نتایج جستجو برای عبارت :

من از دریای طوفانی گذر کردم مرا.

 مرا از حیله ی رندان نترسانیدمرا از مکر نامردان نترسانیدمن از آغاز عمرم در قفس بودممرا از حبس و از زندان نترسانیدتمام پیکرم از درد میلرزدمرا از درد یک دندان نترسانیدبه خود میپیچم و خون میخورم هر روزمرا از یک شب بی نان نترسانیدمن آدم دیده ام از گرگ وحشی تر مرا از آدم حیوان نترسانیدمن از درياي طوفاني گذر کردم مرا از نم نم باران نترسانیدمن از همخون خود آتش به جان دارممرا از خنجر مهمان نترسانیددگر نوری نمانده تا ببینم منمرا از کوری چشمان نترس
(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم
در عالم محبت دانی چه کار کردمبعد از سپردن دل جان را نثار کردمبر خاک عاشقانش آخر قدم نهادمدر خیل کشتگانش آخر گذار کردمشخص از بلا گریزد تا خون او نریزدمن یک جهان بلا را خود اختیار کردماول قدم نهادم در کوی بی قراریآن گه قرار الفت با زلف یار کردمعشاق روز روشن گریند پیش معشوقمن هر چه گریه کردم شب‌های تار کردمگفتم برای دل ها آخر بده قراریگفت این بلا کشان را خود بی قرار کردمروزی کمند زلفش در پیچ و تابم انداختکز بخت تیره او را نسبت به مار کردمهرگز ب
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردمچو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردمچرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در توبه خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردمخیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو ترمن اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردمفشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری رازحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردمفرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر توسرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردمصفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما راولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردمم
دل من مُرد شبی، کز تو جدایش کردم دل دیوانه، ز زنجیر رهایش کردم دل من انس به زندانِ نگاه تو گرفت تو نگاهت بگرفتی، من فدایش کردم تو برفتی و دلم از تو نبرید هرگز من به این قصد، چو دیوانه صدایش کردم دل من گشت خطاکار و به زندانٍ تو شد بارها من گِله از کار خطایش کردم تو نخوانی دگر این شعر و اشعار دگر پس چه بیهوده دلم را سر پایش کردم رنگ شب خورد به امّیدِ حضورت، آن شب دل من مُرد شبی، کز تو جدایش کردم حدیث ابراهیمی -بخاطر دلم-
ز بس‌که درد کشیــدم به درد خــو کردم به دل شکایت از آن یارِ فتنه‌جـو کردم زمامِ عمر مرا دستِ عشق سخت گرفت به کـــوی عشقِ بُتِ گلعـــذار رو کردم به هــر کجا که نهادم قـدم ز شــورِ جنون تو را در عالمِ احساس، جستجو کردم تو آرزوی منی ای عــزیـــزِ مصــــرِ وجـــود وصــالِ روی تــو را، هـــر دم آرزو کردم نکـــوخصـــال و نکـــوحـال و نیک‌کردارم به کوی باده‌کشان خویش را نکو کردم به نام و ننگ و هوس پا زدم ز سرمستی به راه عشـــقِ رُخـت تـــرکِ آرز
شب چو در بستم و مست از می‌ نابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردمدیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مراگرچه عمری به خطا دوست خطابش کردممنزل مردم بیگانه چو شد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردمشرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردمغرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردمدل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهربر سر آتش جور تو کبابش کردم زندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کند تنم عمر حسابش کر
گاهی که تو را پنهان بسیار دعا کردمنالیدم و بی‌طاقت فریادِ رها کردممشقِ شبم عشقت شد، با صد خطِ بشکستهنامِ تو نوشتم غم، بوسیدم و تا کردمصدها شبِ تنهایی بر بالشِ خون خفتمبیدار شدم حیران از خواب حیا کردمدر بحرِ نمازِ شب بی‌قایق و بی‌ساحلغرقابِ قنوتت را ده بار قضا کردمترسیدم از ایمانم، شیطان که امیدم شدبا دینِ تو ای کافر! این خوف و رجا کردماین وحشیِ خاموشی یک ثانیه ول‌کن نیستحنجر بدرد هرگاه آهِ تو صدا کردموای از منِ آواره در دشتِ هوایت، وایم
سلام زهره ی عزیزم خیلی خسته بودم و می خواستم با فرار کردن از همه چیز به آغوش خواب پناه ببرم ولی هرچه کردم هیجان تو در سینه ی من کوبنده تر از آن بود که این وجود خسته را آرام بگذارد تصور چشمان تو مثل یک صاعقه ی پرقدرت سینه ی مواج و پرتلاطم من را طوفاني تر می کرد من به چیزی فراتر از یک همسر فکر می کردم دلم یک دوست مردانه می خواست در قالب یک زن دلم یک دوست می خواست که بتواند پاسخگوی هزار حال من باشد کسی که بتواند ضعف من در عینیت بخشیدن به فانتزی های زن
هزار دریاست مرا          در این ساحل که ایستاده ام                              و خورشیدی نامیرا                                        در تلألویی ابدیزورقی نیست تو را که گمشده ام هستی                              مگر بر چشمانم پای بگذاری                                        و روزان دلتنگی ام را پاسخی باشیمی دانم که خواهم ماند          تا از پس هزار درياي انتظار                    طلوع جاودانه ات را چشم به راه باشم .
چشامو باز کردم . به چراغ بالا سرم نگاه کردم . تکراری بود دیدنش. صدای ساعت و قطع کردم . توی یک خونه سه در چهار زندگی می کردم . نزدیک یک ماه می‌شد بیرون نرفته بودم با گوشی و لپ تاب و تخت ازدواج کرده بودم .پاشدم پاهایم را در دمپایی مخمل مشکی کردم نرمی اش خشکی پاهایم را نوازش کرد . قبل از اینکه حرکت کنم با سر بروی سرامیک های یخ افتادم پاهام انقدر بی حس شده بود بزور از روی سرامیک ها بلند شدم .
چندباری پست های طولانی نوشتم و بعد در اثر دمدمی مزاجی پاک کردم .  حالا رسیدم ب یک پست کوتاه.این متن رو الان ک نگاه کردم یک ماه پیش نوشتم و نصفه ول کردم رفتم. چطور تونستم ازاینجا دور باشم ؟ منی که هر شادی و غمم رو اینجا نوشتم. چطور شد که ول کردم از همه چی کنار کشیدم؟ باید بگم مرسییییی از همتون ک این مدت ک نبودم یادم بودید. و باید بگم که ببخشید بابت نبودنم. رفتم خودم رو پیدا کنم و فکر کنم پیداش کردم ! فکر کنم الان میفهمم دقیقا چیو میخوام.دوستون دارم :)
8 سال پیش چقد زود گذشته عین برق و باد.8 سال پیش تو همچین شبی من از استرس فردا تا صبح نخوابیدمو هی مرور کردم هی مرور کردم کارامو لباسمو و تمام کلماتی که قرار بوده بگمو.لباسمو با کلی اصرار و گشتن ستاره پیدا کردم و با هزینه خودش که همیشه جور منو میکشیده و میکشه.چقدم لباسم قشنگ بود.فوق العاده بود.با همه تند تندیا اخر لباس قشنگی پیدا کردم که هنوزم دارمش.استرس استرس و اما استرس که اصلا از من جدایی ناپذیره.به هرچیز الکی و بیخود بگیر تا مهم و اساسی فکر
امروز که از خواب بیدار شدم بدون اینکه سرو صورتم را بشورم رفتم توی حیاط و بوی خاک خیس خورده را داخل ریه هایم فرو دادمدیشب انگار زمستان بودرعدو برق و باران و باد،شکوفه های بهارنارنج را تکانده بودند و حیاط سرمست بود از این همه سپیدی من باغچه را با لذت مرتب کردم،دوش گرفتم و زیر آب ادل را تکرار کردم،ساعت ها موهایم را با وسواس فر کردم،کشو ها وکمد ها را چلاندم و همه چیز را دوباره به دقت سرجایش گذاشتم،سخت ترین نوع پیراشکی که میدانستم را درست کردم
ان روز که ماموران قلابی قصد اخاذی از من داشتند جوانی به فریادم رسید .جوانی قد بلند و ورزشکار .یک لحظه ارزو کردم کاش او به دادم برسد کاش او مرا از دست دیوی مثل ایرج نجات دهد .چشم در چشمش دوختم .حس کردم لرزید .حس کردم نگاهم گرفت .او و دوستش را تعقیب کردم و نشانی خانه شان را پیدا کردم وای خدا او پسر تاجر سرشناس شهر بود .یک بار هم در کوه خودم را نشانش دادم .بیچاره با دیدن من از هوش رفت کار خودم را کرده بودم .
چه میشه کار نکنیم و فقط زندگی کنیم اما پول چی زندگی بدون پول مگ میشه!؟ کاش اونقد میلیادر بودم که نیاز به کار کردن نبود و فقط دور دنیا سفر می کردم و با آدمها معاشرت می کردم و هر کاری از دستم بر میومد بهشون کمک می کردم و خیریه ها شرکت می کردم و مرهم دل آدمها میشدمم خوش اخلاقم میشدیم بعضی از آدمها کار می کنن و بداخلاق میشن . مجبورن پول در بیارن تا خرج زندگیشون بکنن همیشه میگفتم من آدم این دوره مدرن نیستمم.
به خدا من خیلی تلاش کردم فراموش کنم خیلیییی خیلیییی ولی نمیشه!!!همش جلو‌چش دیشب خیلی گریه کردم بخاطر گناهام از خدا خواستم فقط و فقط تو راه اون باشم از امام زمانم عذر خواهی کردم رو‌سیاهم جلو هردوشونمن امید دارم که منو ببخشن  ​​​​​​​
چی شده خدایا؟؟ چرا انقدر به من خشم گرفتی؟ تنهایی کشیدم صبوری کردم تو تتهایی اشک ریختم غصه خوردم مریض شدم خواهش کردم تمنا کردم التماس کردم دیگه باید چیکار میکردم که نکردم؟؟ اگه دیگه دوستم نداری از روی زمین برم دار. من بدون توجه تو این دنیارو نمیخوام. تو رو ب همین اربعین قسم میدم این اخرین خواهشمه. خودت میدونی چی میگم. اگه میخواد نشه برم دار از رو زمین. همین. 
سلام ای یار دور از ما نشسته سلام ای بدتر از ما دل شکسته سلام ای آشنا همچون غریبان سلام ای عشق من ای بهتر از جان سلام سالار گلهای بهاری سلام ای برتر از صوت قناری سلام خورشید من در روز سردم سلام ای مرهم و داروی دردم سلام ای با وفا ای با مروت سلام ای ساز و گیتار محبت سلام کردم نگی در یاد ما نیست سلام کردم نگی اهل وفا نیست سلام کردم نگی تو بی وفایی سلام کردم بگم خوب نیست جدایی شهریار
نمیدونم چجوری شروع کنم ولی این روزا روزای خوبی نیست درد دوری از یه طرف فشار میاره بهم و این دلخوری هم از یه طرف دیگه. نمیدونم تا کی باید تاوان بدم ، تو زندگی جدیدی ک با هم شروع کردیم هرکاری کردم که اعتمادتو بدست بیارم ولی انگار نتونستم . چی کم گذاشتم نمیدونم . خیلی دلتنگتم ، دیشب به جای تو کلی با بالش کنارم درد و دل کردم و حرف زدم و بوسیدمش و بغلش کردم تا خوابم برد . میدونم فردا دادگاه داری خیلی برات دعا کردم.
توی زندگی اشتباهات زیادی انجام دادم.اما خیلیاشون قابل جبران بودن.بعدش یا اون قدر مهم بودن که اصلاحشون کردم.یا اینکه نه.انقدر ارزش نداشته دوباره وقت بذارم. اما در مورد آدم‌های زندگیم، دوبار تا الان در حقشون کار اشتباهی کردم.اولی رو زمان برد تا درست شد، اما نکته این بود که اون خیلی بدبین نبود بهم، یه برهه‌ای کار اشتباهی کردم و درستش کردم، قبلش هم منو می‌شناخت، نمی‌دونم چی شد که اون اشتباهاتو در حقش انجام دادم، واقعا هنوزم وقتی به اون
غلط کردم که کردم با تو اشنایی که اکنون باید کشم درد جدایی بگو بهر چه گشتی با من تو دمساز بجز انکه دهی هر دم زجرم خدایی بگفتی که تا ابد وفادار تو هستم ولی از تو ندیدم بی وفا هرگز وفایی هزاران بار گفتی اندر بر من ندارد این جهان بی تو صفایی بگو اکنون چرا رفتی تو جانا مگر دیدی زمن ایا خطایی چنان رفتی و گشتی از برم دور که گویی یافتی از زندان رهایی چو بادی که بگذرد از روی صحرا ندانم که کجا رفتی و کجایی ز بعد رفتنت گشتم چو مجنون به هر کوه و بیابان خوانم ن
من رو تو تاریکی ها هدایت کردی عزیز دلم ولی من بعد از رفع ناراحتیم بهت پشت کردمپرو بودم و مقابل تو غرورمو کنار نزاشتممن چقدر بهت بدی کردمبدی ِ من رو از همه پنهان کردی و من ازت پیش همه گلایه کردمچطور دلت نشکست از من ؟ که بازم بهم محل دادی و بغل گرفتیم؟من رو چقدر دوست داشتی که هر بار باز بخشیدیمکاش میدونستم چقدر
زندگی جریان داشت و من با جریان این زندگی خودم رو حرکت میدادم هر روز عاشق تر هر روز بیشتر دوسش داشتم زندگی می کردم حس می کردم داشتنش یعنی اوج ارامش حس می کردم وقتی که تو زندگیم باشه تمام کم و کاستی هایی که تا حالا داشتم تمومه نه به شغلش اهمیت دادم نه به درامدش تنها چیزی که این وسط به نظرم مهم بود عشق بود همیشه فکر می کردم دوست داشتن می تونه منو به تمام خواسته هام برسونه ولی این یه اشتباه بزرگ بود ازم از عشق از روستایی بودنم سو استفاده کرد.
از پله ها که می اومدم پایین اولین چیزی که دیدم چکمه های چرم عسلی دختره بود همش تو مغزمه چجوری پاهاشو ت می داد . بهمنمو روشن کردم و شعله ور شدم . تموم نشده تو انفیه دون لعنتی خاموش و ناپدیدش کردم . بعدی رو روشن کردم .بعدی رو روشن کردم . شعله ور شدم . می خواستم برم . می خواستم برم لعنتی .می خواستم قفسه ی کتابا رو بکوبم تو مغزشون . اما موندم و تو رنگ ها قاطی شدم . قهوه ای شدم . به لجن کشیده شدم و اون شب ،شب سفید اون دختره بود که من فقط اسمشو شنیده ب
به نام هستی بخش چند بار این کلمات را نوشتم، پاک کردم و عوض کردم. چقدر نوشتن برایم و احتمالا برایمان سخت است. فکر می کردم اهل نوشتنم و با چندتا متن و نقدی که نوشته ام، این کاره ام؛ ولی اشتباه بود. مدت ها بود به این فکر می کردم که نوشته هایم را چگونه ماندگارتر کنم و بلاخره یکی از اساتید دانشگاه، به واسطه ی تکلیفی که برایمان مقرر کرد، این حرکت را برایم تسهیل کرد. این وبلاگ از اینجا شروع می شود. به بهانه یادگیری و نوشتن برای کلاس ت گذاری آموزشی
به نام خدابله بله هشت ماه و بیست و چهارروز شبانه روز همدم هم شدیم. روزها و شبای سخت و آسونی داشتیم. بارها از شدت عاشقی گریه کردم از شدت مسئولیت بهش ترسیدم و باز گریه کردم. از بی وقتی گلایه کردم ولی روز به روز عاشق تر شدم. خدا ان شاالله به هر کی دوس داره یه نینی بده، با نینی ها از اول میشه زندگی  کرد
دیروز توی اتوبوس موقع برگشت از خونه خاله ام به این فکر می کردم تجربه 36 سال زندگی که بخوام در یه جمله برای یه ادم دیگه بگم چیه؟عمق لحظه های زندگیتو رو حس کن و هر لحظه رو زندگی کنالبته اینو روز آخر آذر به ذهنم اومد وقتی که داشتم به ضرب المثل جوجه هاتو آخر پاییز بشمر فکر می کردم من توی 9ماه اول سال چی کار کردم و بعد حس کردم فقط گذشته من اصلا لحظه هامو زندگی نکردم و درکشون.شما هم حاصل تجربه زندگیتون رو تو یه جمله بگین.ممنون
#حفره_تاریكی #پارت_اول چشمانم هنوز گرم خواب نشده بود که با صدای درب کمد از خواب پریدم. نگاهی به درب کمد انداختم ولی خبری نبود. در جایم غلتیدم و طبق عادت بچگی یکی از پاهایم را از تخت آویزان کردم. مجدد داشت خوابم می برد که احساس سرمای چیزی را روی پایم احساس کردم كه یک دفعه از جا پریدم. تمام بدنم مور مور می شد و وقتی به پایم دست کشیدم درد شدیدی را در پایم احساس کردم. بلند شدم و برق اتاق را روشن کردم تا نگاهی به پایم بندازم که دیدم جای خط های صاف و مواز
صبح جمعه اس. دیشب رو تماما گریه کردم. دال رفت. حزن عمیقی در روانم باقی مونده. من در حق اون و زندگیش بدی های بسیار کردم. صبوری نکردم. جاهل و خسته و عصبی رفتار کردم. و حالا عمیقا پشیمونم. از زندگی می خوامکفرصت های جبران زیادی پیش روم بذاره. و همین طور این غم عمیق رو از دلم بزدایه.دیشب به ز1 گفتم خدا یک زندگی به آدم می ده آعشته به هزاران رنج و غم. پناه بر خدا.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

والیبال