گروهی از قورباغه ها، در حال عبور از جنگل بودند. دو تا از قورباغه ها، داخل گودال بزرگی افتادند. هنگامی که قورباغه های دیگر متوجه شدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه ی دیگر گفتند که آنها دیگر می میرند. آن دو قورباغه، توجهی به صحبتهای آنها نکردند و تلاش نمودند تا با همه ی توانشان از گودال به بیرون بپرند. سرانجام، یکی از آن دو قورباغه به آنچه دیگر قورباغه ها می گفتند عمل کرد و دست از تلاش برداشت.
مرگ و زندگی مورچهها به اصطکاک بستگی دارد بر طبق آزمایشها، جرم یک جسم تعیین میکند که آیا به درون گودال شنی خواهد لغزید یا خیر. این موضوع میتواند علت اینکه شکارچیان ات موسوم به آنتلیونها میتوانند مورچهها را در گودالهای شنی به دام بیاندازند توضیح دهد.
سلام امشب ساعت ده شب قراربود تواینستاگرام لایو، مصاحبه با خانم رنجبر ، قصه گوی توانمند کشورمون از انجمن قصه گویان پخش بشه . فقط یکبارتونسته بودم توجشنواره قصه گویی ، قصه شون وبشنوم و حظ ببرم، مدتیه کاربسیارارزشمندی وانجام میدن . دارند زبان اشاره ناشنوایان ویاد میگیرن تا بتونن برای کودکان ناشنوا هم قصه بگن . امشب تو لایوشون کتابی ومعرفی کردن به اسم ( ازمن بپرس چی دوست دارم ؟) قصه دختربچه کوچولویی هست که ازپدرش میخواد که مرتب ازش بپرسه اون چی
گیاهان زینتی : برای کاشت گیاهان زینتی مانند انواع گل ها ابتدا چاله ای به عمق مناسب بوته حفر می کنیم و حدود 20 الی 30 گرم سوپر جاذب کشاورزی را که قبلا ژل کرده ایم بسته به اندازه بوته در ته چا له می ریزیم و با خاک داخل چاله مخلوط می کنیم و آنگاه بوته گل را داخل چاله قرار داده آن راآبیاری می کنیم . کاشت نهال : چ با عمق مناسب حفر نموده سپس حدود 50 گرم سوپرجاذب را داخل گودال می ریزیم وبا مقداری خاک مخلوط می کنیم و نهال را داخل گودال قرار داده و گودال را پر
میگن موقعی که حضرت موسی داشت سمت کوه طور میرفت به ذهنش خطور کرد که نعوذبالله اگه خداوند هم خدایی داشت چطور عبادتش میکرد؟؟ ( حضرت موسی به وحدانیت خداوند ایمان داشت این سوالی که به ذهنش خطور کرد به خاطر این بود که میخواست بفهمه عبادت درست و لایق خداوند چجوریه) این سوال ذهنش رو درگیر کرده بود ولی شرم داشت از خداوند بپرسه. تا اینکه خداوند به موسی امر کرد سوالتو بپرس . موسی شرم کرد و چیزی نگفت، بازهم وحی رسید که بپرس، موسی پرسید.
به سمت گودال از خیمه دویدم منشمر جلو تر بود دیر رسیدم منسر تو دعوا بود ناله کشیدم منسر تورو بردن دیر رسیدم منعزیز خواهر غریب مادریه گوشه گودال مادر و دیدم منکه رفته بود از حال دیر رسیدم منصدا زدی من رو خودم شنیدم منصدای رگهات بود دیر رسیدم منبه سمت گودال از خیمه دویدم منشمر جلو تر بود دیر رسیدم منسر تو دعوا بود ناله کشیدم منسر تورو بردن دیر رسیدم منعمامتو بردن دیر رسیدم منشمشیر تو بردن دیر رسیدم منافتان و خیزارن و نفس بریدم منپیرهن و بردن دی
برخوردهای شهاب سنگی و تشکیل گودال های برخوردی به دلیل اثرات ناگهانی و فاجعه بار آنها در طول تاریخ شکل گیری کره زمین و منظومه خورشیدی، توجهات زیادی را در بین دانشمندان به خود معطوف کرده است. حتی عموم مردم نیز از آنها تحت عنوان منقرض کننده دایناسورها در گذشته یا به بیانی نابود کننده احتمالی تمدن انسانی در آینده یاد می کنند. جامعه بزرگ علوم زمین و جغرافیا، این برخوردها را به عنوان فرآیندی در نظر می گیرند که از درون منظومه خورشیدی برخاسته و هنو
هر روز که میگذرد این درد بیشتر عذابم میدهد انگار که دیگر خسته شدم ،دده از همه چیز، از بودن ،از نفس کشیدن ،انگار مثل یک گوی شدم ته یه گودال عمیق هی غلت میخورم، چرخ میزنم، ولی دست و پایی برا بیرون آمدن از این گودال را ندارم.خدایا خودت گفتی صبر کن که پیروزی در صبر است، اما من دلم دیگر طاقتی ندارد، از بی مهری هایی که تو جلو پام گذاشتی داردسرد میشود ،میترسم؛ از روزی که خودم را ببازم یادم بره خدایی هست که من را میبیند ولی میدانم تو بهترینها را بر
ASKME از من بپرس خواسته خود مبنی بر بروزرسانی خط تولید, تامین قطعات و یا مشکل فنی در تولیدتان اعم از کیفیت ,تکنولوژی روز دنیا قیمت تمام شده و حتی یک سوال کوچک فنی و اقتصادی را از ASKME بپرسید حتی شما طراحان, شرکتهای فنی دانشجویان و دانش اموزان ما مشکل شما را برطرف میکنیم با EMAIL ,SKYPE, HANGOUT و یا پست چون ممکن است راه حل شما علاوه بر فایل متنی حاوی نمونه عملی هم با
ازم بپرس چرا تا بگم برای فرار از اون جهان سومی که فرهنگ میگه . ازم بپرس چرا . تا بگم برای فرار از اون جهان و جامعه ی درجه سه ای که برامون وصف میکنه . ازم بپرس چرا . تا بگم واسه خاطر خودم . واسه خاطر خدا . واسه خاطر لبخند مامان و خیال اسوده ی بابا . ازم بپرس چرا .تا بهت بگم واسه ی دل خودم . واسه خاطر خیال پردازیام . و اگه باز هم قانع نشدی و پرسیدی چرا تصور کن بی دلیل تعجب کن اما خب من انجامش میدم +اینم ری پست میکنم چون میخوام تا مدت
ابوبصیر» میگوید: با امام باقر(ع) به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود. در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافت
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!هنوز من هستم.هنوز خدایت همان خداست!
یادم باشه وقتی فرهاد بزرگ شد دلتنگی مو از زنش نپرسم انقدر جرات داشته باشم زنگ بزنم از خودش بپرسم در چه حالیوالا به من چهای بابا از محمد رضا خبر دارید؟ وا مگه مسافرته اینجاست دیگه یه زنگ بهش بزن حالشو بپرس
سر سفره داداشم داشت اختلاف سنی ما رو حساب میکرد پدر گفت همه شما با اختلاف سنی دو سال به دنیا امدین بعد مادر میگه نه اختلاف ر با م سه ساله بعد پدر میگه این چرا سه سال شده ؟؟ جمع داداشا ریز می خندیدم میخواستم بهش بگم اینواز خودت بپرس پدر من انگار اشتباه کردین تو محاسبه
اسم ، سن ، شهر ، تحصیلات !و الباقی هر چی دیگه دوست داشتید بنویسید :-)))هیچ کامنتی تو این پست تایید نمیشه .هر سوالی هم داشتید بپرسید ، جواب میدم حد المقدور . پری جان شما بپرس هر کدومو تونستم جواب میدم !
چشم دل باز کن ترا ببرممجلس روضة ای تماشاییمنبرازخاک وخون ونیزه و سنگروضه خوان اسوه شکیبایی بانی روضة دست بر پهلو قد خمیده نشسته در گودال روضة خوان خواهری کتک خورده داغ در سینه و پریشان حال دفتر شعر او تنی بی سر بیت بیت و جدا جدا از هم قسمتی را گرفته در آغوش روضه خوان بی قرار ازین ماتم لطمه میزد به صورتش زیرا شعر او روضة ی مجسم بود آنچه ماخوانده ایم او میدیدید آنچه او خواند باز هم کم بود تا چهل روز آسمان و زمین جای اشگ ازدودیده خون میریخ
بهار بود. صلات ظهر بود. به گورستان بودم و پای درخت کُنار انتهای دارالرحمه. باران باریده بود. آب در گودال میان دو گور جمع شده بود. سیرِ کُنار بودم. دهانم کویر بود. کویر به آب دادم. تا مدتها ها که میکردم بوی نعش برخواست از حلق. از گلوگاهم خون هزار مُرده میجوشید.
من سوار بر نسیم بوده ام ، در دشت های پر گل ، در بین قاصدک های رقصانمن سوار بر موج ها بوده ام ، گاه خروشان و گاه آراممن سوار بر گردبادهای عظیم بوده ام پر از رنج های به هم تنیده سوار بر نور پر از شوق شکافتن تاریکیو شاید گاهی آرام نشسته بر آب های راکد
ارزش بعضی چیزا، با به زبون آوردنش از بین میره. این آخرِ بدبخت بودنه كه به كسی بگی، گاهی حالم رو بپرس همیشه دیدن یه پیام ناگهانی، شنیدن یه سلام بیهوا، از آدمی كه انتظارش رو میكشی، میتونه حال و روزت رو عوض كنه. گاهی آدم، خودش رو گم و گور میكنه، فقط به این امید كه یه نفرِ بخصوص» سراغش رو بگیره. بر خلاف تصور، خوشحال كردن آدمِ غمگین، خیلی سخت نیست. فقط كافیه وانمود كنی، به یادش هستی
____________________________________________________________________________________ باید از او گفت، اما با زبانی تازه تر با حروف روشنی، با واژگانی تازه تر کربلا زیبایی محض است، از زینب بپرس تا بیابی از امام جان، نشانی تازه تر خون او گل می کند هر سال در جان زمین خون او گل می کند در ناگهانی تازه تر "بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا" از قیام او شنیدی داستانی تازه تر؟ باز کن چشمی به روی خطبه های روشنش حرف هایش را تماشا کن، جهانی تازه تر خط بکش بر صورت اسطوره
شعر روضه حضرت زهرا سلام الله علیها هجوم به بیت وحی خیر با اولاد شر درگیر شد آه با سیل شرر درگیر شد کم کم آوردند هیزم پشت در خانه با موج خطر درگیر شد ساقه ی گل زیر پا افتاد، آه یاس حیدر با تبر درگیر شد آتش بیداد بالا رفت و بعد شعله ها با موی سر درگیر شد بازویش با ضربه ی های پشتِ هم سینه اش با میخ در درگیر شد ناگهان مادر زمین افتاد و بعد ناله هایش با جگر درگیر شد راه بند آمد، نمی دانم چه شد صد نفر با یک نفر درگیر شد کوچه من را تا دل گودال برد لشکری با ی
امشب بخارا تو سالن رودکی شب مشکاتیان رو اجرا میکنه. ارکستر ملی میخان ی سری قطعات مشکاتیان رو بزنن مثل چکاد، بیداد، امشب همه غمهای عالم را خبر کن و .برنامه چیدیم با عاطفه بریم. زده بود ورود برا عموم ازاده. حالا تیوال زده ظرفیت پر شده/: عاطفه میگه زنگ بزن از محمودی بپرس واقعا بلیط میخاد یانه. گوشی محمودی هم خاموشه. فک کنم برنامه مون خراب شد/:
جرعه ای از نهج البلاغهپرسش برای فهمیدن نه برای آزمودن در پاسخ کسى که مشکلى از او پرسید، فرمود: براى فهمیدن بپرس، نه براى به سختى انداختن طرف مقابل، چرا که نادانِ یادگیرنده شبیه به عالم است، و عالم بى انصاف شبیه به نادانى است که براى زحمت دیگرى سؤال مى کند.حکمت 320
فامیلمون یه اس ام اس فلسفی فرستاده بود ؛ نمیدونم چی شد reply رو اشتباهی زدم اس ام اس خالی براش ارسال شد جواب داد :دنیایی از حرفهای نگفته. مرسی! ینی یه آدم سالم دور و برمون نیست به خد ا تو بانک بودم یه آقایی می خواست پول به حساب بریزه کارمند بانک ازش پرسید :ماله سیباست؟ برگشته می گه :نه ماله گردوهای پارساله ! صفایی ندارد ارسطو شدن، خوشا پر کشیدن پرستو شدن، تو که پر نداری پرستو شوی، بشین درس بخون تا ارسطو شوی یه روزیکی میره غار….بقیه شو بر و از خودش
گاهی هم به خودت سر بزن!! حال چشمهایت را بپرس و دستی به سر و روی احساسات بکش رو به روی آینه بایست و تمام تنهاییات را محکم در آغوش بگیر و با صدای بلند به خودت بگو: تو تنها داراییِ من هستی بگو: با همه ى کاستی هایِ جسمی و روحی، تو را بی بهانه و عاشقانه دوست دارم. برای خودت وقت بگذار، با مهربانی دستت را بگیر و به هوای آزاد ببر نگذار احساسِ تنهایی کنی نگذار كه ابرهای سیاه، چشم هایت را از پا دربیاورد
ریرا .!همگان به جستجوی خانه میگردند،من کوچهی خلوتی را میخواهمبی انتها برای رفتنبی واژه برای سرودن .و یادهای سالی غریبکه از درخت گفتنهزار بوسهی پاسخ میطلبید!بگذریم . ریرا!از گوشهی چشم نگاهی کن:دو قناریِ خسته بر سیمِ تلگرافدوردستِ بیرویایِ مرا مینگرند،درست مثل منندتبعید ترانهای ناخواناکه زمزمهاش .سرآغاز رفتن به شیراز است!اگر فکر میکنی دروغ میگویمهمین امشب از فال سربستهی چراغیا آهسته از خود حضرت حافظ . بپرس
هفتمین کتاب نشست #من_یک_کتاب_نوجوان_هستم معرفی شد آخرین گودال اثر: لوییس سَکِرهفتمین کتاب نشست #من_یک_کتاب_نوجوان_هستم که از طرف موسسه یادداشت نو برای بررسی و گفتگو با جمع نوجوانان معرفی شد .سهشنبه 21 آبان 1398ساعت 17:30
آسانسور هیدرولیک ایمنترین دستگاه آسانسور خانگی و قابل اطمینانترین گزینه در مواقع اضطراری مانند آتش سوزی و زله است. این نوع آسانسور، کارکردی اطمینانبخش دارد و در شرایط مختلف کارکردی مطلوب ارائه میدهد.نصب آسانسور مسی هیدرولیک مستم کاهش فضای خانه شما یا احتمالا اضافه کردن فضا در بیرون خانه برای نصب شفت و سیم کشی آسانسور است. برای پیروی از آیین نامههای آسانسور مشخص شده توسط ASME A17.1 و وضعیت موجود شما، آسانسورهای هیدرولیکی نیاز
Behind You ,Look Right into My Eyes ,now Your Life is Out Of Stock ×-هشدار:ادامه مطلب دارای مقداری اسپویل است،اگه خیلی حساسین نخونین-× خب خب :| گس وات؟ بله اینا شخصیتای دومین جلد فزبر فرایتز،ینی فتچ هستن =) همین اخیر رفتم درموردشون تحقیق کردم و سعی کردم داستاناشونو بفهمم،خب تقریبا موفق هم شدم ولی خب یه مشکلاتی بود =| مثلاً اینکه داستانای جلدِ اول به بعد تو گوگل نیست(هر سه تا داستانِ درونِ گودال توی ویکی رمان های فناف هست)و من باید ویدیوهای یوتیوب رو نگاه
روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و ت
درباره این سایت