نتایج جستجو برای عبارت :

تو رو نداشتم میخاستم همه رو داشته باشم

ای کاش چو پروانه پری داشته باشمتا گاه به کویت گذری داشته باشمگر دولت دیدار تو درخانه ندارمای کاش که در رهگذری داشته باشماز فیض حضور تو اگر دورم و محروماز دور به رویت نظری داشته باشمگویند که یار دگری جوی و ندانندبایست که قلب دگری داشته باشماز بلهوسی ها هوسی مانده نگاراوان اینکه به پای تو سری داشته باشمتاریک شبی گشت شب و روز جوانیای کاش امیدسحری داشته باشمدر مجلس ارباب تکلّف چه بگویمدر میکده باید هنری داشته باشمبگذار که از دوستی باده فروشان
دل بی غم دل بی غم دردا تورا برای دلم کم نداشتم هرگز دلی شبیه تو بی غم نداشتم مثل تمام مردم این روزگار ما از عاشقانه قصه ی مبهم نداشتم حتی اگر باوری از عشق درتو بود هرشب برای فاصله ماتم نداشتم روزی که از نگاه تو ادم شدم قسم قصد مرور قصه ادم نداشتم راحت اگر گذر تو نمی کردی از برم حرفی پراز سکوت دمادم نداشتم #بهرام بهرام خواه
سلامکم کم داره حضورمون در کانادا ده ساله میشه، امسال سال نود و هشته و سالی که ما در حال جمع و جور کردن برای ترک ایران شدیم، سال هشتاد و هشت بود.در این ده سال چه برما گذشت و چه بر ایران عزیزمان؟؟؟ بچه های ده ساله آنروز ، الان جوانان بیست ساله ای شده اند که احساس می کنم بارقه امید در نگاهشان کم رنگ است.در این ده سال چه بر ما گذشت؟؟ایکاش بتوانم تحلیل درستی از شرایط داشته باشم و حداقل برای خودم جهتی بیابم که به آن ایمان داشته باشم، زندگی اینجا آنچ
طاقت ندارم از نگاهت دور باشم یا پیش هم باشیم و من مجبور باشم. با من بمان هر لحظه می افتم به پایت هر چند در ظاهر زنی مغرور باشم وقتی دلت صیاد این دریاست ای کاش من ماهی ِ افتاده ای در تور باشم بگذار با رویای وصلت خو بگیرم حتی اگر یک وصله ی ناجور باشم آغوش وا کن! حرف هایم گفتنی نیست تا کی فقط در شاعری مشهور باشم؟! پیراهنم ارزانی چشمان مست ات لطفی ندارد عشق اگر محصور باشم! روزی اگر سهم کسی بودی دعا کن ـ ـ من کور باشم ، کور باشم ، کور باشم! زهرا شعبان
پولدار که شدم یا لااقل یکم که اوضاع بهتر شد میخوام مستقل شم. نمیخوام خونه بشینم، حتی اون داستان بلاگری رو هم کمتر می‌کنم. مثلا هفته ای دو بار. ولی به شغل و کار خودمم برسم. میخوام برای خودم یه شغل داشته باشم، یه شغل فقط برای خودم، از اونور اگر با علیرضا موندم، مدیریت مالی کاراشو خودم به عهده بگیرم. این کارو میکنم نه برای جذاب شدن برای مردها، برای جذاب شدن برای خودم. برای احساس زنده بودن، احساسی که تا حالا نداشتم.
اینجا کم تر می نویسم چون یادآور سردرگمی هامه.یادآور چیزایی که میخواستم داشته باشم و نداشتم و ادمایی که میخواستم مال من و کنار من باشن و نبودن.زخم هایی که ادم جا میذاره رو قلب و روح خودش دردناکه.و دردناکیش موقت نیست .اصلا موقت نیست.اون همون عشقیه که منتظرش بودم یا رهاییم از تموم سردرگمی ها و فشار های عصبیم؟.من کجام؟چقدر تو مسیر درست خودمم؟.من چقدر همونیم که باید باشم؟.من دقیقا کجام؟ 
من بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
قسمت این بود که من عاشق و شیدا باشم قصه گو گفت که من شبیه لیلا باشم دل من نقش تو را شبیه مجنون که کشید تو بریدی و دلم خواست که تنها باشم دلم از بخت بدش بود که بی تابت شد قسمت این شد بروم عازم دریا باشم لیلی ات بغض شد و گریه اسیرش می کرد مادرم خواست کمی به فکر فردا باشم قصه عشق مرا هرکه به یادت آورد تو فراموشش کن، بگذار که رویا باشم گلی.
ازم که می پرسن خوبی ؟ من یاد همین دیشب میوفتم که خواستم زود بخوابم،  زود ، قبل از دوازده خوابیدم ، اما سه پریدم از خواب تو کابوسِ بیداری و تا صب خفه شدم از دلتنگی. بعد میگم خوبم مرسی!برخلاف بقیه ی وقتایی که حالم خراب می شد و میرفتم پیش حسین -ته جایی که آروم می شدم- می گفتم حالم بده و اونم حرف میزد تا آرومم کنه، یا می خواستم برای همه تعریف کنم، یا از پا در میومدم، نمیخندیدم، دل و دماغ آرایش نداشتم، راجع به چیز دیگه ای حرف نمیزدم، زندگی رو تعطیل م
سلام به دوستای گلماین روزا فقط دارم سعی میکنم خوب باشمهیچ اتفاق بدی نیوفتادهفقط دارم غبطه میخورم به کسایی که یهوویی باردار شدنچشم انتظاری و بلاتکلیفی بدترین درد دنیاست بچه میبینم واسش ذوق میکنماما وقتی یاد خودم میوفتم اشکام عین قطاااار میریزهامروز بازم ناامید شدمدارم سعی میکنم امید داشته باشم شاد باشم فکر نکنم اما مگه دست خودمه
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشمبه مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمنظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشمبه خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبمز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشمحدیث روضه نگویم گل بهشت نبویمجمال حور نجویم دوان به سوی تو باشممی بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوانمرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشمهزار بادیه سهل است با وجود تو رفتنو گ
به نام خداوند بخشنده و مهربان با درود فراوان معرفی کتاب 12 ستون موفقیت نام نویسنده :جیم ران ، کریس وایدنر مترجم : ندا اسدی انتشارات آتیسا سال چاپ :1397 چاپ دوازدهم موضوع : موفقیت و راه و رسم زندگی ********** جا داره قبل از هر چیز از خداوند تشکر کنم بابت همه داشته ها و نداشته هایم. این کتاب در قالب داستان به من کمک کرد تا راه تر بتونم روی خودم کار کنم و بعد در عمل زندگی سالمی داشته باشم. روابطت رو سر و سامان بدم که من اصلا توجه نداشتم به این موضوع با این
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشمبه مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمنظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشمبه خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبمز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشمحدیث روضه نگویم گل بهشت نبویمجمال حور نجویم دوان به سوی تو باشممی بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوانمرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشمهزار بادیه سهلست با وجود تو رفتنو گر
من اگر نوشته بودم؛ میشدم متن های شاملو که از عشق لبریز باشم.
من اگر صدا بودم؛ میشدم تصنیف های شجریان که از آرامش پر باشم.
من اگر فکر بودم؛ میشدم ذهن دختری دیوانه که از شادی تهی نباشم.
من اگر گیاه بودم؛ میشدم سروی تنها تا همیشه سبز باشم.
من اگر سنگ بودم؛ میشدم دماوند تا استوار و مقتدر باشم.
من اگر خانه بودم؛ میشدم خانه ای کاه گلی در روستا که تشریفاتی از سادگی داشته باشم.
من اگر دست بودم؛ میشدم دست مادر تا چاشنی مهربانی داشته باشم.
 من اگر پا بودم؛
نمیدونم چرا اتفاقا اینجوری دست به دست هم دادن که بعد از 2 سال بدون هیچ مشکلی لپ تاپم به هات اسپات گوشیم وصل شد و تو اولین جست و جو اومدم تو اکانت بلاگفا ولی امیدوارم نتیجه خوبی داشته باشه . چند وقتیه زندگی خیلی سنگین و دارک شده و چیزی که خیلی ناامیدم میکنه اینه که تو کل کانتکتام یه نفر نداشتم بهش بگم فلانی اوضاعم خوب نیست . اونم منی که وقتی دوستام تو موقعیت سختی باشن زندگیمو ول میکنم که در اختیارشون باشم .
روز سه شنبه میزان پیاده رویم خیلی کم شده بود. هوا گرم بود و اصلا حوصله هیچی نداشتم و چون باید میومدم روستا ،برنامه هام خیلی فشرده شده بود .به همون حداقل قانع شدم اما دیروز چهارشنبه حدود ۷-۸ کیلومتر راه رفتم که تقریبا جبران روز قبل رو میکرد. تا الان تونستم ۸ روز برنامه پیاده روی رو داشته باشم. کم کم چالش های دیگه ای هم بهش اضافه میکنم تا بدنم به عادت های جدید ،عادت کنه
1- از امروز تصمیم می گیرم که هر کاری که لازم است را برای کار و درآمد انجام بدم و هیچ کوتاهی در کار نداشته باشم 2- از امروز تصمیم می گیرم که تلاش کنم که ش را رها کنم و نترسم از این که رها کنم من می خوام تلاشمو بکنم ت و پیام را رها کنم می خوام تلاش کنم. تا سال دیگه این موقع سه تا هدف دارم: 1- تکلیف سربازی مشخص باشه 2- دفاع کرده باشم 3- کار خودم را راه انداخته باشم و درآمد بالای 10 داشته باشم
قرار بود مادرشوهرم بشه . نهایت سعی و تلاشم رو داشتم که همیشه بهش احترام بذارم . یعنی قرارم با خودم همین بود . قصد ظاهرسازی نداشتم . میخواستم اجر رو از اول درست بچینم تا رابطه م باهاش به بیراهه و دعوا نکشه . در اولین و اخرین فرصتی که باهم تنها بودیم سعی کردم همون رفتاری رو باهاش داشته باشم که م دارم . سعی کردم جلوتر از اون قدم بر ندارم . اگه ایستاده بود، بهش میگفتم :حاج خانوم یجا بشین خسته میشی .
می‌شد دیگه هیچ‌وقت بیدار نشم و همه‌چیز به شکلِ احمقانه‌ای تموم شه. اما انگار برام فرقی هم نمی‌کرد. حدس می‌زدم وقتش که بشه. اگه که خودم تویِ تموم شدنِ زندگیم نقشی نداشته باشم، بترسم. نخوام و خلاصه حسِ خوبی نداشته باشم؛ اما قضیه این بود که اصلا حسِ خاصی نداشتم.
بعدِ عمل، وقتی چشممو باز کردم حتی بَدم هم نمیومد که زندگیم همون‌قدر احمقانه تموم می‌شد. اما خب نشده بود. یادمه سال‌هایِ دور، تویِ دفترم نوشته بودم: احتمالا همه‌ی ما رویایِ تغ
این فرض محالست که همسنگ تو باشمایکاش که یک لحظه ای همرنگ تو باشمدلتنگ غروبی که به یاد تو فتادمفریاد زدم کاش که دلتنگ تو باشمزان رو که ترازوی قیامت بکف توستفخرست مرا زانکه هماهنگ تو باشمگویند جهان طالب فرهنگ حسین استاقرار کنم زنده ز فرهنگ تو باشم"ناصح" ز سر صدق سخن گفت و چنین گفت:ایکاش که یک لحظه ای همرنگ تو باشماحمدرضا "ناصح گلستانی"تهران98/7/8
 
 
زمانی که خانواده داشتم هزاران درد بود و حالا هم که خانواده ندارم باز هزاران درد
آن زمان در کنار خانواده ام حتی از کوچکترین حق طبیعی محروم بودم.حق تحصیل نداشتم.حق بیرون آمدن از خانه را نداشتم.حق اعتراض نداشتم .هیچ حقی نداشتم.تازه.خیلی شب ها گشنه سر بر بالین می گذاشتمو با فقر سر می کردم.فقر شدید محبت را هم از میان ما برده بود .
.
.
و حالا هم که خانواده ندارم درد را دارم ولی به گونه ای دیگر.
مهمترین درد من کمبود محبتی است که از پایه دارد مرا تخری
‏کی میخوام بفهمم قرار نیس من یه دختر خیلی خیلی خوش تیپ وخوش پوش باشم قرار نیس من بهترین معلم شهر باشم ومی نداره من بهترین بچه بابا مامانم باشم قرارنیس به زور بهترین خواهر باشم قرار نیس همه کتابا رو بخونم قرارنیس همه فیلمارو ببینم نمیخواد مهربون ترین باشم من فقط باید خوشحال باشم
این یک هفته ای که نت نداشتم فهمیدم که چقدر بده اینقدر وابستگیواقعا ما به عزیزانمون اینقدر وابستگی داریم که به نت داریم؟شاید خیلیا بگن بله که داریم اما حقیقت اینه نت ما رو خیلی از عزیزانومون دور کردهاین یک هفته بدون اینترنت بودن باعث شد تا با خیلی از دوستان قدیمیم تماسی داشته باشم و گفت و گویی کنیم با همایکاش که نت اینقدر خودشو تو زندگیمون شریک نمیکزرد
زنگ شادیه.خاطره ای که یادت نمیره سلام دوستای عزیزم چیزی رو که می نویسم برای شخص خاصیه که خودش می دونه اما نمی دونم میاد اینجا که بخونه یا نه اومدم اینجا تا شادیم رو ثبت کنم تا اگه یه روزی از روزای خدا ناراحتیم اونقدر زیاد شد که جایی یا کسی رو برای خالی کردن خودم نداشتم حداقل یه خاطره ای رو زنده و ملموس و پر از لحظه های شادی داشته باشم که سراغش برم. اینقدر قوی و واضح باشه که حتی با خوندنش انرژی بگیرم.
امشب دلم خواست که یک خانه داشته باشم در یک جای خوب شهر که از پنجره اتاق چشم انداز زیبایی داشته باشد. برای پنجره پرده حریر سفید بخرم و یک بالش مربعی درست لبه پهن پنجره بگذارم که وقتی باران گرفت شمع وانیلی روشن کنم و بنشینم ریز ریز قطره های باران را بشمارم. دلم خواست یک تخت زیر پنجره داشته باشم که وقتی در بهار نسیم حریر پرده را تکان می‌دهد درست زیر پنجره باشم و قلبم از حجم ارامشی که توی اتاق جریان دارد لبریز شود.
ای کاش چو پروانه پری داشته باشمتا گاه به کویت گذری داشته باشم
گر دولت دیدار تو درخانه ندارمای کاش که در رهگذری داشته باشم
از فیض حضور تو اگر دورم و محروماز دور به رویت نظری داشته باشم
گویندکه یار دگری جوی و ندانندبایست که قلب دگری داشته باشم
از بلهوسی ها هوسی مانده نگاراوان اینکه به پای تو سری داشته باشم
تاریک شبی گشت شب و روز جوانیای کاش امیدسحری داشته باشم
در مجلس ارباب تکلّف چه بگویمدر میکده باید هنری داشته باشم
بگذار که از دوستی باده فرو
یک روز من هم باید دختری داشته باشم.
نکته:متاسفانه یا خوشبختانه با وجود اون دو نفری که فکر میکردم دوسشون دارم و در نهایت نشد که بشه و موفق نشدنم به هیچ جام نبود فهمیدم ته قلبم هنوز عاشق امیرم:/ خودمم انتظارشو نداشتم.امروز متوجه شدم.مردشور این زندگی رو ببرن. این همه آدم. چرا باید اون کوتوله ی هیز تپلو دوست داشته باشم؟:/ نکته۲: دیروز فهمیدم آرمان یه مه(بله دقیقا به معنای واقعی خود کلمه)،قشنگ ریدم با این انتخابام.باز خدا خیلی دوستم داشت که چشم همچین موجودی رو نگرفتم و وارد زندگ
برام سوال بود چرا تا حالا برای خودم دفترچه یادداشت یا خاطراتی نداشتم و حرف دلمو کجا باید میزدم و اینکارا. تصمیم گرفتم از هر چی تو دلم هست در این وبلاگ مینویسم - امیدوارم بتونم نویسنده خوبی برای خودم باشم که از نوشته های خودم خجالت نکشم
تقریبا تمام زندگیم در پی کسی بودم که بیشترین میزان قرابت فکری رو باهاش داشته باشم. یه رفیق شفیق. یه آدم عمیق.کسی که جنس من، تفکراتم و حرفهام رو بفهمه و جنسش رو دوست داشته باشم.یکی که حرف داشته باشه واسه گفتن و ازش یاد بگیرمحالا که بنظر میرسه پیدا شده،باید مرد باشه!کیلومترها از من دور باشه!!۲۰ و اندی سال از من بزرگتر باشه!!!و یک شب با هزار خجالت برام بنویسه: "انگاری عاشق شدم"!!!!!

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

بی ملاقاتی