نتایج جستجو برای عبارت :

در فکر ان گودالم که خونم را مکیده است

والا عرض شود به خدمت که دیروز خوب بود. به حدود 80 درصد لیست دیروز رسیدم و خب آخر روز هم سر فیلم خوابم گرفت :))) صبح ولی دیر پا شدم عوضش اما یه صبونه ی مشتی زدم ،‌می‌خوام این برنامه ی اسموتی خوردن رو اجرا کنم ببینم چی میشه. حالا ادامه ی امروز رو داشته باشیم و مثل دیروز می‌نویسم که می‌خوام چی کار کنم.هرکاری یه ددلاینی داره و اکه تا ددلاینش تموم شد که شد اگه نشد برا بعدا. غذا که پختم 15 دقیقه وامیستم و بعد می خورمش. به غذای داغ در حال پخت نوک نمی‌زنم
به نام خودِ خودش. ســـلــام. نمی دونم چرا یوهو احساس کردم وبِ خونم اومده پایین
چقد بده دلتنگ باشی و نتونی کاری کنی،خیلی دل تنگ باشیااا،دلم واست تنگه، امیرحسین خونم کم شده،
آوا، اسم ِ توست دخترم؛ آوائى که همراه ِ همه‌ی ثانیه‌های این هزاران سال ِ من بوده؛ نجوایی که همراه ِ روح ِ من شد تا که هجوم ِ درد و تاریکی، اون کنج ِ محجور ِ قلبم که مأوای ایمان و مهر و توجه ِ رو، به یغما نبره. اسم ِ تو زیباست دخترم، و تأویل ِ آوا بودنت زیباترین معنای دنیای من. همین حالا، همین روز که قلبم از هجوم ِ بی‌امان ِ واقعیت ِ تلخ ِ این دنیا که نکنه یک‌روز نبینمت، بغلت نکنم و این نامه‌ها رو دونه به دونه برات نخونم، پُره از غم و اندوه و تر
تصمیم گرفتم امروز رو سعی کنم فقط امروز رو اونجوری زندگی کنم که دلم می‌خواسته همیشه. سعی کنم در ایده‌آل ترین حالت ممکن زندگی کنم حالا اومدم اینجا بنویسم که این روز ایده‌آل چه شکلی ه. قبلش اینو بگم که فهمیدم این که الان کاری نمی‌کنم دیگه ترس از شکست نیست و واقعا تنبلی ه. قشنگ حس می‌کنم اون جایی ام که می‌تونم زندگیمو عوض کنم و سخت ه. جایی که احتمالا بقیه این کارو نمی‌کنن اما من می‌خوام که این کارو بکنم. احتمالا سخت ه. چون باید که خودم و سبک زند
یک بار در خانه صحبت وصیتنامه شد، به پوستر حاج همت  روی کمدش اشاره کرد و گفت: وصیت من همان جمله حاج همت است :با خدای خود پیمان بسته‌ام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن، آرام و قرار نگیرم”.
رشد ناگهانی ویتامین دی و رسیدنش از ۱ به ۳۷ رو‌ میگم شکر اما دل نگران تنم نباشم با اینهمه گلبول سفید اضافی تو خونم؟ این لشکرکشی واسه چه میه که من نمی شناسم؟ نکنه به خودی‌ میخواد/داره میزنه؟ گلبول قرمز کم و آهن زیاد رو چه جوری توجیه کنم؟
پارسال تابستون یه چیزایی تو "ویرگول" مینوشتم. ولی خب فضای ویرگول خیلی رسمی تر بود. من اون موقعا فک میکردم وب داشتن خیلی کاره سختیه و اگه میدونستم به این راحتیه و همه میتونن داشته باشن، خیلییییی زودتررر، ساکن خونم میشدم
خیلی وقته که اینجا کلمه ای ننوشتم. این مدت اتفاق های زیادی افتاد از عمل مامان بگیر تا تصمیم مهاجرت که به تعویق انداخته شد. بیشتر از گذشته پی علایقم بودم این مدت. هنرجوی آواز سنتی شدم و گاه گاهی می زنم کوه و کمر و می خونم. تو گروه کُرال دانشگاه سوپرانو می خونم و تو جشنواره بین المللی سیمرغ سوم شدیم^_^ خلاصه این مدت سختی های زیادی طی شد و البته شیرینی ها و اتفاقات خوبی. کتاب های زیادی خوندم‌. نمایشنامه های قشنگ. تمرین تئاتر می رفتم و تو اجرای یه نما
نوشته مطالعه ۶۸% استرس و اضطراب رو کاهش می ده، دیگه نمیدونم به فکر مطالعه بودن و یا نگاه کردن به کتاب هم کاهنده هست یا نه :دی پ.ن. هر دم از این باغ بری می رسد + من هر وقت کتاب می خونم حالم خوب میشه و احساس مفید بودن بهم دست میده
ای خواننده 
سلام
عنوان یکم خشنه
ولی نترسین اسم کتابه
قول دادم کتابای خوبی که می خونم رو معرفی کنم
تاریخ مسیر های متفاوتی را برای مردمان متفاوت پیموده که علت آن تفاوت در محیط زیست آن ها بوده نه تفاوت های زیست شناختی میان خود مردم
اینم خلاصه کتابه
پ.ن : اگه تاریخ یا جغرافی دوست ندارین نخونین
انسانها عموما موجودات کنجکاوی هستند و دانستن افکار یا رازهای پنهان، آنها را به وجد می آورد . موضوع وقتی جالبتر می شود که آنها بتوانند ذهن دوست یا همسرشان را بخوانند. شاید با خواندن تیتر مطلب، پیش خودتان فکر کردید که : امروز میرم خونه و فکر داداشم رو می خونم تا ببینم چرا این چند روز اخلاقش عوض شده » ولی عجله نکنید، این کار به آن سادگی هم که تصور می کنید نیست . یکی از روشهای موثر ذهن خوانی، درک زبان بدن است.
سلام به همه دوستان گل وبلاگی. عذرخواهی برای تاخیر در نوشتن خط خطی های بی ارزشم. اینکه دوستانی سراغ می گیرن و می خوان بدونن چرا مدتی است ننوشتم و یا از سر رفع تکلیف اومدم اینجا خط خطی کردم. باید بگم شرایط روحی خوبی نداشتم و نخواستم شما رو هم ناراحت کنم. فقط در همین حد بگم که با رفتن مادرم. بی پناه شدم. با گوشت و پوست و خونم طعم تلخ بی پناهی رو چشیدم! الهی هیچکدوم از شماها حالا حالاها به این غم مبتلا نشین و سایه پدر و مادر عزیزتون بر سرتون مستدام
بالاخره عمل پیوند را هم انجام دادم! چه من شجاعی !آن هم نه با بی هوشی بلکه با بی حسی تمام خونم را دیدم وحشتناک بود! دردی که کشیدم غیر قابل وصف است! امروز قرار است برای معاینه بروم فقط امیدوارم کار به عمل دوم نکشد چون طاقت درد کشیدن ندارم وسط درد کشیدن هایم دلداری دادن های جناب جانان هم جالب بود!؟ +عیب نداره بزرگ میشی یادت میره!! _از این بزرگتر +زن تحمل کن _خخخخخخ +دیدی چی شد؟! _چی شد!؟ +دیگه نمیتونم گازت بگیرم!؟ کلی با خدا قول قرار گذاشتم اگر بعد هفت س
میدونم به دنبال تعمیر پکیجی و مدل پکیجت ایران رادیاتوره. من هم یکی از شما بودم و در خونم یک پکیج ایران رادیاتور داشتم. پکیجمون به مشکل خورد و توی اینترنت به دنبال تعمیرکار در محل گشتم. اما هر کس یه چی می گفت و یه حرفی می زد. تا اینکه به یک شرکت خوب خوردم. اگر شما هم همچین مشکلی رو دارید با من همراه باشید تا بهتون بگم کی و چه شرکتی می تونه به بهترین شکل مشکل پکیجتون رو حل کنه.
ای خونبهای نافه چین خاک راه تو خورشید سایه پرور طرف کلاه تو نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام ای من فدای شیوه چشم سیاه تو خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال از دل نیایدش که نویسد گناه تو آرام و خواب خلق جهان را سبب تویی زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو یاران همنشین همه از هم جدا شدند ماییم و آستانه دولت پناه تو حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت آتش زند به خرمن غم دود آه تو
خوب جونم براتون بگه انگار این عوالم ما و سال ٩٨ تمومی نداره درست از فردای جهلم مسافران هواپیمای اوكراینی،كورنا تو ایران شایع شد و اولش كه گفتن از قم بوده و بعد از اونجا به شهرای دیگه مثل رشت و تهران رفته،باید بنویسم كه بعد ها كه انشالله این متن رو می خونم یادم بیاد كرونا یه ویروس كه دستگاه تنفسی رو كرفتار می كنه و اولش از شهری تو چین به اسم ووهان دیده شده اوایل دی ماه وبه خاطر خوردن سوپ خفاش و خیلی سریع پخش شد و چون از شانس سال نوی چینیا هم بود
محققان بر این باورند که افکاری همچون امثال بالا، واکنش فیزیکی چشم را به دنبال دارند، که شما با تشخیص آنها می توانید تقریبا حدس بزنید که فرد به چه چیزی فکر می کند. انسانها عموما موجودات کنجکاوی هستند و دانستن افکار یا رازهای پنهان، آنها را به وجد می آورد. موضوع وقتی جالبتر می شود که آنها بتوانند ذهن دوست یا همسرشان را بخوانند. شاید با خواندن تیتر مطلب، پیش خودتان فکر کردید که: امروز میرم خونه و فکر داداشم رو می خونم تا ببینم چرا این چند روز ا
وصف حال من است برای تو.روح اللهِ جان  یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفتدیوانه ای به دام جنونم کشید و رفتپس کوچه های قلب مرا جستجو نکرداما مرا به عمق درونم کشید و رفتیک آسمان ستاره ی آتش گرفته رابر التهاب سرد قرونم کشید و رفتمن در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشتخطی به روی بخت نگونم کشید و رفتتا از خیال گنگ رهایی رها شومبانگی به گوش خواب سم کشید و رفتشاید به پاس حرمت ویرانه های عشقمرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفتتا از حصار حسرت رفتن گذر کنمرنجی
من امروز متوجه شدم که درونم یه انفعالاتی در حال صورت گرفتن است . گویا من دوباره مادر شده ام و در صورت مرتب پیش رفتن اوضاع باید آماده یک زندگی جدید و مسئولیتی بیش از پیش باشم . چقدر مهرانا از شنیدن این خبر خوشحال خواهد شد . چند روز پیش یک قاصدک تو هوا گرفته بود و در گوشش گفته بود زودتر برام خواهر یا برادر بیاد و بعد فوتش کرده بود . هر وقت من نماز می خونم میاد کنارم و میگه به خدا بگو برام زودتر نی نی بیاد .
تو چه دانی که چه دانم منراز خود را به که گویم ندانم منسلام همسفرای گلمهمه پیام هاتون به من میرسه چه خصوصی چه غیر خصوصیهمه رو می خونم و اینو بدونین که تو بدترین شرایطم که الان از همون بدترین شرایطه دعاتون می کنم و خودمم هم ملتمس تر از همه محتاج دعاهای زیبای شماها هستم و اما.و اما دلیلم از اون بیت شعر اول این پست!!!!نه اینکه ندونم با کی بگم درد دلمویا زجری که دارم می کشمفقط اوج دردی که دارم حسش میکنم رو بیان میکنم .خستگی از تلاش تمام نشدن
- بالاخره اومدم خونه. :) آرامش دارم. خدایا شکرت.- دوستم دیشب حرفایی زد که خیلی جالب بود. هیچ وقت تصور نمی‌کردم عاشق همچین کسی بوده باشه. :) سرگذشت دردناک و عجیبی بود.- تو توی نصفِ بیشترِ افکار و نوشته‌هام هستی. راستش، از خیلی وقت پیش، دلم می‌خواست منم اینقدر اهمیت داشتم که توی افکار و نوشته‌هات باشم. هعی.- چرا درس نمی‌خونم من؟!!! خدایا خودت کمک کن. :(- زندگیم خیلی یکنواخت شده. دلم می‌خواد یه چیز جدید و هیجانانگیز یاد بگیرم. یا وار
مشکل: من خیلی درس می خونم، ولی یه مشکل اساسی دارم. اونم اینه که هنگام مطالعه حواسم پرت چیز های مختلف میشه و تمرکز ندارم و مجبور میشم ده بار روی یه متن کوچولو بخونم تا اون رو یاد بگیرم و موقع امتحان موفق شم. لطفا راهنمایی کنید که چکار هایی باید انجام دهم. پاسخ مشاور: بیشتر افراد گمان می‌کنند که تمرکز، یک امر ذاتی بوده و تغییر آن ناممکن است؛ در حالی که تمرکز، یک امر اکتسابی است و باید هر روز پرورش و جهت داده شود، و هر کس با هوش عادی خود می‌تواند ب
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای واندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو . . . من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سال ها با جور لیلا ساختی
سلام امیدم. نمی دونم وقتی بزرگ شدی چه دیدگاهی نسبت به مذهب داری. وقتی بچه اید خیلی خوبه. این چیزها براتون بی مفهومه. من تمام سعی ام رو می کنم تا بتونی بدون تعصب به مقوله دین و مذهب فکر کنی. اما محیط همراه نیست. من نماز می خونم. از هشت سالگی شروع کردم به خوندن نماز. کسی بهم یاد نداد. تو مسجد از پیشنماز یاد گرفتم و تو همون مسجد نماز خوندم. یادمه اون ته مسجد می نشستم و سعی می کردم تا همراه بقیه بخونم.
دانلود آهنگ فریدون آسرایی گل نازم + متن آهنگ Download Music Fereydoun Asraie – Gole Nazam + Text Music دانلود آهنگ فوق العاده زیبا و احساسی و عاشقانه فریدون آسرایی گل نازم + متن آهنگ گل نازم تو با من مهربون باش واسه چشمام پل رنگین کمون باش اسیر باد و بارونم شب روز گل این باغ بی نام ونشون باش من عاشقی دل خونم شکسته ای محزونم http://www.teh-dl.ir/11249/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%a2%d9%87%d9%86%da%af-%d9%81%d8%b1%db%8c%d8%af%d9%88%d9%86-%d8%a2%d8%b3%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c-%da%af%d9%84-%d9%86%d8%a7%d8%b2%d9%85.html
طراحی لباس رشته ای است که این روز ها خیلیا به دنبال آن هستند. از هر کسی که می پرسیم رشتت چیه یا میگه طراحی لباس می خونم یا میگه کنار شغلم و کارم و رشتم، دارم طراحی لباس هم میخونم یا حداقل به طراحی لباس فکر کرده ام این روز ها رشته ی طراحی لباس به نسبت رشته های هنری رتبه ی اول رو دارد و یک جورایی همه دوست دارند فشن دیزاین، مدل فشن فتوگرافر و یا خیلی از شغل های طراحی لباس رو توی بیو اینستاگرام خودشان بزنند و خودشان را طراح لباس قلمداد کنند.
دارم کتابی در مورد انتخاب شغل آینده می خونم که نوشته مایکل فار هست و توسط انتشارات JIST منتشر شده. ترجمه عنوان کتاب هم میشه: انتخاب شغل در یک شب!» اولین نکته ای که در مقدمه کتاب به اون اشاره شده، اینه که هیچ وقت یک عنوان شغلی رو برای خودتون در نظر نگیرین، بلکه ویژگی های شغل مطلوبتون رو بشناسین. در ادامه این طور مثال زده که اگر بگین که من می خوام یک فروشنده، تکنسین کامپیوتر، معلم و یا پزشک بشم، در حقیقت یک عنوان شغلی رو انتخاب کردین اما اگر بگین ک
نمیخوام نژاد پرست باشم ها. ولی یه قوم عزیزی تو کشورمون داریم، که بسیااار فعال. بسیااااار هنرمند. بسیااااار تمیز و غیره ان. بعد مثلا خونشونو تو دو روز دست تنها رنگ میکنن. بعد به من کرمونی خسته گیر میدن چرا اونهمه فعال و هنرمند و غیره نیستم. اینکه میگم قوم برا اینه که خودش تنها نیست. یکی دیگم که همشهریشه دقیقا همینه. اقا ولم کنین، بذارین دیوارای خونم عادی و ده ساله باشه رنگشون. بذارین تو فریزم صد جور ترشی و مربای خونگی نباشه.
وقتی از خواب پاشدم ساعت 5 سحر بود و من همچنان سرم روی شونه ی سباستین بود! وقتی چشامو باز کردم دیدم سباستین داره به ساعتش خیره میشه: به موقع بیدار شدی تارا! زود باش!باید لباسامونو بپوشیم کلی کار داریم! _های! وقتی تمام کار هارو انجام دادیم وقتش بود که به حصاب آنجلا برسیم! رفتیم به دنبال پلو پلو تا پیداش کنیم شانسمون هم گرفت که به طرفش داشت واق واق میکرد و میخواست اونو لیس بزنه! (اه اه!) وقتی به آنجلا رسیدیم من داد زدم:کافیه دیگه آنجلا!منو ببر به خونم!

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

شهدای شاخص