غنچه تا غنچه است،کسی هوس چیدن آنرا نمی کند؛امّا وقتی گل شد و از حجاب بیرون آمد،همه در طمع چیدنش نقشه می کشند.چند روز بعد هم پژمرده می شود،از چشم می افتد و کسی به او اعتنا نمی کند؛حتی همان هايی که عاشق چیدنش بودند.
دوست داشتن که عیب نیست. دوست داشتن، دل آدم را روشن می کند. اما کینه و نفرت، دل آدم را سیاه می کند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهاي خوب و زیبای این دنیا هستی.
دل آدم، عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند، اگر نفرت ورزیدی، غنچه ها پلاسیده می شوند.
سیمین_دانشور
بهار گل طرب انگیز گشت وتوبه شکن به شادی رخ گل بیخ غم زدل بر کن طریق صدق بیاموز ز آب صافی دل به راستی طلب آزادگی ز سرو و چمن رسید باد صبا غنچه در هوا داری زخود برون شد و بر خودرید پیراهن ز دستبر وصبا گرد گل کلاله نکر شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد بعینه دل ودین می برد به وجه حسن صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار برای وصل گل آمدبرون ز بیت حزن حدیث صحبت خوبان وجام باده بگو به قول حافظ وفتوی پیر صاحب فن .
. غنچه ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪه ﮔﺮﯾﺴﺖ غنچه ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻧﺪﺍنست ﺍﯾﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﺯ ﭼﯿﺴﺖ ! ﺑﺎﻍ ﭘﺮ ﮔﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻪ ﮔﻞ ﺷﺪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﺎﻍ ﻓﺰﻭﻥ ﺗﺮ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﺑﺮ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﯾﮏ ﯾﮏ ﻫﻤﻪ ﮔﻞ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﯿﺪ ﺑﺎﻍ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ ﺑﺎﻍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﺳﻮﺩﯼ ﺑﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺪﻥ ﮔﻞ ؟ ﮔﻔﺖ : ﭘﮋﻣﺮﺩﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﻨﺪ ، ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻪ ﮔ
اقبال لاهوری شاعر پاکستانی در شعر زبور عجم ملل اسلامی را به بیداری و برخواستن از غفلت در برابر افرنگ (غرب ) فرا می خواند : ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز اله مرغ چمن از بانگ اذان خیز از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز از خواب گران خواب گران خواب گران خیز از خواب گران خیز (بقیه در ادامه مطلب)
برای مشاهده عکس هاي بیشتر به ادامه مطلب مراجعه فرمایید . مراسم استقبال از غنچه ها روز شنبه مورخ 1399/06/15 با حضور والدین نوآموزان در محل مرکز مستقل گل هاي زندگی برگزار شد. این مراسم ضمن رعایت تمام پروتکل هاي بهداشتی انجام گرفت . این مراسم با جلسه موسس مرکز پیرامون سال تحصیلی جدید با والدین در شرایط کنونی ، آموزش حضوری و غیرحضوری ، آشنایی نو آموزان با مربیان در کلاس و اهدا جوایز توسط مربی به نوآموزان انجام شد.
1غنچه ای که بر خلافِ باد،و در سمتِ چپِ باغ شکُفت،باد او را با خود بُرد.2وقتی که گرگ ها، در سحرگاه،به خانه ها حمله می کنند،و در بهار،جبهه ای از هوای سرد، می آید از سمتِ چپِ باغ،و می وزَد به باغِ پُر از ترانه و کل،ای غنچه هاي ناشکُفته ی باغ،وقتی برای شکُفتن نیست.3بریدن و دوختن، واقعیتی ست که از دیر باز،در کشور گل و بلبل،به رسمیت شناخته شده است!!و ما می رویم، تا دوره کنیم واقعیت هاي کهنه ی وطن مان را.4بروید، ای سر در پا هاي پا در گل،شما را به روشن
از دل افروزترین روزِ جهان،خاطره ای با من هست.به شما ارزانی :سحری بود و هنوز،گوهرِ ماه به گیسوی شب آویخته بود.گل یاس،عشق در جان هوا ریخته بود.من به دیدار سحر می رفتمنفسم با نفس یاس درآمیخته بود .می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : هاي !بسرای ای دل شیدا، بسرای .این دل افروزترین روز جهان را بنگر !تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،روح درجسم جهان ریخته اند،شور و شوق تو برانگیخته اند،تو هم ای مرغک تنها، بسرای !همه درهاي رهايی
تصویری از سارا خوئینیها و دو فرزندش غنچه وثوقی و شایان مرادیان را مشاهده میکنید. یوسف مرادیان از بازیگران سینما و تلویزیون همسر سابق سارا خوئینیها بوده است.غنچه حاصل ازدواج اول سارا خوئینیها و چنگیز وثوقی (بازیگر سینما و برادر بهروز وثوقی) و شایان حاصل ازدواج دوم خانم سارا خوئینیها و یوسف مرادیان (بازیگر سینما) است. هر دو ازدواج سارا خوئینیها منجر به طلاق شد.
دردهاي منجامه نیستندتا ز تن در آورمچامه و چکامه نیستندتا به رشته ی سخن درآورمنعره نیستندتا ز نای جان بر آورمدردهاي من نگفتنیدردهاي من نهفتنی استدردهاي منگرچه مثل دردهاي مردم زمانه نیستدرد مردم زمانه استمردمی که چین پوستینشانمردمی که رنگ روی آستینشانمردمی که نامهايشانجلد کهنه ی شناسنامه هايشاندرد می کندمن ولی تمام استخوان بودنملحظه هاي ساده ی سرودنمدرد می کندانحنای روح منشانه هاي خسته ی غرور منتکیه گاه بی پناهی دلم شکسته استکتف گریه ه
اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است کدام دسته گل امروز بر مزارِ من است گلی که آمده بر خاک من نمی داند هزار غنچهی خشکیده در کنار من است گل محمدی من، مپرس حال مرا به غم دچار چنانم که غم دچار من است تو قرص ماهی و من برکهای که می خشکد خود این خلاصه ی غم هاي روزگار من است بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم اگر چه سوختهام، نوبتِ بهار من است #فاضل_نظری #گریه_هاي_امپراتور
از همینجا سینه مبهم میزند خیمه حالا در محرم میزند خوب میدانسته لابد غنچهیی گردناش پیداست. محکم میزند تا مبادا کار راحت بگذرد سنگ و چوب آورده با هم میزند دیده جای سالمی در کار نیست با زباناش نیش ارقم میزند نیزه را برده دقیقاً جای زخم. خون قلبست این که نمنم میزند تا رسیده. غارتیها رفتهاند بیشرف انگشت را هم میزند اسب و نعل تازه میخواهد چرا؟! زخم را شاید که مرهم میزند □□□ نی حریف لب شد آخِر.
مینویسم روشن تا بدانند چشمهايت من به امید نگاهت ماندم مینویسم آبی تا شوم اشک دوچشمت نازممیگذارم دستم روی هر پلک تو آرام بگو بوسه من دراین عمق نگاهت جاریست؟ کی تحمل کند این دل به فراغ چشمتجان من دست خدا همراهت لذت برق نگاهت غنچه را گل کند این دل مارا زنده
_______________________________________________________________________________________ بیدل» درین ستمگاه از درد ناامیدی بسیار گریه کردیم اکنون بیا بخندیم آمد بهارِ جان ها، ای دل بیا بخندیم چون غنچه گل برقصیم، شاد و رها بخندیم آمد بهارِ جان ها، ای شاخِ تر به رقص آ» * وقت است در گلستان، با سبزه ها بخندیم بیرون بزن ز هولِ بازار غم فروشان غم نیست روزی ما، بهر خدا بخندیم برخیز تا به کامِ سجاده می» بریزیم با جامِ می به زهدِ اهل ریا بخندیم بی درد خنده کردن،
به دور لاله قدح گیر و بیریا میباشبه بوی گل نفسی همدم صبا میباشنگویمت که همه ساله می پرستی کنسه ماه می خور و نه ماه پارسا میباشچو پیر سالک عشقت به می حواله کندبنوش و منتظر رحمت خدا میباشگرت هواست که چون جم به سر غیب رسیبیا و همدم جام جهان نما میباشچو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهانتو همچو باد بهاری گره گشا میباشوفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنویبه هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباشمرید طاعت بیگانگان مشو حافظولی معاشر رندان پارسا میباش
امروز همه راه هاي روشن، به مدرسه مهر ختم می شود و این، سرآغاز جدیدترین صدای همبستگی است.امروز، چشم هاي صفا و یکرنگی، در حضور ماه مهر می جوشد. شوق هاي دسته جمعی در محیطی گرد آمده اند تا بار دیگر، بوی یار مهربان» را جشن بگیرند.کتاب ها دسته دسته می آیند و سلام دست ها را پاسخ می دهند؛ پاسخی گرم تر از تابستانی که بچه ها پشت سر گذاشته اند.ماه مهر هم آمده است تا در این هیاهوی شاد، یک حس قوی را تا آخر فصل، ذخیره کند.امروز، پیام جشنواره کیف ها، محبت اس
شعر جدید "عید نوروز" این شعر تقدیم شما عیدی خونه ما هم بیا بهاره و روییدنا سر سبزی و بوییدنا عیدی دادن به بچه ها و دیدن اون خنده ها تمیز و خوشگل شدنا گل گفتنا و حرف زدنا غنچه دادنِ گلو بوته ها شاید این آخرین شعره ها خداحافظ ای دنیای مانا خداحافظ که اومده کرونا خداحافظ
_______________________________________________________________________________________ بیدل» درین ستمگاه از درد ناامیدی بسیار گریه کردیم اکنون بیا بخندیم آمد بهارِ جان ها، ای دل بیا بخندیم چون غنچه گل برقصیم، شاد و رها بخندیم آمد بهارِ جان ها، ای شاخِ تر به رقص آ» * وقت است در گلستان، با سبزه ها بخندیم بیرون بزن ز هولِ بازار غم فروشان غم نیست روزی ما، بهر خدا بخندیم برخیز تا به کامِ سجاده می» بریزیم با جامِ می به زهدِ اهل ریا بخندیم بی درد خنده کردن،
_______________________________________________________________________________________ بیدل» درین ستمگاه از درد ناامیدی بسیار گریه کردیم اکنون بیا بخندیم آمد بهارِ جان ها، ای دل بیا بخندیم چون غنچه گل برقصیم، شاد و رها بخندیم آمد بهارِ جان ها، ای شاخِ تر به رقص آ» * وقت است در گلستان، با سبزه ها بخندیم بیرون بزن ز هولِ بازار غم فروشان غم نیست روزی ما، بهر خدا بخندیم برخیز تا به کامِ سجاده می» بریزیم با جامِ می به زهدِ اهل ریا بخندیم بی درد خنده کردن،
_____________________________________________________________________________________ به بوی بال ملائک، به نور مشغولم به آسمان، به تماشای دور مشغولم به ذات روشن صبح و سپیده نزدیکم به اکتشاف مضامین نور مشغولم خیال حوصله بحر می پزم چون رود و با خیال زلال عبور مشغولم بهار می رسد و رستخیز در راه است به ذکر سوره گل، با حضور، مشغولم رسیده ام به خدای تبسّمِ شبنم و خیس جذبه ی شوقم، به شور مشغولم به شوق زل زده ام در رسالت غنچه به خواب خلسه ی یاسی صبور مشغولم نشسته
اندک اندک می رسد موسم یک روز قشنگ می شکافد پیله را می پرد پروانه و می نشیند روی گل می شکوفد غنچه را تا به بار آرد درخت باغ را می شود خندان گل زیبای روی بچه ها می شود شادان دل مادربزرگ می شود راضی دل بابا بزرگ می رسد اینک بهار جلوه ی عشق خدا این روزها به واسطه این اتفاقات جور واجور و این آخری هم کرونا دیدم بد نیست یه خورده دلها را شاد کنم و بیاد بیارم که بهار نزدیکه و برم به پیشوازش با اینکه یه خورده زوده.
به شراب ِ ارغوانی مشکن خمار ما رابه نسیم مهربانی بنشان غبار ما راگل باغ دوستی را به سرشک پروراندمتو به باد غم سپردی همه برگ و بار ما راتو که ساغر لبت را به لبم نمیگذاریبه تبسمی سحر کن شب انتظار ما رابه نسیم نوشخندی دل همچو غنچه واکنبه شکوفهی نگاهی برسان بهار ما راز بشر گذشته بودم به خدا رسیده بودمتو اگر نبسته بودی سر ره گذار ما راتو درین سیاه شبها به فروغ باده مانیکه به مهر مینوازی دل بیقرار ما را
گفتم شاید ندیدنت ، از خاطره ات دورم کنه
دیدم ندیدنت فقط میتونه که کورم کنه. میتونه که کورم کنه
گفتم صداتو نشنوم شاید که از یادم بری
دیدم توو گوشام جز صدات نیستش صدای دیگری
ندیدنو و نشنیدن ات عشق ات رو از دلم نبرد
فقط دونستم بی تو دل پر پر شدو گم شد و مرد
گم شددد و مرررددددد
بعد از تو باغ لحظه هام
حتی یه غنچه گل نداد.
#غزل_بهار_دادا فصل گل و درخت و هزار آمدست باز وقت وصال و عشرتِ یار آمدست باز عطرِ نیایش از لبِ شب بوست آشکار طرْف ِ چمن نسیم ِ نگارآمدست باز مطرب بزن به سینه ی چاكی بنفشه وار یارم قدح به دست وخمار آمدست باز دلدادگان ِ سرو ِ سهی را نوید باد نرگس به گل نشست و بهار آمدست باز در لاله زارِ سجده و تسبیح ِ غنچه ها گلبوته هاي ورد به بار آمدست باز خواهی اگر تو معرفت ِ كردگار را بنگر شكوفه چون تن ِ خار آمدست باز ! عمری پی اش اسیرم واكنون به پای خویش دلبر چو س
امروز دختر هشت ماه ام یک ه دید .روی میز نشسته بود که چشمان متحیرش توجهمو جلب کرد دیدم داره به یک کفشدوزک نگاه میکنه .اره کفشدوزک جوری تعجب کرده بود که انگار عجیب ترین چیز دنیا رو میبینه خودشو به سمت اون خم کرده بود لباشم مثل همیشه که تعجب میکنه غنچه کرده بود .وسعی داشت با دستاش اون ه بیچاره روبگیره
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک شاخه هاي شسته ، باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهاي سبز بید عطر نرگس ، رقص باد نغمه شوق پرستوهاي شاد خلوت گرم کبوترهاي مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار . خوش به حال چشمه ها و دشتها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه هاي نیمه باز خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب . ای دل من ، گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی به کام باده رنگین نمی بی
سینا جونم تولددوسالگیت مبارک عزیز دل مامان
باید بیشتر ازاین برات مینوشتمم ولی تنبلی کردم دیگه میدونم بزرگ مرد کوچیکم منو میبخشه
خوب حالا ازمردکوچکم بگم
جملاتی که میگی خیلی کمه نسبت به الینا که تواین سن بود
تااین لحظه فقط سه جمله گفتی اونم فقط یک بار
قبل دوسالگی :اب بده
دوسال دوروزگی: لالا داری . مامان بابا رپت (رفت )
کلماتی تابه این لحظه گفتی
ممک(نمک ) ممددادا(محمد) نا (الینا) مامان . بابا . دد(کفش) . اب. رپت (رفت) ک(باتلفظ
گر مُو جیعاشق بُویان یا درحقیقت یا مجاز مُوژ بِكُشتو مُوژ نَتا ماچی از آن غنچهدهن دل ذونِه داروچه رودرحلقه هاي زلف تو؟ گر صفایی و وفایی هو اونا دركار خوس مُونفهمانِهكهدردلمُو چه ژونمَخكَرتِه هو قبلة ابروت را تا بیمْدی واژان رو و شو چارهچشهاتا مُو نَمكِهتا مُو را این روت اِناشت راز عشق و راز دل را ای جزی محرم نِهو غم مَخُو یارُت بییو و رووكارُت خِب بِبو حاجی خان را زی بِرَسنِه ای خودایا ازسفر تاكهبتوانی بِكَش گاهی به مسك
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار گامی از سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شبها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
درباره این سایت