نتایج جستجو برای عبارت :

دیشب چه شبی بود

ديشب عجیب شب بدی بود حواسم پرت بود کلافه بودم رد داده بودمحالم بد بودبریده بودم کل شبو زیر آسمون تیره و آلوده این شب سیگار کشیدم ! می لرزیدم ولی نه از سرمای هوابلکه از ترس! از ضعف و بیچارگی و‌عجز ! ديشب به معنای واقعی کلمه هق می زدم ديشب دوباره طعم یه درد آشنا رو چشیدمديشب دوباره صدای خطر و شنیدم ديشب من ناتوان نرین و بدبخت نرین آدم بودمتمام این نزدیک به یه ماه پرهیز و ديشب جبران کردم ! از سرفه گلوم زخم‌ شده بود ولی نمی دونم با کی لج کرده
ديشب باهم دعوامون شد ومن تاصبح بیدارموندم این چند روز اکثر شبا بیدارم زندگی سختی شده این ویروس لعنتی تمام زندگی ها رو بهم ریخت ديشب سراینکه گفتم نمیام دنبال خونه بریم وعروسیمون شاید عقب بیافت دعوامون شد تو فک میکنی من برام مهم نی ولی نمیدونی تو دل من چی میگذره مغزم خستس بیخوابی بدجوربهم فشار اورده میرم بخوابم تا الان بیدارموندم که مغزم درد بگیره از بیخوابی بعد بیهوش بشم 
ديشب خواب بودم خواب میدیدم که دارم بدو بدو تو فرودگاه میکنم به زور و با مکافات سوار یه هواپیمای خیلی بزرگ شدمهواپیما به  محض اینکه بلند شدسقوط بدی کرد هواپیما به طرز بدی ترکید داشتم جزغاله میشدم و عذاب میکشیدم که از خواب پریدم هنوزم تمام سلولهام دارن میسوزن 
صبح جمعه اس. ديشب رو تماما گریه کردم. دال رفت. حزن عمیقی در روانم باقی مونده. من در حق اون و زندگیش بدی های بسیار کردم. صبوری نکردم. جاهل و خسته و عصبی رفتار کردم. و حالا عمیقا پشیمونم. از زندگی می خوامکفرصت های جبران زیادی پیش روم بذاره. و همین طور این غم عمیق رو از دلم بزدایه.ديشب به ز1 گفتم خدا یک زندگی به آدم می ده آعشته به هزاران رنج و غم. پناه بر خدا.
سفر از دریای كاسپین(خزر)به خلیج همیشه فارس كه دیروز پنج شنبه حدود ساعت٣ بعدظهر از نوشهر استارت زدیم به سمت بوشهر.اول سفر كه خیلی خوب شروع شدش و اتفاقهای خوبی افتاد و اولین تجربه ركاب زدن جاده چالوس كه خیلی خوب بود مسیر كه واقعاً عالی بود ديشب برای كمپ كردن با مسجد كه صحبت كردیم مثل همیشه نداشتم بمونیم و چند رستورانم رفتیم كه اوناهم هزینه میخواستم بخاطر كمپ ولی ما تصمیم گرفته بودیم بخاطر كمپ كردن هزینه ای ندیمو در كمال ناباوری یه باقچه بود كه
ديشب دلو.زدیم به دریا و اکتفا به عنوان پست به مستر چ پیام دادم گزارش کار تجزیه واااقعا مزخرف بود خیلییی مزخرف بود دیدم بنده خدا اصن گفته گروه دو.ک مثل من ب من پیام بده دیگ خلاصه جوابارو صب بهم جواب داد ولی خب وقت ارسال گزارش کار گذشته بود ولیییی از جهل دراومدم ديشب شاید کلا سه ساعت خوابیدم ولی الان انق سرحالم عجیبه واقعا
رهبر معظم انقلاب: ديشب یک سیلی» به آمریکا زده شد؛ انتقام» بحث دیگری است/ شهید سلیمانی هم شجاع بود و هم باتدبیر بودحضرت آیت‌الله ‌ای در دیدار مردم قم فرمودند: ۱۹ دی ۱۳۵۶ مردم دستشان خالی بود ولی امروز دست ما پر و مجهز است در برابر زورگویان عالم.
ديشب همان چیزی شد که میخواستم، دعاهایم زود به عرش رسید و من را از مهلکهٔ من نبودن نجات داد. من دوستش داشتم و منتظر شنیدن بودم اما او هرشب میگفت که حرفی دارد اما لال می‌شد. لال می‌شد و با حرف‌هایی که نمیزد و کارهایی که می‌کرد من را می‌ترساند. ديشب که ماجرای یک هفته‌ای ما تمام شد، شادی کردم. توی آینه ایستادم و خندیدم. راه رفتم و رقصیدم. اتاقم را مرتب کردم و سجدهٔ شکر به جا آوردم و خوابیدم تا صبح امروز.
ديشب با خدا کنار برگ های زرد پاییز قدم میزدم من بودم و خدا بود و یک عالمه خوشبختی شانه هایش برایم کافی بود تا هر رنج و دردی را از خود بسازم دست هایش برایم بس بود تا نوازش کند حال پریشانم را من در دل شب با خدا همنشین شدم چه شبي بود یک دنیا عشق بینمان رد و بدل شد من میگفتم و او ساکت بود تا سراپا شنوای تمام حرف های دلم باشد او میگفت و من مهربانی را در نگاهش خوب می دیدم ديشب پاییز را ورق میزدیم به کوچه آذر که رسیدیم سراپایم غرق شادی شد انگار تازه میخوا
ديشب خیلی دلم تنگ شد واسش.کلیپ اهنگ عذاب محسن یگانه رو براش فرستادم جواب داد و یکم حرف زدیم.جالبه کسی که تا دیروز میگفت ترجیح من اینه.ديشب میخواست بار مسیولیت کارشو بندازه گردن من مسخره ترین بخشش اینجاس که فکر میکنه من راحتتر از اونم.نمیدونه اون اگه یه مشکل داره من هزار و یه مشکل دارم.من کاملا باید دو شخصیتی رفتار کنم نمیدونم تهش چی میشه اما سخت داره میگذره
دلم گرفته. طبق معمول.ديشب سر کار بودم. یهو اومد تو. اولش سرم پایین بود. وقتی سرمو اوردم بالا، چند ثانیه طول کشید تا باورم شه خودشه. خیلی عادی برخورد کرد. منم همین‌طور. حس خاصی بهش نداشتم. ولی ناخودآگاه بدنم شروع کرد به لرزیدن. خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم که متوجهِ لرزشِ دستام نشه.حالِ عجیبی بود.ديشب هوا سرد بود.(دلم واسه "ه" تنگ شده. خیلی زیاد. با هیچ‌کس به جز اون، حرفم نمیاد. ولی باید عاقل باشم. لعنت.)
ديشب چه شبي بود حق پرستان، مستان باده به دست ،دلسوختگان،عاشقان یار همه جمع و بی تاب،زمین وزمان آماده، دلهای مشتاقان لرزان و پر طپش، ستارگان آسمان پر نور تر از همیشه صدای گریه و سوز و دعا به عرش اعلا امشب جمع مستان با یک صدا به همراه گریه و باسوز دل و از خود گذشتگی از درگاه الهی ظهور مهدی موعود را طلب می نمایند نیرویی به آرامی و ملایمت مرا از خواب بیدار و وادار به ورزش دستها مینماید از جا بلند میشوم چه شده خدایا من که یک لورازپام خورده بودم چرا
دلا ديشب چه می‌کردی تو در کوی حبیب من/الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من خیال خود به شبگردی به زلفش دیدم و گفتم/رقیب من چه می‌خواهی تو از جان حبیب من نهیبی می‌زدم با دل که زلفت را نلرزاند/ندانستم که زلفت هم بلرزد با نهیب من خوشم من با تب عشقت طبیب آمد جوابش کن/حبیبم چشم بیمار تو بس باشد طبیب من من از صبر و شکیبم شهریارا شهرۀ آفاق/همه آفاق هم حیران در این صبر و شکیب من شهریار
خاطرت جمع که این بار حقیقت داردهر چند که هر بار دروغهر کجای قفسِ خوابِ تورا لرزاندمبه همان عشقِ مقدس تو ببخشهر کجا شیشه ِ اقبال ترک خورد                            ببخشهر کجا زندگیت سوخت ببخشنیمه یِ عاشقِ من ديشب از شهر گریختچشمهایت راتو ببندو به لالائیِ شبهایِ خدا خوب بخوابانقَدَر خوب بخوابکه بدیهایِ من از                    یادِ عزیزت برودسیده نصیره سجادی   
اول سلامامید که خوب باشین.صبح جمعتون به شادیدیروز و ديشب‌خوب بود.برعکس بیشتر پنج شنبه هاولی امروز خوب نیستم‌من.این‌حال الانم رو دوست ندارماذیتم‌میکنه.راهی هم واسش ندارم‌البتهدیروز صحبت کردیم،قرار شد اول برین اپتومتریست واسه چشماتونیادم رفت ديشب بپرسم ازتون.حالا پیام میدم مپرسم.کاش رفته باشینمواظب خودتون باشین۲۱ روز دیگه."شاد باشید"
درود! نماز و روزه هاتون،طاعات و عباداتتون همه مقبول درگاه حق!الهی سالم و سلامت باشین در هر كجای دنیا كه هستین!!!راستش میخاسم آدرس اینجا رو عوض كنم ببینم كسی میاد اینجا یا نه،راست ترش چن روزیه دلم قیری ویری میره،هر روز میام به كولاك سر میزنم كه شاید دلم قیری ویری نره ولی خب فایده نداره!!تو یكی از مسجدای شهرمون كه تقریبا وسط شهرمونه هر سال ماه رمضون مسابقه پرسش و پاسخ برگزار میكنه در قالب گروه های دونفره،یجورایی مثه برنده باشِ محمدرضا گاره،
امشب مهمون دارم :( واقعا استررررس دارم خصوصا که مهمونم ازون مهموناس که هرچی نمیخوره :/ خدا بخیرررر کنه فقط.+ ديشب تا رسیدمممم خونه صد بار مردمم زنده شدم هم از ذوق هم از حالت تهوع :|+ ديشب ازون شبای خوب بود که دلم میخاد صدبااااار تکرار بشه :) + عاشق بافت صورتی گلبهیم شدمممم:) و همچنین عاشق کاااغذ دیواری اتاقمون :)))) من باید سنگ قبرمم صورتی بزنن :| خدایا شکرت؛)
ديشب خدا را در خواب دیدم وقتی که از چشمانم باران می بارید جسمم سرد بود و روحم سنگین دستان خدا گرم بود و بزرگ مرا به گرمی و مهر در آغوش کشید و گفت: "چه کرده ای جانم؟ ." دست و پا زدم که اقرار کنم . هیچ به یاد نیاوردم . هیچ. خدا مرا بوسید و گفت: "گاهِ آن رسیده که خود را ببخشایی " آغوشش عشق بود جان گرفتم گرم شدم و خدا راست گفت گاهِ آن رسیده که خود را ببخشایم برای تمام راه های رفته و نرفته برای تمام بی راهه ها خم شد کمرم از سنگینی روحم گاه آن
چند شب پیش که مسیج داد و گفت چندتا عکس جدید بفرست دلم هواتو کرده فهمیدم حالش خیلی داغونه که با وجود حواشی چند مدت اخیر باز هم برای ارامش به خودم رو اورده. خوشحال بودم که هنوز دلش با منه ،ولی ته دلم یه ندایی میگفت حال بدش داره از چیزی ناشی میشه که باهاش روبروئه. یه تشویش و نگرانی افتاد به جونم . دلیلش رو همون شب متوجه شدم. پدرش داشت میرفت و ديشب رفت و من هشت ساعت بعد فهمیدم و با خودم فکر میکنم از ديشب چقدر منتظرم بوده که تا شمارش رو گرفتم جواب
از روز سوم عمل خودم تنهایی راه رفتم ازروزچهارم سویلوبغل کردم دیروز که درحالت راه رفتن بغلش کرده بودم سویل ۲۱ ابان میشه دوماهه ولی هنوز شبها اذیت میکنه ديشب خیلی اذیتمون کرد تا ساعت ۱۲ و نیم نخوابید.عموحسین ديشب زنگ زد حالمو پرسید.نسیمم رفته پخش کرده من پشتم لیزر شده بخیه نخورده.کلا از وقتی سویل دنیا اومده روز خوش و سلامت نداشتم امیدوارم خدای متعال از این به بعد بهم سلامتی و شادی بده۰
سلام امروز روز دوم کاریم در دفتر هست. کنار من چندتا از بچه های دفتر مسافرتی هستن و کارشون ربطی ب من نداره فقط فضای کاری مون مشتزکه مجید امروز بعد ازظهر بعد از دفتر با بچه ها میره ددر معده دردم خوب شده و ديشب انقدر داغون بودم که فک میکردم کرونا رو در اغوش کشیدم اما الان کاملا خوبم ب لطف خدا ديشب مجید حالش خوب نبود و دلش گرفته بود. چندبار زنگ زد تا حرف برنه اما من بیرون بودم و نشد درست حسابی صحبت کنیم بعدم زفت سالن و ساعت ۱۲ گذشته بود ک برگشت گفت حا
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااام صدتا سلام سلام نفسای مامان امروز تولدمه و خواستم تو این روز براتون بنویسم و براتون ارزوهای خوبكنم اولین و مهمترین ارزوم كنده شدن شر ویروس كرونا از كل جهانه الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی امین خدایا ما رو به همون روزای خوب و ارومی كه داشتیم برگردون بعدش اینكه كیان خان نیستن و رفتن خونه عزیز جون و شایان مامان ديشب كلی برا تولدم ذوق زد و تبریك گفت خدایا ازت
ديشب بهم گفت نامه اولم اومده نامه دومم بیاد میرم از ایران قلبم درد گرفت نمیتونستم واسه چندلحظه نفس بکشم باهاش سرد حرف زدم متوجه شد ناراحتم فکر اینکه داره ازم دور میشه و دیگ نمیتونم ببینمش دیووونم میکنه ديشب دلم میخاست تواتاق تنها میبودم و گریه میکردم خیلی دلم گرفت تاخود صبح نتونستم بخوابم هعی فکر کردم فکرکردم نفهمیدم کی خوابم برد هعی باخودم میگفتم نه الکی میگه شوخی میکنه ولی جدی جدی بود امروز همش حواسم و پرت میکردم و خودم و مشغول میکردم با
پسرک دوست داشتنی من . عشق مامان تا دیروز تنها جایی که تنهایی موندی خونه ی مامان لیلا بود . حتی بیشتر مواقع که شب خونه ی کسی می موندیم تو ترجیح می دادی کنار ما بخوابی و از دوری خوشت نمی یومد . اما ديشب . ما مهمونی دعوت بودیم و تو تنها پسر کوچولوی جمع بودی واسه همین ترجیح دادی ديشب رو با دوستات خونه ی ایلیا بگذرونی و این یه قدم بزرگ برای تو و ما بود . هر چند موقع برگشت از مهمونی بارها دل دل کردم که بیام سراغت اما بابا گفت بذاریم خودت تصمیم بگیری
الان نشستم تو تراس رو زمین.هوا عالیه.یه باد اروم و خنک.ديشب اینقد ذهنم درگیر بود ک ساعت ۵ این حدوا خوابیدم.از اولش ک داشتم بخاطر اینکه ی داداش بزرگتر ندارم گریه میکردم.اصلا این روزا کمبود ی داداش بزرگتر یا حد اقل با یک سال تفاوت سنی خیلی رو خیلی احساس میکنم.ديشب داشتم با خودم میگفتم ی داداش بزرگترم ندارم ک مجبورش کنم بره کلاس موسیقی و گیتاریست شه و من مجبورش کنمبرام اهنگ مورد علاقه م بزنه و اونم با هزار تا شرط قبول کنه و بعد وقتی آهنگ تم
ديشب دوباره خوابت را دیدم. خواب رادوست دارم.شاید باید ازعذاب وجدان میمردم ، بایددرس میخواندم اما ده ساعتم را درخواب به سربردم.اما ازعذاب وجدان نمردم و برعکس خندیدم. درون خوابهایم توهستی،تو هستی گاهی وقتها او بود. درون خوابهایم میخندم و میگویم بالاخره شد،بالاخره شد بابلاخره شدستاره، این انصاف نیست.درون خوابهایم خوشحالم اما همه زندگی ام همچنان درد میکند. درون خوابهایم برایم دست تکان میدهی ، بغلم میکنی و دستهایم را میگیری .حتی ديشب مرا بو
ديشب چقدر بدم اومد از خودمامروز بالاخره پیدا کردن راه خودشونو اشکامديشب یخ زدم ولینامردیه کارت یا نه رو نمیدونمولی یه کاری کردی که له کنم دلمو خواستشو حسشو منم غرور دارم هیج وفت برا بودنت خواهش نمیکنمخیلی اذیتم کردی تو این مدتنمیدونم میبخشم یا نهنمیخوامت اصننمیخوامتخستم از دستت برو برو برو و هیچ وقت پیدا نشودوست داشتن مگه اینه؟که بزاری بری تو این همه درد و اذیتمفقط تو درد داری؟مشکل داری؟من چی پس من چی لعنتیمن چیییییی؟؟؟؟وای وای از دست
امروز با اقای رئیس جلسه داشتیمكلی كار اضافه كرد ب پروژهوقت كمه و كار زیادالان تو ماشینم با همسری ،اومدیم خونه ببینیم دوبارهاوف به قیمتاااااراستی سرویسم اوكی شد.خیلی راحت ترم اینجوری.خدایا شكرت.خدایا وقتی از روح خودت در من دمیدی پس حتما از پسش برمیام.ذكر یا جواد قطعا حاجت میدهحال روحی خواهری اصلا خوب نیست ولی یقین دارم زود خوب میشهخدایا كمكش كن از این مرحله ب خوبی گذر كنهديشب كلی تو بغلم گریه كرد و با هر قطره اشكش قلبم ا
عاقا جونم براتون بگه از تولد ديشب
دیروز از این روزا بوداولش با سورپرایز محسن که زهرا رو اورد واسمو واقعا تو م عروسی بودنمیدونم واقعا چجوری بپرم بغل محسن و بگم مرسی که انقدر حواست هس بهمبعدشم رفتیم پینت بال و خیلی خوش گذشتخیلیییبیییبعدش گفتیم بریم ژوتم و اتفاق بد رخ دادهمیشه تو چیزایی که دخالت ندارم آورده میشم وسطو همه چی سر من خراب میشهنمیدونم چی بگم واقعاانقدر حجم فشار ديشب زیاد بود واقعا هنگ بودم و نمیدونم چی بگمکل محبت های منو ديشب برد زیرسوالو با یه اشتباه فراموشش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها