نتایج جستجو برای عبارت :

معنی شعر به آرزو نرسیدیم دیر دانستیم

برایت رویاهایی آرزو می‏‌کنم تمام نشدنی و آرزوهایی پرشور که از میانشان چندتایی برآورده شود. برایت آرزو می‏‌کنم که دوست داشته باشی آنچه را که باید دوست بداری و فراموش کنی آنچه را که باید فراموش کنی. برایت شوق آرزو می‏‌کنم. آرامش آرزو می‏‌کنم. برایت آرزو می‏‌کنم که با آواز پرندگان بیدار شوی و با آرامش خانواده به خواب روی. برایت آرزو می‏‌کنم دوام بیاوری در رکود، بی ‏تفاوتی و ناپاکی روزگار. بخصوص برایت آرزو می‏‌کنم که "خودت باشی" ‌ ‌‌ ‌
زمان میان من و او جدایی افکنده است من ایستاده در اکنون و او در آینده است چه مایه گشتم و آینده حال گشت و گذشت هنوز در پی آینده، حال گردنده است به هر قدم قَدَری گفتم از زمان کَندَم کنون چو می نگرم او ز عمر من کنده است که سر برآوَرَد از این ورطه جز کسی که هلاک کمند شوق کنارش به گردن افکنده است بهانه ی کشش عشق و کوشش دل من همین غم است که مقصود آفریننده است به آرزو نرسيديم و دير دانستيم که راه دورتر از عمر آرزومند است تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکند
کودکی،آرزو های زیبا،بچگانه و رنگی،آرزو هایی که هرروز تغییر میکرد و ما در بچگی بی خبر از همه جا و همه چیز کودکی میکردیم و آرزو. گذشت کودکی و بزرگتر شدیم آرزو ها کمتر اما بزرگتر ، منطقی تر این آرزو ها دیگر تغییر نمی‌کنند دنیای زیبای کودکی بی خبر تمام شد و حال ماییم و آرزو های بزرگ و فکر کردن به آنها، اما خوب بزرگ تر شدن قانون زندگیست و حسرت در ديروز بودن طبیعت انسان ها. من تنها آرزوی بزرگی را که دارم و هر روز با خودم تکرار میکنم و هیچ وقت از تلا
هر بار که از خیابان رد می شوی،آرزو می کنم که کسیحتّی سایه ات را نبیند! آرزو می کنم که عطرت را،حتّی گنجشکان به لانه شان نبَرند!آرزو می کنم که لبخندت راجز منکسی قاب نکندتا بر دیوار دلش بیاویزد!آرزو می کنم امّانمی توانم.نمی توانم جلوی هیچ یک از اینها را بگیرم.کاش می شدپیش از آنکه عاشقت شوم،رازمان را تمامِ شهر بدانند؛درست یک لحظه بعد از آنکهتو عاشقم می شدی.  
برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم. آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیشِ رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد. آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا پرسیدند چه خبر، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی. آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد.
لطفاً به بند اول سبّابه ات بگو!یک ذرّه صبر و حوصله اش بیشتر شوداز بُخل ، زنگ خانه ی من سکته می کنددستت اگر کمی متمایل به در شوددر میزنی که وارد تنهاییم شویاما بعید نیست زمانی که میرویدر از خودش جلای وطن گفته ، مثل مندر جست و جوی در زدنت در به در شوداین بچه لاکپشت نگون بخت سال هاستاز تخم در می آید و سوی تو می دوداما مقدّر است که در آخرین قدمیعنی در آستانه ی دریا دَمَر شودنُه ماه غلت خوردم و اصرار داشتمدر آن رَحِم لباس شوم تا بپوشی امیا کاسه ای شر
آرزو کن واسه فردا اگه امروزتو چیدنآرزوهاتو بغل کن آرزوهات همه چیتناگه دنیات رفته از دست، اگه غمگینی و بی کسآرزو کن که حواس یه نفر هنوز به تو هستزندگی همین یه باره، نذار فرصت بره از دستآرزوهاتو بغل کن، تا خدا هست زندگی هستیکیو خواستی و رفته، من میفهمم که چه سختهداره با خاطره بازی، میگذره روزای هفتهوسط این همه کابوس، یادش آرومت نکردهآرزو کن اگه شاده، دیگه هیچ وقت برنگردهعشق آدم هر جا باشه، یادش آرزو میسازهپس به یاد اون شروع کن، با یه آرزوی ت
وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم.! مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت: می‌خرم به شرط اینکه بخوابی. یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت: می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.! یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟ گفت: می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.! هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند!!!. دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید: هنوز هم شب‌ها قبل از
مهربان معبودم؛ روز خود و دوستانم را به تو می سپارم، آرزو هایم زیاد است اما ناب ترین آرزویم نعمت سلامتیست" برای همه ی عزیزانم. صبورباشیم مشکلات هم تاریخ انقضا دارند امروز براتون سلامتی آرزو می کنم ان شاءالله همیشه سلامت و شاداب باشید.
  یه آرزو می‌کنم همین حالا، همین‌جا. یه آرزو می‌کنم و کنارش یه آرزوی دیگه. آرزوی اولم یه راز مگو هست. اما آرزوی دومم اینه که دفعه‌ی بعدی که شروع می‌کنم پستای قدیمی وبلاگمو خوندن، یادم رفته باشه آرزوی اولم چی بوده. 
امشب می طهور را درسبو کن/زنگ دلت را به اشک، شستشو کن/---------------------------------------------------برگو به حق مولا،آن مظهر عجائب/حاجات ما رواکن در لیله الرغائب/---------------------------------------------------در این شب نیایش ،دعا و آرزو کن/باصدق دل به سوی،خدا تو گفتگو کن/---------------------------------------------------سبحان الله یا فارج الهم/مرا رها کن از محنت وغم/---------------------------------------------------و ارزقنی ،حیث لا احتسب/ذکر دل ما شده در لیله الرغائب/---------------------------------------------------در بهترین دقایق، قسم به شور و
از قدیم رسم بود، که اگر ستاره دنباله دار دیدی آرزو کنی. اگر قاصدک دیدی آرزو کنی. ستاره رد می شود قاصدک را هم باد می برد قدیمی ها خیلی چیز ها را خوب می دانستند. می دانستند که آرزو ماندنی نیست می دانستند نباید آرزو به دل ماند آرزو را باید فوت کرد رها کرد به حال خودش آرزو را روی دلهایتان نگذارید، نباید راکد بمانند. آب هم با آن همه شفافیتش یک جا بماند کدر می شود و بو می گیرد آرزو هایتان را بدهید دست باد آنها باید جاری باشند تا برآورده شوند.
کتاب مديریت آرزوهای طولانی از نگاه قرآن و حدیث» به قلم مصطفی عباسی مقدم و سجاد اسحاقی و به همت انتشارات دانشگاه جیرفت منتشر شد. به گزارش ایکنا؛ کتاب مديریت آرزوهای طولانی از نگاه قرآن و حدیث» به قلم مصطفی عباسی مقدم و سجاد اسحاقی به رشته تحریر درآمده است. در مقدمه این اثر می‌خوانیم: آرزو‌های طولانی و یا به تعبیر روایات و منابع دینی طول امل، به آن دسته از آرزو‌هایی اطلاق می‌شود که با ظرفی و توان انسان و استعداد او همخوانی ندارد و دستیابی
الان توی حیاط زیر پشه بند رخت خوابم رو انداختم و دراز کشیدم رو به آسمون در حالی که نسیم خنک بوی خاک گرفته متاثر از بارون دم غروب، به آرامی در حال وزیدنه!! :) صدای پاس سگ ها از دور دست به این حس و حال خوب دامن زده! حیفم اومد امشب رو با این هوای خوب از دست بدم ،خدا رو شکر. :) بارون چیز عجیبیه!! بنظرم یه معجزس!! هر وقت بیاد پر از انرژی مثبته و حال آدمو خوب میکنه! بارون رو براتون آرزو میکنم. :) خدایا شکر.
سلام . امروز نزدیک 10 سالی میشه که از شروع تنهایی هام میگذره . توی همین وبلاگ نوشتم آرزو دارم که روزی حسرت تو باشم . شدم حسرت هر روزت . هر روز که غم دارم غمی که تو به زندگی من انداختی حسرت و محرومیتی که تو به من دادی . هر روز آرزو میکنم این حال من رو تجربه کنی .نه فقط برای خودت که با شاهد زجر کشیدن عزیزانت من از تو متنفرم از تمام تحقیرهات از تمام اعتماد به نفس هایی که در من کشتی .
گی رم که باخته ام . . . .!!! اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه بازی بیرونم بیندازد، شوخی نیست من شاه شطرنجم. . . . تخریب میکنم آنچه را که نمیتوانم باب میلم بسازم. . . آرزو طلب نمیكنم، آرزو میسازم. . . . ومی ندارد من همانی باشم که تو فکر میکنی، من همانی ام که حتی فکرش را هم نمیتوانی بکنی . . . لبخند می زنم و تو فکر میکنی بازی را برده ای ، هرگز نمی فهمی با هر کسی رقابت نمی کنم. . . زانو نمی زنم،حتی اگر سقف آسمان ،کوتاهتر از قد من باشد ، زانو نمی
رمانکده اندروید . رمانسرای مجازی . آموزش نویسندگی خلاق . با شنیدن صدای آرش، دوباره تپش قلب نگین شروع شد و به سرزنش خود پرداخت، که چرا آرش این بلا رو سر خودش و او آورد. چقدر دلش می خواست الان در اتاق آرش و کنارش بود و آرش برای او ویولون می زد و همین طور که در این فکر بود به در بسته ی اتاق آرش زل زده بود. آرزو کنار نگین آمد و گفت: می بینی؟! شده یه دیوونه ی تمام کمال. الان میرم میگم بس کنه میخوام درس بخونم، و نگین بدون هیچ عکس العملی فقط دید که آرزو به سم
ز بس‌که درد کشیــدم به درد خــو کردم به دل شکایت از آن یارِ فتنه‌جـو کردم زمامِ عمر مرا دستِ عشق سخت گرفت به کـــوی عشقِ بُتِ گلعـــذار رو کردم به هــر کجا که نهادم قـدم ز شــورِ جنون تو را در عالمِ احساس، جستجو کردم تو آرزوی منی ای عــزیـــزِ مصــــرِ وجـــود وصــالِ روی تــو را، هـــر دم آرزو کردم نکـــوخصـــال و نکـــوحـال و نیک‌کردارم به کوی باده‌کشان خویش را نکو کردم به نام و ننگ و هوس پا زدم ز سرمستی به راه عشـــقِ رُخـت تـــرکِ آرز
1-فوتبالیست شوم . 2-سایه ی پدر و مادرم بالای سرم باشد.3-داشتن گوشی. 4- داشتن لپتاپ. 5-از بین رفتن کرونا .6-دیدن مسی و رنالدو.7-داشتن خونه ی بزرگ بدونه همسایه پاینی و بقلی.8-داشتن اپل واچ. 9-باز شدن مدارس بعد از ایام کرونا.10-داشتن لگو های متنوع وخیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد.11-داشتن امضای جدید و خوب.12-براورده شدن آرزو های پدر و مادرمو خاله ام و خانواده به غیر از بهادر 13- در حال فکر کردن؟؟؟؟//؟
دخترک و پسرک قصه ما بلاخره به هم رسیدن با کلی آرزو برای امید و آرزو برا آیندشون نمیگم روزای خوب و قشنگ و پر از عشق نداشتیم چرا اتفاقا داشتیم روزایی که اگه چند ساعت همو نمیدیدم دل تنگ می‌شدیم روزایی که باید چند بار در روز به هم زنگ می‌زدیم و با عشق با هم حرف می‌زدیم روزایی که لحظه شماری میکردم از سرکار بیاد روزایی میپریدم در رو باز میکردم تا خودمو بندازم تو آغوشش روزایی که آره من هیچ وقت به چشم زدن اعتقاد نداشتم ولی دیگه دارم خیلی هم محک
ببین اردیبهشت شد. یادته پارسال اردیبهشت چیشد. چندبار مردی. چندبار زنده شدی. اعتراف میکنی تو هیچ کدوم از اون مردنا هیچ فکر عمیقی نکردی؟ زندگی مثل یه فیلم از جلوی چشمت رد نشد؟ یادته؟ من یادمه. هر بار فقط و فقط ی آرزو داشتی. میشه فقط یک بار دیگه ریه م پر اکسیژن بشه؟ به همین سادگی. غایت آمال ت به همین کوچکی بود. سخت نمی گرفتی دیگه. فقط آرزو میکردی یه دم و بازدم دیگه انقدر هر بار نمیشد تا دم خفه شدن میومد بالا.
همیشه بخاطر داشته باشیم که روزی فرا می رسد که ما آدمها به سالیان گذشته برمی گردیم و آرزو می کنیم که روزهای گذشته تکرار شود ولی هیچ وقت چنین اتفاقی نخواهد افتاد پس بهتر است قدر این لحظه ها بدانیم و برای همیشه آنیده را شیرین بسازیم و با تکیه بر خداوند منان دعای گوی سلامتی همدیگر باشیم دنیا خیلی کوچک است قدر بدانیم همدیگر را و بدانیم امروز همان روزی است که آرزو می کردیم ببینیم
اونقدر خواستن و حسرت افتادن به پای آدمی که دوستش دارم برام آرزو و حسرت عمیق داره که فکر میکنم اگر همین قدر برای تعظیم به خدا ، آرزو و میل داشتم. همون خدا ، یک لحظه من رو روی زمین نمیذاشت و پیش خودش می برد. همه ، حتی صاحب این خواستن و حسرت این حرف و خواستن رو اغراق میدونه وگرنه . . الهی که به همه خواسته هاش برسه و یک روز تمام آرزوهای زندگیش رو برای عزیزاش بعنوان خاطره تعریف کنه. الهی مبارک باشه و الهی آمین .
دلم میخواد ببخشمت، بهت فکر نکنم و ازت رد شم. دلم میخواد بازم بتونم به دیگران اعتماد کنم.ولی چجوری اون یه ماهی رو که از روز تولدم شروع شد رو فراموش کنم؟ چطور یه ماه تب و لرز، گریه‌ کردن، نخوابیدن و غذا نخوردن رو فراموش کنم؟ چطور گریه‌های مامانم رو که نمیدونست چجوری کمکم کنه تا حالم خوب بشه فراموش کنم؟چطور ببخشم وقتی حتی یه عذرخواهی ساده نکردی؟ چطور دلت اومد تمام هدف و آرزو‌هامو یه شبه به باد بدی؟چطوری راحت سرتو میذاری روی بالش و میخوابی؟چر
گفتیم آرزو شد او را که شما را ببیند و میگفت که میخواهم که خداوندگار را بدیدمی خداوندگار فرمود که خداوندگار را این ساعت نبیند بحقیقت زیرا آنچ او آرزو میبرد که خداوندگار را ببینم آن نقاب خداوندگار بود، خداوندگار را این ساعت بی نقاب نبیند وهمچنین همه آرزوها و مهرها و محبتها و شفقتها که خلق دارند بر انواع چیزها بپدر و مادر و دوستان و آسمانها و زمینها و باغها و ایوانها و علمها و عملها و طعامها و شرابها همه آرزوی حق داند وآن چیزها جمله نقابهاست چو
پارسال همین روزا یه چیزی و آرزو کردم :)شما بزرگواری کردیننذاشتین تو دلم بمونه.شما هوام و داشتید شما نذاشتید طبق معمول برم یه گوشه به همه نشدن های زندگی ام فکر کنم و زار زار گریه کنم و تهشامسال باز آرزو کردمشب اول نشدشب دوم نشد.شب سوم‌نشدمن آدم میشم قول میدمفقط امشب بشههمین یه امشباگر نشه.اگر باز نشه.تمومه :): ------دورتون بگردم :)به قهر گفتم دیگه من نمیرم.نمی دونم تو چه حالی بودم که به خودم اومدم و دیدم بهترین جا رو دادین ب
امروز 2 سال و 7 ماه و 20 روزه که به طور رسمی مال منی یا بزار اینطوری بگم من الان 2 سال و 7 ماه و 20 روزمه. ​​​​​ از روزی که مال من شدی من تازه معني زندگی رو فهمیدم از وقتی مال من شدی هیچ حسرتی برام نزاشتی تو غول چراغ جادوی منی و هرچی آرزو داشتم براورده کردی درسته دلیل زنده بودنم نفس کشیدنه ولی بی شک تو دلیل نفس کشیدنمی
میگم دقت کردی پناه تو این سه شبِ اخیر رکورد زده و سه شب متوالی پناهِ آرزوهاش شده و خوشحالشون کرده؟؟ هیچی خواستم بگم امیدِ همه آرزوهای ناز و دلبرشه؛ کاشکی کاری کنی همیشه حواسش بهشون باشه و دلسرد و ناامیدشون نکنه. خودت میدونی که من از هر آدم قشنگی یه دعا و آرزوی مخصوص میگیرم که همیشه اون آرزو من رو یاد اون آدم بندازه و اون آرزو رو برای همه اونایی که دعا میکنم ازت میخوام. میخواستم اون آرزویی که پناه رو یادم میاره این دلبر قشنگ باشه: "خدا آدمهای قش
(به نام قدرت مطلق الله) عملکرد لژیون مجازی هشتم به استادی خانم آرزو مورخه 99/7/17 در روز پنجشنبه ساعت 5:00 آغاز به کار نمود. پس از 14 ثانیه سکوت لژیون آغاز شد؛ خانم آرزو فرمودند: خداوند را شاکر و سپاسگزارم در هفدهمین روز از مهرماه 99 در کنار هم هستیم و قراره از همدیگر آموزش بگیریم؛ از همسفران خواستند؛ تا پیام قانون خلقت در وادی یازدهم کتاب عشق را بخوانند: (کسانی که همیشه در حال باز پرداخت آنچه که دریافت نموده اند هستند؛ چه مادی و چه معنوی, همیشه مانند

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

بهشت دل