نتایج جستجو برای عبارت :

چنان آمد اسپ قبلی سوار کنایه از چیه

 من سوار بر نسیم بوده ام ، در دشت های پر گل ، در بین قاصدک های رقصانمن سوار بر موج ها بوده ام ، گاه خروشان و گاه آراممن سوار بر گردبادهای عظیم بوده ام پر از رنج های به هم تنیده سوار بر نور پر از شوق شکافتن تاریکیو شاید گاهی آرام نشسته بر آب های راکد
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبردهرفت آن سوار کولی با خود تو را نبردهشب مانده است و با شب تاریکی فشردهکولی کنار آتش رقص شبانه ات کوشادی چرا رمیده آتش چرا فسردهرفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردیرفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردیچشمان مهربانش یک قطره ناستردهرفت آن سوار کولی با خود تو را نبردهمی رفت گرد راهش از دود آه تیرهنیلوفرانه در باد پیچیده تاب خوردهسودای همرهی را گیسو به باد دادیسودای همرهی را گیسو به باد دادیرفت آن سوار و با خود یک تار مو
پسرک بد قدم اثری از شهروز براری طنزنویس جشن 22بهمن اول دبستان مترسک سوار بر دسته بیل با پرچم امریکا واسراییل پیچیده شده بود و یک کلاه قیفی هم بر سرش بود من در زندگی معجزه دیده ام . اما یستگی دارد شما تصورتان از معجزه چه باشد ؟ من اولین بار در دو سالگی در روی بالکن سوار تاب کودک بودم و مادرم همزمان با حل کردن جدول ، مرا تاب میداد که ناگهان طناب تاب باز شد و من سوار بر تاب از طبقه چهارم اپارتمان سقوط کردم و بدون برداشتن حتی یک خراش زنده و سالم ماندم
راه اندازی پلیس دوچرخه سوار در کیشرئیس پلیس پیشگیری و عملیات کیش از فعالیت پلیس دوچرخه سوار در پارک ها، تفرجگاه ها و ساحل این جزیره خبر داد.به گزارش خبرنگار پایگاه خبری پلیس، سرهنگ "روح الله نصرتی" با اعلام این خبر اظهار داشت: در راستای گسترش طرح های برخورد با افراد هنجارشکن و ارائه خدمات به گردشگران در پارک ها، تفرجگاه ها و سواحل گشت های ویژه پلیس دوچرخه سوار راه اندازی شده است.وی بیان داشت: در این راستا اکیپ های گشت پلیس دوچرخه سوار مکان ها
وسایلی که در سوارکاری استفاده  می شود: کلاه سوارکاری: کلاه سوارکاری مهم ترین قسمت وسایل ایمنی هست، چون سر یکی از مهم ترین قسمت بدن است داخل سر ما رباط ،مغز،سلول های عصبی و. وجود دارد.اگر شما دوست دارید این ورزش را شروع کنید نیاز به نیم بوت دارین چرا چون کفش معمولی بند دار خطر ناک است. اگر شما تمایل نداری نیم بوت تهیه کنی می توانی گتر بخری از نظر من گتر وسیله ای مفید است که به نشست سوار کار کمک می کند و اگر کفش شما بندی بود گتر روی کفش شما را می پ
از خیابان ۱۷ شهریور عبور می کردیم . من روی موتور پشت سر ابراهیم بودم . ناگهان یک موتور سوار دیگر با سرعت از داخل کوچه وارد خیابان شد . پیچید جلوی ما و ابراهیم ترمز کرد .جوان موتور سوار که ظاهر درستی هم نداشت ، داد زد هو ! چی کار می کنی؟  بعد هم ایستاد و با عصبانیت ما را نگاه کرد ! همه می دانستند که او مقصر است . من هم دوست داشتم ابراهیم با آن بدن قوی پایین بیاید و جوابش را بدهد . ولی ابراهیم با لبخندی که روی لب داشت در جواب عمل زشت او گفت : سلام ، خسته
رحیمی : سلام ببینم  سی پی خفیف گواهی نامه میدن؟؟بله می توانید گواهینمامه بگیرن شما مراجعه میکنید راهنما رانندکی و معرفی می شید به بیمارستان و انها کمیسیون می‌گذارند و وضعیت جسمی شما را برسی می کنند  که جه مدل ماشین باید سوار بشید معمولی و یا  اتوماتیک باید سوار بشین 
نمیدونم باور میکنی یا نهاما بعد 9 سال هنوز بعضی روزا توی ایستگاه های مترو میشینم شاید تو پیدات بشه و ببینمتامروز صبح سوار تاکسی شدم و توی دلم گفتم کاش وقتی سوار تاکسی میشم تو توی تاکسی باشی و من یهو تورو ببینم و همونجا جلوی همه سرم رو روی شونت بزارم و اشک بریزم و بگم چقدر خسته ام و چقدر دلممممم برات تنگ شده.
ســــــــلام ما به دلواری ی بیدار سعادت مــــرد دین و دانش و یار چنان بر ظالمان آری خــــــروشید که فریادش ســــــــر آنان چو آوار چه مردانی فدا شد بهر این دشت چه یارانی گهـــــــر های گهر بار چو دلواری و چون میرزا و چمران چو صیاد و سلیمانی ی ســـردار چو میــــرزا کوچک آن آواز جنگل چو سرداری که شد در خیل ابرار چو سردار و همی سالارخان ها همه آمـــــــــــــاده اندر راه دادار سپاه عشق بودند اندرین ملک چنان هم انگلیس و آمریکا خوار چنان دلواری
هیچ وقت به کسی نگید من دلم می خواد تو چنین و چنان باشی. چون اون هرگز چنین و چنان نخواهد شد. یا همین طوری بپذیریدش یا ازش بگذرید. درخت بید، چه با رضایت خودش بره دور از برکه آب، چه با اجبار، به هر حال خشک می شه.
مادرجان! گاهی که روحم می خارد،می روم سراغ جهاز قدیمی ات،آینه ی قاب چوبی و ترک خورده ات را برمی دارم و به آن زل می زنم ،از حافظه ی آبگینه رد می شوم می رسم به جشن عروسی ات،صدای ساز و دهل استاد نادعلی کل روستا را گرفته ،بوی حنا می آید،دستمال های رنگی،چوب بازی،ن روستا دسته جمعی آبادون می خوانند،تو را رشمه به دست ،تو را با تمام زیبایی و شکوه عشایری ات،سوار بر اسب حناگرفته و یراق بسته ای می آوردند،پدر از روبرو،سوار بر اسب علیخان ،به سیب ها و انار
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان .صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود.
بنام خداوند دیروز که مصادف با روز عید سعید غدیر خم بود ، ساعت نزدیک ۸ از محل استادیوم آزادی سوار شدم ، و البته تنها، بعد چند دوچرخه سوار دیگر را هم دیدم، ولی از یاران قدیم کسی را ندیدم جز امیر میکائیل زاده را ، به هر حال ۵ دور زدم که یعنی ۴۰ کیلومتر، ضربان قلبم تا ۱۴۴ هم رسید ، زمان تمرین حدود ۱۰۵ دقیقه و کالری مصرفی ۸۸۰ تا ، هوا هم خوب بود. از آنجا برگشتم منزل و دوش گرفتم ، بعد همراه ناهید و مادرم راهی باغ یوسف آباد صیرفی شدیم ، حمید آقا و خانواد
هلیا امشب اگر بعد از این حس پوچی وسعت یافته، سیگار‌ی خیلی طولانی می‌کشیدم، و یک دور هوای تهران را سوار موتور، با تک‌تک تونل‌هاش هورت می‌کشیدم، تکمیل می‌بود. اما نبود. اما من نه حتی سیگار می‌کشم، نه سوار مو‌تور می‌شوم و نه تمام تونل‌های تهران را می‌روم. من برای تکمیل بودن‌هام نهایت، نمازی از دهن افتاده دارم. یک پوستِ دستِ کنده شده و یک ذهن مشوش، که با آن تا تانزانیا می‌روم. هلیا تانزانیا برای من بوی عسل و رزماری می‌دهد.
حالم خراب بود و کسی باورش نشد شادی نقاب بود و کسی باورش نشد قلبم تمام عمر چنان زلف در همش در پیچ و تاب بود و کسی باورش نشد گفتند ابلهان که بگو دوست داریَـش وصلش سراب بود و کسی باورش نشد او یک بهشت بود ولی از بهشتِ او سهمم عذاب بود و کسی باورش نشد *** پرسید با کنايه که من گفته ام نرو ؟ پرسش جواب بود و کسی باورش نشد … مجید ترکابادی
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن.» زن پرسید: چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس
هسته آهنی ترانسفورماتور در برخی از ترانسفورماتورها برای هر فاز دو شاخه آهنی وجود دارد؛ یکی برای قسمت فشار ضعیف و دیگری فشار قوی. سیم پیچ ها بر روی این دو شاخه آهنی سوار می شوند. اما دسته دیگری از ترانس ها هستند که هر دو سیم پیچ روی یک شاخه آهنی سوار می شوند و فضای بین آن ها کانال پراکندگی است که با عایق پوشانده می شود.
قایقی خواهم ساخت،خواهم انداخت به آب.دور خواهم شد از این خاك غریبكه در آن هیچ‌كسی نیست كه در بیشه عشققهرمانان را بیدار كند.قایق از تور تهیو دل از آرزوی مروارید،هم‌چنان خواهم راند.نه به آبی‌ها دل خواهم بستنه به دریا-پریانی كه سر از خاك به در می‌آرندو در آن تابش تنهایی ماهی‌گیرانمی‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.هم‌چنان خواهم راند.هم‌چنان خواهم خواند:"دور باید شد، دور."مرد آن شهر اساطیر نداشت.زن آن شهر به سرشاری یك خوشه انگور نبود.هیچ آیینه
داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی سفید آرزوها
که رفت و غرق شد
سپاسگزارم از تو
اما
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی
می خواهم بگویم
نجاتم دادی
تا اسیرم کنی
من با کنايه حرف می زنم !
 
دیشب با الهه طلا و مامانش رفتیم کنار دریا نشستیم. الهه طلا سنگ مینداخت تو آب و بازی می کرد.موقع برگشتن گفت بابا بریم اونجا دست من بشو. رفتیم سرویس بهداشتی و دستاش شستم. وقتی خواستیم سوار ماشین بشیم گفتم بابا برو پیش مامانت تا من در ماشین باز کنم. یهو ناراحت شد با مشت زد تو صورت من. منم ناراحت شدم بهش صدا دادم. یهو قهر کرد و گفت قهرم. سوار که شدیم چند بار مامانش بهش گفت معذرت خواهی کن و آشتی کن که اهمیت نمی داد. وقتی دید مامانش خیلی اصرار می‌کنه یه
یک شنبه ها، وقتی از ونک بر می گردم، سوار اتوبوس های قراضه ی ونک - رسالت که می شوم، همان جایی که بعد از سید خندان پیاده می شوم، ایستگاه خلوتی که معمولا کسی سوار نمی شود، هوا سرد باشد یا نباشد، باران بیاید یا نیاید، کلاه کاپشنم را روی سرم می اندازم، هندزفری ام را توی گوشم می کنم، آهنگ million years ago یِ ادل را پلی می کنم، دست های یخ زده ام را توی جیبم مچاله می دهم و در همان راستای پل رسالت، در حالیکه نه چیزی از کلمه ی بعد یا قبلش نمی فهمم، تمام وجودم، تم
ای پدر ما که در آسمانی، پاک است نام تو، بیاید پادشاهی تو، بشود خواسته تو، چنان که در آسمان است، چنین بر زمین، نان ما را به قدر کفایت بده به ما در این روز، بیامرز برای ما گناهان ما را، چنان که می آمرزیم ما، برای هر که بد کرده به ما و داخل مکن ما را در آزمایش ها، لیکن نجات ده ما را از بد، آمین. - انجیل، مسیح (ع)
آیا بیماری کرونا کار شیطان است ؟ آیا بیماری ها کار شیطان است ؟ مقدمه : زندگی شیطانی آن چنان تلخ است که انسان در جامعه شیطانی ، آرزوی مرگ می کند ، نه تنها آرزوی مرگ می کند بلکه تلخی آن چنان شدید می شود که لحظه به لحظه آرزوی مرگ می کند ! جامعه ای که زندگی شیطانی در آن جریان دارد جامعه ای است جهنمی ، که قوانین شرک آلود و استبدادی حاکم بر آن بر خلاف فطرت و طبیعت انسان هاست ، هیچ چیز در آن بهنجار نیست .
مبالغه : گاه، شاعران و نویسندگان برای افزودن بر تأثیر و قدرت سخن خود، رویدادها را بسیار بیشتر و بزرگتر از آنچه هست، توصیف میکنند. به اینگونه بزرگنمایی در بیان حوادث »مبالغه میگویند.مانند:      زد تیغ و بنداخت از بر، سرش                                           فروریخت چون رود خون از برشکنايه : کنايه در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی دور و نزدیک است . که معنی نزدیک آن مورد نظر نیست اما گوینده جمله را چنان تر
تفاوت کنايه و ضرب‌المثل در موارد زیر است:1. کاربرد معنای دور و نزدیک: در کنايه به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن که در ضرب‌المثل معنی نزدیک هم در نظر گرفته می‌شود.مانند: آب در هاون کوفتن؛ به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن‌که: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود: می‌توان معنی نزدیک را در نظر گرفت.2. کنايه نیاز به معنی دارد اما ضرب‌المثل نیازی به معنی ندارد. به عنوان مثال در هیچ فرهنگ لغتی ضرب‌المثل‌ها معنی نمی‌شوند اما کنايه
ساعت ها کنار مادرش می نشست وبه چهره مادرش خیره می شود به دستها و چهره ای که در جوانی اوج زیبایی را داشت اما با به دنیا آمدن او و بزرگ شدنش گرد پیری بر چهره مادر نشست.او با چنان صبر و بردباری لقمه را در دهان مادرش می گذاشت و دقیقه ها منتظر می ماند تا مادر لقمه را فرو برو ثانیه به ثانیه به مادرش یادآوری می کرد و می گفت: لقمه در دهان داری مادر آن را می جوید و بعد تامل می کرد. سالها در خانه به خاطر مادرش ماده بود تا با نفس هایش به مادر نفس تازه بدهد.چنان
فارسی (3) - درس شانزده م: کباب غاز» ← نکات دشوار زدن: کنايه از شاید اتّفاق افتادن، شاید چنین شدن . زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد . جلوی کسی درآمدن: کنايه از پذیرایی و استقبال خوب. باید در این موقع درست جلوشان درآیی . خط بر چیزی کشیدن: کنايه از صرف‌نظر کردن از آن، ناچیز شمردن آن - سماق مکیدن : کنايه از وقت خود را بیهوده در انتظار کسی یا چیزی گذراندن، کار بی‌حاصل کردن مابقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند .
حدودا دو ماه از ممنوعیت درج قیمت خودرو در سایت‌های آگهی‌دهنده می‌گذرد و اگرچه هدف از این ممنوعیت، آرام کردن بازار بود، با این حال قیمت‌ها نه تنها نزولی و حتی تثبیت نشد، بلکه بالاتر نیز رفت. خودرو نهادهای تصمیم‌گیر با استناد به اینکه دلالان و واسطه‌گران اقدام به قیمت‌سازی می‌کنند، درج قیمت خودرو در سایت‌های آگهی‌دهنده را ممنوع کردند تا از این راه التهاب را از بازار بگیرند. حالا با گذشت حدودا دو ماه از این ممنوعیت، بازار خودرو کماکان
✅ تفاوت کنايه و ضرب‌المثل در موارد زیر است : 1. کاربرد معنای دور و نزدیک: در کنايه به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن که در ضرب‌المثل معنی نزدیک هم در نظر گرفته می‌شود. مانند: آب در هاون کوفتن؛ به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن‌که: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود: می‌توان معنی نزدیک را در نظر گرفت. 2. کنايه نیاز به معنی دارد اما ضرب‌المثل نیازی به معنی ندارد. به عنوان مثال در هیچ فرهنگ لغتی ضرب‌المثل‌ها معنی نمی‌شوند اما ک
آغاز دین و کمال دین چیست و چگونه است؟ آغاز دین شناسایى اوست(خداوند)، و كمال شناسایى باور كردن او است، و كمال باور كردن یگانه دانستن او است، و كمال یگانه دانستن اخلاص به اوست، و كمال اخلاص نفى صفات از اوست، به دلیل اینكه هر صفتى موصوف نبوده و هر موصوفى هم صفت نیست. پس هر كس ایزد تعالى را وصف كند چنان است كه برایش همتایى بخواند، و و هر كس براى او همتایى بخواند چنان است كه دوگانه اش داند، وهر كس او را دوگانه بداند چنان است كه به تجزیه اش بورزد، و هر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

محیط شاد من