نتایج جستجو برای عبارت :

مصرع بیا نجنگیده نبازیم یعنی چه

در فرهنگ فارسی اشعار و ابياتی وجود دارند که به صورت ضرب المثل در آمده اند ولی مصرع اول آنها مشخص نیست و تنها مصرع دوم معروف شده. در ادامه تعدادی از مشهورترین این ابيات را برای شما قرار میدهیم. گر دایره ی کوزه زگوهر سازند از کوزه همان برون تراود که در اوست. (بابا افضل
خیلی دلم گرفته برای ندیدنتاز دیده ام بگیر حجاب ندیدنتمصرع اول از خودمه، مصرع دوم آخرین مصرع از یک شعر شاعر دیگری است. شنبه دیگری از راه رسید و عمر چه شتابان میگذرد! هفته پیش حال خوبی داشتم و این هفته دلگیر دلگیرم. خدایا خودت "محول الاحوال الی احسن الحال" را روزی امروز ما بگردان.بریم سراغ کار و درس! راستی تولد آقای باران، امام رضا ع پیشاپیش مبارک.اللهم الرزقنا زیارت علی بن موسی الرضا المرتضی در مشهد به زودی!!!!! 
موسیقی در رباعی باید اول مصرع چهارم قدرتمندی ساخت . و بعد سه مصرع اول متناسبی با اون درست کرد . يعني ای کاش راهی با رسول برای رسیدن به خدا در پیش گرفته بودم . زمستان فصل اخر زندگی انسانهاست . و اگر خوب زندگیت را ساخته باشی در این دنیای فانی ، به بهار میرسی در دنیای باقی . وگرنه زمستان سخت را نمیتوانی از سر رد کنی و خشک شده یا نا»بود» میشوی . و مخلَصین که از قبل از وجود بوده اند» ازین قائده مستثنائند .
بيا نجنگيده نبازيم .جمله ای که باعث شد بخوام یک سال دیگه برای کنکور بخونم! دوست دارم سال دیگه با هر رتبه ای که آورده باشم، مثل امسال نگم کاش از این فرصت استفاده کرده بودم. به نظرم اهداف خوب، ارزش حداقل یکبار تلاش رو دارند دیگه به آخرش هم فکر نمی کنم! چون دیگه مطمئن نیستم روانشناسی به دردم می خوره یا نه! همه میگن اشباع شده. بعد از روانشناسی به جز دبیری رشته ی دیگه ای نمی‌خوام برم! زیست فناوری هم هست ولی نمی دونم چجوریه! اصلا آینده ای داره یا
سیما به عیان پیدا  صد پرسش در رازیقصری به خراباتی آواز نکو سازیاز طره ی بر گیسو رخ را به نکو بر روخواندم ز تو افسانه در غمزه ی یک نازیمصرع غزل و نابم در بهت تو افتادمکز روی تو افتادن آن کوی و به آغازییک سو سخن از دردم مشکل که بر آوردمتا بآشد و باشم من مصرع که تو آوازییا دلبر زیبا رو چون رخ به ایان نیکویا دست دمک گیری تا محو رخت آزی
باید تورا به مصرع اول بياورم شعر جدید
اید تورا به مصرع اول بياورموصف تورا قشنگ ومفصل بياورمباید تورا درست همان گونه که خداکرده تورا میان خودش حل ،بياورم برق نگاه چشم تو اخگر بياورمبوی تن تو یاس معطر بياورمخونابه ی دو چشم تو –یاقوت ناب –رااز معدن بهشت خدا در بياورم بعداً تو را به مصرع چندم بياورریه ات مزارع گندم بياورموصف تو را به رود.به دریا بگویم ودریا و رود را به تلاطم بياورم بانو تو کیستی که هیاهو میاوری؟با خود هزار رایحه شب بو می
                                             متن گفت‌وگوی شمس و مولانا                                                 به‌همراه ارجاعات به منبع شمس:هر زمان (نفس) نو می‌شود دنیا و مابی‌خبر از نو شدن اندر بقاپس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی‌ستمصطفی فرمود دنیا ساعتی‌ستمثنوی معنوی، دفتر یکم، بخش ۶۲، ابيات ۳۸ و ۳۶»شمس:آزمودم مرگ من در زندگی‌ستچون رهی (رهم) زین زندگی پایندگی‌ستمثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۸۴، بیت ۹»مولانا: کیستی تو؟شمس: کیستی تو؟مولانا: ق
در فرهنگ فارسی اشعار و ابياتی وجود دارند که به صورت ضرب المثل در آمده اند ولی مصرع اول آنها مشخص نیست و تنها مصرع دوم معروف شده.  تعدادی از مشهورترین این ابيات؛گر دایره ی کوزه زگوهر سازنداز کوزه همان برون تراود که در اوست.(بابا افضل)با سیه دل چه سود گفتن وعظنرود میخ آهنین در سنگ(سعدی)هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست(حافظ)چنین است رسم سرای درشتگهی پشت به زین و گهی زین به پشت(فردوسی) امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسا
انگشترت به روی زمین مانده و تنت بر فرش و عرش تاج سلیمانی ات شده پنهان نمی شود دل خونین دلان شهر هر چشم حجله ای ست ، چراغانی ات شده با خون غزل سرودن سردار معجزه است نام شهید مصرع پایانی ات شده از انتقام خون تو امواج نگذرند بحری ست بحر عشق که طوفانی ات شده #سید_مهدی_نژاد_هاشمی
می خواهم خواب اقاقیا ها را.شاید اگر ما جای احمد شاملو بودیم،  با توجه به کلمه "خواب" و ارتباط آن با "خواب دیدن"نقطه چین آخر این مصرع را با کلمه "ببینم"پر میکردیم.ولی آنگاه که مخاطب پیشاپیش بتواند قافیه را حدس بزند و ذهن شاعر را بخواند،يعني شاعر دچار کلیشه ها و عادات ذهنی خود بوده است.به همین دلیل شاملو با یک هنجار گریزی ساختار شکنانه و غافل گیر کننده ، نقطه چین را به این صورت پر می کند:می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم!!!
یا ایهاالعزیز. منم و این دل حالی به حالی . و تــــو حسن تعلیل دلم میشوی و قلمم قربانی دلــــــم میشود. ای غزلِ ناب تمامِ شب گریه های من،و ای فروغِ جاودانه ی واژه هایم، تو قطعه ی بی کلامِ این روزها شده ای و همچون قصیده ای بی پایان، در دلِ هر مصرع، دیوان عاشقی را بیت به بیت ختم می کنی به هجران! سالهاست در مثنوی بلندِ تاریکی های عالم، همگان دلخوشند به طلوع خورشید روی تو، آنگاه که از پس ابرِ غفلتِ چشمانم، سر بر می کشی و دل می بری از عالمیان.
گام ششم: از مخاطب، شناخت نسبی داشته باشید. (سن، سواد وفرهنگ) اگر از من سؤال کنید، می گویم، بالاخره یکی از جنگ‌های جهانی بشریت بر سر گفتن یک جمله نامربوط» اتفاق می افتد. این پیشگویی من، در واقع برداشتی آزاد از این مصرع مولوی است: عالمی را یک سخن ویران کند». همه ما تجربهٔ سخنی که در غیر از زمان و مکان خود بيان شده است را داریم؛ اما یکی از چیزهایی که باعث تفاوت اشخاص در سبک و سیاق حرف زدنشان می‌گردد، پرهیز از شتاب زدگی در سخن گفتن است.
دوباره داغ کرده ام برای من غزل بخوان بپاش دل در آسمان از عشق با زحل بخوان شراب تلخ دور کن دو جام مثنوی بده دو بیت از سحر بگو سه مصرع از عسل بخوان ستاره را سه تار کن بزن به سیم آخرش دو قطعه از قمر بگو سپیدی عمل بخوان نوای دل سه گاه شد ، بيا و شور تازه کن ترانه از ابد بگو ، حکایت از ازل بخوان در آسمان ترین زمین طلوع می کنی یقین سپیده را خمار کن از عشق بی بدل بخوان سحر شد از سرم ببر خماری شبانه را پیاله ای مثل بریز از عشق بی گُسل بخوان دوباره آسمان تهی
این چهارگانی(رباعی) پیشکش می شود به استاد محمد سلطانی نژاد،ادیبی اهل دل و توانمند از طایفه ی لک شهرستان بافت،آنکه سرش را در آسیاب دانش و تجربه سپید کرده است،آنکه به وطن دوستی ،زادگاهش کیسکان را "لکستان" می نامد و زادگاهم را گوغرستان. از لکستان تا به گوغر از بزنجان تا به خبر از یکایک شهر و استان ها که می نامند ابر با همان جغرافیا و با همین تاریخ سبز می کنم بر بافتی بودن تمام عمر،صبر* #عباد_صادقی_گوغری *صبر در مصرع پایانی را به معنای ماندن و ایست
بعد آغوش تو،شعر پناهگاهم شدمصرع و قافیه ،جای پناهم شدقلم از جان نوشت با جوهر خویشاما صاحب اثرش،دفتر سیاهم شدقلم از تو نوشت،خیره شد به آسمانرُخ زیبای تو نمایانِ در ماهم شدغرقِ رویا گشتم و خیالی خامو عشقی که تبدیل به آهم شدتاختم بر اُمید وآهی و بر باد رفتهتباه و شکست حاصل اِشتباهم شدرویا زیستن سیرت دیوانه گان استبهای این حقیقت عمر کوتاهم شد.جلیل میاحی
سلام به همگی. بازم برگشتیم ، ایندفعه با معرفی بهترین سرویس خطاطی آنلاین در خدمتتون هستم. تاحالا براتون پیش اومده که بخواید یک مصرع شعر رو به صورت نستعلیق بنویسید و به یه نفر هدیه بدید ، ولی نمیدونید چیکار کنید؟؟. ما سایت خطاطی و خوشنویسی نستعلیق آنلاین رو بهتون معرفی می کنیم.این سرویس تحت وب، با بهترین امکانات براتون متن مورد نظر رو نستعلیق می نویسه. من انشاالله آموزش این سرویس رو براتون میزارم تا با اون آشنا و نتیجه خوبی رو بگیرید.
تا ۳ و نیمِ صبح حرف زدیم!دلم میخاد همه ی چت های بامزمونو نگه دارممث بقیه عادی حرف نمیزنیم!بیشتر اون از امید و زندگی میگهمنم با طعنه و کنایه و مصرع و بیت جواب میدم!هنوز زوده ک بگم دوسِش دارم؟ پاسها از شب گذشته است.میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی استمیزبان در خانه اش تنها نشسته.در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق اواوست مانده.اوست خسته."مانده زندانی به لبهایشبس فراوان حرفها امابا نوای نای خود در این شب تاریک پیوستهچون سراغ از هی
ا*** "یک هدیه از خدا" **
در انتظارت امسال صد قاصدک رها شد//
صد قلب پاک و آبی اسیر لحظه ها شد //
وقتی که آمدی تو //
خورشید خنده ای کرد//
یک ماه و صد ستاره اظهار بندگی کرد//
یک آسمان فرشته در حیرت از زمین شد//
سجاده های مردم با عطر گل عجین شد//
یک کوله بار خالی، پر شد ز عشق و ایمان /
حرف دل مرا باز فهمید نور عرفان/
 
وقت سحر شدم ابر، آزاد گریه کردم //
از ناسپاسی خود هردم گلایه کردم   //  
ار اینکه با خدایم آسان شدم صمیمی  //
گشتم رها ز دردی ، یک درد بس قدیمی//
هر قطره
‏مثل مرداب غمگینی که نیلوفر نداشتحال من بد بود اما هیچ کس باور نداشتقیصر امین پور چ زیبا تنهایی اش را در همین دو مصرع فریاد میزند روزگاری ک دیگر ادم سابق نیستیم. وجودمان پر میشود از خشم رها شدن،​رها شدن ب دست کسی ک روزگاری لحظه ای ما رو ب حال خودمان ول نمیکرد ک تک سرفه ای کنیم. همه جا بود، نبود هم سایه اش بود،​یادش بود،​صدایش بود،​مهر خودش را پای دلمات زده بود،​نمیتوانستیم ب نبودنش فکر کنیم.بود و بود وبود تا یه دفعه نبود ونبود ونبودخودتا
نوازش های در شامی فرازی آسمان بامی                       که بودن را نباید شد رسیدن مستی جامیهوا روشن درخشان شد چو تابانی سزا می بردچه بخشایشگری زیبا نمی دانم تو را نامیقدم ها سوی با معنا چه رفتن آمدن از جابه لعل و تاب گیسویت برم در بودنم کامیحقیقت عشقتان دارا و در تنازیت امامثال پرتو روشن درخشان می کنی شامیدمک مصرع غزل نابی نشان درد در خوابینمی دانی چه بایدها نباید ها زدن گامی
۱. جنگ سخت يعني تسخیر و تصرف سرزمین ۲. جنگ نیمه‌سخت يعني تغییر در سطح حاکمان و حمایت از حاکمان دست‌نشانده ۳. جنگ نرم يعني تغییر و جابجایی اولویت‌ها و ترجیحات(در حوزه باورها، ارزش‌ها و رفتارها؛ در حوزه ت‌ها و اولویت‌های داخلی و همچنین در قلمرو اولویت‌ها و ترجیحات ت خارجی)
تنبیه كردن هم دو نوع داریم لازمه كه این نكته رو اینجا یادآوری كنم،منفی و مثبت به معنی بد و خوب نیست . منفی يعني یك چیزی را كم كردن مثبت يعني یك چیزی را اضافه كردن *تنبیه منفی يعني كم كردن یك برنامه كه از نظر فرزند شما مطلوب می باشد. فرزند شما در ازای كار بدی كه انجام داده مثلا به خاطر داد زدن نمی تونه كارتون مورد علاقه شو ببینه . *تنبیه مثبت يعني اضافه كردن یك برنامه كه از نظر فرزند شما نامطلوب می باشد.
آبخیز واحدی هیدرولوژیک است که به عنوان واحد فیزیکی, بیولوژیکی, ی, اجتماعی و اقتصادی برای طراحی ومدیریت منابع طبیعی (آب, خاک, پوشش گیاهی) پذیرفته شده است. به عبارت دیگر آبخیز منطقه ای توپوگرافی است که توسط یک سیستم رودخانه زهکشی میشود.آبخیزداری يعني تغذیه سفره آب های زیرزمینی و افزایش تولید محصولآبخیزداری بهره گیری از مجموعه گسترده دانش و تجربه است در یافتن راه های پیشگیری و رویارویی با فرسایش خاك و سیلابهای مخربآبخیزداری يعني حفظ و اح
 
یا حسین علیه السلام
ای حضور آسمان در جان خاک           یا حسین بن علی روحی فداک
موج ها هرچه تلاطم می کنند             پیش پایت خویش را گم می کنند
ای نماز عشق را تکبیر سرخ              آیت تطهیر را تفسیر سرخ
ای شکوه آفرینش، ای یقین                آبروی مکتب، ای سالار دین
ای امام لاله های نینوا                      آفتابِ غرقِ خون در کربلا
ای جلال هر چه غیرت، هرچه مرد                 قوّت بازوی قرآن در نبرد
قوس محرابم، خم ابروی توست  
یکی از چیزهایی که ارادت خاصی بهشان دارم، تقویم جلالی است که مو لای درز حساب و کتابهایش نمی رود. قربان قدرت خدا بروم از وقتی وارد ماه آبان شده ایم، باران در خانه مان را زده و همین طور یکنواخت و زیبا می بارد و جرجر بر پشت بام خانه ی هاجر بساط صدایش را پهن کرده است.جوان تر که بودم عاشق این بودم که بروم و دستهایم را زیر باران رو به آسمان بگیرم و با دهان باز و چشمهای بسته، بشمارم چند قطره آب بطور تصادفی مرا انتخاب می کنند. حالا اما می نشینم و با صدای ب
تفاوت کنایه و ضرب‌المثل در موارد زیر است:1. کاربرد معنای دور و نزدیک: در کنایه به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن که در ضرب‌المثل معنی نزدیک هم در نظر گرفته می‌شود.مانند: آب در هاون کوفتن؛ به هیچ عنوان معنی نزدیک مراد نیست و حال آن‌که: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود: می‌توان معنی نزدیک را در نظر گرفت.2. کنایه نیاز به معنی دارد اما ضرب‌المثل نیازی به معنی ندارد. به عنوان مثال در هیچ فرهنگ لغتی ضرب‌المثل‌ها معنی نمی‌شوند اما کنایه
این روزها بیشتر از همیشه ی تا حالا می نویسم ریز ریز تمام لحظه هامو تا وقتی که ذهنم یاری کنه!حس میکنم نوشتن کارها،هدفها،نگرانیها و دغدغه هام حالمو بهتر کرده.انگار همه چیز رو سپردم به کسی که سر وقت هی یادم میاره الان وقت چیه و من نگران عقب موندن یا فراموش کردن کارهام نیستم.صبح بعد بیدار شدن،شب قبل خواب وسط روز وقتی زمان خالی دارم می نویسم و از این نوشتن واقعا لذت می برم.هر چیزی رو بدون نگرانی می نویسم.من از امروز ۱۶ روز فرصت دارم که هرجوری شده ت
خام بدم پخته شدم سوختمخیلی ساله که این مصرع یا عبارت یا هر چی ذهنم رو درگیر کرده.خیلی بهش فکر میکردم.خام بودن و بعد پخته شدن و بعد سوختن رو.و جالب اینجاستهیچوقت به قسمت خام بودنش فکر نمیکردم.همیشه فکر میکردم پختم و سوختم!سه بار در این ۳۵ سال به این نتیجه رسیده بودم که پخته شدم و بعش سوختم!و باز میدیدم که خامم و باید پخته بشم!آخرین بار توی ۳۰ سالگی فکر کردم سوختم و دیگه چیزی بهم اضافه نمیشه و همه چیزرو تجربه کردم ولی الان باز میبینم هی دارم تغییر
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذردهم رونق زمان شما نیز بگذردوین بوم محنت از پی آن تا کند خراببر دولت آشیان شما نیز بگذردباد خزان نکبت ایام ناگهانبر باغ و بوستان شما نیز بگذردآب اجل که هست گلوگیر خاص و عامبر حلق و بر دهان شما نیز بگذردای تیغتان چو نیزه برای ستم درازاین تیزی سنان شما نیز بگذردچون داد عادلان به جهان در بقا نکردبیداد ظالمان شما نیز بگذرددر مملکت چو غرش شیران گذشت و رفتاین عوعو سگان شما نیز بگذردآن کس که اسب داشت غبارش فرو نشستگرد سم خ
‍ تو نیستی به همین هق هق شبانه خوشمبه خاطرات ِ تو در گردش ِ زمانه خوشمبه خاطره ای زگرمی دستت ، ز پیرُهَنَتبه موی ریخته به صورت ، به عاشقانه خوشمبه حال پرستو ، به آن کبوتر مانده به بامبه عشق تو درکنج دل ، به لانه خوشمگهی زحال خودم به حال خودم، به خودمآشفته ام ولی به معجز دستت ، به شانه خوشمهمین که بيایی رسی به معرک ِاین بیقرار خودتبه یک قرار بی خبر ،به نفسهای جاودانه خوشمهزار غربت و آوارگی ، هزار دشت خطرنباشدم به هیچ ، به کنج دلت آشیانه خوشماگر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

canadian medical residency guide