نتایج جستجو برای عبارت :

زنبوری طفیلی شدم به کنجی پناه بردم

حضرت زینب سلام الله علیها  دختر امیر المومنین علی علیه السلام نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم  آمد و با زبان کودکانه به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین گفت: ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ،ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد.
 
در کنار خیمه ام
بی قرارِ بی قرار
های هایِ گریه ام
انتظارِ انتظار
دست های کوچکم
نشسته است
در قنوتِ آرزو
وای وایِ من پدر
وای وایِ من عمو
 
آمدی پدر ولی
چهره ات شکسته است
گرد و خاک دیگری
برتنت نشسته است
می روی به سوی خیمه ی عموی من
آی؛ مهربان عمو
نه؛ عمود خیمه را نمی کنی
در سکوتِ گفتگو
وای وایِ من پدر
وای وایِ من عمو
 
نیزه ها برای سر
دشنه ها برای دل
تیر، سهم قلب ها
چکمه ها به سینه ها
بند ها و دست ها
شعله ها و خیمه ها
نعل نو برای چه؟!!!
مانده ام زجست و
یک ساعتی هس که پناه بردم ب رختخواب تا مثلا بخوابم مدام عین نون زیر و رو شدم اخر سرم خوابم نبرد تو ذهنم پر فکرای جور واجوره. داشتم وبلاگ ی دوستی رو زیر و رو می کردم دیدم خیلی سال قبل تر شروع کرده ب وبلاگ نویسی و من عقب مونده تازه رو اوردم ب وبلاگ خخخ 
فرق شما در کردار، با داعشی ها چیه؟ با وهابین چطور؟ + از نظر غنای فکری هیچ نپسندیدمش. مطمئن بودم که جلسه بعد نمیرم. حدیث آورد از امام صادق که: شیعه از عملش مشخص میشه. فقط بخاطر اعتقاد واضحش به این حدیث، جلسه بعدی هم رفتم.
در سال ۱۹۱۷، من پسر هفده ساله‌ای بودم. پیش خانواده‌ای خانه شاگردی و چوپانی می‌کردم. صبح‌ها گوساله‌ها و گاوها را به چرا می‌بردم و عصر به خانه برمی‌گشتم. یکی از گاوها تازه زاییده بود. گوساله شیری در خانه می‌ماند و مادرش را با بقیه می‌بردم. عصرها که بر می‌گشتیم، گوساله شیری، برای مکیدن مادرش به طرف او می‌دوید، اما مادر را به طویله می‌بردم و در را رویش می‌بستم. چونکه اول باید شیرش را می‌دوشیدند.
نمیدونم شمایی که این مطلب رو میخونید عزیزی رو از دست داده اید یا نه ولی امیدوارم از دست ندهید چون صبر ایوب میخواد تنها راه مقابله باهاش صبر کردن و پناه بردم به قرآن کریم و بد ندیدن مرگ است تغییر زاویه دید و یقین دادن به خودتون که مرگ رهایی از زندان تن و رهایی از دنیایی است که در آن روح اسیر زندان تن است. و راه حل دیگه ادامه دادن به زندگی با روح اون عزیز است و هر کاری که فکر میکنید روح آن عزیز رو شاد میکنه براش انجام بدید.
خدایا چه لحظه هایی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی چه روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است خدایا وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه
امشب بعد از سه سال و پنج ماه و چند روز خیلی اتفاقی وارد صفحه بلاگم شدم و دیدم به ! زندگی گذشته رو ببین ! یه لبخند پت و پهن صورتمو گرفته و احساس آزادی زیادی روحمو پر کرد، از چی؟ نمی دونم! از خوندن ساده ترین احساسات و حال و هوای بی آلایشم لذت می بردم، از اینکه یه " نقطه سرخط " نبودم تو خودم کیف می کردم اما درست یادم نمونده خیلی وقتا چرا خیلی چیزا رو نوشتم، کدوم احساس منو برده به سمت اینکه چندتا کلمه رو بذارم کنار همو یه حسی از توش درآرم که شاید تو اون
این روزهای سر درگمی را نمیشناسم
این روزها كه باید قوی باشم اما نیستم
نیستم.
حالا میفهمم حال تو را.
پشت و پناه بودن سخت است بی پشت و پناه.
چه خوب كه پشت سر تو همیشه خداست.
برای لحظه های روبه رو و پشت سر من،تو دعا كن.
حال گفتی حالم خوب نیستمن از صداقتی چشیده ام که سختبیمارم کرده استدیگراز رفاقت و صداقت هر به ظاهرعاشقی بیزارمذهنم پر شده است از بودن های اجاره ایمن را به دروغ قشنگی شاد کنید . لطفاًمن از این مهمانی چند نفره بی زارمحالم خوب نیست می دانی .شاید در تقاطع شلوغ بودن ها به بن بست خلوت خود پناه بردمشلوغ بودنها در قلب تکنفره ی من ، نمی گنجدقلب .یادش شادحرمتی داشت در وصف حال من واژه به تقلا افتاده استشرمنده که اینبار، وزن و قافیه ای نیست در نوشته امب
میگم دقت کردی پناه تو این سه شبِ اخیر رکورد زده و سه شب متوالی پناهِ آرزوهاش شده و خوشحالشون کرده؟؟ هیچی خواستم بگم امیدِ همه آرزوهای ناز و دلبرشه؛ کاشکی کاری کنی همیشه حواسش بهشون باشه و دلسرد و ناامیدشون نکنه. خودت میدونی که من از هر آدم قشنگی یه دعا و آرزوی مخصوص میگیرم که همیشه اون آرزو من رو یاد اون آدم بندازه و اون آرزو رو برای همه اونایی که دعا میکنم ازت میخوام. میخواستم اون آرزویی که پناه رو یادم میاره این دلبر قشنگ باشه: "خدا آدمهای قش
سرویس جدید گابی ی زنبوري سایز ۲۸ 09386583445 093812721 09336747719 08632793212 ۰۹۳۰۰۲۰۷۵۰۶ این سرویس دارای قابلمه زنبوري و دارای سه عدد قابلمه در سایز های ۲۸ ۲۴ ۲۰ است و دارای یک عدد تابه زنبوري سایز ۲۸ است همراه سه عدد درب پیرکس می باشد که دسته های آن نسوز و جنس داخلی ظروف از گرانیت می باشد #گابین #قابلمه_گابین #سرویس_قابلمه_گابین #هفت_پارچه_گابین #گابی_ین #gabiyen #سرویس_گابی_ین #سرویس_گابین #تابه_گابین #تابه_گابی_ین 09300207506 09300207506 09300207506
هزار بار بنویس، پاک کن. بنویس، پاک کن. بنویس، پاک کن./ لازم به توضیح نیست. هر وقت این جا می نویسم یعنی گرفته ام. بلاگفا مثل باغچه ی گوشه ی حیاطه. وقتی غمگینم می نویسم. و میدونم کسی نیست. کسی گذرش نمی افته. اگر گذرش افتاد و دید، من مدت ها قبل از اون نوشتم و همه چیز تموم شده. بلاگفا مثل یکشنبه غروب های آذر و دی و بهمن سال نود و چهاره. مثل دریای فروردین. مثل شب های خوابگاه. مثل هزار حالت دیگه که ازشون لذت می بردم و نمی بردم.
آهای همه ی قرارمکیو جز تو دارمتو اومدی تو زندگیمشدی دار و ندارمغمم نیست دیگه با تو نه هیشکی دیگه جاتو نه نمیگیره تو قلبمدردونه قلبم با تو با تو من غرق حال خوبم دوست دارم آهای عزیزتر از جونممیلرزه دلم تا اینکه میام بگم من همونم که یک دل نه صد دل عاشقتمعاشقونه عاشقونه خیلی شیک و بی بهونه حاضری دلتو بدی به دل یه آدم دیوونهمثل من من که برات مردم دم خودم گرم که زدم دلتو بردمعاشقونه عاشقونه خیلی شیک و بی بهونه حاضری دلتو بدی به دل یه آدم دیوونهمثل م
امسال بجای عزاداری محرم بیشتر درگیر خانواده بودم. دوم تا ششم محرم مامان و زهرا و مرضیه رو بردم شمال ویلای خاله که باد بخوره به کله شون هی به هم نپرن. وقتی هم که برگشتم صبح تاسوعا بابا و زهرا رو بردم شهرستان که بابا ام حال روحی ش بهتر شه. پ.ن: بعد از ۲۳ سال در عزاداری شهرستان شرکت کردمپ.ن: همکلاسی نیمکت جلویی اول دبستانمو که روز اول مدرسه خودشو توی کلاس خیس کرد و گریه و دماغش از بالا و آب زرد از پاچه ش روان بود رو توی دسته زنجیر زن ها دیدم. یک مرد جا
ای حسین ای تاج نور خدا ای حسین ای شیردشت بلا ای حسین ای زخم تیغ جفا ای حسین ای شاه عهد و وفا تو چراغ در ره هدایتی نور شمع بر خط شهادتی شهسوار و شیر ملك عزتی ساقی شراب جام وحدتی غمگسار غم عشق و غربت فاتحان راه عشق و غیرتی من تو را گویم بشر یا كه خدا من برم بر چه كسی جزء تو پناه بهر استجابت دعای خلق می كنیم به درگه تو التجا كه خدا دائم ز عشق تو برد برلبش ذكر خوش نام تو را یاحسین یاور ما جزء تو كه است گرد نورت جان ما پروانه است در سماع ذات حق بر لب ما نام
  کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.در سی سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه ی مرد است و جاذبه، قدرت زن.در چهل سالگی آموختم که رمزِ ’خوشبخت زیستن‛ در انجام کاری نیست که دوستش داریم؛ بلکه در دوست داشتنِ کاریست که انجامش می دهیم.در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمهای کوچک را باید با مغز و تصمیمهای بزرگ را با قلب گرفت.در۶۰ سالگی آموختم که بدون عشق میتوان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشته
آل طاها جملگی مجذوب احسون تونن جمع یارو تا ابد بر سر پیمون تونن گت حسـی جونم فدات ار بوئه دنیا تا ابد حق مدارون شهیدت جون ایمون تونن --------------- عباس جوان میر و علمدار حسـین است سقا و یل عرصه پیکار حسـین است در کرببلا در صف میدان شجاعت عباس نترس حیدر کرار حسـین است شاعر و مداح ابراهیم علی پناه - خرم آبا د
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا كَرِیمُ یَا مُقِیمُ یَا عَظِیمُ یَا قَدِیمُ یَا عَلِیمُ یَا حَلِیمُ یَا حَكِیمُ (سُبْحَانَكَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ) تورا به حق نامت ای خدای بخشنده و مهربان، ای بزرگوار، ای برپا دارنده بزرگ ، ای قدیم ای دانا اى بردبار اى فرزانه (تو معبود منزهی از آتش دوزخ به تو پناه میبرم كه پناه دهنده بی پناهانی ) ی
واقعا نمیدونم چی بگم و از کجا بگم.وقتی همه راه ها میشه بن بست.یا امام رضا دیگه خسته شدم دیگه توانی ندارم.همه امیدم تویی تو ک پناه همه بی پناه هایی تو ک امید آخر نا امید شدهایی من در توانم نیست. من با ضمانت تو جلو میام تو ک ضامن آهویی ضامن منم باش . من دیگه توانی ندارم همه امیدم تویی
رفتم دانشگاه با حال زار و تبدارب استاد پیام زدم نمیاید؟۳۰دقیقه گذشت .زده ایران نیستم .تو کجا بودی این ۳جلسه؟با خنده گفتم خوش بگذره ، منم ایران نبودمخب فکر کنم باید خودمو حذف شده فرض کنمخلاصه باید ۳روز در هفته کوهنوردیم تکمیل میشد . ★ پیشنهاد تفریحی داشتم رد کردم و ب خانه پناه بردم ★ یه کتاب باید خلاصه کنم ولی مهمان داریم .★ کم کم دارم وارد زندگی عادی میشم . ترس داره
به نام خداوند رنگین کمان در باره این سوره: سوره فلق صد سیزدهمین سوره قران است ودرجز سی ام قرار دارد این سوره جزء چهار قل است. این سوره مکی است فلق به معنی سیپده دم است در آیه اول این سوره خداوند می فرماید که از هر چیز وکسی باید به خداوند پناه اورد خداوندی که فروزنده صبح روشن است در آیه دوم این سوره، ادامه آیه اول امده ومیگوید که از هر مخلوقی باید به خدا پناه برد در واقع آیه دوم وسوم را در یک گروه وایه چهارم وپنجم را در یک گروه دانست گروه اول دروا
یاد خدا اولین و بهترین و راحت ترین راه رسیدن به آرامش و شادی یاد خداوند است. همانگونه که انسان در کودکی در برابر هر عامل ایجاد ترس و اضطراب به یک بزرگتر مثل والدین پناه میبرد در بزرگسالی هم پناه بردن به یک وجود بزرگ و مطلق مثل خدا باعث آرامش کامل او میشود. (( الا به ذکر الله تطمئن القلوب )) بپذیریم که اوست که مارا آفریده و اوست که هر لحظه هوای مارا دارد. در هر کاری زیاده روی یا کم کاری ایجاد نقص و خلا میکند.
 در ۱۵ سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می‌دانند، و گاهی اوقات پدران هم.در ۲۰ سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.در ۲۵ سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، محروم می‌كند.در ۳۰ سالگی پی بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.در ۳۵ سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چیزی است كه خود می‌سازد.در ۴۰ سالگی آموختم كه رمز خوش
از پنجره ها و درب ها دور شوید.- از اشیایی که ممکن است بر روی شما سقوط کنند و یا به سمت شما پرت شوند، دوری کنید.- زیر میز، محل مطمئنی برای پناه گرفتن است. زیر میز خود در کلاس پناه بگیرید و پایه های آن را محکم با دست بگیرید تا از حرکت آن جلوگیری کنید.- میان چهارچوب درب ها محلی مطمئن برای پناه گرفتن است.چهارچوب درب را با دستانتان محکم بگیرید و مراقب بسته شدن درب ها باشید.- اگر در محلی مانند راهرو هستید و به میز یا چهارچوب درب ها دسترسی ندارید، از اشیای
  هر روز کمی بیشتر نزدیک میشم و کمی بیشتر میترسم و دودل می‌شم. حال غریبی نیست برای من ولی هیچوقت از پسش بر نیومدم خدا این‌بار کار خودته! به من چه؟  پ.ن: خاطره نویسی هم شد وبلاگ نویسی آدم ساده؟ پ.ن۲: عنوان برداشتی‌ست از شعر حسین عباسیان: شب در میانهسیاه‌تر ‌رقصیدو درد سترگ از دوایرِ محدود گذشت،در آمیزش نور و نمکپناه به کنج‌های تهی بردم ودو ستاره‌ی سرخ در طالعم درخشید.بالِ زنگارخون خشک پرنده‌ رادر منقار جغدبه پرواز می‌کشید.کز کرده بود
چند سال پیش بود گفت نجات دهنده در گور خفته است؟ من از خودم به خودم پناه می برم. حاشاالله. کسی نیست مرا از خودم نجات دهد جز خودم. خودم برای خودم هر چه کردم نیکو کردم هر چند بد و تلخ اما خودم بودم، هستم و خواهم بود. اکنون بهتر می دانم قدرت این نیست که کاری را که دوست داری انجام دهی. آن را که بلاخره می توان انجام داد. از این و آن کمک می گیریم. بلاخره یه کاریش می کنیم اما قدرت در آن است که آن کاری را که دوست نداری انجام دهی.
دیشب من امیرصدرا رو خونه شما بردم حمام و فرستادمش بیرون، چنددقه بعد صدای جیغ تو بود و گریه امیرصدرا
اهل بیت (ع) برای هزاران موضوع از واژه اعوذ بالله استفاده کرده اند از این موضوعات فهمیده می شود که این موضوعات مانند شیطان ویران گرند یکی از ان موارد اینست که فرمودند اعوذ بالله من بوارالایم به خدا پناه می بریم از مردان و نی که کسی رغبت نمی کند با آنها ازدواج کند . در قنوت نماز عید فطر ما از این موضوعات به خدا پناه می بریم بدیهی است روزه ماه رمضان باید منجر به اصلاح این موضوعات شود .ما در کتابی تحت عنوان حمل ناهموار» این موضوعات را گردآوری

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها