نمایندگی رسمی ایزوگام دلیجان در شمشيري،فروش ایزوگام دلیجان بدون واسطه مستقیم از کارخانه در شمشيرينصب انواع ایزوگام درجه یک دلیجان در سعدآباد با اکیپ کاملآ مجرب و حرفه ای کاری در شمشيري با ضمانت و بیمه ۱۰ سالهقیر گونی تک لایه و دولایه با قیر پالایشگاهی ۶۰*۷۰ در شمشيري،قیرگونی دیواره ها سرویس ها پشت بام به شرط اب بندی در شمشيريآسفالت کوچه خیابان و محوطه،با زیرسازی در شمشيري،دستگاه های سبک و سنگین ،غلطک سنگین و سبک،و به صورت دستی در شمشيري
نمایندگی رسمی ایزوگام دلیجان در شمشيري،فروش ایزوگام دلیجان بدون واسطه مستقیم از کارخانه در شمشيرينصب انواع ایزوگام درجه یک دلیجان در سعدآباد با اکیپ کاملآ مجرب و حرفه ای کاری در شمشيري با ضمانت و بیمه ۱۰ سالهقیر گونی تک لایه و دولایه با قیر پالایشگاهی ۶۰*۷۰ در شمشيري،قیرگونی دیواره ها سرویس ها پشت بام به شرط اب بندی در شمشيريآسفالت کوچه خیابان و محوطه،با زیرسازی در شمشيري،دستگاه های سبک و سنگین ،غلطک سنگین و سبک،و به صورت دستی در شمشيري
هزار کاکلیِ شاد در چشمانِ توست هزار قناری خاموش در گلوي من عشق را ای کاش زبانِ سخن بود آنکه میگوید دوستات میدارم دلِ اندهگینِ شبیست که مهتابش را میجوید ای کاش عشق را زبانِ سخن بود هزار آفتابِ خندان در خرامِ توست هزار ستارهی گریان در تمنای من عشق را ای کاش زبانِ سخن بود + شاملوی عزیز
ای آنکه در گلوي تو شوق شراب نیستدرد تو آنچنان که نوشتند آب نیستتغییر نسبت عطش بی حساب توبا اشکهای مرثیه خوان بی حساب نیستچندی ست مثل حُرّ به دو راهی رسیده اماما مرا جسارت آن انتخاب نیستمن با جهاد اکبر تو همدلم ولیدر عیش لذتی ست که در انقلاب نیستهر پنجه که علم بکشد نیست ماه قومهر ذره ای که نور دهد آفتاب نیستمن در به در ذلیل امان نامه ام ولیعباس تو به فکر حساب و کتاب نیستبر شاعرت ببخش اگر این سروده نیزچون روضه های رایج پر آب و تاب نیستشعر از غل
میعادگاهِ ذبحِ اسماعیل،نمادِ دنیایِ داشته های ابراهیم استاسماعیل، برای او که خلیل الرحمن است نه وسعت نام و نشان است و نه هیاهویِ نسلی برای بردن نامش و نه آغوشی گرما بخش اجاقِ درونش ،که بندِ دلش را بلرزاند نبودنش اسماعیل، افقِ آرمانهای ابراهیم است،عشقی فراسوی آسمان و زمین ،آیینه ای است خدانما و ابراهیم قلبش را می سپارد به خدا،به نامتناهیِ مهربانتیغِ خدا گلوي هیچ اسماعیلی را نمی دَرَددرون من،درون تو،درون ماها اسماعیلی به وسعت زمزم در
حالم که نمیپرسی از من زچه دلگیریشاید زمن رسوا دلخور شدی و سیریچون مرغ قفس تنها میخوانم و مینالمماندم که بیایی تو بر دست کمانگیریاز شومی تقدیرم چون لعبت دلگیرمبر سینه تاریکم هردم بزنی تیریآن رهگذر مغرور فارغ ز معایب بود؟؟؟اورا به حرم خواندی بر من زده شمشيريتو عاقل و فرزانه او آتش کاشانهمن کلبه ویرانه دیوانه زنجیریدیوانه زنجیری.
حسن خلق حضرت علی (ع) اخلاق نیکوی او زبانزد مردمان است.تا آنجا که دشمنانش که نتوانستهاند بر او خردهای بگیرند، این صفت را عیبی برای آن حضرت برشمرده اند. یاران وی در این باره گفتهاند: او همچون یکی از ما و در میان ما میزیست.نرم خو، و بسیار متواضع و آسانگیر بود و با این وجود ما در برابر او مانند اسیری بودیم که دستهایش بسته و بر بالای سرش شمشيري گرفته بودند و از هیبت او هراس داشتیم. گذشت امیرالمومنین علی (ع) در بردباری و گذشت، علی از همه مردمان
بهت قول میدم نبینی منو ، بهت قول میدم سراغت نیامبهت قول میدم عزیز دلم که چشمت نیفته دیگه توو چشامکه انقدر اشکام عذابت نده ، دیگه قسمته روزگارت نشمبهت قول میدم نمونم برم ، که یک لحظه هم بی قرارت نشمیه بارم نیارم دیگه اسمتو ، با این بغضی که توو گلوي منهقراره که خوشبخت باشی برو ، بهت قول میدم دلم نشکنهبذار نامه هاتو بهت پس بدم که فکرت نمونه دیگه پیشِ منکه با نامه هات خاطراتت رو هم ، بسوزونیشون تووی آتیش منبه چشمای من اعتنایی نکن ، به آهی که تووی
باربری شهرک غرب | باربری قلهک | باربری پاسداران | باربری تهرانسر باربری نظام آباد | باربری کرمان | باربری شمشيري | باربری گاندی باربری هاشمی | باربری دکتر هوشیار | باربری یوسف آباد | باربری طرشت مشاوره با مشاورین مجرب باربری کاج در صورت تمایل می توانید از خدمات مشاوره باربری کاج بهره مند شوید. باربری کاج در تمام مناطق تهران شعبه فعال باربری دارد و 24 ساعته آماده ی پاسخگویی به سوالات باربری و اسباب کشی شما عزیزان می باشد.
کجای این ترانه کبودم که این بغض گس لعنتی دست از گلوي خسته ام بر نمیداره؟ از چی بگم برات.؟ از تلویزیون رنگی و ویدیو؟ یا مادر هرگز نداشته؟ از ایرجوردن و لدرلی؟ یا دنیایی که بدون پدر شناختم؟ از چی برات بگه گرگ؟ از کجای این مرثیه نداری!؟ از کجا.؟ پ.ن:نشتی تو عمیقه و. تقصیر خودتم نیست.
مولای من سلام . روزگاری غریبی است جناب ِجان. از میان تلّ صورتهای ماسک زده و ماسک نزده، لبخند را نایاب چون طلا در میان انبوه ریگ باید جستجو کرد. حالا همه در ویران شدگی این سرزمین متفق القول هستند و اختلاف در ویرانگر است. این سو میگویند آن سو مقصر است و آن سو میگویند این سو. مانند اعراب جاهلیت که طایفه ای کمر به قتل نبی بسته بودند تا هر مرد از هر طایفه شمشيري بزند و معلوم نباشد که خون گردن کیست؛ از بس این تن ِوطن زخم دارد که معلوم نیست کدام شمش
وقتی تنهاییبه همهچیز و همهکس پناه میبریپخش میشویدر کوچه و خیابانبه جاهایی میروی که نباید برویبه آدمهایی سلام میکنی که نباید.مجبوب من!بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش!از کافههای دود و نیشخنداز گلوي شبهااز گل و لای روزهامن پراکنده شدهامبیا مرا جمع کن از کوچه و خیابانبیا مرا جمع کن از دیگران!رسول یونان
در هیاهوی واژهها در هیاهوی حروف انتزاع در هیاهوی اشکهای بیقطره در هیاهوی نزاعی که بی فریاد بی گرهای بر مشت شهر زنجیر سکوت بسته بود بر گلوي شب سپیده دمید صبح با ترس گلولهای رسید در هیاهوی حروف انتزاع ماند یک لکهی خون به تن شهر بی صدا
دخـتر نازار حسـی رقیه سه سـاله بیه گرفتار حسـی رقیه سه سـاله مه دل پریشون غم او ماه ری تو بیمه یتیم نازار کرده ای نازتر دِ تو نیمه هستـیم وِ سیقه دختری که کُل زنه ایمه عزیز دربار حسـی رقیه سه سـاله خاطر محزون تو تـش زیه وِ مینه جونم هم تـش زیه سر تا وِ پا هم مغز استخونم ای شیرین و نازپرورم عزیز هون و مونم دلبر و دلدار حسـی رقیه سه سـاله کاش رولکم چـی تاو جو هی آز دس و پات بیم کاش نمیمردم رولکم سایم بی یُ وِ پات بیم کاش چـی ابوالفضل جوو شمشيري وِ ن
سال پنجم هجرت به شهادت تاریخ، سختترین و دشوارترین لحظات زندگی مؤمنین در طول حیات نبی مکرم اسلام (ص) بود. مسلمانان در شهر مدینه با هفت قبیله اطراف آن مراودات اقتصادی داشتند. در این شرایط، فتنهی ابوسفیان، محاصرهی اقتصادی بود؛ تصمیم گرفت پایش را روی گلوي مسلمین بگذارد و بفشرد.
همه میگن شب قدر شب معراجه شبیه که فرشته ها میان رو زمین یا شایدم آدما میرن تو آسمون
می گن هر چی از خدا بخوای شنیده میشه میگن همه توجه کاینات به سمتته
اما امسال درست در اولین شب قدر درست در نیمه شب همون موقع که نشستم تا تو رو از خدا بخوام
گلوي عشق من بریده شد
همه ی ارتباطمو با تو از دست دادم . شونه هام و پشتم از تو خالی شد و گمت کردم
میدونی هر چه کرد نشد بفهمم به کدوم دلیل بندهای عاطفیمون بریده شد و دیگه حست نکردم!
انگار رفتی پشت دیو
از آدمایی که محبتشون فقط تو کلامشونه بدم میاد!یه جووووری دور شوهرمو میگیرن و میگن این عزیزترین بچهمونه، یه جوووری میگه من نون میپختم که بچههام نخوان تو صف وایسن. د آخه مادر نمونه، تو که از بچگی بچههاتو فرستادی سر کار، تو که الان بیخ گلوي بچههات و زن و بچههاشون نشستی، تو که حاضر نیستی از رفاهت بزنی و بری تو یه شهر کوچیکتر خونه اجاره کنی که فشار نیاد به بچههات. تو رو به هر کی میپرستی دیگه قربون صدقه من و شوهرم نرو!!!!
از چه خوب است بنویسیم که راحت شویم کدام حرف است که بار دوش مان شده است و در گلوي مان بغض شده است آخر ته دل مان چه است که اینگونه ما را بر باد فنا داده است از چه چیزی هراس داریم از چه چیزی در فراریم از کی میگریزیم چرا حال خوب سراغ مان نمیایدچرا ما نمیتوانیم خوب باشیم این فکر ها تا کی ما را از درون میخورد مگر چه وقت میفهمیم که ما برای هیچ کسی مهم نیستیم مردم به اندازه ی سردردی شان نیز به ما فکر نمیکنند ممکن است این همه را بفهمیم و دست از آزار
دنیا مقابل چشمم بی رنگ می شود وقتی که دلم برای تو تنگ می شود از یک طرف نمی شود تو را ببینم و از یک طرف بین من و دل جنگ می شود بغضی گلوي مرا چنگ می زند،عجیب بغضی که رفته رفته مثل سنگ می شود باور نمی کنی ولی دردِ ندیدنت در سینه ام مثل زخم پلنگ می شود دیگر به من هیچ صدایی شبیه تو نیست بی تو به من هرصدا بدآهنگ می شود حتی دقیقه های ساعتِ خانه ی ما باور بکن نمی رود و لنگ می شود با اینهمه، سخت است بگویم برای تو وقتی که دلم برای تو تنگ می شود #سعید_غمخوار
چه بر سر تو آمده ؟و بر گلوي این دیار !چون ، استخوان تیز درد بریده نای و حنجره.گرفته حال پنجره .در این دیار، که دیو شب به روزهای روشنم ،به سایه میزند لگد.چه سهمگین شده زمین !و رنگ آسمان و عشق ،پریده از تب بلابهار تلخ و ناگوار ،ستاره پر ز انتظارهوا بد است و دل میان این هوا ،بسان ابرهای تیره ای که بسته چشم های ماه ،خسته ایم .چه سینه ها که تنگ شد !چه لحظه ها که سخت شد !بگو :کدام زندگی؟ بگو کدام دلخوشی؟که ما بهانه ای کنم تحملی!برای حجم خستگی .دلم گرفت
مدتی پیش یاد داشت تاریخی تحت عنوان شمشیر جناب ملا حسین * را در تارنمای معظم "نقطه نظر" زیارت نمودم که احمد بشیری تجدید روایت شجاعت و بسالت زندانیان و شهدای بهائی اول انقلاب را در خود داشت و ذکر شمشيري در آن شده بود که بسیاری از زندانیان و شهدای بهائی در سالهای تاریک دهه شصت با آن شمشیر شکنجه و آزار می شدند. در خاطرات بسیاری از زندانیان بهائی آن دوره ذکر این شمشیر و شکنجههای وارد از آن بچشم میخورد۰ برای نمونه جناب رمضانعلی عموئی د
گفت دانایی که گرگی خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر! لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب، ما بین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوي گرگ خویش وی بسا زور آفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگ خود اسیر هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می شود انسان پاک و آن که از گرگش خورَد هر دم شکست گرچه انسان می نماید، گرگ هست! و آن که با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند در جوان
اخبار مردم و سرزمین بختیاری را که هر روز در ذهنمان مرور می کنیم سال ها شکست و اندوه و در جا زدن جلوی چشمانمان رژه می روند. تمام مطبوعات و صفحات مجازی که خبرهای مردم بختیاری را پوشش می دهند پر شده است از بیماری ،تصادف، مرگ، محرومیت، بیکاری، حاشیه نشینی و هزاران دردی که گلوي بختیاری را می فشارد.چند ماهنامه هم که درباره ی تاریخ و فرهنگ بختیاری فعالیت دارند در دوران مشروطه و قاجار جای مانده اند و همچنان در جا می زنند.
مجالی گر بیفتد دستمان در،گاه تنهایی در آغوش تو خواهم خفت، اگر آغوش بگشایی جهانی جزوهِ غم داد به دست آرزو هایم تو استادم شو ،درس شادمانی ده بشیدایی گلوي شعرهایم را به حس تازه ای تر کن به حس تازه ای غیر از فراق و ناشکیبایی من از مِهر تو مرتاضم ،بجز باتو نمی سازم نه در بند تنی بودم ،نه پابند تمنایی خیال زلف شبگونت ،شرر انداخت بر روزم سحر هم سوختم از تب به بیماری رویایی دل از غم قیرگون است و شراب نغمه ای خواهم گذارم بر لب حسرت به قصد باده پیمایی بن
خراسان نوشت : جوان 31 ساله شیشه ای که به اتهام قتل بی رحمانه همسرش توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده و با تدبیر پلیس با خوابیدن درون یک تابوت از دست خانواده مقتول فراری داده شده سرگذشت خود را بازگو کرد.
ای خدا 16 روز مانده تا غدیر . آه ای خدا 10 هزار سال است ( از زمان حضرت ادم ع تا هم اینک ) عید نداریم ترحم کن . ببخشا . بگذر . تو که دیدی پهلوی زهرا شکسته شد تو که دیدی جگر حسن پاره پاره شد تو که دیدی سر حسین بریده شد تو که دیدی دل زینب خون شد تو که دیدی دست عباس بریده شد تو که دیدی بدن علی اکبر قطعه قطعه شد تو که دیدی گلوي علی اصغر پاره شد . بازم طاقت داری بگم خدا میگم . ببین تمام وجود مهدی پر از درد و غم است .
تعمیر و تعویض شترگلو که لوله ای خمیده به صورت U» یا این که S» میباشد که در ذیل سینک ظرفشویی ، سنگ دستشویی، روشویی و هر لوله ای که به چاه فاضلاب متصل گردد قرار میگیرد و وظیفه اساسی آن دوری از خروج بوی بد چاه به خارج میباشد مردم به نادرست به آن سیفون» می گویند که صحیح آن شترگلو» میباشد که انگیزه این نامگذاری هم این میباشد که این وسیله به گردن و گلوي شتر شباهت دارد و تعمیر و تعویض شترگلو مهم خواهد بود.
این اشکِ چشمِ مرثیهبارانِ ابرهاست باران، چکیدهی غم پنهان ابرهاست این ناگهان شکستن بغض گلوي رعد برقی از آتشی است که در جان ابرهاست بر تنگدل تمام جهان تنگ میشود سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست هرکآسمانتر است، غمش بیکرانتر است دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست ای زیستن! مساوی خود را گریستن این اشکها به پای تو تاوان ابرهاست درد آن زمان که هستی بربادرفته است جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟ گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد حالم شب
محله امامزاده عبدالله (ع) یکی از محلات قدیمی تهران است که دارای قدمت تاریخی بوده و اکنون در شهرداری منطقه 9 و در جنوب تهران قرار دارد. منطقه امامزاده عبدالله در محدودۀ میدان هرمزان، خیابان هرمزان، خیابان قزوین و سه راه آذری واقع شده است. ایستگاه مترو بریانک نزدیکترین ایستگاه به این محله بوده و پایانۀ شمشيري، مختص خطوط تاکسی به نقاط مختلف تهران میباشد. چندین خط اتوبوس نیز به حمل و نقل شهروندان و ساکنان این منطقه مشغول هستند.برای اجاره آپا
آب ویژگی عجیبی داره. اگه تشنه باشی و مقاومت کنی، تشنه تر و تشنه تر میشی و وقتی یه جرعه آب مینوشی، دوست داری بازم بنوشی و در لحظه اول، اصلا انگار هیچ وقت سیراب نخواهی شد.و وقتی بیش از حد آب مینوشی، آب رو در گلوي خودت احساس میکنی، باز هم دوست داری بنوشی ولی اون موقع دیگه مقاومت کردن راحت تره.سعی کردم با این مثال، تحلیلی رو در رابطه با هیجاناتی که پا به بعضی افراد میده در ادامه نوشته داشته باشم.
درباره این سایت