نتایج جستجو برای عبارت :

در گذر گه خیالت

بدون تو شبا همش خرابه حالم مگه من جز تو کیو دارمگره افتاده به کارم کجایی تو و اون چشمات مشکل گشاییندوست دارم دور بشم از همه همین که تو باشی بسمهمن و تو یه قایق وسط یه دریا که آرومه هر شبشعشق یعنی چشمای خسته عشق یعنی گرمای دستتعشق یعنی خوب و بدش با هم خيالت راحت غصه نخور با منعشق یعنی چشمای خسته عشق یعنی گرمای دستتعشق یعنی خوب و بدش با هم خيالت راحت غصه نخور با من*@*@*@*@*@*@*@*@*@*@هرچی نیش بزنی بازم واسم عسلهنمیشه که خاطره هامون از یادم بپرهزمین گرده
سلام سردی زمستان را تو گرمایی میدانستی؟ خيالت جان دارد باور کن انگار با من حرف میزند نخند اما گاه حتی شبیه تو اخم هم میکند. نمیدانم چه کنم با این دل دیوانه وقتی خيالت اینگونه به رقص میاید در چارچوب اتاق خالی ام! می دانی؟ باید من باشی تا بدانی چه میگذرد بر من وقتی که اینگونه بیتاب میشوم از دلتنگی! کیستی تو چیستی تو ؟ پ ن : عطرتو بین جمع زیاد هم میشناسم (رستاک) بهترین حال جهان
دانلود آهنگ جدید سهراب پاکزاد به نام خيالت جمعدانلود آهنگ خيالت جمع با صدای سهراب پاکزاد هم اکنون با لینک مستقیم کیفیت 320 و 128 به همراه متن موزیک از رسانه آپ آهنگDownload New Music By : Sohrab Pakzad – Khialet Jamدانلود آهنگ سهراب پاکزاد خيالت جمعترانه سرا : نیما معین و بردیا بهادری / ملودی: نیما معین ، بردیا بهادری و سهراب پاکزاد / تنظیم: علی بیات 
‍ هر کجایی یادت را چه صمیمانه به آغوش دارمچه پر جرات در خيالت ، غوطه ورمچقدر آرامی ، در این گوشه از دلممن خيالت را به تن می کنم.‌و تو بی خبر ، عاشقانه ها در من می آفرینیتمام تلاشم را در مخفی کردن و نگفتن ، احساساتم به صف می بندمولی نامت که وارد قلب و روحم می شود، دیگر ، عصیانی به بزرگی دوست داشتنت بر می خیزدعجزم، تلاش پنهان کاریم در این لحظه دیدنی ستسر آخر من می مانم ، و خيالت که گره خوردیم و مچاله شدیممن همین گوشه از تنهایی را می پرستمبهناز
این روزها عجیب حال و هوای عاشقی دارناین تیله های مشكی كه جا خوش كرده اند روی چهره معصوم توچشم دوخته اند به دوردستهااینجا امن ترین جای دنیاستمیان بازوان مردانه اتدست در دست تو انگار هراسی ندارم از كسیدل در گرو عشق تو انگار گرمتر شدهتن با نوازشهای تو انگار خواستنی تر شده استاینجا انگار امن ترین جای دنیاست كه می توانی خودت باشیاز ته دل بخندی از ته دل گریه كنی و ترسی از قضاوت شدن نداشته باشیاینجا امن ترین جای دنیاست كنار تو فراموش می كنم خستگیه
بابای قشنگم خيالت تخت باشد دیروز حساب و کتاب ساختمان را با اجازه شما بستم و تحویل دادم تهایت سعی م را کردم قصوری اتفاق نیفتد از جمع ساکنین حلالیت طلبیدمباباجانتقویمت را با اجازه مجبور شدم ورق بزنم . من به دورت بگردم من به دور خطت بگردم . من به دور دقتت بگردم چه با نظم همه چیز را بی کم و کاست نوشته بودیبهترین من حسابدار من قوی من پدر با درایت من ، خيالت راحت باشد وظیفه ام را تمام کمال انجام دادمخيالت راحت باشد حقی نا حق نشدخيالت راحت باشدراسی با
ای که گفتم بی تو میمیرم سلام آورده ام باورش سخت است اما من دوام آورده ام بام اهواز است و من تنها بیادت دلخوشم نیستی قدر دوتامان چای و شام آورده ام می نشینم با خيالت بزم بر پا میکنم من که اهلش نیستم بهر تو جام آورده ام عشق با طعم حیا یعنی که در دیدارها "دوستت دا." را همیشه ناتمام آورده ام بنده ی حق ناشناسم بس که در درگاه حق جای هر ذکر و دعایی از تو نام آورده ام هیچ صیدی مثل من در حسرت صیاد نیست دانه هایم را خودم تا پای دام آورده ام ای خيالت خالق شعر
چی بگم ؟ بازم منم و این صندوقچه عتیقه های مجازی و امیدوارم هیچ وقت بسته نشه و خاطراتمو ازم نگیره. بهار فصل عاشقی و سرسپردگی بود.‌ اوایل تابستون دلتنگی و اواخر تابستون تصمیم ِ سخت جدایی . جدا بودن برای همیشه داشتن . تازه میخواستم بخوابم که گفتم با خودم بیام‌بنویسم و بعدش بخوابم. وقتی نداریش و باشه خيالت یه جور راحته. وقتی نداریش و بره سفر. خيالت یه جور دیگه ناراحته! درهرصورت نداریش ! اینو قلبم نمیفهمه.
برون نمی رود از دل خیال خام وصالتاگر چه رفته وصالت ولی خوشم به خيالت شبیه معجزه هستی پر از سوال و معماهنوز مانده به ذهنم جواب خیل سوالت به پشت شهر تو مانده نزاع ماهی و دریادرون شهر تو یک کس نمی رسد به کمالت شبی که با تو نشستم شروع زندگی ام شدشروع تازه ی شعرم ، سرودن از خط و خالت ببین که منتظرم باز دوباره مست تو باشمعزیز بتکده باشی نگاه من به جمالت اگر چه چیده ای از باغ ما فراوان سیببگو ز باغ تو چینم کمی ز سیب حلالت وصال شهر تو باشم کنار خلوت ب
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردمچو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردمچرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در توبه خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردمخيالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو ترمن اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردمفشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری رازحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردمفرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر توسرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردمصفائی بود دیشب با خيالت خلوت ما راولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردمم
می‌گویند هرکسی نیمه ای گم شده داردتـو اما مرد مـنتمام گمشدۀ منیو مـن یک هیچ ناتمام کـه باتو هست می‌شوماین هیچ ناتمام عاشقانه تورا دوست داردای مرد دوست داشتنی دنیای نه امتولدت مبارک آقایی مـنبدون تو شبا همش خرابه حالممگه من جز تو کیو دارمگره افتاده به کارم کجاییتو و اون چشمات مشکل گشاییندوست دارم دور بشم از همه همین که تو باشی بسمهمن و تو یه قایق وسطه یه دریا که آروم که آروم هرشبشعشق یعمی چشمای خسته عشق یعنی گرمای دستتعشق یعنی خوب و بدش
حال از تو نویسماز تو كه آرامِ جانیاز تویی كه همیشهغافل نیستم، تو دانیقلبم تپد دما دمزِ عشقُ از خيالتهر دم گیرد بهانهچه گویمش، نالان استتنگ است دلم تو خود ببینخواهد تو را، هر دم ببینای گل من، تو نرگسمهستی عشقم همیشگیبیاُ باش تو نازنینفقط تو هستی زندگیمشیرینِ من تو نرگسمباورم كن تو عشقِ مندستت را به من بدهتا ما شویم، ای هستی امنویسنده: فرهاد برای نرگسم
همه ما از این آدم ها در زندگیمان داریم آدمهایی كه الكی و تكراری حالتان را می‌پرسند كه آخرِ تلفن آدرس فلان جا و تلفن فلان دوست را می‌گیرند و خلاصه دلیل الو گفتنشان خودِ خودت نیستی هم هستند!! اما من عاشق آنهایی هستم كه شاید ماهی یكبار اسمشان روی موبایلت می افتد!! اما وقتی اسمش را روی صفحه تلفنت می‌بینی ، خيالت از زندگی جمع می شود آنهایی كه عمقشان با تو معلوم است!! آنهایی كه قرار نیست بابتِ احوال نپرسیدن‌ها سوال پیچت كنند ، آنهایی كه وقتی بع
نمی دونم یه روزی به اینجا سر می زنی یا این نوشته ها رو هرگز نمی خونی . این بستگی به عمق ِ احساس و محبتی داره که به من داری . من به یادت می نویسم ، نمی تونم جلوی ذهنم رو بگیرم .درسته  تو نیستی ، اما خيالت با من ِ خيالت  و رویای تو مال ِ من ِ بدون رویایِ تو ،زندگی قابل تحمل نیست . می خوام با یاد ِ تو تا آخرین لحظه ی حیاتم زندگی کنم چون با  عشقی که بعد از آشناییت، در وجودم متولد شد ، نگاهم به زندگی تغییر کرد. این عشق مال منِ ، هیچکس ن
 دانلود رمان جدید و زیبای  خيالت رفتنی نیست به قلم فاطمه نوع فایل : PDFقیمت خرید : 12000 تومانبرای خرید بر روی لینک زیر کلیک کنید.بعد از پرداخت فایل بصورت اتوماتیک شروع به بارگیری خواهد کرد. جهت خرید کلیک کنید
به نام خدای عشق گله دارم از ثانیه ها!! این ثانیه ها ، کنار تو هستم، می تازند و کافی است دور از تو باشم، انگار مرده اند!!مگر می گذرند؟!!  کنارم باش!!خودت، خاطرت و خيالت کنارم بمان، همیشه بمان، هر لحظه، هر ثانیه!!خودت، خاطرت و خيالت، شمار نفس های مرا آرام می کنند.راستش را بخواهی قلب من در همان لحظه های اولین دیدار تو جا مانده است!!یادآوری آن ثانیه های قشنگ، قلبم را جلا می دهد.اصلا اشتیاق تکرار هر روزه ی آن ثانیه ها، اوج شادمانی ام را رقم می زند!باش، ک
مه آلودِ جنگل!بوی درختان خیس!برگهای خفته بر عرصه ی زمین!هوای صبحدمان که از عطر تو لبریز است؛وچشمهای نخفته ی من از شبهای راز آلود پریشانیپکرگون شده از غفلت یک عمر تنهاییو فقط عطر توست که ابر های زمخت راباروَر میسازدولرزش شانه های من را که تکیه گاهی نیست جز در خيالت.
 
هر چقد قهرت طولانی میشه من راحتترم به کارام میرسم.بیشتر وقت دارم فیلم ببینم خواستم بدونی عین خیالمم نیست مخاطب این پست اینجا نمیاد که بخونه.خيالت راحت پ.ن: خواستن همیشه توانستن نیست.من تورو خواستم، تونستم؟؟!!!
در رَهِ عشق از تو بتی ساختم
خام و جوان بودم و میتاختم
 
هر شبم اندوه به دل تا سحر
جز به خیال تو نپرداختم
 
غم پیِ آن بود براندازدم
تیغ خيالت به تنش آختم
 
بر همه کس دیده فرو بسته ام
بسکه به تعریف تو پرداختم
 
برق نگاهت به دلم زد شرر
کاش دو چشمان تو بشناختم
 
رفت برون جان زِ تنم آن زمان
دل به غزالی وطنی باختم
 
گرچه شدم در رَهِ چشمت هلاک
شعله به جان و دلت انداختم
 
#یاسررشیدپور
ربای شاهی مالکی خدایی            افتاده ام  به درت هم  چون گدایی بده از خوان سخاوتت              از آن دستان پر ز رحمتت هرچند من مسکینمو غریبم.       هرچند تو دارایی و من ندارم هرچند خوانم بیشتر شود امیدم      امیدمن توی رب سخی امیدمغفور اندر ملال افتاده در خيالت    غفور توی لا اله الاالله جلالت  
دلم گیر است و تو درگیرمنم دربند و تو درگیردلم عاشقی می خواهد كنارتدلم خنده می خواهد از ته دلتو انگار یادت رفته من برای خندیدت ترا كم دارم  تو انگار یادت رفته من برای دویدن ترا می خواهمتو انگار یادتم رفته برای نفس كشیدنم تو باید باشیتو انگار یادت رفته روزهای بارانی ترا می خواهم كنارمتو انگار یادت رفته میان برف دستم به دستت چه محتاج استتو انگار یادتم رفته میان این همه ناآرامی تو آرام دل ماییتو انگار یادت رفته هم صدایی با شعرهای عاشقانهتو انگ
هنای ک چاوه‌یلد وه‌لیم گردیخوه‌د نه‌زانستیچه‌‌وه‌پیم کردیوه‌لام قه‌ی نیه‌کیبی خیالد بوومبچوو شوون به‌خت و ئقبال خوه‌دئه‌گه‌ر چ جاری هه دووسد دیرموه‌لی ت دیتر ئرای م مردی  وقتی که چشمانت را از من گرفتیخودت ندانستی چه بلایی بر سر من آوردیاما اشکالی نداردبی خيالت میشومبرو به دنبال آرزوهایتاگر چه هنوز هم دوستت دارمولی تو دیگر برای من مرده‌ای 
تو مرا آزردی.که خودم کوچ کنم از شهرتتو خيالت راحت!میروم از قلبتمیشوم دورترین خاطره در شبهایت تو به من میخندی !و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی.برنمی گردم ، نه !!!!!میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد.عشق زیباست و حرمت دارد.
تو ک میدانی باید در سختی ها مقاوم باشی، چرا ناامید میشوی؟! تو ک میدانی روزهای سخت نمی مانند چرا باز هم نگران و نا آرامی؟!. تو ک بهتر از من میدانی.، پس چرا باز هم؟! میدانم ک میدانی، اما دیگر ولی و اگر ندارد! آرام و استوار ادامه بده ذهن زیبایت،زندگی را زیبا خواهد کرد؛ آنگاه تو میان خوشبختی غرق خواهی شد، آنقدر ک هیچکس نتواند نجاتت دهد.! خيالت راهت، من هم میدانم، تو هم میدانی، بی اما و اگر؛ خدا همیشه هست
بمجنون کسی گفت ای نیک پی چه بودن که دیگر نیایی بحی؟ مگر در سرت شور لیلی نماند. خيالت دگر گشت ومیلی نماند چو بشنید بیچاره.بگریست. که ای خواجه دستم به دامن بدار مرا خود دلی درد مند است ریش. . تو نیزم نمک بر جراحت مریش. نه دوری دلیل صبوری بود. که بسیار دوری ضروری بود بگفت ای وفادارانه خوی. پیامی که داری به لیلی بگوی بگفتا مبر نام من پیش دوست. که حیفیست نام من آنجا اوست
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شدهفکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده.اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنمباور نمیکنم اینک بی توامکاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیریکاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینیتا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم.کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنمدر حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقان
باز باید با خيالت، شعر زنم ، شیدا شوم باز باید از لابلای خاطراتت ، پیدا شوم خام نیستم ، پخته ام در عشق ، شاید هم سوخته . هر چه آمد از تو آمد . کاین چنین سودا شوم ابرِ چشانم شده ، آن دعوتت ، آن دعوتت . خواهمت قربان شوم ، از عطرِ زلف ، کو ؟ تا شوم یاد باد ، فصلِ غرورِ من ، از آن با تو شدن آید آیا شعر بگویم ؟ مستِ آن آوا شوم ؟ گوش سپارم بر نوایت ، بال گیرم در هوایت شکرِ درگاهِ خدایت . وای اگر تنها شوم .
عجیبه اون نگاهِ تو یه جوری مثل چنگیزه دلم رو تیر اون پلکات به هم هی داره می ریزه یه جوری استخونامو شکسته درد این دوری به پات افتادمو اما هنوزم سخت مغروری دلم هر راهو می دیده یه جوری امتحان کرده که یه لحظه نگاهِ تو به سمتم باز برگرده خيالت نیس می خوامت منو اصلا نمی بینی حسودی می کنم وقتی کنارِ هر که می شینی یه جوری عاشقم کردی شبا تا صُبح بیدارم منو فکر و خیالِ تو همیشهِ کُنج دیوارم #سهراب_عرب_زاده
عجیبه اون نگاهِ تو یه جوری مثل چنگیزه دلم رو تیر اون پلکات به هم هی داره می ریزه یه جوری استخونامو شکسته درد این دوری به پات افتادمو اما هنوزم سخت مغروری دلم هر راهو می دیده یه جوری امتحان کرده که یه لحظه نگاهِ تو به سمتم باز برگرده خيالت نیس می خوامت منو اصلا نمی بینی حسودی می کنم وقتی کنارِ هر که می شینی یه جوری عاشقم کردی شبا تا صُبح بیدارم منو فکر و خیالِ تو همیشهِ کُنج دیوارم #سهراب_عرب_زاده
خوابی عمیق در پس چشمانی خسته مرا فرا گرفته است قصد بیداری ندارم ترس از باور مرگ مرا می کشد گاهی همه چیز دست در دست هم می دهند تا تو را نزدیک کنند به چیزی که تمام ذهنت را درگیر خود کرده و تو تمام خيالت را از آن پَرتــ مثل همین کتابی که به دستـم رسیـده ، بالای سـرم نشستـه و با صـدای چِـکـ چِــکـ خـود سـعی در بیـداری ام دارد نمـی دانـم بیـدار شـده ام یا هنـوز خوابـم!! گوش کن چگونـه صدای خود را بـر سرش انداخته و ملاحظه هیـچ کس را نمـی کند

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

دکتر علی قدردان قراملکی