نتایج جستجو برای عبارت :

دانلدسرود می بینمت به شوق

  نابینا به ماه گفت : دوستت دارم . ماه گفت : چه طوری ؟ تو که نمي بینی . نابینا گفت : چون نمي بينمت دوستت دارم . ماه گفت : چرا ؟ نابینا گفت : اگر مي دیدمت عاشق زیباییت مي شدم ولی حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم
مرا به این خوش است که مي بينمت.!هرچند دور!مهم فاصله ها نیست.دل هاست:)که حتی در اوج نااميدی مي تپد به اميد،دیدارت.!عشق مگر همين نیست؟که حتی از راه دور هم حس کنی دلتنگی را،دوست داشتن بی سر و ته را.!اری؛ازادانه عاشقی ميکنم در قلمرو قلبت.   
متن ترانه توقع ترانه سرا حامد یزدانی شبیه من شدی یا نه؟حالا حالم رو ميدونی؟چرا مي ترسی از فردا؟تو که ميگفتی مي تونیتو که ميگفتی آغوششیه جای امنه تو دنیاتچرا قلبت ترک خورده؟چرا ساکت شدن چشمات؟دارم مي بينمت از دور تن خستت پر از دردهکجا دیدی اونی که رفت با درد تازه برگرده؟نه اینجا جای موندن نیست از اون روز که گمم کردیمن احساسم رو کشتم تا نتونی دیگه برگردیتوقع داری از قلبمکه خالی باشه از کینهخودت ميدونی بعد از توبه هر چی عشقه بدبینههمون جایی
سلام دورت بگردم سلام نفسیسلام زندگیمصبح نازت بامن بخیرمن دیشب ان شدم نیومدی ميزون دو دیقه بعد تو بعد مامان گف بخواب گفتم شام بخورم حالا شام چیه چلو گوشت ک من دوس ندارم خخخخک دیر بخوابم تو بیای خخخخ تعجب کردن امروز مي بينمت ۶ انم  عزیز دل  
دلم خیلی برات تنگ شده ، خوابتو دیدم ، همش توی این فکرم که پس که مي بينمت ، چه روزی ، چه ساعتی ، شاید هیچ وقت بهت نگفتم ، که تو عزیز ترین دوست منی ! هیچ کس حق نداره تو رو ناراحت کنه ، هرکی اذیتت کنه با من طرفه ، دیدن تو هميشه آرامش قشنگی بهم ميده ، که دوست ندارم با هیچی عوض کنم ، نگاه های نازت ، لبخند های مينیاتوریت ، صدای قشنگت ، صورت خوشگلت ، رو دوست دارم ! متولد پاییز من
سریال رهایم نکن به کارگردانی محمد مهدی عسگرپور در ماه رمضان 96 از شبکه سوم سیما پخش شد.علیرضا کهن دیری عزیز پروژه ی آهنگسازی این سریال را برعهده داشتندو اثری زیبا بر این سریال نوشتندموسیقی توام با درد، اضطراب، تنهایی و گمراهی ، و پرسه های بارقه ی حقیقت در این بین تا رهایی از رهش.هر بار که مي بينمت ماهیچشمات هم دریا هم آتیشِهر بار که مي بينمت ميگمزیباتر از اینم مگه ميشه.سریال رهایم نکندمو تیتراژ ابتداییتیتراژ پایانی-محالِ عاشقم باشه- لینک
از من مخواه روی کنم به سیاهی به هوای غریب غربت به تباهی نبودنت پیرم مي کند فسرده مي شوم زانو به بغل، درهم تنیده زمين گیرم مي کند مخواه نبينمت من هر شب از پشت پنجره ی چشم با اشک سیر مي بينمت . تو جلوه گاه عشق نابی تو مامن قلب مطرودم از عشقی بگذار از دور بخوانمت هر چند فاصله هاست ميانمان انگار سنگِ پای لنگمان مي شود دوری نه تاب طاقتمان هست نه تاب صبوری . از من مخواه نبينمت بمان همين حوالی لااقل بگذار از دور بخوانمت .
رفتی کسی هم در پی احوال من نیستیک ذره عشقت راهی اقبال من نیستهی پشت گوشی، بوق ممتد، انتظارتلعنت به وقتی گوشی ات اشغال من نیستدر کافه ها تصویر تو، در قهوه ای تلخاما خودت کو؟ پاسخت در فال من نیستهی قرص رنگی خوردم و شب زنده داریبعد از تو چیزی مرهم این حال من نیست گفتم فراموشت کنم. گفتم، ولی نه،امکان ندارد خوب من، اشکال من نیست روزی تو را مي بينمت با دیگری شادروزی که اندوه تو دیگر مال من نیست
مصمم بودم رو تصميمم تا اونجایی که مهدی به ستایش گفت خانوم نادری، برگردین من روبروتونم، اینور خیابون.یهو تو ذهنم اون صحنه اومد که ریموت رو زدم و چرخیدم که برم خرید. گوشیم زنگ خورد. خط دومم که فقط یک نفر مي‌تونست باشه. جواب دادم، گفت جونم خانوم، چه دست فرمونی داری شما، افتخار یه امضا به مارو ميدی؟! وایسادم سر جام، ۳۶۰ درجه دور خودم چرخیدم گفتم کجایی؟! گفت منو نمي‌بینی ولی من ميبينمت! دوستت دارم، فقط خواسنم اینو بگم! برو به کارت برس.الان دیگه ن
اومدم ،با نزدیکانت ملاقاتی داشتم    نبودی ، حسم مي گفت که امروز نمي بينمت . همدیگر رو ندیدیم ، نه من روی ماه تو رو دیدم، نه تو صورتِ ماه ِ منو . مي دونی  که دیدنت هميشه خوشحالم مي کنه چاره ای نیست جز  تماشای عکسات . به اونهایی که هر روز مي بینند  تو رو ، حسودیم ميشه، هر چند دور و برت هميشه شلوغ ِ ، جای خالی من به چشمت نمياد . کت طوسی پوشیدی ، قشنگِ . خوش تیپ
‍ ‍ خواب مي بینم تو را هر شب که مهمان منیدر کنارم هستی و همواره جانان منیگونه های زرد من تر مي شود از اشک شوقهمچو باران ، گوهر غلطان چشمان منیدر بغل مي گیرم اندام فریبای تو راخواب مي بینم هميشه بین دستان منیبارها مي بينمت در باغهای دشت نورغنچه ای خوش بو ميان باغ و بستان منیاز سر شب تا سحر با ماه خلوت مي کنمدر ميان آسمان ، چون ماه تابان منیرفته ای و حال مانده رد پایت بر دلمدر خیالم هستی و رویای پنهان منیچشم مي دوزم به عکس روی دیوار اتاقخواب مي ب
بهت گفتم چندروز پیش توی یه دسته دوم فروشی، "کجا ممکن است پیدایش کنم" موراکامي را با همان طرح جلد قدیم پیدا کردم؟ با همان طرح جلدی که 87 روی چمن های کنار دانشکده برایم آورده بودی. راستی هنوز کتاب را داری؟ هنوز هم جلد کرده باقی مانده؟کتاب را درجا خریدم، نه اینکه عاشق موراکامي یا آن کتاب باشم بلکه چون تو آن را داشتی، خواستم که داشته باشم اش. راستش منتظر این کتاب با آن طرح جلد قدیمش بودم و درجا برداشتم."کجا ممکن ایت پیدایش کنم" را پیدا کردم اما کجا م
با انگشت شمردم و یک دست تمام شد. خیره به دستم و تلاش برای باور اینکه پنج سال گذشت. پنج سال از اون روز خوب. مدت ها بود دلم مي خواست داشته باشمت، قلب و جانم آماده ی بودنت بود. و چهار چهار تو اومدی. بهترین ها و بدترین ها رو کنارت گذروندم و تو صبورانه تحمل کردی. شرم اگر اجازه مي داد، برات مي نوشتم متاسفم.  متاسفم ک رها کردمت. متاسفم ک نتونستم برای هميشه کنارت بمونم. متاسفم ک اما نه. این ها بهانه های غیر قابل قبول هستند. و بعد این روز، باز تو مي مونی و تو
نسخه ی اصلی اثر :: محاله عاشقم باشه (منتشر شده در موسیقی ما و کانال دکتر)
محاله عاشقم باشه  (320Kbps)
محاله عاشقم باشه  (128Kbps)
 
 
   مجموعه رهایم نکن از چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت به کارگردانی محمد مهدی عسگر پور در ماه مبارک رمضان سال ۹۷ از شبکه سوم سیما پخش خواهد شد.
 
رهایم نکن
ترانه: روزبه بمانی
آهنگسازی, تنظیم, ميکس و مستر: علیرضا کهن دیری
---------------------
درکی ندارم از خودم بی توهرجا که دورم از تو تبعیدمچشمامو بستم رو جهان بس کهتا چشم وا کردم تورو دیدممن
متن و آهنگ سرود ورزش دختران »هرصبح(روز)تازه ای        مي بينمت به شوقمي خوانمت به نام        خوش ميرسی زراهای روز نو درود        (ای زندگی سلام ) 2جمع خوانی مرد و زن (وطن):        سلام ،ای سروگلستان سلامسلام ،ای نوگل خندان سلام        سلام ،ای چشم وچراغ وطن(سلام ای دخترایران سلام ) (2)ای همه بود و نبودم        عشق توشمع وجودمای وطن ای كه به مِهرم ،        مرهم زخم تو بودمبنگرم اكنون – ایران            غرق سرور و سرودمدر پی قله بشكوه        عاز
مدتی پیش به طرز مهلکی همه‌ی آدم‌ها رو از خودم طرد کردم. از دوست چندین ساله‌ام تا آشنای چند روزه. از هر چیزی که رنگ دوستی داشت جدا شدم. هیچی برام مهم نبود. هیچکس رو نمي‌خواستم. خسته شده بودم. مي‌خواستم دست از سرم بردارن مي‌خواستم خودم رو از دوستی‌های نصفه نیمه رها کنم. از همه‌ی اونهایی که ذره‌ای دوستی تو مرامشون نبود. درسته خاطرات زیاد بودن محبت هم ظاهرا، اما اصلا از همين محبت‌های ظاهری منزجر شده بودم. از اینکه تنهاییم رو هیچکس نمي‌فهم
چه کسی از آشوب این دل من خبر داره ؟!!! دلی که توش غوغاست. دلی که انگار تلاطم یه دریای طوفانی و مواج رو با خودش یدک ميکشه و نفسی که خیلی سنگین ميره و مياد. یه جورایی دوباره انرژیم رسیده به ته خط. قشنگ کف گیر روحیه و انرژیم خورده کف دیگ. خب علت اصلیش که کاره. اميدی به ادامه اش نیست. آخ که چه سخته بشینی و ببینی دو سال رفته رو. دو سال بسیار سخت ، پراسترس و پرکار اما در عمل هدر رفته. چون نتیجه به هر دلیلی مایوس کننده است. واضح ترین چیزی که از دست دادی دو سا
یونا جان سلامحالا درست یکسال مي گذرد از آن ساعت بیست و سی دقیقه ای که تو آمدی. از آن روز سختِ شیرین. هرگز آن لحظه های انتظار را فراموش نمي کنم. از صبح ساعت 10 تا شب ساعت بیست که ده ساعت تلاش را توأم با درد و انتظار، خیره به آن چشمهای زیبای مادرت، طی کردیم و بعد، آن ساعت آخر که تو ت به اتاق عمل رفتی و من منتظر دیدنت شدم و در آخر، دیدن تو، روی ميزی که داشتی نفس مي کشیدی. گریه نمي کردی و فقط با چشمهای جستجوگرت مي گشتی و سینه ات بالا مي آمد و پایین
در این مطلب بسیار مفید برای یادگیری زبان فرانسه اشاره مي  کنیم که چطور در زبان فدانسه خداحافظی کنیم. خداحافظی به زبان فرانسه  روش های بسیار متفاوتی دارد. ما متداول ترین روش ها را به شما مي گوییم. پس حتما این متن را تا آخر بخوانید.بهترین آموزشگاه زبانیک نکته کوتاه را به شما اشاره مي کنیم. در انتخاب بهترین آموزشگاه زبان در ایران سعی کنید حتما اموزشگاه باشد که بیشتر بر روی مکالمه زبان فرانسه تمرکز داشته باشد و بتواند شما را برای موقعیت های مکال
 یه موقه هایی تو زندگی هست آدم فکر ميکنههمچی داره  دوست خوب داره زندگی خوب داره تفریحات خوب دارهدرسو کارو همچیش براهههر روز ميره سر کاری که دوسش داره تفریحش بجاس دور دورش بجاسکلا زندگیش رو براههولی نمي دونه نمي فهمه یه چیزی کم دارهمثل خیلیامون که وختی یه چیزیو نداریم نبودنشو احساس نميکنیمولی وختی بهش ميرسیم ميبینیم عه چقدر زندگیمون متفاوت شد کاش زودتر پیداش ميکردیم ميدونی ميخام چی بگم ؟؟؟؟؟ميخوام بگم من قبل از تو شاید زندگی خوبی داشتمهم
.  وقتی را به یاد مي آورم كه در درمانگاه ونك بالای سر یافتمش ؛ عزیزم تو مگه مسابقه .و دوباره انگشت هایش را روی لبانم گذاشت. با خانه ام تماس گرفته بود . پدر و مادرم آمدند همان جا بود كه با خانواده ام آشنا شد. تا سه روز بعد از آن اتفاق مادرم دائم ميگفت : چه پسر ماهی بود چقدر خوشگل بود چه دوست خوبی و راست هم ميگفت .دل نشین بود محال بود كسی ببیندش و عاشقش نشود مهربان ، نجیب ، زیبا ، دوست داشتنی و باهوش . بهار بود و هوا هم مثل دل ما عاشق صبح زنگ زد كه دنبال
هذیان یک مسلول

همره باد از نشیب و از فراز کوهساران
 
از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
 
از خروش نغمه سوزو ناله ساز آبشاران
 
از زمين، از آسمان، ازابرومه، از بادو باران
 
از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران
 
ميخراشد قلب صاحب مرده ای را سوزوسازی
 
سازنه، دردی، فغانی، ناله ای، اشک نیازی
 
مرغ حیران گشته ای در دامن شب ميزند پر
 
ناله ميپیچد بدامان سکوت مرگ گستر:
 
این منم! فرزند مسلول تو . مادر، بازکن در
 
بازکن در باز کن.تا بينمت یک بار دیگر!
 
از خواب بلند شدم. ایسنتاگرامُ باز کردم و طبق معمول اول استوری ها و بعد پست هایی که دنبال مي کردمُ  خوندم.رسیدم به پیچی که مطالب علمي مي زاره. در مورد نسبیت اینشتن نوشته بود و  سفر در زمان  که اتفاق خواهد افتاد.چند روز پیش هم اتفاقا به هم مطلب فکر مي کردم. در حین خواندن  فکر کردن بودم که صدام کردن. -زینب! بیا تلفن.این وقت صبح هم ملت وقت گیر آوردن-نگفت کیه؟-نمي دونم ميگه قرار بود که بهش زنگ بزنی!-الو؟بفرمایید- زینب خانم؟-بله خودم هستم شما؟-من مکس ه
. زلفی سپید زلف  سپید .   زلف سپید داستان کوتاه عاشقانه اول مرداد هزارو سیصد و قو. نامه ای بی مقدمه پیدا ميشود ، دخترک در عالم دنیایی کودکانه ميپندارد که آن نامه چیز مهمي ست که در زیر کاناپه پنهانش کرده اند ، پس آنرا نگه ميدارد ، مدتی بعددختربچه ی هفت ساله برای اولین بار بکمک پدرش از پله های چوبی نردبان بالا ميرود و موفق به فتح پشت بام ميشود ، اما  دخترک کفشهایی را لبه ی بام ميابد ، که بطرز عجیبی سرشار از حرفهای ناگفته است، گویی زمانی ما
داشتن پدر یعنی داشتن تکیه گاه و آرامش. وقتی پدر باشد کوهی از غرور را پشت سر احساس خواهید کرد. به احترام پدر و به حرمت نامش مجموعه ای از عکس نوشته های مناسب پدر گردآوری نموده ایم. اگر پدرانمان در قید حیات هستند قدرشان را بدانیم و اگر دار فانی را وداع گفته اند برای آرامش روحشان صلوات.عکس نوشته پدرانهاحتیاجی به تسبیح نیست …دستانت را که به من بدهی …با انگشتانت ذکر دوست داشتن ميگویم …پدرم ، دستانت ، چشمانت وصدایت را عاشقانه دوست دارم …متن متنوع
آسمون منو تو یه
مدته سیاه شده گفتن دوست دارم کم شده کیميا شده اون غروری که گذاشته بودیمش یه جای
دنج اومده باز توی قلب من وتو خدا شده اون حسادت هایی که اول طعم عاشقی رو داشت
حالا انگار ارزشش قد یه ادعا شده اون دسا که داده بودیم توی رویامون به هم تقصیر
کیه نمي دونم ولی رها شده ما قرار نبود مثل بقیه زندگی کنیم چرا حرف هامون مث تموم
آدما شده گنبد عشق منو تو ضریحاش طلایی بود طلا ها ریخته و جنس گنبدا بلا شده ما رو
چشمون زدن ما که با هم بد نبودیم ما چ
ترانۀ باران
مجموعۀ شعر  پیمانه خلیق
ناشر: انجمن نویسنده‌گان بلخ
شمارۀ نشر: 98
نوبت چاپ: یکم
سال چاپ: 1397
شماره‌گان: 1000 نسخه
جای چاپ: کابل
 
ترانه»های معطّر و شورانگیز باران»
 
برای بلخ، بلخیان و جامعۀ ادبی ما جای مسرّت و افتخار است که اینک بانوی دیگری از تبار رابعه، دل و دلهره‌اش را از نای شعر، فریاد مي‌کند و ترانۀ باران» که نخستین زمزمه‌های زیبا و دل‌انگیز بانو پیمانه خلیق است اینک به دست نشر سپرده مي‌شود. بامطالعۀ این دفتر به خوبی پی م
آروم از آب بیرون اومدیم. قیافه هامون حسابی دیدنی شده بود. هر دو خیس از آب بودیم و آب از سرورومون مي چکید. من: استاد معینی نمي ترسید یکی از شاگرداتون شما رو به این شکل و شمایل ببینه؟ مهران: نه، مگه من آدم نیستم؟ منم آب دوست دارم. بعدشم من مي تونم توبیخشون کنم که الان نزدیک امتحاناست به جای درس خوندن اینجا چی کار مي کنن؟ من: تو روت خیلی زیاده. با شیطنت بهم خندید. یکم نشستیم تا خشک بشیم و بعد مهران رفت تا دوتا آبميوه بگیره. رفتم جلوی دریا ایستادم و
انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک نمایید.           کلیک نمایید.               رمانکده عاشقانه  هاجر تا به خودش آمد تمام زندگی و روزگارش را طعمه ی شعله های سرکش آتش یافت ، و خواست تا کاری کند اما دیگر دیر بود و کار از کار گذشته بود .  رشت این شهر خیس، سمت رودخانه ی زر ، در پیچ و خم محله ی ضرب ، درون باغ هلو    هاجر از روستاهای اطرافِ رودخانه‌ی آرام و با وقارِ ’لَنگ‘ (لنگرود شهری ست در شرق گیلان) به این شهر هجرت کرده . توسط آشنایی دور ، به خانم دیبا (
اپیزود هاجر از داستان بلند شهر خیس بقلم شهروز براری صیقلانی  ایران_ زیر دریاچه ی بزرگ _خزر، شرق سرزمين سبز گیل_گیلان. در حاشیه ی رودخانه ی ارام و باوقار لنگ_لنگرود. خانه ای روستایی نیمه شب بطرز مرموزی آتش ميگیرد و جزء تلی از خاکستر چیزی باقی نميماند . هاجر تا به خودش آمد تمام زندگی و روزگارش را طعمه ی شعله های سرکش آتش یافت ، و خواست تا کاری کند اما دیگر دیر بود و کار از کار گذشته بود .  مدتی بعدرشت این شهر خیس، سمت رودخانه ی زر ، در پیچ و

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

Computer Networks