نتایج جستجو برای عبارت :

برگ خزان وصفی هست یا اضافی

الف - تركیب وصفي : معمولا از دو ز، موصوف وصفت ، تشكیل شده است كه در ان صفت اسم ما قبل خود یعنی موصف را توصیف مس كند وجز،دوم معمولا در عالم خارج وجود ندارد . به عبارتی هر كلمه ای كه سك شخص، يان يا شییی با ان خواند مس شود . موصوف ور كلمه ای كه حالت ان را بيان می كند . ، صفت نامیده می شود . موصوف و صفت در اصل یك جیز بیشتر نیست . مانند كل، صورتی بودن را نمی توان از كل جدا كرد مثال های دیكر ، درخت بلند ، كتاب مفید ،مرد عالم و
وزیدن گرفته‌ست باد خزانبه گوش آید از دور داد خزانگل و سبزه و برگ‌های‌ قشنگمباشید غافل ز ياد خزاننخواهد ز بین شما هیچ یکبرد جان بدر از جهاد خزانبه سویی فتد هر یک از جمعتانز توفان تند ز ياد خزانکنونی که هستید بر شاخه‌هابه دور از گزند و عناد خزاناز این بزم جانبخش سودی بریدکه محوش کند انجماد خزان"مهدی رستادمهر"
نشود فاش كسی آنچه ميان من و تو ست تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست گوش كن با لب خاموش سخن می‌گویم پاسخم گو به نگاهی كه زبان من و توست روزگاری شد و كس مرد ره عشق ندید حاليا چشم جهانی نگران من و توست گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه ای بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست این همه قصة فردوس و تمنای بهشت گفت‌و‌گوئی و خيالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچة عقل هر كجا نامة ع
نمی خواهم دگر فصل خزان زرد، برگرددبرایم لحظه های تلخ و خیلی سرد، برگرددنه اینکه سنگ دل باشم ولی هرگز نمی خواهمبه زیر چتر من شخصی که ترکم کرد،برگرددهمیشه با رفیقم شرط میبندم که نگذارمغمِ قليان کنار تخته های نرد، برگرددشبیه قصه های تلخ و غمگین از هدایت هامحال است این طرف ها آن سگ ولگرد»، برگرددشدیدا دوستش دارم، همین اندازه بیزارممبادا بین اشعارم "بيا برگرد" برگردد#حسین_جوکار
امروز 56 پاییز وزمستان وبهار وتابستان را پشت سر گذاشته ام حالاچرا از پاییز شروع کردم چون پاییز به دنيا آمده ام 56 فصل را دیده ام .فصل خزان بدنيا امدم فصل عشق وامید وهم فصل خزان ،فصل عشق وفصل فراق ؛فصل درد واز دست دادن تمام عشق زندگیم ،تابستان و زمستان هایم هم گذشت بزرگتر شدم همه احساسم درون دل خسته ام خفه شد.همه زمانهایم را دویدم ؟نه که بخواهم بدوم مرا دواندن تا از زندگی عقب نمانم ولی من در یک جای دنيا ماندم جسمم رشد کرد حرکت کرد ولی پاهای
ترکیب ها دو نوع میباشند1) ترکیب وصفي ( اسم + صفت ) 2) ترکیب اضافي ( اسم + اسم يا اسم + ضمیرمنفصل من،تو،او،ما،شما،ایشان )اول  باید اسم و صفت را تشخیص دهند اسم:کلمه ای که برای نامیدن انسان،حیوان و اشيا بکار برده میشودصفت:ویژگی یک چیز و نشان میدهدیکی از مهمترین نشانه های تشخیص صفت استفاده از پسوند های  ( تر يا ترین ) به آخر کلمه استنکته:زمانی که دو اسم کنار هم يا اسم و صفت کنار هم قرار بگیرد. و وسط آنها کسره قرار بگیرد یک ترکیب را میسازندبرای تشخیص ترک
درآمدی بر سیر سبك شناسی شعر هورامی * از دایه خزان سه‌رگه‌تی تا مولوی تاوه‌گُزی(5-14 ك.م) - عادل محمدپور چكیده: شعر هورامی واجد ویژگی‌های منحصر به فرد خود است؛ با سبك‌های رایج فارسی و نیز شعر كُردی سورانی تفاوت‌هایی دارد. در این مقاله منحصراً اختصاصات و شاخص‌های شعر هورامی كه در زمان اقتدار هفتصد ساله‌ی اردلان»ها زبان ادبی-دیوانی بوده است، با دید سبك‌شناسانه بحث و بررسی شده است. كلید واژه‌ها: اردلان، زبان و شعر هورامی، سبك شناسی، شاعران
 محبوب جانپاییز در راه است!پاییزی که می خواهم به خاطر تو لبخند بزنم.خزان امسال یک پارادوکس است!پارادوکسی از جنس شادی و غم!غمِ از دست دادن بهترین دوست و شادی بخاطر تو.محبوب جاناین خزان بسيار دشوار خواهد بود و زمستان بعد از آن کولاک به پا خواهد شد!مراقب قلبت باش، عزیز دل.​ #عسلی_نصیری
نگاهت مثل آینه ، پاک و زیباستدل عاشق به شور صد تمناستچنان احساس پاکی داری بر چشمکه شیطان دلم رسوای رسواست.بيار ساغر که میخانه خزان گشتبه سرمستی ما ، صد دل روان گشتببخشا تو زمانت ، به خراباتدلم غافل از این وقت و زمان گشتسعید دامغانيان
نگاهت مثل آینه ، پاک و زیباستدل عاشق به شور صد تمناستچنان احساس پاکی داری بر چشمکه شیطان دلم رسوای رسواست.بيار ساغر که میخانه خزان گشتبه سرمستی ما ، صد دل روان گشتببخشا تو زمانت ، به خراباتدلم غافل از این وقت و زمان گشتسعید دامغانيان
عنوانبرگ های پاییزی را میبینی؟ چه ساده نفس میدهند و میمیرند. رنگ عوض میکنند و از چشمان درخت می افتند و برای همیشه زیر قدم های رهگذران لگدمال میشوند. خوشحالم که میبینم؛رنگ عوض کردن عاقبتش چیست.برگ های پاییزی صورت خزان را زیبا میکنند اما روحش را آزرده.چگونه از چشمان درخت افتادند برگ هایی که روزی روح بخش زندگیش بودند.ای خزان زیبا سلام. منم ملیکا. همان که سالها قلمم تنها تکیه گاه افکارم شده است. میشنوی صدایم را؟صدای قدم های زندگی را بر ا
کنارم باش، این پاییز،کنارم باش، می‌ترسم.خزان را دوست دارم من، ولی بی تو؛خيابان، کوچه ها، این شهر، این پاییز؛تو را بدجور کم دارد!بدونِ تو؛ گلوی آسمان ها درد می‌بارد،صدای خش خشِ این برگ ها بی تو؛صدای نابهنجاریست باور کن؛ به بانگِ مرگ می‌مانَد!اگر باشی، اگر همراهِ من باشی؛خزان زیباترین فصل است، می‌دانم.کنارت چای می‌چسبد؛به وقتِ شامگاهان، در هوای سرد و بارانی.کنارت کوچه ها زیبا، درختان، آسمان، گنجشک ها زیبا،کنارت بازهم دیوانه ی باران
   سیده زهرا بحر خزانعضو سازمان نظام روانشناسی و مشاورهعضو انجمن روانشناسی سلامت و سالمندیروانشناس کودک و نوجوانزوج درمانی و خانواده درمانیدرمان اختلالات رفتاریدرمان افسردگی،ترس و وسواسنویسنده کتاب چاقی،عوامل روانی اجتماعی تغذیهپژوهش های حوزه چاقینویسنده کتاب درمانگری بر اساس اصلاح سبک زندگی چالشی بربهبود تصویر بدنی و عزت نفس جنسی ن مبتلا به چاقی0912243794402177760350
 خزان رسید بر احوال بوستان گِریَم  چو ابر فصل بهاری در این خزان گریمبه بینوائی بلبل به رخ نهفتن[1] گل  به هجرِ عاشق و معشوق مهربان گریمدر این خزان به خزان دگر کشید دلم  بر این نه ناله کنم بلکه من بر آن گریماز آن خزان که عيان[2] شد به روز عاشورا  به بوستان امامت به صد[3] فغان گریمبه حال قاسم ناشاد و نامرادی او  به فَرق شق شده اکبر جوان گریمبه آن دو دست که افتاده در کنار فرات  به آن قدی که شد از هِجر وی کمان گریمبه آن صغیر که در دامن پدر ز جفا  ز ت
بسمۀ تعالی*********ماه آذر آخرین ماه از خزان*******************ماه  آذر،  آخرین  ماه  از  خزان              آمدی  در  جمع  ما  بهتر  ز  جان  ما  پذیراییم  تو  را،  ای  مهربان             با خود  آری  رنگِ  الوان  هر زمان*******************************************************
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار می روند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی پا در سال نو می گذارند. سال نو بر شما مبارک باد
تحلیل شعر ای مادرقالب شعر: غزلای مادر عزیز که جانم فدای تو (باشد)                           قربان مهربانی و لطف و صفای تو (باشد)  ( 3 سه جمله) (جانم )نهادمعنی: (خطاب به تو هستم) ای مادر عزیزم که جانم را فدایت می کنم، جانم را فدای مهربانی و محبت و صفای تو می کنم.حرف ندا: ای               منادا: مادرردیف: تو/ تو                قافیه: فدای/ صفایآرایه: تناسب (مهربانی، لطف، صفا)ترکیب وصفي: مادر عزیز              ترکیب اضافي: جانم / فدای تو / قربان مهربانی / صفای توهرگز
دیر گاهی است که من از ظلم جهان می ترسم     اندر این باغ من از سوز خزان می ترسمگر چه اینجا پُر از ياس و گل نسترن استلیک از آن تیغ فرو رفته به جان می ترسم#حسن_سهرابی@hassansohrabi1@sohrabipoemInstagram.com/sohrabi_hassan Sohrabipoem.blogfa.com
ای بهاری ترین ممنونم که در خزان عمرمبا حضورِ زیبایتبه من روحی دوباره بخشیدی ؛هر چند که به قدر نسیمی بهاریکوتاه بود و گذرا .این روزها حتی هوا هم رنگ آفتابی به رخساره گرفته ،ببین با حضورت چه بر من و آسمانِ من آوردی؛ممنونم 
از گل ياس و ز بوی نسترنآورم عطری برای انجمندوست دارم بهر ياران نکوراحت جان از همه درد و مَحَنلطف ایزد باد همراه شما در تمام زندگی ای خوش سخندوست آن باشد که گیرد دست دوستدر گرفتاری و در رنج و فتنشاکرم لطف خداوند جهانداده بر من دوستانی گل وشنراه ایزد را بپوییم و  خوشیمبا عزیزان چو بوی نسترنياد ياران يار را میمون بوددر گلستان و به هر دشت و دمنما  سمیعیم و بصیریم و هوشیمبا همه نامحرمان ما خاموشیمرخنه افتاده ميان دوستاندر چنین فصل خزان بوستانس
 پیرم و گاهی  دلم ياد جوانی می‎کندبلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دستطاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کندبلبلی در سینه می‎نالد هنوزم کاین چمنبا خزان هم آشتی و گل‎فشانی می‎کندما به داغ عشقبازی‎ها نشستیم و هنوزچشم پروین همچنان چشمک‎پرانی می‎کند
ای آسمان ببار فقط بی امان ببار بر باغبان باغ گرفته خزان ببار اصلا بيا و بر سر حیدر خراب شو يا نه، به قبر خاکی این بی نشان ببار در بین شعله ها که به ياری نيامدی حالا به آتش دل غربت فشان ببار درمان نمی شود تن زخمش به راحتی آرام تر به پیکر این ارغوان ببار
شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که هرکس، اول ترفیع رتبه يافت، به عنوان ولیمه کباب غاز صحیحی بدهد، دوستان نوش جان نموده، به عمر و عزتش دعا کنند. قلمرو زبانی: کباب غاز: ترکیب اضافي / نموده: فعل در وجه وصفي/ نوروز: مرکب / عید نوروز: ترکیب اضافي/ ترفیع: مصدر باب تفعیل، بالا بردن/ رتبه: مقام، جاه / همقطارها: وندی/ همردیفان: دو يا چند نفر که با هم به یک شغل مشغول باشند/ قرار و مدار: مرکب اتباعی/ ولیمه: طعامی
از تابستان امسال همه شاخه ها تو را می‌شناختند من کوچک بودم اما، بر و رویی داشتم آن روزگار، که بر دشت، گاهی می‌گذشتی افسوس که فقط می‌گذشتی! گرمت که می‌‌شد، باد می‌آشفت ابر ها با خورشید حرفشان می‌شد شب تعجیل می‌کرد من نیز با جان و دل، از برایت می‌گستردم! برادرانم تشر می‌زدند! اما تلخ تر آن بود؛ که در آرامشت سهمی نداشتم! کم کم پاییز آمد، اما عشق تو خشکم کرد! خزان بهانه بود آری آن روز سرد، من، با اشاره دست عشقت شکستم و جدا گشتم
چقدر چهره ات شکسته شده تا بهاری، چرا خزان باشی ؟ به تو اصلا نمی خورد آقا که امام جوان مان باشی لب تشنه بود، تشنه ی یك جرعه آب بود مردی كه درد های دلش بی حساب بود پا می كشید گوشه ی حجره به روی خاك پروانه وار غرق تب و التهاب بود شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت.
بيا که بی تو… بيا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد. بيا که بی تو آینه ها، زنگار غربت گرفته اند. هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها در هم نمی گذارد. بيا که بی تو، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد. بی تو کدام دست مهر، سرشک غم از دیدگان یتیمان بر می گیرد؟ کجاست آغوش مهربانی که دل های زخمی را به ضيافت ابریشمی بخواند؟ ای آبِ آب! رودخانه ها عطش
http://s2.picofile.com/file/8374432434/IMG_3169_jpg_%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD%DB%8C.jpgاشعار زیبای پاییزای چرخ بسی لیل و نهار آوردیگه فصل خزان و گه بهار آوردیمردان جهان را همه ی بردی به زمیننامردان رابه روی کار آورديابوسعید ابوالخیر
حالِ خرابِ حضرتِ پاییز، مالِ من شأنِ نزولِ سوره باران به نامِ تو گاهی بهار و گاه خزان، فصلِ شاعریست این را بزن به نامِ دلم، آن به نامِ تو تنها نه من به مهرِ» تو، آذر» به جان شدم دلتنگیِ دقایقِ آبان» به نامِ تو "علیرضا رنجبر"
یک چیزهایی را سخت می‌توان پذیرفت. مرگ دوستان از این دست است. درست مثل اینکه کلیدی را بزنی و چراغی برای همیشه‌ی خدا خاموش شود. هر دوست که می‌میرد، یک گوشه‌ای از ذهن و خاطرات آدم خاموش می‌شود؛ انگار که حضورش را، وجودش را و خاطراتش را در خوابی دیده باشی و بس، انگار که هرگز نزیسته باشد. انگار که خاطره‌ای است مال هزاران سال پیش!حسن صالحی جوان بود؛ خیلی جوان! شاید هنوز چهلمین بهار عمر را هم تجربه نکرده بود! تازه امروز می‌خواست شاهد اولین روز مدر
می پرسی از احوالم؟ سوگوارم!نمی بینی که آتش گلولهسینه ی گل را دریده است  و دست زرد خزان  بر تن باغ که مرگِ سروها را  همره کاج  رقم می زندو چهار خواهر راهوس بوالهوسانعريان کرد سوگوارم  سوگوارِ زخم های کوردستانم سوگوار حلبچه مسمومو کوبانی ویرانم  سوگوار کوردستانم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

خدایا چرا من... ؟ Mosque maranak مسجد جامع مرانک