نتایج جستجو برای عبارت :

نشد، نمی‌شودنخواهد شد. انگار هیچ وقت آن چیزی که قصد شدن ندارد نمی‌شود حتی اگر برایش جان بدهی. حتی اگر هزار سال از عمرت را به پایش بریزی. نمی‌شود که نمی‌شود .تمام آن نماندن ها، نشنیدن ها، نه گفتن ها . خدایا تمام هر آنچه که با نه ساخته می‌شود را به تو می‌سپ

نشد، نمي‌شودنخواهد شد. انگار هيچ وقت آن چيزي که قصد شدن ندارد نمي‌شود حتي اگر برايش جان بدهي. حتي اگر هزار سال از عمرت را به پايش بريزي. نمي‌شود که نمي‌شود .تمام آن نماندن ها، نشنيدن ها، نه گفتن ها . خدايا تمام هر آنچه که با نه ساخته مي‌شود را به تو مي‌سپارم که بنحوی در گذر زمان و تنگناهای تاریخ زبان شناسی مهجور و نابودش کنی. تا دیگر امان از طاقت آدم ها نبرند!دلتنگی با اینکه ن ندارد اما آخر تمام کلمات منفی است. یک کلمه می‌گویی دلتنگم و دن
یکبار برایم نوشتی دوستت دارم
من هزار بار خواندمش
هزار بار ضربان قلبم بالا گرفت
هزار بار نفس در سینه ام برید
هزار بار در وجودم ریشه کرد
انگار که هزار بار شنیده ام
انگار که هزار بار نوشته ای
یکبار در آغوشت کشیدم
هزار بار خوابش را دیدم
هزار بار تب کردم
هزار بار آرام گرفتم
انگار که هزار بار در آغوشم بوده ای
تو یکبار دروغ گفتی
من دروغت را هزار بار تکرار کردم
هزار بار رویا ساختم
هزار بار باور کردم
انگار خانه ام را روی آب ساخته باشم
 یکبار نبود
صدای دور از نزدیکترین شروع کننده ی قلبم صدای قانون از آهنگ های فریدون شهبازیان از شدت شوق اشکم خواهان پرش و شادی است تمام گذشته در یک ثانیه جمع می شود و با شوق می خواهد از قلبم بیرون بپرد انگار تمام من است که انقدر سرشار شده است تمام حال شیرین بغض شده تمام خودم انگار اشک ساده ی کودکی ام می آید انگار تویی که در من تنها تبلور می کنی نمی توانم از این زیبایی فاصله بگیرم انگار همه شیرینی ها در تلخی ها نشسته وااای از این شوق زیبا
گریه امان نمیده از صبح که باز با خبر بد بیدار شدم.خبر بد نه فاجعه بود صاف تو چشامون نگاه کردن دروغ گفتن.با وقاحت تمام دیگه چیارو نمیدونیم؟ چه دروغایی گفتن؟چه جوون هایی رو سر بی کفایتیشون گرفتن خدا.خدايا خدا فقط کمک کنه به بازمونده هاشون بتونن تحمل کنن.حال ما اینهمه خرابه خدا خودش کمکشون کنه با تمام‌وجودم نمیخوام بمونم اینجا با تموم وجودم تنفر دارم از تک تک چهره هایی که این دروغ و صد ها دروغی که معلوم نیس پشت پرده این بازی کثیف چی بوده
و تنهایی تنها یک کلمه نیست،گلچینی است از تمام حسرت ها و نداشتن ها،پیوندی است بین تمام دویدن ها و نرسیدن ها،طلوعی است بر حس درماندگی و غروبی است بر تلاطم افکار وصال تنهایی حالتی از غم زدگی و دلشکستگی است که جای هيچ شکوه و شکایت ندارد،تسلیم شدن در برابر یک حقیقت تلخ است که هيچگاه عمرت نخواستی قبول کنی که "دنیا همین است" حس تنهایی یک پایان است،پایان صفحه های یک دفتر دلنوشته و ترس بخاطر دوری از خاطرات آن دفتر،دفتری که خواه ناخواه تورا کنار خواهد
باز هم بی اختیار واژه ها بر روی کاغذ می نشینند باز هم چشمانم بی اختیار خیس می شوند باز هم دلم بی اختیار می شکند این روز ها انگار تو هم از من دور شده ای و انگار. نگو که تو هم قضاوت کردی؟ نگو که تو هم می خواهی تنهایم بگذاری؟ تنهایم نگذار. چون تنها چيزي که برایم باقی مانده است، تویی! بر عکس آنچه همه میگفتند و من "بی اختیار" باورم شد! اگر مبهم مینویسم، تنها به این دلیل است که ترجیع میدهم، ناگفته های این روز هایم "ناگفته" بمانند انگار تمام زیباییش به
از تو گفتن که خطا نیستبا تو رفتن که خطا نیستتو سیاه شب کوچه ماهو دیدن که خطا نیستاز تو خوندن که خطا نیستبا تو موندن که خطا نیستخنکای عصر جمعه است گر گرفتن که خطا نیستدنگ شو توی گوش هام آرام میخواند و فکر میکردم طولانی مدت است که ننوشته ام از تمام روزهایی که گذشت که ذهنم انباشته از کلمه ها شده بود چيزي نگفته ام و دلم نوشتن میخواهد دلم گفتن میخواهد دلم داد زدن میخواهد ولی همانقدر که ذهنم لبریز از کلمه هاست همانقدر هم واژه ها از زیر دستم فرار
وقتی که تو نیستی، انگار تمام کبوتران قوز می کنند در کنج تاریک خرابه ای که حتي جغدها لانه نمی کنند! وقتی که تو نیستی، انگار تمام پنجره ها به جای درخت و آسمان به سقف یک تابوت باز می شوند. وقتی که تو نیستی در پوست خودم نیستم و هيچ لباسی به اندازه ی تنم نیست انگار همان تن اما روانی دیگرم! تو که نیستی، در شهر خود غریبم و انگار هيچکس نیست، هيچکس. برای پسرم
برده ها و باخته ها افسوس که آنچه برده ام باختنی است بشناخته ها تمام نشناختنی است برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت بگذاشته ام هر آنچه باید بر داشت خو اجه نصیر الدین طوسی ای همیشه در دل کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را زیبا شود به کارگه عشق، کار من هرگه نظر به صورت زیبا کنم تو را فروغی ب
طالعچرا با افكار عجیب و غریب و یأس آلود روحیه خود را ویران می سازی؟ باید همه این فكرهای مزاحم و بی خاصیت را بیرون ریخت و به جای آن شاخه ای از امید و عشق نشاند. اگه میشد از این نا امیدی بی پایان خلاص شد که زندگی رویایی بود!حوصلم خیلی خیلی زیاد سر رفته! زندگی تکراری و روزا و شبای کش دار و پوچی بی انتها!کاش میشد یه جایی میبود میرفتی میگفتند 50 سال یا 10 سال از عمرت مونده بعد میگفتی 7 سال یا 40 سال یاهمشو میبخشم و از عمرت برمیداشتند میذاشتن روی عمر اونای
دلتنگِ تو ام هر شبِ مهتاب و تو انگار نه انگار                                     یک عمر شدم خسته و بی خواب تو انگار نه انگار                                  با هر نفسم.آه هوا جان به لبم باز ببینم حالم شده                               چون ماهیِ بی آب و تو انگار نه انگار                                                    یک روز تو را دیدم و با هر نگهت شعر سرودم تقدیم نمودم غزلی ناب و تو انگار نه انگار                                                                            گفتم
من شکست خوردم.من باز هم شکست خوردم .و باز این احساس ِِ مهلک ، که تمام آنچه من هستم و تمام انچه من نیستم را احاطه میکند و به سوی "هيچ" شدن  می برد انقدر که احساس کنم هيچ نیستم و هيچ ندارم  روی تخت مچاله می شوم و رویای پوچِ انتقام از هستی خویش را توی رگ های چشمانم تزریق می کنم و با تمام هزار چشم ام، خود را میبینم که جنینی مرده هستم که به دنیا می آیم آرام می شوم . "هيچ" بودن آسان و راضی کننده است اما "هيچ" شدن  وجودم را تحقیر می کند . رویای "هيچ"
خدايا . خواستم بگویم تنهایم ، اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد ؛ چه کسی بهتر از تو .؟ یوسف می دانست که تمام درها بسته اند ؛ اما بخاطر خدا و تنها به امید او ، به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برايش باز شد . اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ؛ تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او ، به سوی درهای بسته بدو ، چون : خــدای تــو و یوســف یکـیــسـت . دلـــت کـه گـرفــت ، دیگر مـنـتِ زمیـــن را نــکـش ! راهِ آسمـان بـاز است .
یک قول هرساله است که این زمان ها بنشینم و چيزي برای آنچه گذشت و آنچه می آید، بنویسمراستش، اصلا حالش نبودیک هفته ای می شود که جمعیت هفت نفری خانه ی ما درگیر بیماری کرونا شده استبا خودم شروع شد و بعد به تک تکشان جون آتشی که در جنگل های استرالیا بی وقفه می تاخت، رسیداین را می توانم بگویم : لحظه های پر بیمی ستو باید اضافه کنم، تمام هم نمی شود،آنچه گذشت با تمام فجایع کم تکرار شاید در زندگی یکباره ام، خوبی هایی داشتگمان می  کنم یک حس درونی در من است ک
دلم گیر است و تو درگیرمنم دربند و تو درگیردلم عاشقی می خواهد كنارتدلم خنده می خواهد از ته دلتو انگار یادت رفته من برای خندیدت ترا كم دارم  تو انگار یادت رفته من برای دویدن ترا می خواهمتو انگار یادتم رفته برای نفس كشیدنم تو باید باشیتو انگار یادت رفته روزهای بارانی ترا می خواهم كنارمتو انگار یادت رفته میان برف دستم به دستت چه محتاج استتو انگار یادتم رفته میان این همه ناآرامی تو آرام دل ماییتو انگار یادت رفته هم صدایی با شعرهای عاشقانهتو انگ
میز تلویزیون تمام خمره معرق از ترکیب چوب های راش و ام دی اف ساخته شده است.چوب راش و ام دی اف از مقاومت بالایی در برابر حشرات و قارچ ها برخوردار است.اسکلت اصلی و پایه ها از چوب راش ساخته شده است و باعث کیفیت بالای میز تلویزیون تمام خمره معرق شده است. میز تلویزیون تمام خمره معرق از روکش معرق ساخته شده است.روکش معرق ابتدا توسط دستگاه لیزر برش می خورد، سپس توسط دست مونتاژ می شود که جلوه بالایی به میز تلویزیون تمام خمره معرق می دهد.
و رنج انسان که پایانی برايش نیست. انگار آفریده شده برای درد کشیدن و رنج دیدن. انقدر پر از بغض و اشک و آهم که چيزي نمانده به کفر برسم. خدايا امیدوارم روزی که ازت پرسیدم اگر قرار بود در کودکی به طرز فجیعی کشته بشن چرا آفریدی؟جواب قانع کننده داشته باشی. می خواستی ثابت کنی قدرت مطلق تویی؟ . می خواستی بگی همه چی دست توئه؟ باشه ما هم قبول کردیم و قبولت داریم ولی. خدايا بس کن!پایان بده به این رنج بی پایان!
کاسه و ظرفیت ذهن و فکرم در حال سرریز شدن است. خدايا خدايا خدايا. درگیریها و موضوعات شرکت و انتقال خون تمامی ندارد. پرداخت پول رهن خونه گنبد.باز پرداخت پول رهن کرج. کرجی که خدا تومن تعمیر و بازسازی میخواهد برای استفاده و با هزار بدهی و وام خرید شده. اقساط سرسام آور وامها که امان نمیدهد . شهریه مدرسه و کلاسهای ساده دخترا. داروی ماهانه میلیونی. هزینه خورد و خوراک وحشتناک . ده روز دیگه موعد اجارم تموم میشه و خدا میدونه صابخونه چه خوابی خواهد دید.
خدايا تمام مریضان را شفا بده . .الهی آمین خدايا تمام نماز و روز علیک قبول باشه . الهی آمین خدايا تمام خانواده ام و من همیشه سلامت باشیم و در بهشت مقام بالایی داشته باشیم الهی آمین خدايا روح تمام رفتگان فامیل را شاد بدار . الهی آمین یا رب العالمین » قبول باشه
خودمو نگه داشته بودم كه گریه نكنم، خودمو نگه داشته بودم كه قوی باشم، هر دم های عمیق میكشیدم و تو بازدم هام نمیتونستم بغضمو بخورم. زندگی سخت بود؟ یا سختش گرفته بودم؟ همه چی اونقدر كه تو فكر میكردی آسون بود یا همونقدری كه من فكر میكردم آسون میگرفتی. تو صدات از عصبانیت میلرزه و من فقط تو ذهنم میخونم " راضی نشم حتي یه بار دلیل آشوبت بشم"، تو حرف میزنی و من میفهمم كه آروم نیستی، میفهمم كه مثل همیشه نیستی و اگه همه ش برای من نباشه، بیشترش از غمِ منه. ا
چند ماه پیش اقدام به یه کاری کردم دقیقا تیرماه بود بهم گفتن که باید تا ۱ آبان ماه وایسی چقد اون روز کلافه بودم چقد گریه کردم که خدايا چه جوری این چندماه رو بگذرونمحالا الان ۱ آبان شده و انگار همین دیروز بود که بهم گفتن باید تا این تاریخ صبر کنم.چقد زود میگذره خدايا میدونی که خیلی چیزا رو به ناحق پذیرفتم میدونی چقد عذاب کشیدم و دلم‌راضی نبود اما مجبورم کردنخدايا خودت میدونی که این یکی حقمه،حقی که خودت بهم دادیخودت گفتی که هوای دل شکسته ها
قانون تسهیل تسویه بدهی بدهكاران شبكه بانكی كشور مصوب 1398,06,11با اصلاحات و الحاقات بعدی ماده واحده - به‌ منظور حمایت از رونق تولید و تسهیل تسویه بدهی ریالی غیرجاری تولیدكنندگان به بانكها و مؤسسات اعتباری، چنانچه تسهیلات گیرندگانی كه تمام یا بخشی از بدهی سررسید شده خود را تا پایان سال 1397 پرداخت نكرده‌ اند، بخواهند بدهی غیرجاری خود را نقداً تسویه نمایند، بدهی آنان به ترتیب زیر محاسبه خواهد شد : ۱ – در صورتی‌ كه قرارداد تسهیلات گیرنده با بانك
آدمها وامانده در راه شناخت هویت خود، عروسک ها را ساختند.عروسک های زیبا.فقط زیبا.بعد ربات ها را ساختند. ربات های قدرتمند، ربات های شگفت انگیز.حالا انسان انگار که هنوز خودش را درک نمیکند بین عروسک بودن و ربات بودن مانده است.زیبای تو خالی باشد؟ یا یک ماشین سرد و منطقی؟آدم به خودی خود تعریفی ندارد. باید چیز دیگری شد.آهنگهای خاصی گوش میکرد. حالش با بقیه فرق داشت. و آنقدر زیبا بود که نگاهش را هيچکس فراموش نمیکند. تا وقتی که رفت برای تبدیل شدن. به چی
نشسته ام کنار پنجره و از لبه باز پنجره سوز به اتاق میزند.برای اولین بار توی این دو سال دارم خودم را میبینم.همان خودی که مثل سیزیف شده.اما این بار سنگ بزرگش را به مقصد قله رسانده است.این دو سال را که انگار طلسم شده بود.اصلا انگار همین دیروز بود.اردیبهشت آن سال.با مامان رفتم ثبت نام و بعدش آمدم خانه.گریه میکردم.به غلط کردم افتاده بودم.هزار بار گفتم کاش ثبت نام نمیکردم.و گریه های بعدش.و بعد اسمم درامد برای این بیمارستان.و گریه هایم که تمامی
چه خوبه كه اگر داستان های عاشقانه قلقلك تون میده، یه برنامه منظم و روتین بذارید و بشینید لااقل در حد خودتون داستان سرایی كنید. واقعا برای من كه خیلی لذت بخشه نوشتن. و من فقط موهبت نویسندگی رو در لذتش نمی بینم بلكه اثرات دیگه ای هم ورای زندگی هر آدمی میتونه داشته باشه. مثلا در حد زندگی خودم اگر بخوام بگم، هر وقت كه روتین نویسندگی میكنم حالم خیلی خوبه. آرامش ذهنم بیشتره. انگار تمركز حواسم بالاتره. خلاصه زندگی زیباتره برام.خدايا ممنوننتم كه این
او توی جوانی هيچ جوراب تورتوری خال‌داری نخریده و به عشق کسی پايش نکرده! می‌گویم کسی؟ کسی یعنی عشقی که برايش توی برف خیابان شریعتی، دیوانه‌وار به سمت فرودگاه براند و با دسته‌گل بابونه و عروس و همیشه بهار به استقبال برود! می‌دانید؟ او هيچوقت توی زندگی برای عشقش دسته‌گل نخریده! تمام دسته‌گل‌های عاشقانه‌ی زندگی‌اش توی برف‌ها رها شده‌اند! تمام کسانی که می‌توانستند عشق‌ زندگی‌اش شوند توی نوجوانی از حصبه و آبله و شلیک تیر مرده‌اند! می
امشب اولین نوشته را برروی صفحه دفترچه یادداشتم می نویسم. امروز هم مثل تمام روزهای دیگر تمام شد یک روز دیگه از عمرم گذشت.امروز متوجه شدم هيچوقت نباید فکر کنم آنچه که می بینم و آنچه که می شنوم به همان سادگی که فکر می کنم نیست.گاهی باید
عاشقی چیست ترک جان گفتن سر ین بی‌زبان گفتن عشق پی بردن از خودی رستن علم پی کردن از عیان گفتن رازهایی که در دل پر خون است جمله از چشم خون فشان گفتن به زبانی که اشک خونین راست قصهٔ خون یکان یکان گفتن همچو پروانه پیش آتش عشق حال پیدای خود نهان گفتن عاشق آن است کو چو پروانه می‌تواند به ترک جان گفتن شیر چون می‌گریزد از آتش شیر پروانه را توان گفتن راهرو تا به کی بود سخنت برتر از هفت آسمان گفتن کم نه‌ای از قلم ازو آموز ره سپرده سخن روان گفتن کار ک
این روزها عجیب حال و هوای عاشقی دارناین تیله های مشكی كه جا خوش كرده اند روی چهره معصوم توچشم دوخته اند به دوردستهااینجا امن ترین جای دنیاستمیان بازوان مردانه اتدست در دست تو انگار هراسی ندارم از كسیدل در گرو عشق تو انگار گرمتر شدهتن با نوازشهای تو انگار خواستنی تر شده استاینجا انگار امن ترین جای دنیاست كه می توانی خودت باشیاز ته دل بخندی از ته دل گریه كنی و ترسی از قضاوت شدن نداشته باشیاینجا امن ترین جای دنیاست كنار تو فراموش می كنم خستگیه
آسمانی ام سلام , فرشته مهربان سلامخیلی وقت است از حالت بی خبرم , خیلی وقت است که هر روز به بهشت مشترکمان می آیم و ناامید از سهمی از کلماتت بر می گردم.شاید از من ناراحت شده ای ؟! شاید برادر تنهایت را فراموش کرده ای!!این روزهای آبان  , هوا بارانی ست , هر بارانی مرا به یاد تو می اندازد , دیشب زیر باران از خدا خواستم , خبری از تو داشته باشم , از خدا بارانی از کلماتت را خواستمخدا کند , در این بی خبری های طولانی , حال خودت و حال دل مهربانت خوب باشد , حتما از

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها