متن نوحه اگه بره سرم رو نيزه ها محمود کریمی───┤ ♩♬♫♪♭ ├───اگه بره سرم رو نيزه ها؛ فدا سرِ تموم بچه ها ●♪♫پاشو برو عزیز برادرم… ●♪♫کسی نره به سمت خیمه ها… ●♪♫از غصه آب شدم؛ خونه خراب شدم ●♪♫شرمنده ی زینب و روی رباب شدم… ●♪♫مادر اومده بالا سرم ●♪♫غرقِ خون شده، پا تا سرم… می شده برا سرم، اي برادرم ●♪♫غوغاي حمله دشمن به گوش میاد… ●♪♫جدا شده دستم و خونم به جوش میاد… ●♪♫دوره میکنن من و تو؛ جان مادرت پاشو برو! ●♪
بس کن رباب نیمهاي از شب گذشته استدیگر بخواب نیمهاي از شب گذشته استکم خیره شو به نيزه، علی را نشان ندهگهواره نیست٬ دست خودت را تکان ندهبا دستهاي بسته مزن چنگ بر رختبا ناخن شکسته مزن چنگ بر رختبس کن رباب حرمله بیدار میشودسهمت دوباره خنده انظار میشودترسم که نيزهدار کمی جابجا شوداز روی نيزه رأس عزیزت رها شودیک شب ندیدهايم که بیغم نیامدهدیدی هنوز زخم گلو هم نیامدهگرچه امید چشم ترت ناامید شدبس کن رباب یک شبه مویت سپید شدپیراهنی که
خانه کاوه آهنگر اصلی آیا میدانید آرامگاه کاوه آهنگر کجاست؟ چو کاوه برون شد ز درگاه شاه برو انجمن گشت بازارگاه همی بر خروشید و فریاد خواند جهان را سراسر سوی داد خواند ازان چرم کاهنگران پشت پاي بپوشند هنگام زخم دراي همان کاوه آن بر سر نيزه کرد همانگه ز بازار برخاست گرد خروشان همی رفت نيزه بدست که اي نامداران یزدان پرست در حاشیه زاينده رودی روستايی به نام اسکندری وجود دارد که مردم آن با کاوه آهنگر آشنايی کامل دارند و اين چهره محبوب تاریخی ايرا
شعر مدح و مرثیه حضرت ام کلثوم سلام الله علیهااي نخل کوثر را ثمر یا ام کلثوماي مايه ی فخر بشر یا ام کلثوماي دومین زینب، سراپا زینت اباي زینت نام پدر یا ام کلثوماي چارمین خورشید نور از نسل کوثربر فاطمه نور بصر یا ام کلثوماي کوکب افلاک، اي نور مجسماي خواهر شمس و قمر یا ام کلثومزینب که سر تا پا علی بود و علی بودرفتی به زهرا بیشتر یا ام کلثومحتما تو هم مانند زینب دیده بودیکه مادرت در پشت در . یا ام کلثومحتما تو هم از داغ کوچه داغداریاز ماجرا داری خ
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا كند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نكبت ايام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل كه هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد اي تیغ تان چو نيزه براي ستم دراز اين تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت اين عوعو سگان شما نیز بگذرد آن کس كه اسب داشت غبارش فرو نشست
نمازعشق بخوان حسین غریبم كه سخت دلگیرم نگـاه كن كه ز داغت چه خسته و پیرم به رحل نیـزه توقـرآن بخوان عزیز دلم كه بـاز از نفس اطهـرتو جـان گیـرم چه غافلنـد چنیـن مـردمی كه پنـدارند به سنگ كینـة خود می كننـد تحقیرم بخوان مفسـر قـرآن، لیـذهب عَنكم» بخوان و شـرح بـده آیه اي زتطهیرم بخوان ولّیكـم الله» را كـه تـا از جهـل كسی دگــر نگشايد زبان به تكفیرم كمان ابرویت از سنگ شامیان بشكست دگرمخوان كه غمت می زند به دل تیرم مخوان كه خون ز گلویت به نیز
فریاد برائت ما ، فریاد امتى است كه همه كفر و استكبار به مرگ او در كمین نشسته اند و همه تیرها و كمانها و نيزه ها به طرف قرآن و عترت عظیم نشانه رفته اند و هیهات كه امت محمد ـ صلى اللَّه علیه و آله و سلم ـ و سیراب شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن در دهند و هیهات كه خمینى، در برابر یرتان و مشركان و كافران به حریم قرآن كریم و عترت رسول خدا و امت محمد ـ صلى اللَّه علیه و آله و سلم ـ و پیروان ا
خود را میانِ معركه ، بیمار دیدم هفت آسمان را بر سرم آوار دیدم هم نخ نما دیدم علیْ اكبر و قاسم هم روی نيزه كودك شیرخوار دیدم مُردم و زنده شدم و میانِ گودال . آیینۀ جسمِ پدر را تار دیدم افتاد علم افتاد علمدار و پس از آن . ناموسِ خود را وسطِ بازار دیدم دور از نگاهِ مَحرمان ، نا مَحرمان را . نزدیكِ مَحرم هايِ خود ، بسیار دیدم ! حراجیِ معجر و گوشواره و خلخال . بزمِ شراب و مجلسِ اغیار ، دیدم روحِ دعا ، مظهرِ ايمان هستم امّا .
مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید طاقتم را خواهش اکبر، در آن ظهر عطش برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید انتخابی سخت، حالم را پریشان کرده بود شور میدانداری اکبر به فریادم رسید تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه کودک شش ماهه ام - اصغر - به فریادم رسید تا بماند جاودان در خاک اين فریاد سرخ خیمه آتش گشت و خاکستر به فریادم رسید نيزه ها و تیرها و تیغ ها کاری نکرد تشنه بودم وصل را خنجر به فریادم رسید جبرئیل آم
اي پشت و پناه و یار زینب *** اي مايه افتخار زینببا آن همه مهر و آشنائی *** کردی تو ز ما چرا جدائیدیشب زمن ارچه دور بودی *** مهمان که در تنور بودیکی کرد به کوفه میهمانت *** بر خاک نهاده گیسوانتاز روز ازل من و تو با هم *** بودیم در اين حادثه توأمرفتی تو به سوی باغ و رضوان *** من مانده غریب و زار و حیرانرفتی تو بر رسول مختار *** من مانده اسیر قوم کفّارآسوده شدی تو از زمانه *** من ماندم وشمر و تازیانهتا سايه تو مرا به سر بود *** زین واقعه کی مرا خبر بودباشد سر تو مق
گفتم: اين باغ ار گل سرخ بهاران بايدش؟گفت: صبرى تا كران روزگاران بايدشتازیانه رعد و نيزه آذرخشان نیز هست، گر نسیم و بوسه هاى نرم باران بايدشگفتم: آن قربانیان یار، آن گل هاى سرخ؟ گفت: آرىناگهانش گریه آرامش ربود؛ وز پى خاموشى توفانیشگفت:اگر در سوگشانابر شب خواهد گریست، هفت دریاى جهان یك قطره باران بايدشگفتمش: خالى است شهر ازعاشقان وینجا نماندمرد راهى تا هواى كوى یاران بايدشگفت: چون روح بهاران آید از اقصاى شهرمردها جوشد ز خاك، آنسان كه ا
در امواج سندآموزه هشتم در امواج سند قالب: چهارپاره یا دوبیتی پیوستهبه مغرب، سینه مالان قرص خورشید / نهان میگشت پشت کوهسارانسینه مالان: سینه خیز/ سینه خیزرفتن خورشید: تشخیص /خورشید هنگام غروب سینه خیز و آرام درپشت کوه ها پنهان میشد.فرومی ریخت گردی زعفران رنگ / به روی نيزه ها و نيزه دارانگردزعفران رنگ : استعاره از پرتو خورشید /خورشید نور زرد رنگ خود را مانند گردی زعفران رنگ برروی نيزه ها و سربازانی که نيزه داشتند میپاشید.نهان می گ
متن نوحه حسین میا به کوفه محمود کریمی───┤ ♩♬♫♪♭ ├───شدی پاره پاره ●♪♫قصیده، غزل، مثنوی، چار پاره! ●♪♫سراسیمه گودال؛ براي تو شد بامِ دارالعماره ●♪♫شدی مثلِ تسبیح… ●♪♫گرفته زمین، با تنت استخاره! ●♪♫ناله زدی… ●♪♫حسین میا به کوفه… ●♪♫داد زدی؛ کوفه وفا نداره… ●♪♫و زخمِ تنت را؛ شمرده ست نيزه ●♪♫ستاره ستاره… ●♪♫سرت را بریدند… ●♪♫که از گوش کنده شود؛ گوشواره ●♪♫که آغوشِ زینب؛ براي رقیه شود راهِ چاره ●♪♫که بر بام
از همینجا سینه مبهم میزند خیمه حالا در محرم میزند خوب میدانسته لابد غنچهیی گردناش پیداست. محکم میزند تا مبادا کار راحت بگذرد سنگ و چوب آورده با هم میزند دیده جاي سالمی در کار نیست با زباناش نیش ارقم میزند نيزه را برده دقیقاً جاي زخم. خون قلبست اين که نمنم میزند تا رسیده. غارتیها رفتهاند بیشرف انگشت را هم میزند اسب و نعل تازه میخواهد چرا؟! زخم را شايد که مرهم میزند □□□ نی حریف لب شد آخِر.
نازدانه دردانه عزیز دل م درهجوم هجمه تحقی و خشونتی که از چشم تنگ نظران و دهان یاوه گویشان به سمتت روانه اس .آرزو میکنم یادت بمونه کی هستی و چه استعداد هايی داری . خودتو .خود نازنین بی نظیرتو ازیاد نبری . و من شايد رسالتم اينه که یادت بیارم. گلم
هفتاد و دو شهید به صحراي زینب استپايین نامه همه امضاي زینب استمیمیرم و دم تو مرا زنده میکندقاری من صدات مسیحاي زینب استاز سربلندی تو سرافراز میشومبالاي نيزه ها سرت آقاي زینب استجاي مرا گرفته اي و پس نمیدهیجاي تو نیست بر سر نی، جاي زینب استامروز که مشاهده کردی مرا زدندعین همین مشاهده، فرداي زینب استدر طول زندگانی پنجاه ساله اماين اولین نماز فراداي زینب استاين جلوه هاي مختلف روی نيزه اتاز"مارايت الا جمیلا"ی زینب استطوری قدم زدم که همه باخبر
من کیام؟ خاک و خاکستر و هیچمرگی افتاده در بستر و هیچنيزههايی که بالا نرفتهحنجری خوندل از خنجر و هیچمیشود گورها را تهی کردتا نماند غمی در سر و هیچبادهاي خورد و خود را سوا کرداز پریشی بیپرپر و هیچگفتوگو بند آشفتگان نیستخامشی هست بیپیکر و هیچخنده بر ما روا بود، اگرچهگریهام نیست در باور و هیچهیچ دانی که نادان منم من؟اين همه شعر و اين دفتر و هیچگاه مینالد از غصههايیکه نگیرد دلی در بر و هیچناتوانخویش را دیدی امشبکودک و ناقص و
تا کشیدی عبا به روی سرتنظر انداختی به دور و برت یک نفس پاره پاره شد جگرتجمع کردی در کوچه بال و پرتسرپا بودی و زمین خوردیناگهان یاد مادرت بودیهمه درهاي حجره را بستیروی پهلو گرفته اي دستییاد روضه هاي کربلا هستیکی گرفتار عده اي مستی؟بین یک دسته گرگ شیر افتادجاي تنگی حسین گیر افتادلبش از تشنگی تکان میخوردنيزه او را به هر طرف میبرد منبع:http://erfaninejad.blogfa.com
اي نگاهت از پلنگ خشمگین هم ، تیز تر
جام چشم مستت از جام اجل ، لبریزتر
مژه هايت حامل سر نيزه هاي خونی و .
.تیغ ابروی تو از شمشیر نادر ، تیز تر
اشهد و ان لا اله غیر چشمت ، خوانده ام
تا شوم بر پلکت از منصور ، حلق آویز تر
کاش از چشمت نیفتم ، وحشتی دارد دلم
از خزان بی تو ، از پائیز در پائیز تر
جان به در بردن ز دست چشم تو ناممکن است
مردم چشمت ز چنگیز مغول ، چنگیز تر
غلامعلی آسترکی
پیش چشمم تو را سر بریدند دستهايم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق» بود گفتی: آیا کسی یار من نیست؟ قفل، بر دست و دندان من بود لحظهاي تب امانم نمیداد بی تو آن خیمه زندان من بود کاش میشد که من هم بیايم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمیخواست تا که در خیمه بیمار باشم ماندم و در غروبی نفسگیر روی آن نيزه دیدم سرت را ماندم و از زمین جمع کردم پارههاي تن اکبرت را ماندم و تا ابد داد از کف طاقت و تاب بعد از ابالف
هرگاه به دشمن رسیدید ، یا او به شما رسید ، لشکرگاه خویش را بر فراز بلندی ها ، یا دامنه کوه ها ، یا بین رود خانه ها قرار دهید. تا پناهگاه شما ومانع هجوم دشمن باشد ، جنگ را از یک سو یا دو سو آغاز کنید ؛ ودر بالاي قلّه ها وفراز تپّه ها ، دیده بانی دهید. از پراکندگی بپرهیزید و چون تاریکی شب شما را پوشاند ، نيزه داران پیرامون لشکر بگمارید ، ونخوابید مگر اندک.نهج البالغه نامه شماره ۱۱
شیدو طبق روال هر غروب روی بلندترین صخره کوه تیاگو نشسته و منتظر بازگشت پدرش و مردان قبیله بود. افسانه اي که مادربزرگش براي او تعریف کرده بود در نظرش تنها یک افسانه نبود. چیزی درون دلش صدا میزد که اين یک افسانه نیست واقعیت است؛ گنج عشق ." . راهن همه چیز را غارت کردند و نودا را که زیباترین دختر قبیله بود با خود بردند. پسر با دستانی بسته به دور شدن معشوق زیبا رویش نگاه میکرد . "کلمات مادر بزرگ مدام از مقابل چشمانش میگذشت. برايش سوال بود چرا آ
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی ان کند خراب بر دولت اشیان شما نیز بگذرد باغ خزان نکبت ايام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد اب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و دهان شما نیز بگذرد اي تیغتان چو نيزه براي ستم دراز اين تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت اين عوعو سگان شما نیز بگذرد ان کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد س
به ارباب کرم سید الشهدا(ع):تا بساط عشق و مضمون و کرم آماده استکار شاعرهاي دربار تو شاها! ساده استمن که با خاک در کوی تو کامم باز شد،مادرم با اشک هاي روضه شیرم داده استهفت پشت من همه پیر غلامت بوده اندهر که فرزند غلام توست آقازاده استمی شود خود چاره ساز و سرور اهل نظر،گوشه ی چشمت به هر بیچاره اي افتاده استتا چراغ چاي سقاخانه هايت روشن استپس چه حاجت عاشقانت را به جام و باده است.؟گیسویت بر نيزه تنها پرچم مردانگیستنام سرخت تا ابد سربند هر آزاده ا
معرفی آلوورا: صبر زرد طبی یا آلوئهورا (نام علمی: Aloe vera ) یا شَبیار، صَبر یا صبر زرد یا شاخ بزی نام گیاهی است از سردهٔ سِگِلها (Aloe) راسته مارچوبهايها (Asparagales)، تیره سريشیان (Asphodelaceae) اين گیاه بومی آفریقاي شمالی است. آلوئهورا بیساقهاست. البته برخی از آنها داراي ساقهاي بسیار کوتاه هستند. اين گیاه ۶۰ تا ۱۰۰ سانتیمتر رشد میکند و از طریق پاجوش تکثیر میشود. برگهاي آن نيزهاي کلفت و گوشتی با لبههاي دندانهدار است و رنگ آن سبز تا
گریههاي کدام پری نازنین را خواب دیدهاي که نيزهی حیرت خیابان وُ تیزاب دشنام محتسبان را تمناي نان مجابت میکند؟ جگر کدام نگاه را سوختهیی که هراس از شب دندانگرد شقی را حاشا میکنی؟ دنبال کدام تبار انسانی تا بغض میهن پریزادهاي گرسنه را بر سندان سکوت بکوبی؟ در شوکت گرگ فقر وُ پوزار بر دیس زندگی در سور ابلیس وُ حراج فرشتهگان شناسنامهی کدام شریعت را دندان میخايی؟ س. ع. نسیم ۸ خرداد ۹۹
(شراب جان فزا) چشمان و ابروی نگار آن میکَشد اين میکُشد زنگی و تیغ آبدار ، آن میکشد میکُشد مستانه چشمان سیه، عاشق کش آن تیر نگه فرزانه وش دیوانه وار ، آن میکشد میکُشد عشقش کشد بی اختیار ، هجرش کشد زار و نزار آوخ که عشق و هجر یار آن میکشد اين میکُشد زلفش کمند دلسِتان ، مژگان او قَتّال جان صیاد و ترک و نيزه را آن میکشد اين میکُشد بر گِرد گنج روی او ، پیچیده مار موی او دل کُشتهٔ گنج است و مار آن میکشد اين میکُشد مهرش شراب جانفزا
برايت می نویسم دختر من بهار اشک هاي دفتر من مرا گفتی چرا چونی پدر جان چرا بی پرده در خونی پدر جان برايت گفتنم یک بار کم بود؟ حراجِ حرفِ بی بازار کم بود؟ به سر فصلی کنم من اين اشارت به انگشتی زنم خون در اسارت دو صد سرباز در دالان حسرت میان نيزه هاشان مرده غیرت به رویِ لشکرِ غمگین پايیز تب و میخانه و خونآبه سر ریز شبانِ خفته را بیدار کردند دو صد حلاج را بر دار کردند به قبرِ زندگان شمشیر بستند به چشم مردگان زنجیر بستند زمرّد را به خون دل کشیدند به ظ
شلیل نوعی از خانواده هلو است. شلیل نوعی هلو است که پوست صاف و گوشت تیره تر دارد که میوههاي بدون کرک تولید میکند و به همین علت هلوی بدون کرک نیز نامیده میشود و طعمی مطبوع و شیرین تر از هلو دارد. شلیل درختی است که ۴ تا ۱۰ متر ارتفاع رشد می کند. برگ هاي آن نيزه اي شکل، به طول ۷ تا ۱۶ سانتیمتر و عرض ۲ تا ۳ سانتیمتر و با رگبرگ هاي پرمانند می باشند. جوانه هاي درخت شلیل ساده، ۳ عدد در محور هر برگ، جوانه هاي جانبی زايشی و جوانه وسط رویشی است.
دوران پارینه سنگیدر دوران پارینه سنگی هیچ یک از امکانات زندگی مدرن مانند برق، زبان نوشتاری، پزشکی مدرن یا اينترنت وجود نداشت؛ اما انسان عصر سنگ هم بسیاری از کارهاي انسان جهان مدرن مانند غذا خوردن، خوابیدن، تهیه لباس و ساخت موسیقی و هنر را داشته است. شاهد آن، مجسمه هاي سنگی از سر انسان است که از آن دوران باقی مانده و قدمت آنها در حدود 25000 سال است.خوب است نگاهی به نحوه زندگی نیاکان خود در عصر حجر بیاندازیم. تبرهاي سنگیباستان شناسان، عصرس
درباره این سایت