الهی ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی به ذات لایزال خود و به صفات با کمال خود و به عزت جلال خود و به عظمت جمال خود که جان ما را صافی خود ده، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را ضیاء خود ده و ما را آن ده که آن به . الهی امروز صبح قلبهایمان رامملو ازعشق و محبت فکرمان را آسوده وخیرو برکت به کار و زندگی مان ببخش. با نام خدای عشق و ایمان آغاز میکنیم سهش
درویشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و می خواند: هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی، اتفاقاً زنی مکاره که صدای درویش را شنیده بود گفت: من پدر این درویش را در می آورم.زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایه ها گفت : من به این درویش ثابت می کنم که هرچه کنی به خود نمی کنی.از قضا زن یک پسر داشت که ۷ سال بود گم شده بود یک دفعه پسر پیدا شد درویش را دید و سلام کر
۷ داستان کوتاه در نفرین به هرچه قانون» به کتابفروشیها رسید چهارشنبه ۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۵۹ فرهنگ و هنر/ ادبیات و کتاب مجموعهداستان نفرین به هرچه قانون» نوشته مجید اسطیری از سوي انتشارات نشر اسم وارد بازار کتاب شد. به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا ، مجموعه داستان نفرین به هرچه قانون» نوشته مجید اسطیری از سوي انتشارات نشر اسم راهی بازار نشر شد. نفرین به هرچه قانون» شامل هفت داستان کوتاه است که در
نمی دانم حال دلمان خوب نیست.حال مملکت هم که .بگذریم.ملت ما ديگر یکسره در عزاداری است.شهادت حاج قاسم.بعد مرگ ومیرهای کرونا الان ديگر این همه مصیبت کم داشتیم قهرمان وزنه برداری سیامک رحمان هم ناباورانه فوت نمودند.واقعا ديگر به قول قدیمیها دلمان جا برای این همه مصیبت ندارد.این را کجای دلمان بگذاریم.خدایا تو به این دلهای غمزده یک رحمی بکن .هرچه هستیم خوب یا بد این دلها ديگر جای این همه غصه نیستند.خدایا به این دلها رحم کن.ديگر بس است.خدایا گنهک
بعدها برایت خواهم گفت چرا میخواستم به دنیا بیایی. میخواستم هرچه خودم نچشیدم و تجربه نکردم و لذت نبردم تو بچشی و تجربه کنی و عشق کنی. میخواستم هرچه نتوانستم موهایم را به باد بسپارم، دوچرخه سواری کنم و حقوق کامل داشته باشم تو بتوانی و حقش را داشته باشی. میخواستم مثل ققنوس که میمیرد و ازخاکسترش ققنوسی جوان متولد میشود بسوزم تا تو بشوی جوجه جوانی که هرچه مادرش نداشت و نتوانست او تجربه کرد. میخواستم تو تجربه حیات و زندگی ایده آل دوباره ای باشی که
#معرفی_کتاب كتاب دا روایت خاطرات سیده زهرا حسيني است كه در مورد جنگ ایران و عراق و به اهتمام سیده اعظم حسيني نگاشته شده . دا، در زبان كردی به معنی مادر است و زهرا حسيني كه خود یكی از كردهای پهله زرین آباد استان ایلام است با انتخاب این عنوان سعی كرده به موضوع مقاومت مادران ایرانی در طول جنگ ایران و عراق بپردازد. به اعتقاد بسیاری از كارشناسان، این كتاب مهمترین و تاثیرگذارترین كتاب در زمینه خاطرهنگاری جنگ هشت ساله ایران و عراق محسوب میشود.
دلنوشته های عسل جون یک دسته گل سرخ بهاری تقدیم توباد آوازه عشق آن قناری تقدیم توباد صحراودمن که چشم تومی بیند باهرچه گلهای ارغوانی تقدیم توباد هرچه که برای خود من می خواهم باعشق وصفای مهربانی تقدیم توباد هرچه که دراین جهان پاک وزیباست بارویش هرچه زندگانی تقدیم توباد بابودن توهمیشه جان میگیرم فرخنده سعید باستانی تقدیم توباد روزت همه نوروزباشادی وشعف این قلب حقیر باعشق خدایی تقدیم توباد نوروزمبارک ای هستی من این روزسپندارتقدیم توباد نور
دلنوشته یکی از دوستان عزیزم:مدت هاست اسیر شده ام در خلوت تنهایی ام.مدت هاست در منجلاب گناه گیر کرده ام هرچه بیشتر دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم هرچه بیشتر دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم هرچه بیشتر تقاضای کمک می کردم بیشتر فرو میرفتم نگاهی به اطرافم کردم کسانی را دیدم که صدایم را شنیدن ولی به کمکم نیامدند در تاریکی روزگار نوری را دیدم که به طرفم می آمد نور امیدم بود در دنیای بی کسی ام تنها او بود که به من نزدیک شد. درست زمانی که به فریاد دلم
حاج آقا دولابی (ره) :✅خداوند فرمود:هرچه دیدی هیچی مگو!من هم هرچه دیدم هیچی نمیگم. یعنی تو در مصائب صبور باش و چیزی نگو، منم در خطاهایت چیزی نمیگم.
(هیچ کجا عزیز تر ازوطن نبود.)با آنکه وقتی در رم هستید،انگار دارید توی دل تاریخ زندگی می کنید،با اینکه وقتی درمیلان هستید می توانید به هرچه،هرچه،هرچه که بخواهید درلحظه دسترسی داشته باشید،با آنکه ونیز به گمان من حیرت انگیز ترین نقطه دنیاست.اما همه ی اینهابه یک وجب خاک ایران نمی ارزد.باورکنید.وقتی آنجاهستیدتازه می فهمید چه لذت هایی رادرزندگی سرزمین خود دارید.منم بوی غذاهای آشپزخانه ی مادری و عطر درخت بهارنارج حیاط پدری را باهمه ی رویاهای و
با فتوا دادن هرچه دروغ گو کثیف که راه جنسی را برای خودشان باز میکنند و از دوختران جوان سو استفاده می کنند به عنوان سیغ؟ و اگر جوانی مرتکب چنین کاری شود آنها را حرام میدانند، و اگر ی یابسیجی مرتک کار جنسی با دوختری شوند آن را حلال می دانند؟؟؟توف به کارهای فریبی این
نه مگر من راضی میشدم؟؟ کسی یادش نیست ولی من خوب یادم مانده که گلها را برایم استادانه دسته کرد اما من نگرفتم من نخواستم. آسمان را نشانم داد پر از ستاره، پر از چشمک اما من چشمانم را بستم آب ها را، زمین را، سبزه را، پروانه ها را و هرچه بود اما باز من ندیدم. فکر کنم لجش گرفت و رفت و تمام هرچه هنر داشت را جمع کرد و چشمهای تو را به دست خودش نقاشی کرد و تو را با گرمترین و گیراترین گل آفرید و تمام روشنی ها و مهربانیهای روحش را در تو دمید و بعد دستم را گرف
هرچه میکشم ای یاران،ازجفای اوست گفتمش بیا،عاشقم هنوز خنده کرد و گفت:درغمت بسوز هرچه میکشم ای یاران،ازجفای اوست گریه های من ای یاران،از برای اوست درفراق او عاشقان،خسته جان شدم این ترانه را چگونه سرکنم که بی زبان شدم میشود بهار،عاشقان،جاودان از او پس دگر مپرس چرا بدون او چنان خزان شدم رفته ای برون،چون جوانیم طی شد این چنین،زندگانیم دردلم هنوز ای یاران،اشتیاق اوست ناله های من ای یاران،از فراق اوست درفراق او عاشقان،خسته جان شدم این ترانه را
حمد بی علت خدا را لایق است علت و معلول بر وی عاشق استآن خداوندی که در عرض وجود هر زمان خود را به نقشی وانمودجمله ذرات جهانِ مرآت اوست هرچه بینی مصحف آیات اوستجمله عالم عابد و معبود اوست هرچه بینی ساجد و مسجود اوستجمله موجودات بی کام و زبان حمد او گویند پنهان و نهان
من چادرم را دوست دارم، چرا که سیاهیش نشانه رفته و بر زمین نشانده است هرچه سیاهی و ظلمت را، هرچه نگاه زهرآلود را!من چادرم را دوست دارم، چرا که سنگینی نجابتش، خم کرده است کمر دشمنان را و حصار امن و ایمنش، نقش برآب کرده است نقشههای بدخواهان و هرزهدلان را!
#شعر
▫ما گدایان خیل سلطانیم▫عاشق بودجههای ایرانیم
▫بنده نامم قلامعلی!» باشد▫هرچه منصب که هست در آنیم
▫میگذارم» بهروز شکر خدا▫یا گزارم»؟ هنوز حیرانیم
▫نام سعدی است زنده به ما▫چونکه از رو و حفظ میخوانیم
▫لطف دولت چو سوي ما افتاد▫صاحب سفرهای پر از نانیم
▫تنگچشمان نظر به بودجه کنند▫ما تماشا نکرده بِستانیم
▫تو به جیب تُهیت مینگری▫ما به فکر حقوق آسانیم
▫هرچه گفتیم جز حکایت پول▫در همه عمر از آن پشیمانیم
▫سعدیا! بی وج
1.
هرچه بازتر می شود این در بی صدای چوبی-شیشه ای بزرگتر می شود این توده ی بی امانی
2.
برای اعتراف کردن هیج وقت دیر نیست .
قصه اش همان قصه ی ماهی و آب گل آلود است
اگر روزی نوشتمش با این جمله شروع میکنم :
" وقتی ماهی عاشق گِل و لای شده بود !"
#می گفت : [باد هرچه را بیشتر میخواهد بیشتر از خودش دور میکند.]
#عزیزانم!! این ها خلاص نمیکنند!
کـــــــاری تــــر.
کاری تر !
ساعت 12:42
دل ز عشق تو خون توان کردن عقل را سرنگون توان کردن هرچه جز عشق توست از سردل تا قیامت برون توان کردن تا زبونگیری آنکه را خواهی خویشتن را زبون توان کردن تا همه خون خوریم در غم تو هرچه داریم خون توان کردن گوییم صبر کن چه میگویی از تو خود صبر چون توان کردن نظری کن که چون بمردم من کی کنی پس کنون توان کردن برامید تو در پی عطار سفر اندرون توان کردن
فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسيني، ایام شهادت فرزند پیامبر، سالار آزادگان جهان و سید و سرور شهیدان اسلام، امام حسین علیه السلام و علمدار با وفایش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به محضر پیروان راستینش تسلیت عرض می نماییم.
سلامگاهی میرم سر کیسه ی برنج .که نصفه شده با خودم میگم یعنی دوباره میتونیم برنج ایرانی بخریم؟الان شده کیلویی ۲۴ هزار تومنمنم از برنج غیر ایرانی متنفرمهر پیمانه ای که بر میدارم به یاد مامان بزرگم میفتم هروقت غذا تموم میشد ومیخواستیم سفره رو جمع کنیمدستاشو میبرد بالا میگفتالهی شکررر خدایا ما هرچه کم کردیم توزیاد کنپ.ن :ان هذا لرزقنا ما له من نفاد
بسم یکتاخالق پدیداورندی عدل انصاف دراین هستی. ای که در پی تو دلم اسیر شد ،کاش میشد نشانی از راهت بدیدم بس که چشم بستم به راهت عاقبت کم سو شد دیدگانم ، دیدگانم گر شود کور آنقدر چشم میگذارم بررهت چونکه دل شده اسیرت به زندگی ندارم رغبتی چون که عاشقش هستی یارم انقدرپادرراهت میگذارم تا بیایی چون که عاشق از پی یار می نهم تا در رهت تا بیابم چو گوهر کمیابی سخنان با ارزش هرچه در عالم چون گذرد به سرت بینم نمی دانم چگونه می توان مقیاس کرد هرچه در عالم چون
به رفتن که فکر میکنم دلم مچاله میشود. اشک در چشمهایم جمع میشود. بعد با خودم میگویم لعنتی این آرزوی چندین و چند سالهات بوده ديگر چه مَرگت است؟
احتمالا خیلی از آدمهایی که قرار است مهاجرت کنند یا مهاجرت کردهاند هم همین حس را داشتند.جبرِ جغرافیایی همهمان را مجبور به دل کندن از عزیزترهایمان میکند. تا لااقل سالها بعد اگر شانس با ما یار باشد فرزندانمان از پیشمان نروند.
این روزها ذهنم درگیر این است که چه چیزهایی برای رفتن باید جمع کن
مولای من سلام . جمعه چهارصد و دوم منتهی است به شامگاه غدیر. مورخ هفدهم مردادماه نود و نه. غرق در نگاه ِشما روزگار میگذرد. وقتی که هیاهو و پریشانی درون، فرو مینشیند؛ مانند برکهای که خاکش ته نشنین شده فرصت ِتماشا مهیا است. هرچه حرف حساب است، القا جناب شما و هرچه حرف نابجاست، گِلِ سر به هوایی ماست. جناب جان تنهایی را شکر، خلوت را شکر، حصار ِنامرئی کرونا را شکر، تکلیف تکوینی به جدایی را شکر، فصل فاصله را شکر، پیله را شکر، دوره انتظار تا جوانه
دبستان دكتر علی شریعتی دررود ( درّود) در سال 1308 به همت حاکم وقت دررود؛ میرزا حسین خان مجدالایاله، تأسیس شد. این دبستان به عنوان اولین آموزشگاه بخش زبرخان، در ابتدا به نام دبستان لامعی شناخته می شد.بزرگانی چون دکتر سیدابوافضل حسيني متخصص عفونی، مرحوم دکتر سیدمحمد حسيني فیزیک دان، دکتر سیدمحمد حسيني اقتصاد دان، دکتر عبدالله سعیدی زمین شناس، دکتر ابوالقاسم مختاری متخصص بیماری های ن و بسیاری ديگر از فرهیختگان این شهر، در این مدرسه تحصیل
حسيني همین الان برایم نوشت: من از سرنوشتی که تورو سرراهم گذاشت ممنونم.» ای حسيني عزیزم، تو که اینها را نمیخوانی ولی بگذار بگویم این سرنوشت لبخندش را به روی من زد وقتی تو را در سرشتم قرار داد. حسيني تو نقطه روشن منی. درست مثل همان خوابی که دیدم و باب رفاقت ما شد.
پند لقمان لقمان حكیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشتهها ب
به منظور هرچه بهتر و دقیق تر طراحی سوال در آزمون هایی که برگزار می شوند، رعایت نکاتی حائز اهمیت است که ما را در هرچه پربارتر شدن آزمون و نتیجه آن کمک می کنند. جمیع این نکات در فایل زیر قابل دسترسی است: نمون برگ ارزیابی و ارائه بازخورد سوالهای امتحانی
بارهای زائدی که در اثر تحریکات الکتریکی اعصاب به وجود می آیند، مانند میدان بدن بر امواج مغزی اثر سوء دارند و این اثرات در نواحی که اعصاب در آن تحریک بیشتری دارند خطرات جدی تری ایجاد می کنند و باید هرچه سریع تر از آن نواحی دور شوند. به طرز حیرت آوری می بینیم که این نواحی دقیقا باید در وضو شسته شوند و طبق تحقیقات صورت گرفته، بهترین راه دفع بارهای زائد استفاده از یک ماده رسانای بی ضرر و در دسترس مانند آب است و هرچه این آب خالص تر باشد، اثر گذارتر
چگونه بگذرم از یاد تو به آسانی چگونه بگذرم ازجان که تو خودِ جانی تو لحظه لحظه خیال ِ گرانی و اما به من خیال خودت بیشتر کن ارزانی تو همچو زر به ترازو و زور در بازو که دارد هر که تو را دارد اینی و آنی خبر ندارد هر آنکس که از مقام دلم بگو که در تو ش
خندیدم و گفتم راستش را بخواهی من تا به حال در زندگیم هیچ آدمی را ترک نکردهام، اصلا تا به حال هیچ چیزی را تمام نکردهام، من فقط تحمل کردهام و نقش تحمل کردن را بازی کردم و اصلا فکر ترک کردن کسی را نداشتهام هیچ وقت، من به انتهای چیزها که رسیدم فقط دست از تلاش کردن کشیدم و آدمها رفتند، بی آنکه پشت سرشان را نگاه کنند رفتند، رفتند که رفتند. اما تا دلت بخواهد، ترک شدهام. تا دلت بخواهد ماندهام پشت سر این و آن، خاطرهام را فراموش کردند. تصویر
درباره این سایت