نتایج جستجو برای عبارت :

خوابگاه ارس

بعضی وقتا خاطرات خوابگاه توی ذهنم بدجور مرور می شه از خوابگاه خاطرات بد و خوب زیاد داشتم خاطرات بد بیشتر از خوبش بود تا قبل این ، هیچوقت تجربه زندگی خوابگاهی رو نداشتم همیشه توی شهر خودم و خونه خودم و اتاق خودم بودم خب طبیعی بود که واسه بار اول زندگی خوابگاه واسم زجر آور باشه ولی عشق تحصیل منو مجبور می کرد که برم و خودمو با شرایطی که باب میلم نیست سازگار کنم البته بگما خوابگاه دکتری مثلا بهتر از خوابگاه مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد بود ، هم
▪︎سپری شدن هفته اول خوابگاه چون هنوز هم اتاقیام نیومده بودن ▪︎تحمیل شدن دعوای وحشتناک حوالی ساعت دوازده شب تا دو در حالی که صبح ساعت هشت کلاس داشتم و سر همین مسئله که زودتر بخوابیم واسه اونا بهانه شد ، چنان قیل و قالی به پا کردند که بیا و ببین ! میانجی گیری توام با خشونت مسئول دون پایه خوابگاه در هفته دوم خوابگاهی شدن به خاطر تعصب گند قومیتی هم اتاقیام و کشیدن کار به حراست خوابگاه( خاک بر سرا مثلا دکتر شدنا اما هنوز در تعصبات بی جای قومیتی م
خوابگاه دخترانه نزدیک دانشگاه آنکارا kız yurduاگر به دنبال خوابگاه دخترانه در شهر آنکارا و یا خوابگاه دخترانه نزدیک دانشگاه آنکارا kız yurdu هستید، خوابگاهی که نزدیک به دانشگاه آنکارا، دانشگاه حاجت تپه، دانشگاه قاضی،  دانشگاه بیلکنت، دانشگاه باشکنت و دانشگاه آتیلیم آنکارا باشد، ما بهترین خوابگاه دخترانه آنکارا را به شما معرفی خواهیم کرد. این خوابگاه زیر نظر وزارت آموزش پرورش ترکیه فعالیت میکند. دانشجویان مقیم آنکارا میتوانند از این فرصت منا
سخت نیست ولی جدیده از قبل انجام ندادم بزرگترین ارزوم اینه که بتونم کار رونگه داشته باشم و شهریه خوابگاه رو بدم.دیشب تو خوابگاه موبایل ین منم موبایل رو گذاشتم تو پیراهن م از استرس.هر چند شارژ لپ تاپ نیست امیدوارم فردا تو شرکت باشه
من عاشق رنگ آبیم. این عشق تا چندسال بدون اینکه متوجه باشم خیلییییییی افراطی بود. یه شب تو خوابگاه ساعت 3 نصفه شب تلفن اتاق زنگ خورد. مسئول خوابگاه بود و  گفت سپهوند بیاد حضوری بزنه.مسئول خوابگاه همیشه ساعت 9 شب میومد تو اتاق ها بچه هایی رو که میدید براشون حضوری میزد. اون شب هم اومده بود اتاق ما. با اینکه من تو اتاق بودم ولی حضوریم رو نزده بود. ماجرا از این قرار بود:مسئول خوابگاه با اینکه روی تخت دراز کشیده بودم منو ندیده بود! چون من همه لباسهام آ
در حالی که صبح زود داری آماده میشی ک بری سر کلاس؛در حالی که داری از پله های دانشکده پایین میای؛ در حالی ک داری توی سلف غذا میخوری؛ در حالی که داری مثل. آناتومی و فیزیولوژی و بیوشیمی میخونی؛در حالی که راه میفتی تو خوابگاه و هر کی مایل بود ازش فشار خون میگیری برا تحقیقِ پراتیک؛ در حالی که داری میری طبقه ی پایین ک حضوریتو توی خوابگاه ثبت کنی؛در حالی که داری تو هوای خنک پاییزی
دلم واسه خوابگاه تنگ شده، واسه تمام شبایی که انقدر راه میرفتم تا از پا دردو خستگی خوابم بگیره. دلم تنگ شده ، واسه زمانی که اتوبوس ساعت پنج، شش صبح می‌رسید میدان ۷۲ تن و مجبور میشدم ساکمو با کلی تلاش بلند کنم و ماشین بگیرمو برم سمت خوابگاه. دلم تنگ شده واسه اون لحظاتی که از کلاس میومدمو مقنعمو سر دره ورودی خابگاه از سرم بر میداشتمو میرفتم سمت صلف تا نکنه یه وقت غذا تموم بشه و بهم تخم مرغ برسه! دلم تنگ شده واسه تمام لحظاتی که دلم تنهایی میخواس
تابستان سال هزارو سیصد و شصت و هشت بود و خوابگاه دانشکده ی صدا و سیما و کوچه ی دوم خیابان پاکستان در میانه های خیابان عباس آباد تهران و همسایگی با خانه ی دکتر فرزین برزویه جراح مغز و اعصاب نامی پایتخت و آشنایی با دو پسر متمول و متفاوتش " آرش " و " بابک " که دومی به دلیل علاقه اش به عکاسی و مجاورت و همسایگی با دانشجویانی که هر کدامشان با یک دوربین عکاسی به گردن دایمآ فاصله ی کوتاه بین دانشکده ی صدا و سیما در نزدیکی سینما آزادی و خوابگاه صدا و سیما ر
الان باید تو مسیر رفتن به خوابگاه بودم چاوشی گوش میدادم و باز طبق معمول مسیرم کج میکردم به تاریک ترین و خلوت ترین مسیر ممکن و چاوشی توی گوشم میخوند و هوای مزه ی برف میداد و از سرما به خودم میلرزدم و به اون فکر میکردم اما نه دانشگاهی هست نه مسیری منتهی به خوابگاه نه هوایی که مزه برف بده نه چاوشی که توی گوشم بخونه نه منی که با یه خیال خام پیاده روی کنه خیال دوست داشته شدن:) سلام زمستون:) میرود آهنگ زمستون را دانلود کند!
صبح روز بعد با صدای سرپرست خوابگاه که داشت میگفت کلاس امروز ورودی های 97 کنسل شده از خواب بیدارشدیم البته کلاس بعدظر سرجاش بود روال رفتن ما به کلاسایی که هنوز برامون تازگی داشت تا دو سه روزی ادامه داشت واما اون اتفاق بزرگ ورود حاجی مون ورود باشکوه سید اولاد پیغمبر که بدون شک تا الان به ما اثبات شده که جد بزرگوارشون اساسی باهاش مشکل داره منو پریسا از دانشگاه برگشتیم خوابگاه دوراتاقو که باز کردیم یهو یه نفر که روی تخت روبروی در اتاق و طبقه ب
به گزارش روابط عمومی وزارت اطلاعات یک هسته افراطی با بریدن شیلنگ و باز گذاشتن شیرگاز آشپزخانه خوابگاه دانشجویی دانشگاه علم صنعت بدنبال انفجار، آتش سوزی و کشته سازی بودند که به لطف خدا، هوشیاری دانشجویان و تلاش ماموران حراست ناکام ماندند.  با بررسی و پیگیری صورت گرفته عناصر اصلی این پروژه خبیثانه شناسایی و دستگیر شدند. این افراد که در اغتشاشات اخیر نیز شرکت و اقدامات ایذایی داشته اند، در تحقیقات اولیه ایجاد شوک به افکار عمومی و جامعه
خوابگاه پسرانه ارس دارای اتاق های دو، چهار، شش و هشت تخته. اتاق مهمان با کلیه امکانات رفاهی.نوسازدسترسی آسان به مترو 200 مگابایت اینترنت رایگان روزانهلباسشویی رایگانسالن مطالعهشعبه میدان انقلاب. ابتدای کارگر جنوبی. کوچه شعله ور پ7- تلفن 66433567شعبه میدان فاطمی. خیابان کاج. خیابان فکوری. پ8 تلفن  86052921
تو خوابگاه تنهام. حوصلم سررفت. امروز فیلم Gone 2012 رو نگاه کردم. مانتوی دوستم رو شستم و اتو کردم. و توی ذهنم مراحل پایان نامم رو مرور کردم. نمی دونم چرا دست و دلم به انجام پایان نامه نمی ره. هم اکنون آهنگ دل ای دل رو پخش کردم و لوازم طراحی فاز اول پایان نامم روبرومه. دارم انجام می دم. در کل روز خوبیه. یکم کسل کننده هست ولی راضیم در کل. فیلم americal fable 2016 هم زدم دانلود بشه. یعنی یه همچین درس خونی هستم من
 
البته ناگفته نماند از فردا می رم کتابخونه بکوب می چ
مورد دوم ک دیگه خودم مقصر بودم سرشمن رفتم حموم یکی دو ساعت پیش تهش که داشتم میومدم بیرون  ، من یکم رو آب حساسم خیلی با وسواس شیر آب رو می بندم هدر نرهبعد شیر حمومای خوابگاه ازون مدل قدیمی مامانبزرگیاست که از هم جدانشیر آب گرم و سردهیچی اومدم شیر آب گرم رو محکم ببندم یهو مث اینکه فشار دستم زیاد شد که شکست و کلش افتاد پایین اونوقت من از وون لوسایی ام ک بخوری بهم میفتم زمینهیچی دیگه خیلی تلاش کردم درستش کنم نشدتو اون مدتی ک من بیرون بودم نمی دون
برای بهداشت محیط خوابگاه ها کف قابل شستشو، بدون فرو رفتگی، دارای شیب مناسب و تمیز باشد. سمپاشی به نحو مطلوب صورت گرفته و هیچگونه ه ای نباید در خوابگاه دیده شود.راهرو ها و اتاقها:کف قابل شستشو، بدون فرو رفتگی، دارای شیب مناسب و تمیز باشد.سقف باید صاف، بدون ترک خوردگی، تمیز و بدون فرورفتگی و دارای رنگ آمیزی مناسب باشد.نور طبیعی یا مصنوعی طوری تامین شود که باعث ناراحتی چشم نگردد.کپسول اطفا حریق جهت جلوگیری از حریق وجود داشته و پرسنل مربوطه
  مامانم هرچی لباس گشاد و بامشادی میبینه میگه این و برداراین خوب و راحته برا خوابگاه
٢١دی ٩٨بااینكه دوست دارم روزای مهم ثبت بشه باعكس ولی اینبار میخوام اینجا ثبت كنمكه ٢١دی ماه یادت بمونه تو حیاط خوابگاه  كه دستای همو محكم گرفته بودیم كه چر خیدیم و چر خیدیم و چرخیدیم .تا حدی كه از سرگیجه رو آسفالت دراز كشیدیم  و داشتی حرف میزدی .فك كنم سه بار یا بیشتر این چرخیدن ادامه داشت نه؟؟؟دلم میخواد تا آخر عمرم دستام بگیری بچرخیم!روحم نیاز دارهكه یادت بمونه ٢١دی روی برفای حیاط خوابگاه درازكشیدی و آسمون نگاه میكردیم و میگفتی كدوم سن
بعد از امتحان یه کمی حالم خوب نبود، آهنگ گوش کردم، با منصوره حرف زدم و یه کم دور و اطرافِ دانشکده قدم زدم.رفتم سالن مطالعه ی دانشکده و نصف امتحانِ فردام رو خوندم.خواستم برگردم خوابگاه و چون ساعت از 6 گذشته بود، اتوبوس نبود.هرچقدر منتظر وَن موندم نیومد و پیاده برگشتم خوابگاه. سر راه رفتم از اون ویفر لیمویی ها بخرم که نداشتن، از دو روز پیش هرجا میرم که بخرم تموم کردن!بعد از امتحان فردا میرم از شیرین عسل میخرم، اونجا دیگه باید داشته باشن.شام خورد
یک ساعت دیگه تحویل پروژه دارمدوساعته نشستم کف زمینکتاب تسلی بخشی های فلسفه میخونمخیلی قشنگهباحالهالبته قبلشم فرندز دیدم دلم میخواد از دیشب یکم گریه کنمروز آخر بیست سالگیمهدیگه هیچوقت بیست ساله نمیشمدیگه هیچوقت به دهه دوم زندگیم برنمیگردماینکه روز تولدم بایددتنهایی تو خوابگاه باشمتنمومیبرزونهعیبی ندارهشاید قراره یکم بزرگ باشمیکم بزرگ بشم تنهایی حتی تولدمو جشن بگیرم حنی تولدمونه تنها چشام پر اشگهتمام وجودم اشکهکاش ففقط یکی یادم با
امروز بچه ها هر کاری کردن صبحانه بگیرم داوطلب نشدم(پله ها را برم بالا برو بچ نشستن پشت سرم غیبت میکند من تمسخر میگرن) خدا منو برا خنده آفریده تا مردم بتواند منو مورد تمسخر قرار دهند.بعد از اذان از مسئولین فروشگاه برا بیمارستان اجازه گرفتم،قبل از رفتنه رفیقم سجاد از مشهد برگشت(از آمدن او خیلی خوشحالم حسابی همدیگر در آغوش گرفتیم)قبل از اینکه سوار اتوبوس شهری شوم اطراف دورم کبوتر امامزاده بود(دلم افتاد برام خبر خوبی بیاد)وقتی دکتر گفت مشکل ب
فهرست ده چیزی که بخاطر شان سپاسگزارم‌:1.بخاطر دانشگاه‌هایی که رفتم و من را متفاوت کرد سپاسگزارم.2.بخاطر مدرسه‌هایی که رفتم و علم اولیه را اونجا یاد گرفتم، سپاسگزارم.3.بخاطر تجربه‌های منحصربفرد و عملی‌ای که در جریان خوندن رشته اولم کسب کردم سپاسگزارم.4.بخاطر قدرت تحلیل و آنالیزی که از رشته دومم بدست آوردم سپاسگزارم.5.بخاطر تمام حس‌های خوب و علم و توانایی‌ای که از رشته دلخواهم در دانشگاه کسب کردم سپاسگزارم.6.بخاطر نمره‌های خوبی که در سراس
امروز نرفتم شرکت، مریض شدم حسابی. صبح که بیدار شدم (بماند که چند شبه اصلا نمیخوابم) گفتم بذار برم کارتن پیدا کنم بلکه آهسته و پیوسته وسیله هام رو جابجا کنم. قبلا که اینجا گفتم من شانسی همه کارهام با هم می افته مثل الان که تو این هفته هم باید جابجا بشیم هم خادم بشم و هم بشینم رزومه و ایمیل بفرستم و افتادم و مریض شدم شدید! خلاصه صبح  کشون کشون رفتم به ترتیب از سوپری های نزدیک خوابگاه شروع کردم به پرسیدن اینکه آقا کارتن دارید همه شون گفتن نه. از اول
الان که این پست رو مینویسم یه موجودی شبیه ملخ در فضای کوچیک اتاق پرواز میکنه و من زیر پتو سنگر گرفتم تا به هوای نور گوشیم به سمتم حمله نکنه :/
این اولین شبی هست (البته تو این سال) که تنها موندم خوابگاه حس جالبیه کلا از مستقل زندگی کردن خوشم میاد البته از یه جایی به بعد تنهایی آزاردهنده میشه ولی فعلا دارم ازش لذت میبرم 
روزای بهتری رو میگذرونم و نسبت به پارسال اینموقع خیلی حال بهتری دارم و سبک ترم زندگی رو آسون تر میگیرم و میذارم هرچی قراره پیش ب
موجودی است که شما در طول مدت زندگیتان در خوابکاه، عمرا فکر کنید که روزی دلتنگش می شوید، اما زمانی که وسایلش را جمع می کند، کارتون هایش رو یکی یکی سوار وانت می کند و با بچه ها خداحافظی می کند تازه می فهمید چه قدر وابسته اش شده اید!
دوران لیسانس پر از انگیزه و انرژی بودم برای یادگیری. دوست داشتم همه چیز رو بدونم و از همه چیز سر دربیارم. از لحظه به لحظه اون دوران حداکثر لذت رو بردم و خیلی چیزها رو یاد گرفتم. همه جا بودم. انجمن علمی، گروه تئاتر و . . همه جا میرفتم. هیچ اردویی نبود که نرم. حتی اگه حوصله نداشتم میرفتم برای اینکه چیزی یاد بگیرم. خدا روشکر یه دوست پایه ام داشتم که خیلی شبیه خودم بود. پر انرژی و مشتاق.دانشگاه شهید چمران و دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور جفت هم بودن و
فکر میکردم در ابتدای روزهای نوشتن در این تازه مکان از تو می نویسم ،از روزهای شیرین عاشقی کردن با تو، از خستگی و روزمرگی هام، میایم اینجا و در حالیکه بخار لیوان چاییم در هوا می رقصد از آدمهای بی آرتی و دستفروش های مترو قائم آزادگان مینویسماما حالا بعد از پنج روز از قطعی عجیب غریب اینترنت در حالیکه روی تخت خوابگاه نشسته ام و دخترها لاک میزنند و داریوش سر می دهد نون و پنیر و بادوم یه قصه ناتموم، تمام حواسم به دانشجوهای اغتشاش گریست که از شنیدن
*از امروزسفت و سخت گرفتم حسابی به خودم که از هرچیزی که ناراحت میشم همون لحظه با آرامش بیانش کنم، من آدم تو خودم ریختن ها و به روی خودم نیاوردن ها و ملاحظه بقیه را کردن ها و در نهایت همیشه از خود ناراضی بودن ها هستم! همیشه بعدش گفتم که چرا فلان موقع فلان حرف و نزدم یا چرا در جواب اون حرف فلان طور برخورد نکردم، نهایتا خیلی به خودم فشار آوردم جواب طرفو بدم گفتم خودتی :))*خوابگاه فرصت خوبی رو برام دست و پا کرده که چیزای تازه یاد بگیرم امشب به لطف یکی
لینک اخبار مناقصات و مزایدات پایگاه اطلاع رسانی پارس نمادداده ها در تاریخ 99.08.14 استعلام خرید رک و پاور ماژول و پچ پنل طبق لیست پیوستی / استعلام خرید رک و پاور ماژول و پچ پنل طبق لیست پیوستی مناقصه، مناقصه عمومی یک مرحله ای واگذاری مدیریتی خوابگاه دانشجویی(پسران، دختران) معاونت دانشجویی و فرهنگی / مناقصه عمومی یک مرحله ای واگذاری مدیریتی خوابگاه دانشجویی(پسران، دختران) معاونت دانشجویی و فرهنگی استعلام عین پیوست تحلیل کننده گزلرشات / استعلا
امشب از اون شب های که دوست دارم خودمو بغل کنم و در گوشش بگم نترس دختر قوی من نترس‌‌‌‌ از دست یار ناراختم عصبانی ام.یه جورایی واقعا حس میکنم قلبمو شکسته میخام عقب بکشم ولی فقط یه قدم‌ فردا شیفت صبحم قلقلی میشم ک غیبت کنم ولی نگین باید بری!چون بمونی خوابگاه تک و تنها حالت بد میشه صبح پامیشی و میری!باشه؟؟؟؟
به نام خدا امروز رفتم دانشگاه تهران قبلا پیاده روی هام تا میدون انقلاب ادامه داشت. اما الآن فقط تا دانشگاه تهران می رم. علتش هم اینه که فاصله خوابگاه تا سردر دانشگاه تهران، 30 دقیقه هست. قبلا این فاصله برام 20 دقیقه بود و تا برسم به میدون انقلاب نیم ساعت می شد. واقعا کشش ندارم بیشتر از یه ساعت پیاده روی کنم. اونم تو این هوا. حدود ساعت البته فکر کنم از نیم ساعت کمتر می شه. چون یادمه ساعت حدود 10:16 دقیقه من از سردر عکس گرفتم و 22:41 دقیقه خوابگاه بود

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

ساکت نمون . . .