نتایج جستجو برای عبارت :

خونت با خون

شب دوم هست که به طور عجیبی دلتنگتم . بغض کردم و چند قطره اشک هر سال هرسال این روزا پیشت بودم سالها قبل دوران ارشد هم همسایت بودم همسایه دلتنگتم خیلی زیاد یادمه بعضی سحرها نزدیک اذان صبح میومدم خونت اونجا نماز می خوندم همه ی اتاق ها و حیاط ها رو بلد شده بودم هر هفته هر روز گاهی میومدم در خونت همیشه باز بود یاد این افتادم که یک سحر از گلهای بالای خونت که خشک می کردن و به تعداد کمی ادما پخش می کردن. به همه نمیرسید.
این موقعیت هایی که توشون با صدای بلند ذهنت تکرار میکنی چیزی نگو، صبر کن عصبانیتت بخوابه، الان قند خونت پایینه و حالت سر جای عادیش نیست، صبر کن، سکوت کن. زمان بده، درست میشه و . » خیلی سختن. طبیعیه. کظم غیظ اتفاق دشواریه.
من میخوام عشق تو با اشک چشام جاری کنم
بذار تو خونت باشم بذار برات کاری کنم
من اگه حسین حسین میگم دعای فاطمه است
وصیت کرده با گریه هام تو رو یاری کنم
من تو رو دوست دارم
من همین سرمایه رو دارم
تو رو دوست دارم
من اگه عمری خطاکارم تو رو دوست دارم
سر به جز تربت نمیذارم تو رو دوست دارم
منو رها نکن ببین که من تنهای تنهام
منو رها نکن به غیر از این چیزی نمیخوام
من و رها نکن آقا
هر کی به هر جا رسیده در خونت نوکره
بهترین چیزی که تو دنیا دارم چشم تره
منتت رو می
چند ساعت دیگه برا اولین بار قراره بیام خونت ،خونه ایی كه توش تو دیگه مالِ من نیستی و به معنای واقعی برای یه آدم دیگه ایی جز منی.نمیدونم قبل تر وقتی به این روز فكر میكردم چقدر سختم بوده و چقدر دلم میخواسته آسمونو جر بدم از فكر اینكه مال من نباشی  اما الان میدونم دارم بایه حال خوب میام پیشت
هرجایی که بهت این اجازه رو بده در راهی که دوست داری تلاش کنی و به جای این که پات رو بگیره از دستت بگیره،اون جا بهت رضایت از زندگی خواهد داد و اون جا خونت خواهد شد.حالا یکی ممکن ایران این حس رو بهش بده یکی امریکا یکی انگلیس و هر کی یه جایی. من تو شهرستان ایران کار کردم راضیم نکرد،رفتم تهران راضیم نکرد،همیشه فکر می کنم یه چیزی کمه،همیشه فکر می کنم فکرام به چشم نمیان،یا به درد ایران نمی خوره،تو وقتی می گی فلان کار،همه می گن چی؟این خله یا مریض.حالا
مگر نه اینکه کف دست های تو جان است شهید شو که شهادت حیات انسان است دلت عجیب گرفته دلت چه می خواهد شهادتت به یقین از اصول ایمان است خبر رسیده به سفیانیان نمی دانید !؟ مگر، تمام ایران پراز سلیمان است قسم به خون تو ای قاسم سلیمانی که عرصه ، عرصه ی جولان شیر مردان است هنوز خنده ی زیبایی تو تماشایی ست هنوز بر لب تو آیه های قرآن است رسیده ای به هرآنچه که آرزو کردی یقین که بر سر این سفره عشق مهمان است قسم به گرمی خونت ، برای ظلمت شب هنوز آتش چشم تو خط پای
این شعر را تقدیم می کنم به رزم آوران سنگر بهداشت و سلامت سنگرِ عشق و سلامت جونِ آدما عزیزِ توی دستِ مهربونت تو قسم خوردی بمونی تا آخرین لحظۀ جونت توای رزم آور سنگر عشق و سلامت تو شگفتی آفریدی با قطره قطره های خونت سنگرت تو قلب دشمن، تو می جنگی با لشگرِ غم، لباسِ تو سپیدِ توی اون نگاهِ مهربونت، دنیایی از عشق و محبت و امیدِ لبریز از عشقی وٌ احساس، تو پری هستی یا آدمیزاد تو فرشتۀ خدایی، مظهر لطف و وفایی، مِهری که خدا به تو داد تو خط مقدم عشق، توی ج
سلام مهربون آقا جون الان که دارم‌ می نویسم چمدون بستم و فردا راهی مشهدتم ممنون از دعوتت آقا جون ممنون که خواستی بیام و مهمان بهاری حرمت باشم ممنون بخاطر مهربونیات نمیدونم چی بگم که تشکر کرده باشم ولی الهی شکر اینو میدونم که دلم به دلت راه داره دلتنگ گوشه به گوشه ی حرمتم و تشنه ی یه جرعه آب سقا خونت،آقا جون از مهربونی و لبخند و کرمت سیرابم کن جان خواهرت معصومه آقا جون گفتنیا زیاده و میدونم مثل همیشه نگاهمو میبینی و حرفامو میخونی تا چند روز د
چگونه باور کنم رفتنت را؟ آنقدر در کوه‌ها و بیایان‌ها به دنبال شهادت گشتی تا آخر شهادت تو را در آغوش گرفت. تو شهید زنده بودی و حالا یارانت دورت را گرفته‌اند. قسم به حرمتت حضرت مادر! برای هر قطره خونت باید هزینه بدهند. حاج قاسمم! بشنو، بسم‌الله القاسم الجبارین را پشت بی‌سیم می‌گویند، علم بر زمین نمی‌ماند. صبح روز 13 دی 1398، در جریان حمله به کاروان الحشدالشعبی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه ایران به
سلامممم خدایا امروز وحشتناک شلوغه سرمون الان اومدم ببینم میشه بنویسم یا نه خوب دیروز هم شلوغ بودیم تقریبا و ساعت 4 رفتم خونه سر راهم رفتم کوروش یه سری پد بهداشتی خریدم دقت کردین چه بسته بندیا خوشگلی اومده جدیدا ادم خوشش میاد منم از هرکدوم خوشم اومد ورداشتم دیدم سنگگ هم خلوته دستکشارو انداختم دور و دستامو ضد عفونی کردم و دوتا نون خریدم دلم میخواست سبزی هم بخرم اما شیطونه گفت تو سبزی پاک کن نیستی برو خونت آقا شکورو تو حیاط دیدم و بهش گفتم 10 می
وقتی یه مسافر میشی احساس میکنی دیگه به هیچ جا تعلق نداری.وقتی زیر اسمون زادگاهت دراز کشیدی دلت برا جاده های غریب و ادمهای ناشناس تنگه و وقتی تو جاده ای و میون ادمهای غریب،،، دلت برا زادگاهت و خونت تنگه. اینجاست ک دیگه برای تو اشیانه کمی غریب میشه و غربت اندکی اشنا دلم تنگ شده برا شهری ک توش غریب ترینم تنگ شده برا خوابگاه برا بوفه دم دستیمون برا صدای سرپرست از بلندگو ک هرشب دنبال جاروبرقی میگشت:خانومی ک شیش ماهه جاروبرقیو بردی،بیار سرپرست
حاجی هنوز باور ندارم ک نیستی و این خودش مهر صحتیه ک راهت ادامه داره و هستی، حتی اگ دیگ از دیدنت محروم باشیم ولی هستی. هنوز از قاب تلویزیون ک میبینمت میگم حاجی ک نرفته رفته؟فردا میایم. هممون . باید حداقل کاری ک از دستمون بر میاد تا دنیا بفهمه پای ایران وایسادیم، پای حفظ غرور و حرمت تو وایسادیم،پای غیرت مرد ایرانی وایسادیم ، پای حفظ ناموس ایرانی وایسادیممیایم تا بی شرفایی ک میخوان خونتو پایمال کنن نتونن! نتونن خونتو ب هیچ بفروشن! نتونن رو
سردار این شهید تنیده درخونسردار ای شهید عزیز در جونسردار ای فرمانده اسلامیانسردار ای ارشد فداییانجان تو صد ارزد برجان جهاننام تو سنگین برای هر زبانای ترامپ ای جانی ای خوک پستبکشید سردارما وای. ولی سردار هستتو ببینی درس کارت عاقبت بر سرنوشتبه هلاکت میروی سرنوشت خواهد نوشتتبه هلاکت میروی ب دست ایرانی اصیلتا شود این انتقام این لایحه خونش دلیلوای شوی خار خفیف در کخود ب دیدی عزتش. آی ببینیم ذلتتبنویسیم همه ماه بر در کاخ سفیدتو شدی خارو خف
عمو قاسم امروز قلم ها برای از تو نوشتن می تپند، می تپند. و در سینه ام قلبم افسوس می خورد افسوس! برای از تو نوشتن چه دیر دریاها مرکب شدند آری! چه با شکوه ونجابت رفتی قهرمان سرزمین من ایران و با غروب چشم تو صدها فانوس بیدار شدند در تاریکی شب ظلمانی عمو قاسم شهادتت جاده های نور را باز کرد و کتابی شدبرای خواندن لحظه های غریبانه ات که هر سطر آن عطر خدا را دارددر صفحه های خالی دل یادت راثانیه های غمگین غربتت راخواهم نوشت تا به ابدو باران از خ
   یارو تصویر آذری جهرمی ( وزیر ارتباطات ) و فرزندانش که با پاچه بالا زده در یکی از جوهای باغ فین عکس گرفته اند را عمل نازیبا توصیف کرده و نوشته : از جواد ساداتی نژاد – نماینده کاشان و آران و بیدگل در مجلس – که گویا در باغ فین کاشان همراه وزیر بوده، این توقع می رفت به وزیر تذکر دهد که تاریخ و فرهنگ و میراث یک مملکت را پاس بدارد. »اما پاسخ به جناب پامنبری :1- تو اگر تذکربین و تذکرطلب بودی ، در سه سال گذشته تذکرات متعدد نماینده مردم کاشان و آران و ب
امیر و هدا میجنگن من ضعیف میشم امیر و امین , هدا و امین , من و هر کدوم , چرا من ناامید میشم ؟چرا ؟هیچ چیز نباید تورو ضعیفت کنه. حتی ترسی که از تهدید هم خونت از طرف خواهر و برادرت میاد هدا با من میجنگه من ناامید میشم و میشینم و دست از تلاش برمیدارم ،و میدون رو میدم دست حریف هیچکس به آنها هشدار نداده بود نی که پای دویدشان را بریده اند دخترانی که بدنیا می اورند که بال پرواز دارند، من نمیزارم کسی از لذت هام ناامیدم کنه از جمله یکی از لذت هام اعتماد
یکی از دوستانم تعریف میکرد ، که دوستش در دانشگاه یکی از شهرای ایران خودمون به طرز عجیبی محبوب و مشهور شده بود ! داستان از این قراره که این آقا پسر خیلی چهره جذاب و دلربایی داره ، و کل دختر خانومای دانشگاه به طرز عجیبی در کف این گل پسر هستن ، ایشونم که تا بحال عاشق هیچ دختری نشده و رابطه‌ای هم با کسی نداشته ولی به عنوان یک دوست عادی با خیلی از بچه‌ها در ارتباط بوده ، به طوری که با بعضی از دخترا به سینما ، جاهای دیدنی و خلاصه رفت و آمد داشته حتی
_______________________________________________________________________________________به حضرت علی اصغر(ع)، کودکی که در شش ماهگی بالغ شد و به کمال شهادت رسید  ۱بگذار به آسمان بپاشد خونتای جان به فدای حال دیگرگونتتا آب شود فرات از تکبیرتاز خنده ی سرخ و کاکل گلگونت ۲تسلیم برای آب؟ هرگز، هرگزتلواسه و التهاب؟ هرگز، هرگزآب است در آرزوی لب های توای اصغر من بخواب. هرگز، هرگز 
مقدس تر از امام علی(ع)
من در اتاق یك رئیسی رفتم، كار داشتم. تا در را باز كردم دیدم یك دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز كردم، اوه. چه شكلی!داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه! گفتم: چطور با یك دختر به این زیبایی تو در یك اتاق هستی و در هم بسته است. گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت كه این قدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر به زن های جوان سلام نمی كرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام می كند تو چر
**بَسمِ  اََلله القََاصمِ الجَبارِین ****سلام بی بی سرم و هدیه آوردم سلام بی بی مادر و به تو سپردم**  هنوز جای گرمی بوسه ات را روی گونه ام حس می کنم:سرداربعد از رفتند،بغض عجیبی را حس میکنم؛شوق شهادت دارم.دوست برای انتقام خون شما سرم را بدهم،ولی یک سیلی به دشمنت بزنم،که:روح مرا کند و به آسمان برد.ولی این را بدان که نمیگذارم خونت پایمال شود((گرچه خون مردانی همچون شما همیشه زنده است))درهنگام دیدن عکست((وَفَدَینَهُ بِذِبحٍ عَظیِم))میخوانم؛چون مثل
این روزها بیشتر از همیشه می فهمم که هر آدمی اندازه های نا متعارف خودش رو داره، تقریبا همه آدم های اطرافم یه روزی بزرگتر و یه روزی کوچیکتر از اونی میشن که توی ذهن من بودن، اینه که دنبالشم وجوه متغیر رو توی آدما پیدا کنم.کجا ابعادشون ثابت شده و کجاها هنوز در حال چاق و لاغر شدنه.ابعاد تو هم همین طوره، ابعاد منحصر به فرد خودت رو داری تو. که همچنان در تغییره برام ولی سرعت تغییراتش کمتر شده.۵شنبه دوباره یه حالی بودم، از خونت که اومدم بیرون تلو تلو
بسم الله
قسمتی از متن وصیت نامه جاویدالاثر شهید علی صالح فر
بسم الله الرحمن الرحیم
 
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
 
با درود به رهبر کبیر انقلاب و درود به قلب تپنده مستضعفان جهان با سلام بر پدر و مادر عزیزم که حسین وار علی اکبر ها و قاسم هایشان را روانه جبهه کردند .  امیدوارم زینب وار در پشت جبهه نیز بتوانند با منافقین به مبارزه برخیزند
 کامنت ها*این چند روز، فضای مجازی مانند بیش تر شهرهای کشور، حال و هوای خاصی دارد. نظرات کاربران فضای مجازی درباره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را می خواندم. از بین چند صد کامنت تعدادی را گلچین کردم:- ولی کلام آخر این استکه جان من فدای ایرانحاج قاسم هم فرزند برومند ایران عزیز بود. قربون همه عاشقان وطن.- پدر در خونه مثل کوه می مونه.- . فرشته ای در لباس انسان.- اسطوره تاریخ ایران! رفتنت سخت است.- سعی کردند ما را دفن کنند غافل از اینکه ما بذر بودیم.- د
دوست دارم ازت تشکر کنم که بالأخره این صفحه رو باز کردی تا بنویسم. من موجودِ عجیبیم اما غیرقابل کنترل نیستم. تا حد زیادی امیدوارم چشم‌زخمی که به گردنبندِ جدیدم آویزونه، من رو از شر نیروهای اهریمنی که به مغزم هجوم میارن نجات بده. منظورم صرفاً یه‌جور تلقینه. من با خودم هم دشمنی دارم. انقدر اخم کردم و خودم و سفت نگه داشتم که الان همه بدنم کوفته‌اس. تقصیر هورموناس. می‌دونم. من غیرقابل تحملم اما نمی‌دونم آدما چرا تا آخرین لحظه دست از سرم برنمی‌د
رمان نجوای شیطاندانلود رمان نجوای شیطان اثر سپیده فرهادی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیمگویند مرا خلق کردند از استخوان دنده چپ مردی به اسم آدم ، حوایم نامیدند یعنی زندگی ، تا در کنار آدم یعنی انسان همگام و یار باشم ، گویند میوه سیب را من خوردم ، شاید هم گندم را و مرا به سقوط انسان از بهشت متهم می نمایند ، بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمان شان باز گردید مرا دیدند ، مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ه
یا حسین از تو چه بگوییم که گفتن تو را به کلام  آلودن است و نگفتن حقیقت اسطوره واری را نهان کردن است(و چه خیانتی از این بزرگتر؟)یا حسین  از توچه بیاموزم که آموختن تو بحر را در کوزه ریختن است و نیاموختن از تو دل دشمنان تاریخی ات را شاد کردن است(و چه خیانتی از این بزرگتر؟)یا حسین چگونه تو را به امروز بیاورم که به امروز آوردنت به آنچه بودی خیانت میکند و به امروز نیاوردنت به آنچه برایش جنگیدی خیانت میکند.(و چه خیانتی از این بزرگتر؟)با تو چه کنیم حس
نامه های خاموش  نامه های صنوبرسلام مرتضی خان امیدوارم خوب و سلامت باشی ، مثل اینکه مادرم راست می گفت ، نکند زیر سرت بلند شده، الان بیش از پانصد روز است که رفته ای به بهانه کار و آوردن پول اما هیچ خبری نداده ای .اگر زن دیگری گرفته ای  بگو، من هم می روم پی کار خودم سیاه روزی یعنی همین که تو برای من و بچه ها درست کرده ای  . حال و احوال من و بچه ها خیلی تعریفی نیست . دیروز جعفر با پسر خسرو خان دعوایش شد ، به او گفته بود "قرمساق" جعفر هم با کفه ترازوی هوش
#پارت958چندباری دستم بالا رفت تا دستش رو باز کنم ولی دلم نمی خواست دم مردنم لمسش کرده باشم.وقتی متوجه شد دلخوریش رو پشت صدای غضبناکش پنهون کرد: چرا لال شدی؟مگه نگفتم خودم می گیرمت، مگه نگفتم به روتم نمی آرم، مگه نگفتم زندگیم رو به پات می ریزم دیگه دردت چی بود؟ » هر کلمه اش رو با فریاد و نفرت به زبون می آورد.دهنم مدام باز و بسته می شد تا جوابش رو بدم ولی هیج اثری از صدا نبود، با نفرت فکش رو قفل کرد و یکی از دست هاش گردنم رو رها کرد.همین که خواست سیل
سلام رمان فوق العاده ایه منتظرم کتابفروشی جلد دومشو برام بیاره خب اینم لینک دانلودش حتما پیشنهاد میشه.
 
داستان از آنجایی شروع می شود که کشور آمریکا به مناطق دوازده گانه تقسیم شده و پایتختی مستبد بر همگی آن ها حکومت می کند . سال ها پیش مردم آمریکا بر ضد پایتخت و ظلم و ستم هایش شوریده بودند و قصد پایان دادن به تمام سختی های پیش آمده را داشتند . همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اینکه بر خلاف روند جنگ پایتخت به پیروزی رسید و شورش بزرگ را سرکوب کرد . ام
 جیغ زخمم، سایه را آتش زده شعرهایم لحظه ای حالش بده خاطراتم، تلخ و شیرینش، بسی پر زعشق و شورش و دلواپسی روزگاری غصه و ماتم، نبود فکر دینار و غمِ درهم، نبود شور و شوق و ذوق بازی، کم نبود سر برای هیچ رنجی، خم نبود چهره ام گلگونه های لاله داشت آسمان در سینه ام کاشانه داشت در نگاهم گرگ و بره هم طراز پیش چشمم خلق جمله برفراز حیف، آن ایام چه با سرعت گذشت ابرهای خوشگلش از سر گذشت لذت آن کودکی شد تا همیشه ماندنیطعم گیلاس و آلاسکا، آب نبات و بستن

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها