رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان میخندند) زمانی است که زن بیحجابی و بدحجابی میمیرد، و بستگان او را در قبر میگذارند و روی آن زن را با خشت و خاک میپوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان میخندند و میگویند: تا وقتی که جوان بود و با ديدنش هر کسی را تحریک میکرد و به گناه میانداخت(پدر و برادر و شوهرش و.از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند،
پنجشنبه بعد از کلاس رفتیم دربند. من که آدم بیرون نیستم و میل هم نداشتم بهم خوش گذشت. برف باریده بود. اگر ازم میپرسیدن چه سالیه با اطمینان میگفتم 1297 هجری شمسی. به هر حال موقع شام پسره دیزی آورد. با ديدنش یه غم عمیقی رو حس کردم. الان تو کجایی؟ حالت چطوره؟
معرفیِ امروز یکی ازون فیلم هایی که به شدت با ديدنش تحتِ تاثیر قرار گرفتمعااااااااااااالـــــــــــــــــــــی به معنایِ واقعیانقدر خوبه که اگر بارها فرصتی برای ديدنش فراهم بشه با کمالِ میل به تماشا می شینمدیگه بازیگری مثلِ امیرخان احتیاج به تعریف نداره بی دلیل نیست که بهش میگن مگا استار بازیگرِ خردسال با سنِ کمش واقعاً حرفی برای گفتن نذاشتهبازیش بسیار بسیار درجه یک بود. باشد که بعدا نیز شاهدِ ساختن چنین شاهکار هایی باشیم دی
پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به ديدنش خواهد آمد. پیر زن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقیری بود.
بهش گفتم معمولا عصرها دشت اول کافه ها با ماستبرخلاف معمول موسیقی ای در کافه پخش نمیشدموهای موج دارش دلم را برد:).سفارش ها دیر رسید و عذر خواهی پذیرفته شدزندگی های دوگانه اخرش ما را خواهد کشتسرما بود و کوچه های خالی از ادمديدنش و بغل کردنش از غافلگیری های کائنات بود:).هفته دیگه همین موقع میبینمت باعث شد امیدوار بمانم
گاهی همه جا را میگردیم برای یافتنش كیلومتر ها را طی میكنیم برای ديدنش غافل از اینكه او در همین نزدیكیست
نزدیك تر از هر كس به ما نزدیك تر از رگ گردن او را میتوان در هر لبخند مادر به فرزندش در هر دانه گندم در هر
قطره باران دید گاهی می اندیشم شاید او مرا در خواب به آغوش میكشد و صمیمانه در گوشم نجوا میكند آسوده بخواب ای
فرزند ام .
و چه خوشحال بار و بندیل میبندیم و به دیدارش میرویم و دور مكعبی سیاه پوش میگردیم و چه ساده لوحانه سنگی به
دست میگیریم
با درود و سلام دیشب دوستانی عزیز مهمان منزل ما بودند . و مثل همیشه بعد از پایان مهمانی های این چنین دلتنگی پسرک از فقدان آغوشی مادرانه که تنگ او را بغل گیرد . دیدن فرزندان همراه مادرانشان در هر جا و هر مکان سخت او را دلتنگ میکند . بغضی که تاب ديدنش سخت است و پاسخی نیز برایش ندارم . تلاشهای من و مادر بزرگش هم افاقه نمی کند . و هر چه بزرگتر می شود عمق فاجعه را بیشتر درک می کند و البته دلتنگتر .
*به قربون وفایت یار برگرددلم تنگه برایت یار برگرد.پ ن: با حساب دودوتا چهارتایی که می کنم اصلا جور در نمی آید که پیرزنی را ببینم درحالیکه سالهاست حتی اسم خودش را نیز به خاطر نمی آورد. اما این روزها هرکه به ديدنش می رود این شعر را می خواند مادربزگی که تا پیش ازین این شعر را می خواند*دوتا یاریم با هم قرینهدوتا خال سیاه داریم به سینهخدایا داغ یکدیگر نبینیمگلی خرمن کنیم سایش نشینیم
هیچگاه ناامید نشو اگر همه درها هم به رویت بسته شوندسرانجام اوکوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می کند.حتی اگر هم اکنون قادر به ديدنش نباشی!بدان که در پس گذرگاه های دشوار، باغی پرنور و زیبا قرار دارد…شکر کن .پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است!بنده آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشده، شکر گوید
نمیدونم دلیل نوشتنم تو این ساعت چیه! فقط میخوام امشب تو این وبلاگ ثبت بشه (۳ اردیبهشت ۹۸ ساعت ۱۹.۳۰)شده یه لحظه با دیدن یه دوست شوکه بشین و با خودتون بگین وااااای این آدم چقد با اون پسری که میشناختم فرق میکنهشده یه دوست شاد و شنگول تون تبدیل به یه آدم دپرس بشه ؟ اون موقع چیکار کردید؟ من با ديدنش یاد روزای خوش و شادمون افتادم که با هم تو کافه مینشستیم اون قلیون میکشید و من نگاهش میکردم، بعد میگفت نه اینجوری کیف نمیده تو هم بکش
امشب یگانو دیدم عزیزم!! مدت ها بود رفیق بلاگفایی نداشتم هیجان داشت ديدنش! خدایا بهم دوست و رفیق خوب اعطا کن! وی دندان درد دارد!و کمی سوال در ذهنش ایجاد شده شت راسی دیشب با تصور علی دردم کم شد علی انشالله بعدا برات تعریف کنم چطور دردم کم شد انگار خدا تورو برام فرستاد!! همش حس میکردم کنارمی و داری جای دندونمو ناز میکنی و ب طرز عجیبی دردم کم میشد!!
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA رفته بودم خط ديدنش.کفش هایش پاره شده بود، اما کفش های لشکر را نمی گرفت. می گفت مال بسیجی هاست.برای کاری رفتیم شهر … گفتم اگر خواهشم را رد کنی ناراحت می شوم. برایش یک جفت کفش ورزشی خارجی خریدم.چیزی نگفت!میان راه یک بسیجی را سوار کرد،پرسید: این طرف ها چکار می کردی. توضیح داد کفش ها یش پاره بوده و آمده بود یک جفت کفش بگیرد، اما قسمت نبوده. حاجی نگاهی به من کرد و بعد کفش ها را داد به جوان بسیجی.
سلام دوستان. سخن اول این که. ملالی نیست جز دوری شما! سخن دوم این که. در حال تماشای یک فیلم انگلیسی در ژانر وحشت هستم، اما ديدنش چنگی به دلم نزده. هر چی باشه، این یه فیلمه، یه قصه است، نه چیزی بیشتر. در واقع، اون چیزی که به دل، به قلب و روحم چنگ انداخته، منظره ی وحشتناکی است که امروز صبح، به چشم دیدم. در جریان بازدید از یکی از پارک های فن آوری و مراکز رشد استان تهران، با کتابخانه ی چوبی کوچک و کم کتاب و به روز نشده ی این مرکز مواجه شدم، در حالی که
۵ ماه از آشناییمون میگذره و تو همونی ک قهر کردن باهات سخته ، همون ک هر روز دلم استرس قبل ِ ديدنش ُ میخواد ، همونی ک از دیدن تماسش رو گوشیم خرذوق میشم ، همونی ک هر روز بیشتر از دیروز خوشحالم ک هست ، همونی ک اگ اشتباهی ازش سربزنه با خودم میجنگم ک ببخشمش ، همونی ک بهم حس دوست داشته شدن ُ نشون داد ، همونی ک دلم میخاست امشب بش بگم بمون برام همیشه ولی ترسیدم
چه حس خوبیه وقتی سرتو رو بالش میذاریروبروت کسیو میبینی که عاشقشیدوس داری بهش نزدیکتر شیتا صدای نفس کشیدنشو بشنویدوس داری سرتو رو بازوهاش بذاریآروم بغلش کنیزل بزنی تو صورتش و از ديدنش لذت ببریاین حس نابغیر قابل وصفعاشقانه
چشامو باز کردم . به چراغ بالا سرم نگاه کردم . تکراری بود ديدنش. صدای ساعت و قطع کردم . توی یک خونه سه در چهار زندگی می کردم . نزدیک یک ماه میشد بیرون نرفته بودم با گوشی و لپ تاب و تخت ازدواج کرده بودم .پاشدم پاهایم را در دمپایی مخمل مشکی کردم نرمی اش خشکی پاهایم را نوازش کرد . قبل از اینکه حرکت کنم با سر بروی سرامیک های یخ افتادم پاهام انقدر بی حس شده بود بزور از روی سرامیک ها بلند شدم .
در ازمنه قدیم، تاجری با هوش و ذکاوتی بود که نگویم برایتان! روزی این تاجر در حال رسیدگی به حساب های دکانش بود و موسیقیِ من میلیونر نیستم » را با صدای زانیار خسروی زمزمه می کرد که یک دم به طور ناخواسته ،فکری از بین متولد شد. وی با ديدنش بسیار متعجب گشت. آخر مدتی بود که افکارش نازا شده بود .گویی افزایش قیمت دلار و ارز برایش حکم مراجعه به مرکز باروری رویان را داشت. تاجر نام این فکر تازه متولدشده را نظام اقتصادی» نهاد و از آن پس نظام پولی داد و ستد
سـال هاست اخبـار رو دنبـال نمیکنـم، هرپستی رو ادامه نمیدم بخوندن، دنبال"چی شد" ،"کی؟" "باکی؟" نمی گردم. آقا به چی اعتقاد دارید؟ به همون قسـم که فرکانس بد رو جذب میکنید، هر فیلمی رو نبینید! هرفیلمی که خفن هم بود ولی ژنرال یا سناریوی خوبی نداره، ديدنش خوب نیست، هر کتابی خوندنش واجب نیست، اول ببینید داستان چیـه، اصلاً موضوع چیه بعد بخونید! آهنگ چیـه دیگـه، فرکانش میگیره به والله! حالا شما بیا با سوز بخونش، فیلم رو که از ژنرال مشکلات هست لذت ببر و
شناسه حدیث : ۳۴۸۵۵۳ | نشانی : فقه القرآن , جلد۲ , صفحه۱۴۵ عنوان باب : الجزء الثانی كتاب النكاح باب ایادات _ وَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مِنْ سَعَادَةِ اَلرَّجُلِ أَنْ لاَ تَحِیضَ اِبْنَتُهُ فِی بَیْتِهِ .ازخوشبختی پدراین است که دختر درخانهٔ پدرش خون حیض ديدنش شروع نشود. وَ فِی رِوَایَةٍ أَنْ تَحِیضَ اِبْنَتُهُ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا.ودرروایت دیگری آمده است که خون حیض دیدن دخترش درخانهٔ شوهرش شروع شود.
یکی از بدترین روزهای زندگیم امروز رقم خورد مامان بزرگ (مادر پدری) صبح رفت.رفت و من برای همیشه از ديدنش محروم شدم اصلا نمیتونم اون حجم از غصه و ناراحتیم رو بیان کنم.صداش همش تو گوشمه که موقع بلند شدن همیشه بلند میگفت "یا الله" مدام جلوی چش .پیرهن بلند و موهای حنایی رنگ و همیشه بافته شده و روسری به سر و کت آبی رنگ از روی پیرهنش پوشیدهآخه چه جور فراموشش کنمهر وقت میخواستم حالشون رو از بابا بپرسم حال هر دو رو باهم میپرسیدمالان
جدیدا چندتا فیلم از یه کارگردان دیدم که کلا امتیازای فیلماش خیلی بالاست و این فیلمشم تو جشنواره کن برنده شده اما چون هیچوقت خیلی با ترکیه و فرهنگشون حال نمیکردم فکر نمیکردم یه روز بشینم یه فیلم که ترکیه ای باشه ببینم!اما این دوتا فیلمی که دیدم با اون پیش زمینه ای که داشتم از سینماشون خیلی فرق میکرد مدل فیلماش یجوریه که واقعا ديدنش سخته و حوصله خیلی زیادی میخواد و فکر کنم اکثر کسایی که شروع کنن نمیتونن لااقل بدون جلو زدن تمومش کنن.
این روز ها حس خاصی دارم
داره یه اتفاقای می افته
داره پشت سر هم یه چیزای جور می شه که همیشه منتظرش بودم
دوچرخه و وسایلم آماده اس و فکر می کنم به زودی حرکت می کنم.
اما هنوز همون سعیده ی قبلی ام
همونی که تصمیم گرفته وابستگی رو تجربه نکنه!
همونی که تصمیم گرفته عاشق نشه!
و این روزها به غلط کردن افتاده!
لذت دیدن کسی که دوستش داری، شوق ديدنش، شوق وقت گذاشتن و دیدنت.
کوه رفتن و ثبت لحظه هایی که اولین هستن.
پیاده روی های طولانی و شوق خریدهای کوچولو
ه
امشب ۲۴ آذر ماه ۱۳۹۸ دقیقا چهار سال پیش در همچین شبی لحظه شماری می کردم برای ديدنش پسرم عزیز قلبم نور دو دیده ام طراوت زندگیم عشقم نفسم عمرم همه هستی من زیباترین هدیه خدا مهربانم قوت قلبم عزیزم حسین سالروز تولد چهار سالگیت مبارک ان شالله تو زمینی که هر روز توش نفس میکشی قدمیکشی و درس می گیری که با آدم ها محیط اطرافت چون برخورد کنی سرد و یخ زده و بی تفاوت یا گرم وصمیمی با همه انرژی که بهترین ها رو برای خودت خلق کنی از ته قلبم زاد روز حضورت در این
یه حالتی هست بین عصبانیت و دلتنگی که هم اینقدر ازش ناراحتی که دیگه نمیخوای ببینیش هم از شدت دلتنگی داری خفه میشی و دلت لک زده واسه ديدنش که بلاتکلیفی بین حالی که داری که هم میخوای همه چیو ول کنی فراموش کنی و هم میخوای دو دستی بچسبی بهش بس که برات عزیزه! من الان تو این حالت ترین شکل ممکن گیر کردم که دیگه نمیکشم این همه فکر و خیال رو که هی فکر میکنم چرا اومد چرا حرف زد چرا قبول کرد که دلم میخواد اینقدر بزنمش که دیگه دستام جون نداشته باشه که اینقدر
از من سلام بعد از مدتها هوس پراکنده گویی کردم باشه سکوت کن مشکلی نیست این خصلت منه یا عادته یا عمله ؟ دوس ندارم حمال بی مزد باشم چی به چی ربط داره؟ !!!! ديدنش درد داره! چرا تجربه ها دیر به دست میاد؟ واقعا گناه داشت، ان شاءالله خوشبخت بشه . الکی میگن که انسان فراموش کاره، نه بابا خدا که الکی نمیگه خودش این جونور رو آفریده، پس چرا من نمیتونم فراموش کنم!!!! داره سه سال تموم میشه و میره تو سال چهارم دوستان و اقوام همه خوبن؟ به توچه ربطی داره؟ مگه فضولی
بسم الله الرحمن الرحیم جستاری کوتاه درباره فیلم Bright: گوهر نایاب از هرکسی که این فیلم را دیده و خوشش آمده بپرسید، میگوید که از ابتدا قصد ديدنش را نداشتد. در واقع فیلم درخشان مجموعهای تمام چیزهایی هست که باعث میشود شما آن را در لیست دیدنیهایتان قرار ندهید. یک فیلم نتفلیکسی است.(البته این مسئله مربوط به سال 2015 و قبل از آیریشمن و داستان ازدواج است که نتفلیکس راه جدیدی را در فیلمسازی پیش گرفت.) کارگردانش دیوید آیر است که اثر قبلیش یعنی
بسم الله الرحمن الرحیمصدای حرکت زمین و زمان و زمانه به گوش می رسد. گوشی برای شنیدنش داری؟ چشمی برای ديدنش چطور؟ می بینی که خداوند متعال چگونه دارد زمینه ی ظهور آخرین امام را فراهم می کند. و چگونه قلب ملت های زمان را به فرزند زهرا پیوند می دهد. و ای خوشا به حال کسی که حالش در گرو حال حسین (علیه السلام) است. و چه سعادت داشته باشی همراه این کاروان باشی و چه نباشی، این کاروان مسیر خودش را به سمت ظهور پیدا می کند.والسلام علی من اتبع الهدی
دیروز بود که فکر کردم در مورد مشاهده گونه جهشیافتهای از ویروس کرونا در مزارع پرورش مینک دانمارک بنویسم. تعجب نکردم که خبرش دیگر جاها دیده نشد چون همه حواسها متمرکز آمریکا بود و کرونا بالکل فراموش شده بود. حالا امروز دیدم که ناگهان اخبارش همه جا پراکنده شده. این داستان شیوع کرونا در مزارع پرورش مینک (راسو؟) مدتهاست در اخبار دانمارک دیده میشود. دست کم یک ماهی هست. آنقدر که ديدنش در ورقزدنهای رومه و وبسایتها عادی شده بود و من
سلام امشب آخرین قسمت سریال پادشاه ابدی رو دیدم . خیلی قشنگ و احساسی بود. اگر فرصتش پیش بیاد دوست دارم از اول دوباره ببینمش. عالی،بود . هم داستان قشنگی داشت، هم بازی بازیگر ها عالی بود . هم کمدی قشنگی داشت . قسمت آخر هم که عالی بود و عالی تموم شد. پایان خوشی داشت و از ديدنش لذت بردم :) ممنون خدای مهربانم. پ ن : از ظهر آب قطع شده و خرابی آب گفت که یک ساعته وصل میشه اما هنوز که یک ساعت گذشته و هنوز خبری از آب نیست.
امروز بعد از شاید ۶ ماه رفتم سر مزار برادر . انقدر دلتنگ گنبند امامزاده بودم که با ديدنش ناخواسته بغض کردم و به گریه افتادم . حس خوبی داشتم از گریه فکر کنم سه ماهی میشه که گریه های معنوی نداشتم . از نشستن کنار ضریح نقلی و خلوت امامزاده ها حس خوبی داشتم از نشستن کنار مزار برادر هم و از اون قشنگ تر نماز مغرب و اعشا رو هم همونجا کنار مزار شهدا خوندم . حس خیلی خوبی داشت همه جا خلوت و ساکت
درباره این سایت