نتایج جستجو برای عبارت :

گرگ پفیوزی در

بارها دستجمعی مسافرت رفتیم. از قشم تا چابهار و گیلان و آذر بایجان. با اینکه از اکرم همچنان دلگیر بودم اما تلاشم را می کردم احساسم به سطح آگاهی ام نیاید. یک جور سنگینی رابطه همواره وجود داشت. تبریز که بودیم یکی از دوستان قدیم مارا به ارومیه برد همراه با خانمش. گفتیم و خندیدیم و نهار مهمانش بودیم. خیلی لطف کرد و شبی هم برسم تشکر رفتیم منزلش. بعد از بازگشت اکرم شروع کرد تیکه پرانی نسبت به همسر دوستم و ایراد گرفتن از خودش و لباس پوشیدنش و حرف زدنش و
گرگِ پفيوزي در ایّامِ قدیم بود در اطرافِ یک جنگل مُقیم  هیچ‌کس آسایش از دستش نداشت بس که ِ ماده و نَر می‌گذاشت!  تویِ هر سوراخ سیخی کرده بود حُفره‌داران را به تنگ آورده بود!  شِکوِه می‌کردند از این گرگِ پیر جانورها گاه‌گاهی پیشِ شیر  شیر دائم شِکوِه‌ها را می‌شنود منتها اصلا به تخمش هم نبود!  چونکه این تندیسِ مادرجندگی مالِ شیر بود از بچگی!  یادم آمد گفته‌ی پیرِ خُجند: ‌مالان در امانند از گزند!  جانورها عاجز از آزارِ گرگ از
  دوش خستگی هشت ساعت یا شاید هم ده ساعت خوابیدنت را می گیری و ولو می شوی روی زمین. هوای نه خیلی گرم  یادت میاورد که تابستان درحال عبور است.  تا بحال یک زمستان و یک بهار و نیمی از یک تابستان گذشته است از آن شبی که برای اولین بار در زندگی ات به حرف های ماما رسیدی. آن شبی که مقابل چشمت، هم گنجشک های کوچک لاغر،  موشهای چاق را خوردند و هم درختان لاغر چنار، در طوفان زنده ماندند. همیشه خوابش را دیده بودی. خواب دیده بودی که ایستاده ای ابتدای بلوار کشاور

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها