نتایج جستجو برای عبارت :

دو گانگی ازمیان برخاست

ما چون ز دری پای کشیدیم،کشیدیم امید ز هرکس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضه‌ی خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه‌ی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخنها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم "و
عید پاک یا عید قیام یا عید رستاخیز، مهم‌ترین روز تعطیل در سال مسیحی است که یکشنبه‌ای بین بیست و دوم مارچ و بیست و پنجم آپریل است. مسیحیان بر این باورند که در این روز، عیسی مسیح پس از اینکه به صلیب کشیده شده بود دوباره زنده شده و برخاست (رستاخیز) و به همین مناسبت، در این روز یکشنبه مقدس، جشنی به پا کرد. به عید پاک، در انگلیسی Easter (ایستر) گفته می‌‌شود.
شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد.هیچگاه در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت قصد زیارت داشت، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت می نمود. تا این که سرگذشت او را به سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به نقیب الاشراف» بود رساندند. سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت:از آداب زیارت در مذهب اهل بیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عت
برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز چو آتش در درخت افکند گلنار دگر منقل منه آتش میفروز چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست حسد گو دشمنان را دیده بردوز بهاری خرم است ای گل کجایی که بینی بلبلان را ناله و سوز جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد برادر جز نامی میندوز نکویی کن که دولت بینی از بخت مبر فرمان بدگوی بدآموز منه دل بر سرای عمر سعدی که بر گنبد نخواهد ماند این گوز دریغا عیش اگ
اسلام به خطرات ناشی از روابط به اصطلاح آزاد دختر و پسر کاملا آگاه است و نهایت مراقبت را در روابط و برخوردهای دختران و پسران دارد؛ تا حدّی که منجر به انحراف و فساد نشود و طرفدار مشارکت دختران و پسران در جامعه به شکل معقول و با حفظ حریم است. اسلام در عین این که اجازه شرکت در اجتماعات را به دختران و پسران می دهد؛ دستور می دهد که به صورت مختلط نباشند و محل نشست و برخاست ها از یکدیگر جدا باشد
سخن از نمونه ها و الگوها به مردی باز می گردد که در وقت مشاهده تباهی و سیاهی قوم خود از جای برخاست تا نمونه ای و الگویی والا برای آنها بسازد. خاموشی صدا در سینه ها، دهانهای بازمانده از حیرت و بیچارگی ، فرود تازیانه چپاولگران بر گرده ها، ناتوانی پاهای وامانده از رفتن ، غفلت تام و تمامی که همه چیز را از معنی تهی ساخته بود و غروب خورشید حقیقت در پشت کوههای بلند ظلم بود که مردی از تبار سلحشوران اهل حقیقت را به حرکت درآورد.
بر آن فانوس که آنرا دستی نیفروخت بر آن دوکی که بر رف بی صدا ماند بر آن آئینه ی زنگار بسته بر آن گهواره که آنرا دستی نجنباند بر آن حلقه که کس بر در نکوبید بر آن در که آنرا کسی نگشود دیگر بر آن پله که برجا مانده خاموش کَسَش ننهاده دیری پای بر سر بهار منتظر بی مصرف افتاد! به هر بامی درنگی کرد و بگذشت به هر کویی صدایی کرد و اِستاد ولی نامد جواب از قریه، نَز دشت. نه دود از کومه یی برخاست در ده نه چوپانی به صحرا دم به نی داد نه گل روئید، نه زنبور پر زد نه م
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگیِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه‌اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته‌ست دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی همه‌ی غائله‌ها گشت فراموشِ نبی کودکی‌های علی پر شد از آغو
آرایه های ادبی فارسی متوسطه اول تشخیص : جان بخشی به اشیا ء ، انسان نمایی پدیده ها هر گاه شاعر یا نویسنده به موجودی بی جان یا گیاه عمل انسانی نسبت دهد، آرایه ی تشخیص به کار برده است. مثال: ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست. تکّه یخ ها به گریه افتادند. شبنم از روی گل برخاست ، گفت: میخواهم آفتاب شوم سجع: در لغت به معنی آواز کبوتر است اما در اصطلاح ادبی به کلمه هایی گفته میشود که در پایان جمله ها می آید و از نظر آهنگ و حروف آخر یکسان هستند و همانند قافیه در
روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و از او پرسیدند: فاصله بین دچار یك مشكل شدن تا راه حل یافتن برای حل مشكل چقدر است؟ استاد اندكی تامل كرد و گفت: فاصله مشكل یك فرد و راه نجات او از آن مشكل برای هر شخصی به اندازه فاصله زانوی او تا زمین است. آن دو مرد جوان گیج و آشفته از نزد او بیرون آمدند و در بیرون مدرسه با هم به بحث و جدل پرداختند. اولی گفت: من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده است كه باید به جای روی زمین نشستن از جا برخاست و شخصا برای مشكل راه حلی پ
حمله وهابیان به کربلای معلی مجله فرهنگ زیارت ، فروردین 1390 ، ش 9 درآمد در سده دوازدهم هجری، از صحرای دورافتاده نجد» و از میان مردمی خشن و بیابانی و دور از فرهنگ اسلام، مردی به نام محمد بن عبدالوهاب» برخاست که او نیز مانند مقتدایش ابن تیمیه» از پیروان مذهب حنبلی و اهل حَشو بود. در نام گذاری مسلک او به نام وهابیت» گفته اند که این مسلک را به نام شیخ محمد نسب نداده و محمدیه» نگفته اند، به این دلیل که مبادا پیروان این مذهب نوعی نزدیکی با نام پی
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاستواندر طلب طعمه پر و بال بیاراستبر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:امروز همه روی زمین زیر پر ماست،بر اوج فلک چون بپرم -از نظر تیز-می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاستگر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبدجنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسیدبنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:ناگه ز کمینگاه، یکی سخت کمانی،تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوزوز ابر مر او را بسوی خاک فرو کا
مطابق کتاب مقدس، تعمید مسیحی شهادتی ظاهری است از آنچه دردرون زندگی یک ایماندار اتفاق افتاده است. تعمید مسیحی هویت ایماندار را با مرگ، تدفین و رستاخیزمسیح به تصویر میکشد. کتاب مقدس میگوید: "آیا نمیدانید كه جمیع ما كه در مسیح عیسی تعمید یافتیم، در موت او تعمید یافتیم؟ پس چونكه در موت او تعمید یافتیم، با او دفن شدیم تا آنكه به همین قسمی كه مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نیز در تازگی حیات رفتار نمائیم" (رومیان 6: 3-4).
خانه کاوه آهنگر اصلی آیا میدانید آرامگاه کاوه آهنگر کجاست؟ چو کاوه برون شد ز درگاه شاه برو انجمن گشت بازارگاه همی بر خروشید و فریاد خواند جهان را سراسر سوی داد خواند ازان چرم کاهنگران پشت پای بپوشند هنگام زخم درای همان کاوه آن بر سر نیزه کرد همانگه ز بازار برخاست گرد خروشان همی رفت نیزه بدست که ای نامداران یزدان پرست در حاشیه زاینده رودی روستایی به نام اسکندری وجود دارد که مردم آن با کاوه آهنگر آشنایی کامل دارند و این چهره محبوب تاریخی ایرا
غمش در نهانخانه ی دل نشیندبه نازی که لیلی به محمل نشیندبه دنبال محمل چنان زار گریمکه از گریه‌ام ناقه در گل نشیندخلد گر به پا خاری، آسان برآرمچه سازم به خاری كه در دل نشیند؟پی ناقه‌اش رفتم آهسته ترسمغباری به دامان محمل نشیندمرنجان دلم را که این مرغ وحشیز بامی که برخاست مشکل نشیندعجب نیست خندد اگر گل به سرویكه در این چمن پای در گل نشیندبه‌نازم به بزم محبّت که آنجاگدایی به شاهی مقابل نشیندطبیب، از طلب در دو گیتی میاساکسی چون میان دو منزل نش
امام خمینی در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مركزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد پـاى بـر خـاكدان طبیعت نهاد و در 14 خرداد سال 1368 هجری شمسی به ملکوت اعی پیوست. امام خمینی (ره) پس از درگذشت حضرت آیت الله بروجردی به مخالفت با ت های طاغوت برخاست و در قیام 15 خرداد 1342 دستگیر و روانه تهران و زندانی گردید، پس از مدتی آزاد و به شهر مقدس قم
از دل افروزترین روزِ جهان،خاطره ای با من هست.به شما ارزانی :سحری بود و هنوز،گوهرِ ماه به گیسوی شب آویخته بود.گل یاس،عشق در جان هوا ریخته بود.من به دیدار سحر می رفتمنفسم با نفس یاس درآمیخته بود .می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : های !بسرای ای دل شیدا، بسرای .این دل افروزترین روز جهان را بنگر !تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،روح درجسم جهان ریخته اند،شور و شوق تو برانگیخته اند،تو هم ای مرغک تنها، بسرای !همه درهای رهایی
نیمه های شب بود که نجوایی آرام درگوش سیندخت،اورا ازخواب بیدار کرد.چشم گشود وفراوانی ستاره های پراکنده درآسمان مدهوشش کرد.لحظه ای در تماشای آنها محو ماندوسپس امتداد نجوا درپیش گرفت.ازجای برخاست ودامانش را به دنبال کشاند.ازکنار بستر حصیری سمندش رد شدو پاورچین پاورچین به سو خیمه ای قدم برداشت.قصد نه خیمه بود ونه رسیدن!تنها به صدا می اندیشید.صدا اورا مسحور کرده وبه دنبال خود می کشاند.سیندخت،سر به زیر چونان رام شده ای به دنبال نجوا می شتافت.د
زنی به حضور پیامبر(ص) آمد و گفت: مرا به ازدواج كسی درآور. پیامبر(ص) به حاضران فرمود: چه كسی حاضر است با این زن ازدواج كند؟ مردی برخاست و گفت: من حاضرم. پیامبر(ص) به او فرمود: چه مقدار مهریّه می دهی؟ او گفت: چیزی ندارم. پیامبر(ص) فرمود: آیا چیزی از قرآن را می دانی؟ او گفت: آری. پیامبر(ص) فرمود: این زن را به ازدواج تو درآوردم، در برابر آنچه كه قرآن می دانی، كه به او بیاموزی و همین مهریّه او باشد.»http://askdin.com
امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود: پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.» امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد. امام سجاد فرمودند: این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.» امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد. امام سجاد فرمود: پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.» سپس سفارش کرد به شترش که
  مرگ و زنده شدن ایلعازر 1 و شخصی ایلعازر نام، بیمار بود، از اهل بیت عنیا که ده مریم و خواهرش مرتا بود.   ۲ و مریم آن است که خداوند را به عطر، تدهین ساخت و پایهای او را به موی خود خشکانید که برادرش ایلعازر بیمار بود.   ۳ پس خواهرانش نزد او فرستاده، گفتند: ای آقا، اینک آن که او را دوست می‌داری مریض است.»   ۴ چون عیسی این را شنید گفت: این مرض تا به موت نیست بلکه برای جلال خدا تا پسر خدا از آن جلال یابد.»   ۵ و عیسی مرتا و خواهرش و ایلعازر را محبت می‌
خبر این است که: من نیز کمی بد شده ام اعتراف اینکه: در این شیوه سرآمد شده امپدرم خواست که فرزند مطیعی بشومشعر پیدا شد و من آنچه نباید شده امعشق برخاست که شاعرتر از آنم بکندکه همان لحظه ی دیدار تو شاید شده امشعر و عشق این سو و آن سوی صراط اند که منچشم را بسته و از واهمه اش رد شده اممدعی نیستم اما، هنری بهتر از این؟که همانی که کسی حدس نمی زد شده اممادرم شاعری و عاشقی ام را که گریستباورم گشت که گمگشته ی مقصد شده امپیرزن گر چه بهشتی ست، دعایم همه اوست
  شخصی شکایتی از گماشتگان امیر, به نزد شیخ عبدالرحیم(قاضی شهر تهران) برد.شیخ پیغامی به امیر رساند که : دایره ی شرع وسیع است.میل مبارک چیست تا حکم همان شود؟چون مامور پیغام را به امیر گفت, امیر در او چنان به غضب نگاه کرد که مامور با لباس خیس به نزد شیخ بازگشت.چون شیخ مامور را دید, برای عذرخواهی به نزد امیر رفت.امیر نه برخاست و نه با او هم کلام شد.شیخ از خانه ی امیر بیرون رفت و تا پایان عمر, خانه نشین شد.مطالب خواندنی: 
جریان خـــــر ما از کره گی دم نداشت را شنیدی!


مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده.
مساعدت را ( برای کمک کردن ) دست در دُم خر زده قُوَت کرد ( زور زد ).
دُم از جای کنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست که ” تاوان بده !”
مرد به قصد فرار به کوچه یی دوید، بن بست یافت.
خود را به خانه ایی درافکند.
زنی آن جا کنار حوض خانه چیزی می شست و بار حمل داشت ( حامله بود ).
از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت ( سِقط کرد ).
خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نی
 بیا نزدیک تر ای دست! ای دوست! نباید گردن از گردن بیفتد با بارگران مانده بر دوش برخاست که از شدن بگویداز لحظه ی زیستن بگوید ما را هوسی به ناگهان بردتکرار مکررات ممکن! ناچیزتر از کلیشه بودیمما بیشتر از همیشه بودیم تا در صف گوشت خوابمان برد! ♦ دشمن که " تنِ" دریده ای بود می آمد تا عزیز می شدهرجا که صفی عریض می شد بی خاطره ایستاده بودیمما مضطربان روان نژندان آنجه که صدا پر از خطر بودفریاد نماد دردسر بود رخصت به سکوت داده بودیم ♦ما مردم ساکت نِشس
گویند: هنگامی كه زلیخا با یوسف (ع) خلوت كرد و او را به سوی خویش می خواند ناگهان زلیخا چشمش به بتی افتاد كه در آن حجره قرار داشت. بی درنگ برخاست و پرده ای روی آن افكند.یوسف (ع) به او گفت: تو از مراقبت جمادی شرم داری پس چگونه من از مراقبت خداوند جبار شرمنده نباشم.  جامع السعاده ج ۳ ص۹۶ بله، بنازم به زلیخا كه از خدایش كه بتی ساخته ی دست خودشان بود! شرمش آمد، جلوی او ادب كرد و همین ادب کردن عاقبت، دین و دنیای شوم و نکبت بارش و حتی آبروی رفته اش را متحول
روایت شده است كه:علی(علیه السلام)از یك نفر یهودى مقدارى جو قرض كرد و در مقابل آن،ملحفه ى حضرت زهرا(سلام الله علیها) را كه از پشم بود،گرو گذاشت.یهودى آن را برد ودر خانه اش گذاشت.هنگام شب،زن یهودى براى كارى به آن اطاقى كه ملحفه درآن بود رفت.ناگهان نورى را در حال درخشش دید كه اطاق را روشن كرده بود. به سوى شوهرش برگشت و به او گفت:در آن اطاق،روشنایى بزرگى را دیدم.شوهرش نیز تعجب كرد و فراموش كرده بود كه ملحفه ى فاطمه(سلام الله علیها) را در آن جا گذاشته
رسول خدا – ص – فرمود:اگر تمام مردم دوستدار على بن ابى طالب مى شدند، خداوند جهنم را خلق نمى فرمود.روزى آن جناب با عده اى از مسلمانان بیرون مسجد نشسته بودند.در این هنگام چهار نفر زنگى (سیاهپوست ) تابوتى را به سمت گورستان مى بردند، پیامبر به آنها فرمود:كه جنازه را بیاورند، چون جنازه را آوردند، حضرت روى او را گشود و فرمود:اى على ، این شخص رباح غلام سیاهپوست بنى نجار است .على (ع ) با دیدن او فرمود:هر وقت این غلام مرا مى دید، شاد مى شد و مى گفت : من تو ر
همان طورکه توبه خودت اجازه میدی تاباپسران مجردواردبحث بشی ،من نیزمطابق فانکحواماطاب لکم من النسا مثنی وثلاث ورباع خدابهم اجازه داده تابی اجازهٔ زن اولم ،ازميان دختران ون بی همسر ، زن دوم وسوم وچهارموبی نهایت صیغه ای انتخاب وازدواج نمایم.
امیرالمومنین علی(ع) می‌فرماید:"روزی حضرت زهرا(س) در محضر رسول خدا(ص) نشسته بود که مرد نابینایی اجازه ورود خواست. پیامبر(ص) مشاهده فرمود که حضرت زهرا(س) برخاست؛ فرمود: "دخترم این مرد نابیناست." پاسخ داد: "ان لم یکن یرانی فانی اراه و هو یشم الریح؛ اگر او من را نمی بیند، من او را می نگرم [اگر چه او نمی بیند اما] بوی [عطر] مرا استشمام می کند!" رسول خدا(ص) پس از شنیدن سخنان دخترش فرمود: "شهادت می‌دهم که تو پاره تن من هستی". 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

خـانـہ آرام ِ مـ ـن ...