نتایج جستجو برای عبارت :

علی ان شیر خدا شاه عرب الفتی داشت با این دل شب

واژانه  "مسیر عاشقی"سنگر ها        خالیچشم ها        بارانیدل ها            غمگین      کودکان بی دفاع       بارش اشک ها       یاد سردار دلها                            صلابت جبهه ها             تداعی رزم ها            پیروزی مقاومت        لبخند لاله ها.سمیرا الفتي
گر هر سخن از رنگ رهایی می داشتبر قامت هر قلم ردایی می داشتآسوده بودی خلق ز تعبیر سخن آنگه دل هر کسی صفایی می داشتاز گفتن و بشنیدن هر یک سخنیدلهای جهان لطف و ضیایی می داشتمجبور نبودی به سخن توضیحیآسوده ز هر  فکر  جدایی می داشتیاران همه یکرنگ بودند وخوش دلمحراب عبادت چه صفایی می داشت1398.10.02  08:17  "یسار"
به کفر سرخ لبت اعتقاد باید داشت به چشم سارقِ تو اعتماد باید داشت فدای چشم سیاهت برقص قوی سپید! برای درک تو در خود تضاد باید داشت برای جلب نگاهت، برای جذب دلت دلی شکسته ولی روی شاد باید داشت کم است یک نمه مستی، سیاه‌مستم کن هوای سوخته ها را زیاد باید داشت! مرید حضرت عشقم که در جهان سقوط برای بال کشیدن مراد باید داشت. # _نگاه نازکنانت غزلترین غزل است برای خواندن شعرت سواد. لازم نیست_ #مهدی_حسینی #غزل #مجموعه_سوم mosaffer_poem@
بیا تا ا وری یرد، بوم ورت
آب و هوایی داره ای وری یرد که نپرس
کوچه باغاش نمنی، چه شور وحالی داشت
مین پیچ وا پیچ ای باغا نژواهای قشنگی داشت
ای درختا سر زین ده مین هم
برگ ترشک وا گلا قاتی هم
جوی اویی، که آ باغا در میاما
و صداش چه آرامشی داشت
او اقاقی که سر کوچمو بی
او درخت گلاوی که بهار خویش عروسی بی
گلای محمدی که ا پرچن مزا در
مین جاده تا برسی اشيرنو
راس راسی عالمی داشت
کوه زاکرس وا همه عظمتش
ده جلوت هیبتی داشت
اویه یخی که ازش مجوشش و در میاماخوردنی
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت آن که باور داشت روزی میرسد بیچاره بود آن که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت دشت باور داشت گرگی در میان گله بود گله باور داشت اما من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود آن یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشت یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت یک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت نقشه ها که او داشت در پندار خود شیطان نداشت هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز رعی
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت , آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت , آن که باور داشت روزی میرسد بیچاره بود آن که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت , آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت , دشت باور داشت گرگی در میان گله بود گله باور داشت اما من نمید ا نم چرا باور سگ چوپان نداشت یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود آن یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشت یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداش
دیر آمدم دیر آمدم در داشت می‌سوختهیئت میان وای مادر داشت می‌سوختدیوار دم می‌داد، در بر سینه می‌زدمحراب می‌نالید، منبر داشت می‌سوختجانکاه قرآنی که زیر دست و پا بودجانکاه‌تر آیات کوثر داشت می‌سوختآتش قیامت کرد، هیئت کربلا شدباغ خدا یک بار دیگر داشت می‌سوختیاد حسین افتاده‌ام آن شب آب می‌خواستناصر که آب آورد سنگر داشت می‌سوختآمد صدای سوت، آب از دستش افتادعباس زخمی بود، اصغر داشت می‌سوختسربند یازهرا»ی محسن غرق خون بودسجاد از سجده
قبل از تو درگیر خودم بودم قلبم یه مشت رویای درهم داشت پاییز و برگ و نم‌نم باروناين لعنتی عطر تو رو کم داشت!  اين لعنتی عطر تو رو کم داشت تا جور تلخی مبتلا باشه دیوونگی خوبه به شرطی که سالت شروع ماجرا باشه! 
تن‌های داخل سطر تنانه بود دلواپسی غمِ عاشقانه بود ی شدن تنانگی شاعرانه بود در شعرها معاشقه با زن ادامه داشت دنبال شعر و فرمِ جدید و نو آوری دنبال عاشقانه‌ترین خاک بر سری با غم همیشه بستن عهد برادری اين جا همیشه فعل نوشتن ادامه داشت بی‌هیچ در اراده‌ی خلق اثر شدن حسی شبیه یک خفقان بیش‌تر شدن در شعر خواستار تن صد نفر شدن خوابیدن خیال سترون ادامه داشت سیگار و سرفه در وسط خوردن شراب بد حالی و کشیدنِ از هیچ خود عذاب حسِ نیاز تلخ به‌ت
میگن موقعی که حضرت موسی داشت سمت کوه طور میرفت به ذهنش خطور کرد که نعوذبالله اگه خداوند هم خدایی داشت چطور عبادتش میکرد؟؟ ( حضرت موسی به وحدانیت خداوند ایمان داشت اين سوالی که به ذهنش خطور کرد به خاطر اين بود که میخواست بفهمه عبادت درست و لایق خداوند چجوریه) اين سوال ذهنش رو درگیر کرده بود ولی شرم داشت از خداوند بپرسه. تا اينکه خداوند به موسی امر کرد سوالتو بپرس . موسی شرم کرد و چیزی نگفت، بازهم وحی رسید که بپرس، موسی پرسید.
*** طرفه حالی ست که در راه سبکبارتر است هرکه دل بیشتر از عالم فانی برداشت تنهای قمی *** مستان عشق تن به نصیحت نمی دهند از خویش رفته را عبث از پی صدا مزن تاثیری تبریزی *** ما را به مهربانی صیاد الفتي ست ورنه به نیم ناله نفس میتوان شکست درکی قمی *** هرچه می آرد به کف، صرف حریفان میکند بزم دوران را سخاوت پیشه ای چون جام نیست اوجی نطنزی *** درین بازار بشکن قدر خود را که گیتی جنس ارزان می پسندد تنهای قمی *** از خجالت چون توانم سر برآورد از جنون؟ رفتی و در گردن
س علاقه زیادی به دفاع مقدس و شهدا داشت؟ همیشه می‌گفت کاش من آن دوران بودم و می‌توانستم کاری انجام بدهم. بعد هم که بحث مدافعان حرم پیش آمد، چنین احساسی را نسبت به شهدای اين جبهه داشت. درک زیادی از مقوله شهادت داشت و خیلی به آن فکر می‌کرد. می‌گفت کاش شهادت نصیب ما هم می‌شد. باید کاری کنیم تا شرمنده شهدا نشویم. در میان شهدا علاقه زیادی به شهید محسن حججی داشت. برادرتان متولد چه سالی بود، گویا از نسل‌های بعد از جنگ بودند؟ داوود فرزند اول خانواده
غیر از خدای خوب که پروانه افرید غیر از خدا که قصه و افسانه افرید در زیر گنبدی که کبود است رنگ ان غیر از خدای خوب نبود از کسی نشان یک ده که شاد بود وافسانه داشت بود ان مرد بود سرو بزرگی که کاشت بود زن بود با تنور براهش که گرم بود گلبافت های حاصل دستش چه نرم بود یک ده کنار نهر بزرگ و پر اب بود ان روزها شبیه خیالی و خواب بود با کودکان شاد و غم هفت سنگشان بازی به رسم شيرو خط و شور و شنگشان یادش بخیر ده گله ای روبه راه داشت هم شيرتازه هم نخ و پشم کلاه داش
هر هفته پنجشنبه ها به آنجا میرفتیم. حال و هوایش با همه جا فرق داشت. در چوبی اش را که میکوبیدیم با آن صدای ظریف و لرزانش می گفت :: > حتی لحن صدایش هم با همیشه فرق می‌کرد. شعر را که می‌خواند ماهی گلی های کوچک. بزرگ توی حوض دلم لیز می‌خوردند. به او که نگاه می‌کرد داشت به چراغ نگاه می‌کرد. من هم نگاهم افتاد به چراغ. نور شعله هایش کمتر از همیشه بود. انگار داشت خاموش می‌شد. هر لحظه نور چراغ ضیف و ضیف تر می‌شد.
در زمان‌های‌ دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود. مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش‌های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت. روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب کرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد. قبل از ظهر به او خبر رسید که حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دکتر برود.
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیره ای در فرانسه خرید میکرد خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندق‌دار زنی بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود. صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت. اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و اين باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی شود! بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گ
می توان مدرسه ای شاد داشتمدرسه ای پر از عشق و امیدمدرسه ای که دانش آموزش با عشق و امید و با لبخند هر صبح بر می خیزد تا آن را شروع کندمی توان مدرسه ای داشت که معلمین آن را زغبت هر روز وارد آن می شوندمی توان جنب و جوش و خروش را در مدارسمان ببینیممی توانیم موج رقابت و پیشرفت را ، موج تحصیل علم را ، موج فراگیری هنر را و حتی موج تدریس عشق را در مدارسمان ببینیمآری. می توان  مدسه ای شاد داشت زمانی که چارچوبها حفظ شودمعلم در مقام معلم و دانش آموز نیز در
الآن دهه آخر مرداد ماه هست و ماریا دارد به ین فکر می کند که از حول و حوش خرداد کلی حرف برای نوشتن داشت.تو امتحانات حرف هایش بیشتر شد،تولد که برایش گرفتند خیلی بیشتر شد،خرداد داشت تمام می شد و حرف های ماریا باید تا قبل از رسیدن تیرماه ثبت میشد.نشد.وقت نشد. تیرماه حرف های خودش را داشت ولی باز هم نشد.تنبلی به ماریا غلبه کرد و نشد. الآن اگر ماریا بنویسد رنگ و بوی روز ها تغییر کرده است و فقط همین را برای گفتن دارد.
امروز وبلاگم شمع ۹ سالگی رو فوت میکنه و من شمع بیست و پنج سالگی رو.وبلاگم ده ساله میشه و من ۲۶ ساله.با تمام خاطرات اين ده سال و آن ۲۶ سال.بیست و پنج سالگی برای من یار داشت،انتخاب داشت،لباس سفید عروس داشت،عروس شدن داشت و من امسال تولدم را با حلقه ی ازدواجم جشن میگیرم‌‌زمان چیز عجیبیه. ممنون از تمام تبریک هاتون بابت عروسی و ببخشید که اين مدت وبلاگ خاک میخورد.روز بعد عروسی ما اينترنت قطع شد و بعد که از ماه عسل برگشتیم وارد یه پروسه سنگین کا
خاطرات خوب و بد زیاد داشتیم. اولین بار که با هم بودیم، خیلی جالب بود و آنموقع حواسم نبود. هم شرم زیاد داشت هم اشتیاق. یک لباس خوابی پوشید که سفید بود و کلی بادکنک رنگی داشت. داشت برای من می پوشید اما گفت نگاهم نکن! فکر می کردم نمی شود اين دو کنار هم بعد یاد او افتادم و یاد خودم و او. نمی دانم چطور نمی فهمیدم اين همه تفاوت و حتی تضاد بینمان را، تضاد بد نیست. تضاد ها چیز یاد من داده اند. الان چیزهایی دارم که از او و تضادهایش یاد گرفتم.  
علي دایی پس از جدایی پر سرو صدایی که از تیم سایپا داشت و با مصاحبه های تندی که عليه مدیریت سایپا انجام داد کارش را با تیم سایپا به پایان رساندعلي دایی با وجود اينکه اين فصل پیشنهاد هایی زیادی از تیم های مختلف داشت با هیچ تیمی به پای مذاکره نهایی نشت و در شروع لیگ برتر روی نیمکت هیچ تیمی نخواهد نشست.علي دایی بعد از سکوتی چند ماه ای که داشت با گفت گوی اختصاصی که با تلویزیون آنتن داشت و در آن مصاحبه به مسائل و صحبت های مهمی گفتگو کردعلي دایی بخشی ا
صبح روز بعد با صدای سرپرست خوابگاه که داشت میگفت کلاس امروز ورودی های 97 کنسل شده از خواب بیدارشدیم البته کلاس بعدظر سرجاش بود روال رفتن ما به کلاسایی که هنوز برامون تازگی داشت تا دو سه روزی ادامه داشت واما اون اتفاق بزرگ ورود حاجی مون ورود باشکوه سید اولاد پیغمبر که بدون شک تا الان به ما اثبات شده که جد بزرگوارشون اساسی باهاش مشکل داره منو پریسا از دانشگاه برگشتیم خوابگاه دوراتاقو که باز کردیم یهو یه نفر که روی تخت روبروی در اتاق و طبقه ب
سلام امید روشنی روزها و شب های بیقرار هستی نمیدانم شمارو به اسم سحاب خطاب دهم یا معجزه یا امید یا روشنائی همه ی اين اسم ها و استعاره ها برای وجود پاک شما کم است کسی که واقعا با حضورش با بودنش در اين کلبه ی حقیرانه باعث روشن شدن امید در قلب مرده ام شده ،، قلبی که برای همه عشق داشت محبت داشت مهربانی داشت ولی ب یکباره شکست واضح تر بگم اونو شدن و پر و بالش گرفتن کاش نام و نشانی از شما داشتم خیلی حرفها تو سینه دارم خیلی درد دل ها دارم ،، کاش بودید ه
سلام امشب آخرین قسمت سریال پادشاه ابدی رو دیدم . خیلی قشنگ و احساسی بود. اگر فرصتش پیش بیاد دوست دارم از اول دوباره ببینمش. عالی،بود . هم داستان قشنگی داشت، هم بازی بازیگر ها عالی بود . هم کمدی قشنگی داشت . قسمت آخر هم که عالی بود و عالی تموم شد. پایان خوشی داشت و از دیدنش لذت بردم :) ​ممنون خدای مهربانم. ​​​​​پ ن : از ظهر آب قطع شده و خرابی آب گفت که یک ساعته وصل میشه اما هنوز که یک ساعت گذشته و هنوز خبری از آب نیست.
ادعای غرورو قدرتمند بودن روزی جوانی بین دوستان خود ادعای زور مندی می کرد اوقدی 150 سانت داشت باوزنی حدود55کیلوگرم یکی از دوستان او داشت تعریف می کردکه من الان دقیقاً دارم می بینم که چندنفر سرچهارراه باهم درحال حرکت وگفتگوهستن حالا اين چهارراه با اين جمع دوستان چیزی درحدودبیش از700 متربطول فاصله داشت جوانک که دید حرفی دربین دوستان خود ندارد فکر می کرد چه بگویدکه همه را جذب خود بکنه یکدفعه پرید توی حرفها گفت بچه ببیند چی می گم اگردرهمین میدانک
یک موضوع مهم که در زندگی فردی و جمعی ما خیلی رواج و تاثیر دارد استانداردهای دوگانه نام دارد. استانداردهای دوگانه گاهی اوقات استانداردهای متضاد میشوند. یک پژوهشگری تحقیق کرده که وقتی راجع به موفقیت های دیگران به یک فردی گزارش می دهد، و از اونها می‌پرسد که به نظر شما دلیل اين موفقیت ها چه بوده است، یکی از اولین چیزهایی که می گوید اين است که شانس داشت یا خانواده‌اش او را حمایت کرده‌اند، یا محیط خیلی خوبی داشت و یا رانت داشت و یا غیره .
شهادت حاج قاسم سلیمانی بر همگان تسلیت باد  نخلی افتاد از تبار جنوببر زمینی که رنگ غربت داشتخاک بی تاب سر به سجده گذاشتروی خونی که بوی تربت داشت مالک اشتر امام زمانقهرمانی ز نسل سلمان بودتار و پودش ز جنس طوفان ویک جهان کفر از او هراسان بود بر لبش ذکر و در نگاهش اشکدر دلش شوق پرکشیدن داشتآرزوی شهید گردیدندر دعاهای او شنیدن داشت در دل کفر لرزه می انداختنام او مثل ذوالفقار عليدل پاکش چنان دل مالکبود شیدا و بی قرار علي بانی روضه های زهرا رفتتا
شهید رضا زینی وند فرزند:عليرضا محل شهادت: رقابیه محل دفن:گار شهدای شهرستان پلدختر در شهرستان پلدختر به دنیا امد. 1343 شهید والامقام رضا زینی وند در هشتم فروردین پدرش علي رضا نام داشت او مغازه دار بود و مادرش شاه قدم نام داشت. شهید رضا زینی وند در حد خواندن ونوشتن سواد داشت وی جهادگر بود. در بیستم بهمن هزار و سیصد و شصت و یک در رقابیه بر اثر اصابت ترکش به پهلو شهید شد.مزار او در گار شهدای زادگاه اش واقع در شهرستان پلدختر است.
ولادت حضرت عیسی مسیح (ع) مریم مادری پاک اضطرابی عجیب درونش را فرا گرفته بود؛ امّا گامهایش را محکم و استوار برمی داشت، کودکی را که در آغوش داشت به نزد قومش آورد. گفتند: ای مریم، کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره ای! مریم» که روزه سکوت داشت به کودکش اشاره کرد؛ یعنی از او بپرسید. گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟! ناگهان کودک زبان به سخن گشود و گفت: من بنده خدایم، او کتاب (آسم
ویندوز 10 کنونی چه سرانجامی خواهد داشت؟؟ طبیعتاً رفته رفته باید به اين فکر کنیم که تمام اين تعریف‌ها، چه معنایی برای کاربران حاضر ویندوز 10 خواهد داشت. آیا رایانه‌هایی که الآن از ویندوز 10 استفاده می‌کنند به‌روزرسانی برای ارتقاء به سیستم‌عامل هسته‌ی ویندوز خواهند داشت؟ احتمالاً خیر. فعلاً می‌توانیم بگوییم WCOS تنها برای دستگاه‌های جدید ارائه می‌شود. ویندوز 10 سنتی که در داخل مایکروسافت به عنوان ویندوز کلاسیک شناخته می‌شود و از تمام ویژ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

روابط عمومی اداره کل عشایری خراسان رضوی حمایت از تولید ملی