نتایج جستجو برای عبارت :

و ان قطره باران که فرو بارد شبگیر

هنگام بهارست و جهان چون بت فرخارخیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خارآن گل که مر او را بتوان خورد به خوشیوز خوردن آن روی شود چون گل بربارآن گل که مر او را بود اشجار ده انگشتو آمد شدنش باشد از اشجار به اشجارتا ابر کند می ‌را با باران ممزوجتا باد به می‌ درفکند مشک به خروارآن قطره باران بین از ابر چکیدهگشته سر هر برگ از آن قطره گهربارآویخته چون ریشه دستارچه سبزسیمین گرهی بر سر هر ریشه دستاریا همچو زبرجد گون یک رشته سوزناندر سر هر سوزن یک لؤلؤ شهوا
چه می شد گر‌ که می شد آنچه می شد . چو باران قطره قطره ، پشت بامت . گهی هم بی بهانه ، همچو باران . چو قطره ، قطره قطره ، زیر پایت . به وقت غربت و در وقت دیگر . چو بارانی زلال ، هم نام نامت . کبوتر واره در هر صبح روشن . بپاشد دانه ی نور در نگاهت . به وقت عصر دلتنگی و ماتم . چو اعجازی به طوُر باشد صدایت . به زیر آتش ِ خاکستری رنگ . جوانه های سبز آرزویت . به خورشید طلایی نیمه ی شب .
باران می بارد به دیدگان غمگین یک شعر یک احساس یک زخم کهنه یک درد درمان نشده بارن می بارد و می بارد تا که بشوید اثر عشقت را از روح و تن آلوده به احساس غلط اندر غلطت باران می بارد چترت را ببند و بسپار خودت را به چشمان خدا او تو را از همه وابستگی ها می شورد موی افشانت و از دست های باد میگیرد می بافد او به همسایگی خانه ی تو می آید تا تو را از همه آزرده گیا پاک کند کافیست فقط او را به همسایگی باور داری. اراس مقامی
باز باران، بی طراوت، کو ترانه؟! سوگواری ست، رنگ غصه، خیسی غم، میخورد بر بام خانه، طعم ماتم، یاد می آرم که غصه، قصه را میکرد کابوس، بوسه میزد بر دو چشمم، گریه با لبهای خیسش می دویدم، می دویدم توی جنگل های پوچی، زیر باران مدیحه رو به خورشید ترانه، رو به سوی شادکامی می دویدم، میدویدم، هرچه دیدم غم فزا بود غصه ها و گریه ها بود بانگ شادی پس کجا بود؟ اینکه می بارد به دنیا،نیست باران، نیست باران گریه ی پروردگارست، اشک میریزد برایم میپریدم از سر غم،
كاش بارانی ببارد قلب ها را تَر كند بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر كند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها رشته رشته مویرگ های هوا را تر كند بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را شاخه های خشك و بی بار دعا را تر كند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند چتر ها تأن را ببندید ای به ساحل مانده ها شاید این باران كه می بارد شما را تر كند شاعر : جلیل صفر بیگی به امید داشتن هوای پاك و باز شدن مدارس و تجدید دیدار دوستان و معلم عزیزم
عکس‌نوشته‌ای از ترانه " ابر می‌بارد " همایون شجریان ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز بلبل روی سیه مانده ز گار جدا ای مرا در سر هر موی به زلفت بندی چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم! مردمی کن، مشو از دیدۀ خونبار جدا نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این مانده چون دیده از
پایـــیــــزوفادارترین فصل خداستحافظه ی خیس خیابان های شهر راهمیشه همراهی می کند .لعنتی، هی می بارد وُ می بارد .و هر سال ،عاشق تر از گذشته هایش .گونه ی سرخ درختان شهر رامی بوسد وُلرزه می اندازد به اندام درختان .و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشقبرای لمسِ زمین ،که گاهی افتادن ،نتیجه ی عشق است .بهتر که افتاده باشی تا برشاخسار کاجخودخواهانه به زیرپایت نگاه کنیبهتر که قطره باشی از باران.بهتر که شاخه باشی برای اتصالِ گلها و برگها.بهتر که.
امشب ما را آب با خودش می برد. بیست سالگی شسته شد حل شد تمام شد در این آخرین شب مهرماه آنقدر که آسمان بارید. چند ساعت است که می بارد. هی می غرد و رعدوبرق می زند و می بارد و می بارد. وقفه ندارد. بیست و یک ساله ام از فردا. بنا را مثل بیست سالگی هنوز باید گذاشت بر دیوانگی؟ نمی دانم. برنامه ای ندارم. فکری ندارم. آرزو هم سخت بود. تنها ته دلم مقدار بیشتری جسارت خواستم. انگار هرچقدر ازش به آدم برسد هنوز کم است. همین جسارت و نترسی ها را بیشتر می خواهم. هنوز دا
 با تو ام کهنه رفیق : یاد ایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است آرزویم همه سر سبزی توست تن تو سالم و روحت شاداب آنچه شایسته توست خواهانم دل یک دانه ی تو سبز و بهاری روزگارت خوش باد میلادت مبارک رویا جان رویا جان چه افسانه زیبایی. زیباتر از واقعیت. انگار که اولین روز بهار اولین روز آفرینش توست. تولدت مبارک رویا جان دوستان رویایی عزیزم هر کجا که هستید خوب و خوش و دنیا به کامتان باشد باران عشق همیشه می بارد، اما در نوروز رنگ قطره های باران طلایی ا
واقعا چقدر این باران لذت بخش است. من بعد از دو هفته که در تهران باران می بارد هنوز هم هر دفعه که می رم بیرون و نفس میکشم. لذت می برم.واقعا تهران این روزها بسیار عالی است و قدم زدن در این هوا را با هیچ چیز عوض نمی کنم
هر ابر باران زا فقط دلشوره می کاردوقتی نداری را کمی هم درد نشماردهر کس که دارا است هم هرگز نمی فهمدمعنای هر کس آرزویِ خانه ای داردخیری درونِ باد و باران هم نمی باشدوقتی که بر بی خانه ای دایم بلا آرَدیک عده می لرزند هی در کنج ویرانهای کاشکی سرما کسی را هم نیازاردیک عده خوش حالند هم یک عده ناراحتوقتی که ابری آید و باران نمی باردسرگشته#سهراب_عرب_زاده
هر ابر باران زا فقط دلشوره می کاردوقتی نداری را کمی هم درد نشماردهر کس که دارا است هم هرگز نمی فهمدمعنای هر کس آرزویِ خانه ای داردخیری درونِ باد و باران هم نمی باشدوقتی که بر بی خانه ای دایم بلا آرَدیک عده می لرزند هی در کنج ویرانهای کاشکی سرما کسی را هم نیازاردیک عده خوش حالند هم یک عده ناراحتوقتی که ابری آید و باران نمی باردسرگشته#سهراب_عرب_زاده
گر بی تاب شوی درک کنی حالم راحسرت دیدار او چنگ زده جگرم رامی بارد باران بر روی گونه ی پر اشک‌ مننم نم باران می آید تا بشورد قلب مناین همه آدم ،چرا این دوری شد نسیب من؟بارالها تو بفرما و بگو،چه بود حکمت منپاییز و باران و راهی پر از برگ زردندارد قلب من تحمل این همه دردای دل مده عذاب ،منه آزرده خاطر راچون ندارد قلب،تحمل عذاب را
یکی از چیزهایی که ارادت خاصی بهشان دارم، تقویم جلالی است که مو لای درز حساب و کتابهایش نمی رود. قربان قدرت خدا بروم از وقتی وارد ماه آبان شده ایم، باران در خانه مان را زده و همین طور یکنواخت و زیبا می بارد و جرجر بر پشت بام خانه ی هاجر بساط صدایش را پهن کرده است.جوان تر که بودم عاشق این بودم که بروم و دستهایم را زیر باران رو به آسمان بگیرم و با دهان باز و چشمهای بسته، بشمارم چند قطره آب بطور تصادفی مرا انتخاب می کنند. حالا اما می نشینم و با صدای ب
 انشا در مورد بوی خاک پس ازبارش باران باران که می بارد احساسی از زیبایی درون آدم شکل می گیرد, بعد قطراتش روی خاک که می افتند آن بویی که به مشام آدم می رسد کم از بهترین عطرها ندارد :چه حس و حال عجیبی دارد، پاییز باشد یا بهار بعد از پنجره اتاق نم نم باران را ببینی و ذوق کنی.آدم در این لحظات ته دلش می خواهد برود بیرون و باران را بو کند، برخورد قطرات باران با صورت و تنش را احساس کند ، اما یکدفعه عقل پا جلو می گذارد و می گوید نه نرو. می روی بیرون خیس می ش
خودکار، کاغذ، شعر، باران، اشک، موسیقیاین واژه های لعنتی دارو ندارم شداز هرچه می ترسیدم آمد بر سرم وقتیصدسال تنهایی نصیب روزگارم شدبعد از تو من با خواب هایم زندگی کردمرفتی که جایت پر شود با قرص خواب آوراندازه ی تنهایی من را نمیدانی؟در خاطرت ویرانی بم را به یاد آور 
پاییز رنگ چشمان توستهوا هوای دیدار توست باران می بارد برایتدر کلاس عشق می سراید شاعر نوشکفتهاینک شعری نو برایت  سر می کشد به هر سو به هر سو درخیابان چون عطر موهایت شب سر رسیدماه پیداست آسمان کمی تا قسمتی ابری از همان چند لکه ابر هم باران می بارد برایتمی شمارم ساعت ، دقیقه ،هر لحظه راتا شب خوابم برد از برایتصبح فردا میشودظهرِ مبرایمبازاگر باران ببارد برایت. شاعر : شعیب ویدادزهی 
۱- نرم کننده مو برای برق انداختن ماشین ماشین خود را با نرم کننده مویی که لانولین دارد بشویید. این ماده باعث درخشش زیاد بدنه خودرو می شود و جالب اینجاست که باران را دفع می کند و آب باران روی آن لکه ایجاد نمی کند. ۲- پاک کردن شیشه جلوی ماشین با نوشابه وقتی باران شدید می بارد، شیشه ی جلوی ماشین به یک درد سر واقعی تبدیل می شود. برای شستن و تمیز کردن لکه های این شیشه می توانید از نوشابه مشکی کمک بگیرید.
چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید برد عشق را زیر باران باید جست زیر باران باید با زن خوابید زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است.
چترها را باید بستزیر باران باید رفتفکر را خاطره را زیر باران باید بردبا همه مردم شهر زیر باران باید رفتدوست را زیر باران باید بردعشق را زیر باران باید جستزیر باران باید با زن خوابیدزیر باران باید بازی کردزیر باران باید چیز نوشتحرف زدنیلوفر کاشتزندگی تر شدن پی در پیزندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون استرخت ها را بکنیمآب در یک قدمی است! 
 سلام
بارَانَ َ
َبَها َنه َ ای َ بودَ َ َکه َ َ زیر َ َ چَتر َ َ من َ َ تا َ َ َ انتهَای َ َ
کوچه َ َ " بَیایی. َ کاش َ نَه َ َ کوَچَه ََ َ َ انتَهَایی َ َ داَشَت َ َ
َ وَ نَه َ َ بارَان َ َ بَند می َ آمد.ََََبه تمام قطرات باران که از آسمون خدا جاریست به قطره قطره باران قسم که دوستت دارم راضیه عزیزم
برای گرفتن قطرات بزرگ اب که در هوای مکش شده داخل برج محبوس شده است از حذف کننده یا قطره گیر استفاده می شود. حذف کننده مانع از فرار اب به بیرون برج خنک کننده می شود. روش قطره گیر برای جدا کردن اب از هوا به این صورت است که با ایجاد تغییر در جهت و از دست دادن سرعت در اثر برخورد به دیواره های تیغه قطره گیر این کار را انجام می دهد. سه نوع اصلی قطره گیر در برج خنک کننده وجود دارد. ضد جریان، جریان متقابل یک پارچه و متقابل جریان غیر یک پارچه رایج ترین انوا
سیل و طوفان که از راه رسیدشور و غوغا به بغداد رسیددست بر سنگ زدند برخی هادست بر چوپ زدند بعضی هالیک آنها که خدایی بودنددست بر دامن او یازیدنمهر یزدان به فریاد رسیدشور و غوغا به اتمام رسیدگرچه این آب فراوان بادشمهر خوبان ، فراوان بادشیاد یزدان کمک بنمایدیاد رحمان ستم برداردگرچه بازم ببارد، بارانلیک این بار به پاکی باردآب این بار به پاکی باشدشستشوی دل غمدیده ی مردم باشدآب باران همان رحمت ربانی استآب باران همان حکمت یزدانی استسر این  سیل فق
نقاطی در جهان وجود دارد که بارش باران در آنها تقریبا بعید به نظر می‌رسد. توزیع بارش باران در گوشه‌گوشه سیاره زمین به یک اندازه نیست، در زمانی که نقطه‌ای از زمین در اثر بارش شدید باران دچار سیل‌گرفتگی می‌شود،‌ در گوشه‌ای دیگر، ساکنان در انتظار قطره‌ای باران روزها را پشت سر می‌گذارند.
در ادامه به چند مورد از این مناطق که به عنوان خشک‌ترین نقاط جهان شناخته می‌شوند، اشاره شده است:
چشم هارا باید شست، جور دیگر باید دید واژه ها را باید شست واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد باهمه مردم شهر، زیر باران باید رفت دوست را، زیر باران باید دید عشق را، زیر باران باید جست زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است. رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است.
دخترم تمام من به چشمان تو می نگرم و به تبسم معصومانه ی تو که بی نیازم می سازد از هر رویا و آرزویی جز تو.شعر من با تو سبز می شود و هر واژه و کلامم محصور نگاه و نام تو می گردد و من چقدر خوشبختم همه روز و شب دلم تسلیم باران می شود.زندگی بی خنده ات و  خانه م بی حضورت هرگز مباد.تو یک نعمت الهی و یک قطره از خدایی. و باران تو حقیقت دیروز و امروز و فردایی منی. مانا و شاد باشی دختر جان من هستی ات سبز و فرداهایت سپید و روشن باد
باز باران بی ترانهباز باران با تمام بی کسی‌های شبانهمی‌خورد بر مرد تنهامی‌چکد بر فرش خانهباز می‌آید صدای چک چک غمباز ماتممن به پشت شیشه تنهایی افتادهنمی‌دانم، نمی‌فهممکجای قطره‌های بی کسی زیباست؟نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمندکه آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزدکجای ذلتش زیباست؟نمی‌فهممکجای اشک یک باباکه سقفی از گل و آهن به زور چکمه بارانبه روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریدهکجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟نمی‌دانمنم
خلاصه رمان: این رمان بسیار عاطفی و قشنگ است در باره ی پسر ۱۶ ساله است که با قطره باران به روی شاپرک صحبت میکند. این پسر که در یکی از شب های بارانی. وای عجب هوای سردی نظر تو چیه مهراب، مهراب:آره واقعا خیلی سرده( همینطور که داشتم راه میرفتم ی دفعه چشمم به نور آبی که در هوا بود افتاد با خنده گفتم همینمون مونده که بارون بیاد هنوز حرفم تموم نشده بود بارون گرفت
کتاب سه جلدی سیل خون در سه قطره خون» ، اثر فاطمه گلستانه میباشد و کاملترین پژوهشی است که تاکنون درباره آثار صادق هدایت به رشته تحریر در آمده. اگر کسی به دنبال کشف رموز و درک متن سه قطره خون» است نباید این کتاب را از دست بدهد. دانلود جلد سوم لینک کمکی لینک کمکی کتاب سیل خون در سه قطره خون (جلد سوم)
باد تند میوزید و زمستان سردی بود، او تک و تنها در کلبه نیمه خراب در وسط بیابان زندگی میکرد. در یکی از روزهای بارانی و سرد زمستان یک رهگذر از نزدیکی کلبه او میخواست عبور کند، که چشمش به کلبه او افتاد،‌ رهگذر هر لحظه به کلبه نزدیک و نزدیکتر میشد از آنجای که باران میبارد و هوا نیز خیلی سرد بود رهگذر به دنبال یک مکانی بود که از باران فرار کند، ولی وقتی به کلبه خیلی نزدیک شد یک لحظه درنگ نمود و وارد کلبه نشد، با خودش گفت نکند که داخل آن ان

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

زاخیل علمي ویب پاڼه