی یه برام
مکان: مخفیگاه آکاتسوکی ساعت: 4 بعد از ظهر اوبیتو: حوصلم سر رفتهههههه هوا هم که رو سگ درجه سانتی گرادههههه مادارا بیا منو ببر تو سوکیومیییییییی! مادارا: خفه! یکی باید منو ببره تو سوکیومی. زتسو: بیاید پروژه سوکیومی ابدی رو زودتر کامل کنیم. پین: موافقم. هیدان: بچه ها نظرتون چیه یه بازی بکنیم؟ کاکوزو: چند سالته هیدان؟ هیدان: مطمئنا مثل تو 100 سالم نیست. کاکوزو:
دهکده قفل شینو، ناناته، کیبا و آکامارو با لباس های مبدل توی دهکده قفل بودن و دنبال قاتل می گشتن. قاتلی به نام کِنی. کسی اونجا شینو و کیبا رو نمی شناخت ولی همه ناناته رو می شناختن حتی با لباس مبدل. افراد دهکده می دونستن ناناته واسه جاسوسی به وها رفته واسه همین سعی می کردن ضایع رفتار نکنن ولی نگاه های سنگینشون روی ناناته شینو رو به شک انداخت. شینو: اينا تو رو می شناسن؟ ناناته (دستپاچه میشه): نه! البته که نه! چرا همچین سوالی می پرسی؟ شینو: به خاطر
زتسو: نه واسه اینکه.مادارا (با داد): اوبیتووووووووووو! من تو رو میکشممممممممممم! شمشیر منو دوباره کدوم گوری گذاشتی که هرچی میگردم نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟اوبیتو (درحالی که داره میره تو اتاقش): من به شمشیر تو دست نزدم.مادارا (هنوزم با داد): اره جون عمت! کی غیر از تو میتونه شمشیر رو برداشته باشه؟اوبیتو: گفتم که، من نبودم. من از تو نمیترسم که بخوام بهت دروغ بگم.مادارا (میره تو حموم): بعد که از حموم در اومدم اتاق همتونو میگردم. هر کسی هم که پاش رو از مخفیگاه اک
دانلود تمامی قسمتهای انیمه بوروتو در ادامه مطلببوروتو: نسل‌های بعدی ناروتو   BORUTO: NARUTO NEXT GENERATIONS یک مجموعه مانگا ژاپنی به نویسندگی اوکیو کوداچی و طراحی میکیو ایکموتو است.این مجموعه از مه ۲۰۱۶ در هفته‌نامه شونن جامپ انتشارات شوئیشا به چاپ می‌رسید تا اینکه در ژوئیه ۲۰۱۹ به ماهنامه وی جامپ شوئیشا منتقل شد. بوروتو به عنوان نسخه‌ای مشتق از مجموعه مانگای ناروتو اثر ماساشی کیشیموتو محسوب می‌شود و داستان آن دربارهٔ پسر ناروتو اوزوماکی، بوروتو
وها زیر درخت موریانه زده قدیمی نشسته بود. زانوهاش رو تو بغلش جمع کرده بود. سرش روی زانوهاش بود و موهای سیاه دو گوشیش آویزون بود. گیج شده بود. نمی دونست باید چی کار کنه. اون درواقع یه جاسوس از دهکده مخفی قفل بود که با مظلوم نمایی به وها نفوذ کرده بود. از اول هدفش جاسوسی بود. باید اطلاعات هوکاگه رو می ید و به رییس دهکده قفل تحویل می داد. از اول عمرش، از وقتی به یاد داشت همش در حال جاسوسی تو دهکده های مختلف بود.
اشک هاش روی گونه هاش جاری بودن. با دستای لرزون متن نامه رو می نوشت. این تصمیمی بود که خودش گرفته بود. چند قطره اشک از روی گونش پایین افتاد و روی نامه چکید. چشماشو بست و دندوناشو به هم فشار داد. از دیشب که فهمیده بود یه حرومزادست آروم و قرار نداشت. انقدر غرق افکارش بود که نفهمید شینو وارد اتاق شد. شینو: ناناته باید بریم. ناناته هول شد ولی روش رو بر نگردوند تا شینو اشکاشو نبینه. ناناته (با استرس): باشه الان میام.
مقر آکاتسوکی نیم ساعت از برگشتن اوبیتو و تاکارا به مخفیگاه میگذره. تو این نیم ساعت تاکارا همه چیزو واسه بقیه تعریف کرده. تاکارا: حالا چی کار کنم؟ مجبورم از اکاتسوکی برم. ان: کی گفته مجبوری بری؟ ما باهاش می جنگیم. تاکارا: نه ان. نمی خوام به خاطر من خودتونو به خطر بندازین. سورونا: ما آکاتسوکی هستیم! شینوبی های خطرناک درجه اِس! تاکارا: مشکل اینه که اونم یه شینوبی درجه اِسه. حتی میتونم بگم قویترین اوچیهاست!.
هشدار: این قسمت حاوی صحنه هایی می باشد که کاملا واسه همه مناسبه پس خودتونو اذیت نکنین برین بخونین سورونا زیر تک درخت سرو محوطه جنگلی نشسته بود. افتاب وسط اسمون بود و هیچ ابری دیده نمیشد. هوا خوب بود، پرنده ها آواز میخوندن، ولی سورونا به جای لذت بردن از این زیبایی ها فقط داشت آروم گریه می کرد. تازه خبر مرگ دوست صمیمیش بهش رسیده بود. بهترین دوستش، سارا، حالا دیگه پیشش نبود. دیگه هیچ وقت نمی تونست ببینتش، باهاش به چیزهای مسخره بخنده، با هم غیبت ک
گذشته تاکارا تاکارا اوچیهای 12 ساله تو اتاقش بود و گوش هاشو گرفته بود ولی این باعث نمیشد که صدای داد و فریاد های پدرش رو نشنوه. پدرش بیشتر اوقات زیاد ساکی می خورد و مست می کرد و وقتی هم که مست می کرد تاکارا و مادرش رو به باد کتک می گرفت، البته وقتی که مست هم نبود فرق چندانی نمی کرد. پدرش زاجیرو اوچیها یکی از کله گنده های قبیله بود و مادرش هم ساچی اوچیها دختر یکی دیگه از کله گنده های قبیله بود. خانواده پدر و مادرش همیشه با هم جنگ های داخلی داشتن و ب
تاکارا و اوبیتو با هم تو یه ماموریت بودن. داخل دهکده آبشار نفوذ کرده بودن. ماموریتشون پیدا کردن یه طومار مخفی ممنوعه بود که با موفقیت تموم شده بود. می خواستن از دهکده بزنن بیرون ولی قبلش تصمیم گرفتن یکم دانگو بخورن. داخل مغازه دانگو فروشی تاکارا: عضو آکاتسوکی بودنم چقدر دردسر داره. اوبیتو: هوی تاکارا! صداتو بیار پایین! می خوای همه رو خبردار کنی؟ تاکارا (بی حوصله): خیله خب بابا! گارسون (میاد دانگو رو میزاره رو میز): دانگوتون آمادست.
از تولد تا 5سالگی – جم لایف – GEM Life – دانلود کامل فیلم | دوبله فارسی| بدون سانسور دانلود برنامه از تولد تا 5سالگی شبکه جم – تربیت کودک از تولد تا 5 سالگی – کتاب از تولد تا 5 سالگی – مستند تولد نوزاد – دانلود مستند از تولد تا پنج سالگی جم لایف – From birth to age 5 از تولد تا 5سالگی راهنمای تربیت و پرورش نوزاد در قالب فیلم مستند بسیار آموزنده و زیبا سفارش شده برای دیدن و آموختن این مجموعه کاملترین سری از تولد تا 5 سالگی بدون سانسور و بدون حذفیات می باشد.
خب الان چهارمه، حدودا 9 روز پیش یا شایدم 7 روز پیش اومدیم اصفهان. توی ماه قبل سه تا تولد داشتیم که تاریخاشون یادم نیست اما اول فردین بود و بعد علی بود و بعد سینا و خمان و بعد هم جواد. توی ادامه مطلب کامل گفتم، خصوصیه
تم تولد یونیکورن سفارش خانم عزیز ارسال ایلام مشتری قدیمی و دوست داشتنی استیکر دیواری سایز ا4 تم اسب تک شاخ, تم تولد یونیکورن, Unicorn, قیمت 3500 ریسه هپی برزدی تم اسب تک شاخ, تم تولد یونیکورن, Unicorn, قیمت 35 هزار تومان ریسه اسم تم تولد اسب تک شاخ Unicorn قیمت هر حرف 2200 هزار تومان تاج تم تولد اسب تک شاخ Unicorn قیمت 5 هزار تومان لیبل چنگال و چاقو تم اسب تک شاخ, تم تولد یونیکورن, Unicorn, عددتولد تم اسب تک شاخ, تم تولد یونیکورن, Unicorn, قیمت 8
عزیز دلم چون تولد بابایی و شما فقط یه روز فاصله داره مامانی تصمیم گرفته تولد هردوتون رو باهم برگزارکنه ان شاالله تولد۱۲۰سالگیتون رو برگزار کنم.
تولد داریم چه توللللددددیییی
این روزها تزیین کیک تولد اهمیت زیادی پیدا کرده است. اغلب مهمانی‌های تولد، تم‌های مختلفی دارند و تزیین کیک تولد معمولا منطبق با نوع تم جشن در نظر گرفته می‌شود. کوکی‌ها و کاپ کیک‌های طراحی شده بر اساس مدل کیک هم مهمانانِ تازه جشن‌های تولد هستند که به میزهای پذیرایی شما رنگ و بوی ویژه‌ای می‌دهند. کیک‌های فوندانتی و خامه‌ای موجود در بازار بسیار زیبا و متنوع هستند. قنادی‌های خوب و حرفه‌ای مثل قنادی ناتلی ، هر مدل کیکی که در ذهن دارید را در
شعر جدید "تولد آتنا" 1399 ​ ​ امروز چه روز خوبیه میدونین تولد کیه؟ تولد خوشگلِ ماست اسمش پرنسس آتناست رفته تو 11 سالگی اون میرقصه به سادگی کادوها رو وا میکنه توشون رو نگا میکنه کیک رو بعدش میبُره اولم خودش میخوره تولدش مبارکه اون خوشگله و اون تکه
☑نام : سید علی ☑نام خانوادگی : حسینی ای ☑نام پدر : سید جواد ☑تاریخ تولد به فرموده خودشان : ٢٩ / ٠١/ ١٣١٨ ☑تاریخ تولد در شناسنامه : ٢٤ / ٠٤ / ١٣١٨ ☑محل تولد : خراسان
تولد عیسی مسیح خداوند نزدیک است ، تولد او معجزه بود او از دختری باکره به نام مریم توسط روح القدس به دنیا آمد ، او خود  خداوند بود ، او به صلیب کشیده شد برای اینکه کفاره گناهان ما را پرداخت کنه ، و با ریخته شدن خونش گناهان بشر بخشیده شد. شادی زیاد کنید تولد او نزدیک هست .
ما تصمیم گرفتیم واسه امیررضا مثل پارسال تو مهدکودک جشن تولد بگیریم.واسه همین با مربیش (معصومه جون) صحبت کردم واسه چهارشنبه93/6/5 تولد بگیریمولی با توجه به جابجایی مهدکودک به جایی دیگه مجبور شدیم  تولدش رو زودتر بگیریم یعنی دوشنبه93/6/3 تولد گرفتیم.واما تولد پسرم 
یک روز قبلش کیک تولد پسرم رو آماده کردم امیررضا دوست داشت کیک تولدش بن تن باشه که بالاخره کیک بن تن واسش درست کردم . خیلی کیکش خوب شده بود خودم خیلی از کارم راضی بودم. اینم کیک بن تن
مهر مآه بـآ تولد همسرِ خوآهرم در 1 مهر شروع شد و بآ تولد بـآبآم در 12 مهر ادآمه یآفت و بآ تولد برآدرم در 29 آبآن تموم شد و از فردا حکومت آبآنی هآشروع می شه !حکومتی که بآ تولد برآدر کوچیکه ی نآنآزم در 5 آبآن شروع می شه و بآ تولد همسر مهربآن و عزیزتر از جآنم در 29 آبآن ادامه می یآبد و بآ تولد خوآهر شوهر جآن در 30 آبآن به پآیآن می رسه ! کلن این دو مآه مآهآی پربرکتی برآی مآ و البته پر هزینه است ! 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها