نتایج جستجو برای عبارت :

وای ازگدایی که یک شبه شاه شده باشد

شده دلتنگ شوی چشم تو بر در باشد؟ شده معشوقه ی تو از همه برتـــر باشد؟ شده لبریز شود قلب تو از عشق کسی؟ شده چشمان تو شب خیس شود تر باشد؟ شده خوابت همه او باشد و بیداری نیز؟ شده درمــــان دلـــــــت نــــــگاه دلـــــبر باشد؟ شده باران بشود طلب کنی اَش ز خدا؟ شده او مـــعنیِ بــــاران و صــــــنوبر باشد؟ شده يک شب که دلت خواسته او برگردد؟ پس نـــیاید به ســـراغت او ستمگر باشد؟ شده خوابی که ببینی همه او باشد و او شده مهرش به تو او از همه کمتر با
بگذار كه این باغ، درش گم شده باشد گل های تَرَش، برگ و بَرَش گم شده باشد جز چشم به راهی به چه دل خوش كند این باغ؟ گر قاصدك نامه برش گم شده باشد باغ شب من كاش درش بسته بماند ای كاش كلید سحرش گم شده باشد بی اختر و ماه است دلم مثل كسی كه صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد شب، تیره و تار است و بلا دیده و خاموش انگار كه قرص قمرش گم شده باشد چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ خواب پدری كه پسرش گم شده باشد آن روز تو را یافتم افتاده و تنها در هیبت نخلی كه سرش گم
در خانه غم بودن از همت دون باشد و اندر دل دون همت اسرار تو چون باشد بر هر چه همی‌لرزی می‌دان که همان ارزی زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد آن را که شفا دانی درد تو از آن باشد وان را که وفا خوانی آن مکر و فسون باشد آن جای که عشق آمد جان را چه محل باشد هر عقل کجا پرد آن جا که جنون باشد سیمرغ دل عاشق در دام کجا گنجد پرواز چنین مرغی از برون باشد بر گرد خسان گردد چون چرخ دل تاری آن دل که چنین گردد او را چه س باشد جام می موسی کش شمس الحق تبریزی تا آب
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشددلتنگی ما با تو اثر داشته باشدای نیمه عاشق دل من جان منی توعشق است بلایی که ثمر داشته باشدمست است وغزل نوش نگاه تو ولی بازباید که دلت نیز  شرر داشته باشدما گمشدگانیم در آن نیمه خاموشخاموشی تان کاش خطر داشته باشداز خنجر تو هیچ هراسی به خدا نیستدلباخته آن نیست که سر داشته باشدتنهایی و رسوايی من شهره شهر استاین شهر دل ای کاش که در داشته باشدرسواشدنم کار دلم بود نه دشمنیاری که به خون تو نظر داشته باشدای باد بگو خان
وقتی که چشمانت خم انگور باشد دیگر نباید راه عرفان دور باشد بی چنگ و دندان دل به چشمت میسپارد آهو، پلنگت هر قدر مغرور باشد من غرق لیلایم، انا الحق میشود این مجنون این بارت اگر منصور باشد زاهد دلش پیش تو و رویش به کعبه تا بین عشق و آبرو مجبور باشد تا بوی یوسف بادها را مینوازد یعقوب بیچاره نباید کور باشد ای عشق برخیز و به قلبم وصله ای زن »حتی اگر يک و صله ی ناجور باشد ای عقل از مردن نترسانم که بی عشق دنیا برایم تنگ تر از گور باشد حسن میرزانیامجموع
میلادت ای دوست مبارک باشد پیوسته دلت شاد سعادت باشد هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد راهـت سپید راه عــدالـت باشد چـــشـــم شــادی نگارت باشد ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد میلادت ای دوست مبارک باشد دلـشاد ازین اهل جماعت باشد شب را در می نوردم و ز تاريکی گریزی ندارم می دانم روشنایی در راه است و فانوس عالم گونت روشنی مهتاب به تن دارد میلادت مبارک
هر  انسانی  قطعه ی  زیبایی  از  خداوند  باشداولین  موضوع  مهم  هم برایش  شناخت باشدهزاران  قدرت  خوب  در درون  انسان ها باشدکلید شناسایی شان هم  ورود به درون ها باشدهمه ی  خلاقیت های  ماها  در درون مان  باشدزیباترین نشان  هم  باور و اندیشه هایمان باشديکی از  آنها  هم  خوشبینی  متعادل مان  باشدکه  موجب شادی و حال و هواي خوبمان  باشداندیشه ی منفی اگر هزاران دلیل همراهش باشدباعث توهم و غارتگری دل وروح وجانمان باشدانسان میتواند الگو و ب
دلت که گرفته باشد،نه با آمدن پاییز خوشحال می شوی،نه از رفتن آخرین قدمهای شهریور.دلت که گرفته باشد،نه صدای هیچ قناری زیباست نه هیچ رودی جاری.دلت که گرفته باشد،فرقی نميکند اسم خیابانها چه باشد.آزادی باشد یا انقلاب.سیگار لبت مارلبورو باشد یا بهمن.نه دلت باران میخواهد نه چتر. چنان در قدم زدن خودت حل میشوی که فرقی نمی کند حس شنیدن صدای برگ های خشک شده در زیر پایت یا قار قار کلاغ های روی درخت. دلت که گرفته باشد،روزگار آن روی زردش را به تو زودتر نش
دست  اعجاز  خدا  ،  باشد  بسیجطالع  ایران  ما   ،   باشد   بسیج مردم از او ، او ز مردم ، شد عزیزروشنای   آشنا    ،   باشد   بسیج قلب  ملت ، می تپد  با  او ، مدامعاشقی مشگل گشا ، باشد بسیج با   هزاران    لاله ی   پرپر شدهآن صف   بی ادعا  ،  باشد بسیج دشمن از نامش ، بسی دارد هراسقدرتی    بی انتها  ،  باشد   بسیج بشکند    نیرنگ     رنگارنگ    راهر زمان و هر کجا ، باشد بسیج نام او ، معنای پیروزی است ، چون:دست  او ، دست  خدا ، باشد بسیج این   ابر
       و اگر زنی جریان دارد! . هر که او را لمس کند تا شب نجس باشد ! و بر هر چیزی که در حیض خود بخوابد نجس باشد و بر هر چیزی بر آن بنشیند نجس باشد و هر که بستر او را لمس کند رخت خود را بشوید و با آب غسل  کند و تا شب نجس باشد. و هر که چیزی را که او بر آن نشسته بود لمس کند رخت خود را بشوید و با آب غسل کند و تا شب نجس باشد. و اگر آن بر بستر باشد یا بر هر چیزی که او بر آن نشسته بود چون آن چیز را لمس کند  تا شب نجس باشد . کتاب مقدس (لاویان 15:19 تا آخر)
       و اگر زنی جریان دارد! . هر که او را لمس کند تا شب نجس باشد ! و بر هر چیزی که در حیض خود بخوابد نجس باشد و بر هر چیزی بر آن بنشیند نجس باشد و هر که بستر او را لمس کند رخت خود را بشوید و با آب غسل  کند و تا شب نجس باشد. و هر که چیزی را که او بر آن نشسته بود لمس کند رخت خود را بشوید و با آب غسل کند و تا شب نجس باشد. و اگر آن بر بستر باشد یا بر هر چیزی که او بر آن نشسته بود چون آن چیز را لمس کند  تا شب نجس باشد . کتاب مقدس (لاویان 15:19 تا آخر)
ای واي بر اسیری کز یاد رفته باشددر دام مانده باشد صیاد رفته باشدآه از دمی که تنها، با داغ او چو لالهدر خون نشسته باشم چون باد رفته باشدامشب صدای تیشه از بیستون نیامدشاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یا رب حلال باداصیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد                       گمان مبر که مرا درد این جهان باشدبرای من مگری و مگو دریغ دریغ                             به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشدجنازه ام چو ببینی مگو فراق فراق                         مرا وصال و ملاقات آن زمان باشدمرا به گور سپاری مگو وداع وداع                            که گور پرده جمعیت جنان باشدفروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر                             غروب شمس و قمر را چرا زبان باشدتو را غروب نماید ولی شروق بو
" سفر ارچند با خطر باشد خطر مرد در سفر باشد قیمت و رونق و بها نارد آن گهرها که در مقر باشد زر به گشتن رواج دارد و قدر گرچه کان را شرف به زر باشد" ( مقامات حمیدی ، مقامه ی بیست و يکم ) از سفر گفتن آ سان است. تن به راه سپردن و رو سوی ناشناخته ها کردن اما ، آسان نیست. یار سفر باید – که در این وانفسا کسی را سر ِ خطر کردن نیست. مقصدی و مقصودی هم باید، که به خود بخوانَدَت. جایی و منظوری و سمت و سویی که يک نفردر آنجا چشم انتظارت باشد.
دلت که گرفته باشد. تازه آغاز ماجراست. قدم به قدم خاطرات می آیند . روحت رامی خراشند. وتو ناچار میشوی به سکوت وتحمل بغضی تلخ. دلت که گرفته باشد قطره قطره دلتنگی سرازیر می شود از چشمانت. و آهی سرد روی گونه هایت. مگر چقدر میتوانی طاقت بیاوری؟!. دلت که گرفته باشد فقط. يک نفر باید باشد. فقط . ​​​​​​​باید باشد
می شود سخت ترین مساله آسان باشدپشت هر کوچه ی بن بست خیابان باشدمی شود حال بدِ ثانیه ها خوش باشدشهر هم غرقِ همآغوشیِ باران باشدگیرم این عشق که آتش زده بر زندگی اتبعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشدبعد يک عمر به ویرانه ی تو برگرددتا درین شعر پر از حادثه مهمان باشدگیرم این دفعه که برگشت، بماند…نرودگیرم از رفتنِ يک باره پشیمان باشدفرض کن حسرت پاییز تو را درک کندروز برگشتن او اول آبان باشدبی خیالِ غم هر روزه، چرا که دل منمثل ریگی ست که در کفش تو پنه
دلم هرگز نمی ‌ خواهد، ز چشمت بی خبر باشد تنم پیوسته در راهت، خریدار خطر باشد عزیزِ قلب آشفته ، طبیب درد دیرینه چو در راهت بلا داری، دل و جانم سپر باشد رقیبم می ‌ کند هر شب، دعای وصل روی تو به لب دارم تمنایی، خدایا بی اثر باشد ز رُخداد نگاه تو، دلم ویرانه ای گشته ز هجرانِ تو جانانم، کمانی در کمر باشد ببین از جان وفادارم، اگر در دل تو را دارم بگو در دُور نامردان، از این برتر هنر باشد؟ شده سهم من از عشقت، به دل بیم و به سر امید عجب دردی به دل جانا ! ع
ثمر زندگی من پسرم هست ولی حیف گوشش بسخنهای حسودان باشدان رفیقی که تورا می‌طلبد وقت گناه.نیست او دوست پسر زاده شیطان باشددشمن ان نیست که عیب تو بگوید بانودشمن ان است که اواحمق ونادان باشدامتحان کن همه را وقت گرفتاریهاانکه فریاد رسید خوبتر از جان باشدازمایش به سه نوع است برای همه کسانکه مقبول شود مورد احسان باشداولین گام بود سنجش با حرف دروغدوماً اهل رفاقت سر پیمان باشدصفت سوم هر مرد بود قول درستهر رفیقی که چنین است انسان باشد
دیده ای يک نفر پرنده شود، پر بگیرد، بدون سر باشد سایه گستر شود درختی که تنه اش زخمی تبر باشد دیده ای تاکنون پرستویی روی مین آشیانه بگذارد استخوانی بیاید و مثل قاصدک های خوش خبر باشد فکر کن دیده ای که يک شب ماه روی دوشش ستاره بگذارد يک نفر بعد رفتنش حتی باز هم بهترین پدر باشد همه شهر می شناسندت، گرچه يک کوچه هم به نامت نیست من ندیدم هنوز دریایی از دل تو بزرگتر باشد آن قدر ارتفاع داری که مرگ از تو سقوط خواهد کرد زندگی بعد مرگ می آید بیشتر در تو شع
مراعهدیست باشادی که شادی آن من باشد                   مراقولیست باجانان که جانان  جان می باشدبه خط خویشتن فرمان به دستم دادآن سلطان                 که تاتختست وبختست اوسلطان من باشداگرهشیاراگرمستم به غیراونگیرددستم                           وگرمن دست خودخستم همودرمان من باشدچه زهره دارداندیشه که گردشهرمن گردد                        کی قصدملک من داردچواوخاقان من باشدنبیندروی من زردی به اقبال لب لعلش                         
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم. یادمان باشد اگر این دلمان بی کس ماند طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم. یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم. یادمان باشد که در این بحر دو رنگی و ریا دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم. یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم. یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به يکجا دیدیم طلب سوختن بال و پر کس نکنیم.
چکامه انسانند نه ، نی ام ، من همچو مادر ارام همچو مرغی در ، دام که نگویم دردام. ! و همه زندگیم ، کلفتی کردن در منزل شوهر باشد بهر فرمانبری از مالک خویش ، پیش قدم گردد ، نوکر باشد. زیر مشت و لگد ، ظلم و ستم . بله گو ، لال و کور ، کر باشد ! چشمش از درد شکستن هایش تر باشد. مرغ افتاده به دام ، گشته ای پرپر باشد نه ، نی ام ، من . همچو ، ان پروانه . مادرم ، ان گل صبر ، يکدانه.
دلم يک من می خواهد، منی بی هیچ قید و شرط. دلم يک من می خواهد، منی #عاشق رهایی و پریدن، آن هم بی واهمه. دلم يک من می خواهد؛ يک من که خودش را بداند، بلد باشد، بخواهد، نهراسد، بجُنبَد! دلم يک من می خواهد که جای خون، #نوشتن جاری باشد در رگ هایش و #انسانیت ! دلم يک من می خواهد! منی که تهی باشد از هر ضمیری؛ از من، از تو، از او، از شما، از ایشان، از آن ها! دلم يک من می خواهد! يک من که از من بودنش راضی باشد! #تفسیر و تعریف و توجیهش با شما! "من" تنها دلم يک "من" می
هر گروه بایستی يک تحقیق برای درس تفکر و سبک زندگی بنویسد . قبل از آنکه مراحل تحقیق را بنویسید به چند نکته توجه کنید. ۱- تحقیق با فونت B Nazanin نوشته شود و اندازه آن باید ۱۴ باشد. ۲- مراحل تحقیقی که در زیر آمده برای کلاس هفتم می باشد.کلاس هشتم توجه داشته باشند که تحقیق آنها شامل ۳ فصل می باشد که فصل اول همانند زیر می باشد فصل دوم باید شامل تحقیق اصلی باشد.و فصل سوم با فصل پنجم زیر يکی می باشد. هر فصل می تواند يک مقدمه داشته باشد.
موضوع» داستان مرتبط با مسائل و نیازهای جامعه امروز و علایق مخاطبان تحت پوشش شد . مضمون» و پیام داستان موثر و آموزنده باشد ، مخاطب را دچار انفعال و ددگی نکند به او درس بدهد. متن داستان برای عموم شنوندگان روان و قابل فهم» باشد داستان برای شنوندگان آن کشش و جذابیت» داشته باشد یعنی تحرک و جنبش کافی برای جذب مخاطب داشته باشد . طرح و نقشه حوادث داستان و روند ماجرا منطق قوی و موجه ای داشته باشد متن داستان فاقد بدآموزیهای اخلاقی و فرهنگی باشد .
همه چیز بستگی به حال و هواي دلت دارد اگر حال دلت خوب باشد؛ هوا آن قدرا هم آلوده نیست؛ از پس اجاره خانه هم می‌شود برآمد؛ و بیماری عزیزت کمتر آزارت می‌دهد و با يک دعا، ته دلت قرص می‌شود و آرام می‌گیری؛ اگر حال دلت خوب باشد، فکر پریشانی طوفان دیشب آزارت نمی‌دهد و به بارش دل انگیز بعد از آن فکر می‌کنی، حال دلت که خوب باشد، آدم ها همه‌شان دوست داشتنی اند و بدون منت می‌توانی ببخشی .حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی می‌شود که لحظه
ای کاش آدم ها يکی را داشته باشند که هنگام دل گرفتگی هایشان بیاید و بگوید:تمام اتفاقات فدای سرت مگرحواست نیس من کنارت هستم باهم درستش ميکنیم.وتو هر روز ناراحتی ات را فراموش کنی و به او تکیه کنی .تکیه گاهی محکم و همیشگی نه کاذبکاش يکی باشد که میان حال بدت با تو همدلی کند و کاری کند که تمام حال بدت تبدیل به خوشی شودای کاش يکی بود که مارا بلد بود که هرزمان دلمان از نامردی های زمانه مان گرفت بداند که چگونه محول احوال باشد نه نمک بر روی زخممانکاش حد
معلم، آهنگ و فضا و جو کلاس درس را تنظیم می کند، چنانچه قرار باشد که روح دانش آموزان پرورش و رشد یابد، باید این روند از روح معلم آغاز گردد. حال اگر روح معلم افسرده و ناتوان باشد شانس ناچیزی برای تقویت و مراقبت از روح دانش آموزان بوجود خواهد آمد. معلم با انواع روش های تدریس آشنا باشد. اطلاعاتش به روز باشد، معلم باید بداند که دانش آموزان دارای تفاوت های فردی هستند و نیز باید با روش های تشویق وتنبیه آگاهی لازم داشته باشد و پر روحیه و باانگیزه باشد.
معلم آهنگ و فضا و جو كلاس درس را تنظیم می كند، چنانچه قرار باشد كه روح دانش آموزان پرورش و رشد یابد، باید این روند از روح معلم آغاز گردد. حال اگر روح معلم افسرده و ناتوان باشد شانس ناچیزی برای تقویت و مراقبت از روح دانش آموزان بوجود خواهد آمد. معلم با انواع روش های تدریس آشنا باشد. اطلاعاتش به روز باشد، معلم باید بداند كه دانش آموزان دارای تفاوت های فردی هستند و نیز باید با روش های تشویق وتنبیه آگاهی لازم داشته باشد و پر روحیه و باانگیزه باشد.
معلم آهنگ و فضا و جو کلاس درس را تنظیم می کند، چنانچه قرار باشد که روح دانش آموزان پرورش و رشد یابد، باید این روند از روح معلم آغاز گردد. حال اگر روح معلم افسرده و ناتوان باشد شانس ناچیزی برای تقویت و مراقبت از روح دانش آموزان بوجود خواهد آمد. معلم با انواع روش های تدریس آشنا باشد. اطلاعاتش به روز باشد، معلم باید بداند که دانش آموزان دارای تفاوت های فردی هستند و نیز باید با روش های تشویق وتنبیه آگاهی لازم داشته باشد و پر روحیه و باانگیزه باشد

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها