سیلااااااااااااااااااااااااااام به همه ژیگولیهای عزیز . اسطوره استقامتین شماها که هنوز بلاگفا رو رها نکردین :)) خود مدیرای بلاگفا الان با شلوار کردی دارن یه گوشه چاییشونو میخورن و یادشون نیس همچین سایتی داشتن . ولی ما هستیییییم . هستیم همیشه . حتی اگه روزی برسه که پسته بشه 250 تومن . عه . میگن رسیده . پس تا روزی که برسه به 500 . مچکریم . خاک بر سر شدیم تا 1400 آقا من حساب کردم هر مهمونی اومد 10 تومن دم در بزارین تو جیبش و نزارین به چیزی دست بزنه
امیدوارم یه روزی برسه که یه روز در ماه مرخصی برای دوران قاعدگی خانم ها در نظر گرفته بشه.اینو چند وقت پیش نوشتم تو نوت گوشیم. اما امروز مینویسم که امیدوارم روزی برسه همکارای همجنس خودمون رو در این دوران درک کنیم.ما خانما همیشه بیشترین ضربه رو خودمون ب همجنس های خودمون میزنیم.
یکی از چیزهای خیلی خوبی که توی کشورهای پیشرفته باب است همین داشتن وکیل حقوقی برای خانواده است. اینکه کسی را داشته باشی که در مسائل حقوقی و در زمان مورد نیاز به داد آدم برسه خیلی خوبه و کاملا آرامش بخش است.فعلا که ما در هزینه های ابتدایی زندگی گیر کرده ایم چه برسه به وکیل و . به نظرم در این خصوص هم باید خودمون یه سری چیزها را یاد بگیریم و به داد خودمون برسیم.با این شرایط احتمالا به زودی در جراحی هم باید شروع به یادگیری کنیم
فکرش رو میکردم روزی برسه که توی وب لاگ درد دل کنم؟
فکرش رو میکردم روزی برسه که نتونم احساس و شرایطم رو وصف کنم؟
فکرش رو میکردم که روزی برسه که پشت صفحه مانیتور برای خودم زار بزنم؟
حالا فکرش رو میکنم به خودم میگم کلی از ونزوئلا فرار کردن مگه آب از آب ت خورد
کلی ایزدی به اسارت و بردگی برده شدند غیر از چند خبر چه اتفاقی افتاد؟
وقتی زیر بمباران شهرها و شیمیایی قرار گرفتیم چه کسی کمک کرد؟
در جنگ جهانی اول وقتی کشور اشغال شد و قحطی شد، چی؟ جنگ دوم
شعر – رضا غریب الغربا رضا معین الضعفاقربون کبوترای حرمت امام رضاقربون این همه لطف وکرمت امامرضااز روزی که با تو آشنا شدم امام رضامورد رحمت خدا شدم امام رض غریب الغربا رضا معین الضعفادست هر بنده که بر دامن مولا برسهدرد پنهانش امشب به مداوابرسهامشب از پرده دل آن همه فریاد کنیمتا مگر رضا به فریاد دل ما برسهرضا غریب الغربا رضا معین الضعفادل من زندونی تویی که تنها می دونیقفس وا کنی و پرنده رو رها کنیمیش کنج حرمت گوشه ی قلب من باشهمیش قلب من
سلام ب همهمیدونین دیووووونه ترین دیووووووووونه ها کیع؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟باروووووونه!!!!!!!!!!!!!!میدونین چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واسه اینکه خودشو ب اب و اتیش میزنه تا به این زمین لعنتی برسهشاید به خاطر همین دیوووونه بودنشه ک من عاشقشممممممامروز ۱۶ آذر ی روز بارونی
هیچ وقت تو زندگی نگفتم کاش برادر داشتم.چه برسه به اینکه بگم برادر بزرگتر.اتفاقا از داشتن خواهر خیللللی زیاد هم خوشحال بودم و اصلا برای داشتنش دعا هم میکردم
فکر کنم باید حسابی خدا را شکر کنیم. فکر کنم دل خدا هم برامون سوخت . اگه باران نمیومد که حتما توی این آلودگی وحشتناک کاملا مرده بودیم. دیگه تنها چیزی که می تونه به دادمون برسه امدادهای غیبی است. فقط امیدوارم خدا هم بی خیال ما نشه
دوستان یه سوال!چرا تو فیلما یه دختر ( حالا گیریم خوش چشم و ابرو!) از یه خانواده ی پایین، هست ک یه پسر خوش تیپ و پولدار و عااااااااشششق به پستش میخوره بعد دختره بش میگه نه!!خداییش چه جوریاس؟؟! تو واقعیت ک پسره یه فاکتور پول رو فقط داره دخترا ولش نمکنن اصلا یهو حس میکنن از عهد ازل عاشقش بودن!! چ برسه ک عاشقشونم باشه!
من حتی تصور هم نمی تونم بکنم که دوتابچه داشته باشم چه برسه خواسته باشم اینو عملی کنم.الان دقیق دنبال یه راه حلی هستم که بتونم بپذیرم مسئولیت دوتا بچه رو قبل از اینکه کار از کار گذشته باشه.پ:ن:من هنوز که هنوزه دارم مثه بچه ها رفتار میکنم چطوری یه بچه میتونه دوتا بچه رو بزرگ کنه
سلام بر برادران و خواهران اسلامی .من یکی از طرفداران طب اسلامی هستم .و به شدت به احادیث و روایات اعتقاد دارم . از شاگردان آیت الله تبریزیان نیستم ولی ان شاءالله روزی از شاگردان استاد آیت الله تبریزیان بشم . دعا کنید برام . من تقریبا 5 سال پیش با طب اسلامی آشنا شدم و چون اون موقع واقعا معجزه ها ی طب اسلامی را دیدم دیگر طرفدار طب اسلامی شدم .ان شاءالله روزی برسه طب اسلامی به طور کامل شناخته بشه و همه ی مردم طرفدار طب اسلامی بشن . و تو بیمارستان ها و
زیبایی حق مسلم هر خانمی هست زنی که زیبا نیست زن تنبلیه هنوزم ب خودش قول داده ی روزی شروع کنه ب خودش برسه واقعا زمان اون روز تکرار نمیشود خیلی زود دیر میشود طوری که دیگه فایده ای نداره
دلم گرفته و اوضاع درهمی دارد.هست ولی کمرنگ یا کمرنگ ولی هست نمیدونم هرچی که هست هنوزم یه گوشه ریز از فکرم مشغول فکر کردن به آدمیه که فکر میکنم لایق هیچی نیسچه برسه به عشقی که این قدر قشنگ و پاک و همیشگیهچه عشق مظلومی دارم منعشقم حیف شد
امروز روز چهارشنبه است. چهار اردیبهشت نود و هشت. طبق معمول از سایت دانشکده درگیر پایان نامه که ایشالا به اخر رمضون برسه. سخت میگذره اما خوش. شاید هم زود کم کم باید اماده شیم بریم سربازی و 04. اگر خدا یاری کنه که امریه شرکت برق و . راستی: خیلی خیلی وقت بود ننوشته بودم. خیلی اتفاقات تلخ و شیرین افتاد این مدت ها.
سلام
الهه این روزایی که برای تو به سختی گذشته برای من خیلی سخت تر از تو گذشته
آدم مغرور، زجر میکشه ولی نه اشک میریزه و نه داد میزنه که از داد زدناش و گریه به آرامش موقتی برسه
امیدوارم تمام لحظات زندگیت بدون غم و غصه باشه
پناهگاهی هستی برای آرامش
همیشه مراقب خودت باش
خب چشمام ك هنوز اذیتن :)) تار هم میبینم كمی تا قدری طول میكشه خلاصه تا به بهترین حالتش برسه نور گریزی و خشكی چشم سوزش و قرمزیاش كه به كنار :)) با این اوضاع از ٢٢ شهریور باید تا ١٠ آبان برم كاراموزی باز :)) چ شود بینشم یسری كار دیگه امیدوارم این اخرین ماراتن دانشجوییم تموم شه بعدش یه فكری برا سربازی كنیم كم كم این زندگی خیلی به ما نساخته :)
رسیده یه دست پینه کرده داشت و یه زبون نمکدار.یه روز از اون روزای کاریش به نرسیده‌ای گفت: بیا بشین، میخوام، خیرم بهت برسه.نرسیده: چطو شده؟!رسیده: یکتا زمین دارم تو رشده، نرسیدگی نکن، بیا و تو هم با دست بدست، یه نونی بخور.نرسیده: چیکار کنم؟!رسیده: نون بخور! نون. نرسیده مثی که حالت خوب نی؟!نرسیده: ااارسیده: بگیر و چند قراض بالاتر بده یه گیرافتیده‌ای یا بی‌خبری مث خودت. خلاصه، کار راه‌انداز باش، کنارش، نونم بخور.نرسیده: اخه، مگه الکیه؟ مگه ده قان
حتی تو بهترین لحظات زندگیتم یه حس غریب و دلتنگ سراسر وجودتو فرا میگیره که نمیدونی منشاءش از کجاستاما این روزهااین دلشوره ها از چیه؟!چقد بده این حس دشمن شاد شدنهمون دشمنی که آرزوشه سر به تن شیعه نباشهبعضیا ولی چه راحت با این موضوع کنار میان،شاید چون هنوز نفهمیدن از دست دادن یعنی چیکاش برسه دنیا به دست صاحب اصلیش.اللهم عجل لولیک الفرج اقا بحق مادرت زهرا(س)
این مطلب رو تو یه سایت خوندم که خیلی خوشم بیاد بنظرم فرشته ها خیلی تو این راه میتونن به ما کمک کنن که فرکانس های ما بتونه به جهان هستی برسه این کار به من احساس آرامش میدهمن اینقدر به نامه نوشتن ادامه میدم که مطمعنم حتما به نامه های من جواب میدن
باز هم آذرهمان ماهی ک من بدنیا اومدمته تغاری پاییز باز آذر آمده.باز هم من یخ زده امتوی شبای سرد آذر تنها قدم میزنم و تموم وجودمو حس بیخیالی فرا گرفتهتولدم نزدیکه و من هیچ حس خاصی بهش ندارمحوصله خودمم ندارم چ برسه ب دورو برم
بابا به دکتر میگوید: یعنی هیچ راهی نیست که بتونم روزه بگیرم؟ » دکتر: نه متاسفانه برای کند شدن روند بیماری چشمتون، باید اب به بدن برسه وگرنه کور میشید. » بابا: خب اگه اینطوره میتونم روزه بگیرم بجاش هر روز سرم اب بزنم. » دکتر: شما کاتولیک تر از پاپ شدید انگار. » بعد دکتر متوجه شد که سریع حرف زده و خواست لاپوشانی کند اما چه خوب گفت.
میدونستی چهار سال طول میکشه تا نور نزدیکترین ستاره به ما برسه؟یعنی,یعنی وقتی اون رو میبینیم در واقع داریم گذشتشو نگاه میکنیم_همه ی ستاره های چشمک زنی که شب ها تو پارک نگاهشون میکنیم,همه ی ستاره های اسمون؛ممکنه قبلا از بین رفته باشنممکنه تو این لحظه, دقیقا همین الان _اسمون ستاره ای نداشته باشه؛اما ما حتی نمیدونیم.
هنوز برای خودم هیچ مرزی پیدا نکردم الان دقیقا همین الان درست یا نادرست نمیدونمخوابم یا بیدار فقط انگشتهام تایپ میکنن اما با لرزی که از سرمای هوا تو جونم افتاده میفهمم بیدارم اما این پلک های لعنتی چی میگن که مدام برای خودشون هی میفتن پایین و من و به اوج تاریکی فرو می برن. اینجا فقط سکوت حکم فرماست . و گهگاه با صدای تلفن میز کناری از جام می جهم و چشمهای بسته ام باز میشه. خدا کنه که برسه اون روزهای خوب.
خب از کجا باید گفت نمی دونم ولی خب هنوز هیچ چیز تغییر نکرده طلسم شدم یا نه نمی دونم ؟خوابم یا بیدار ؟ فکر کنم بیدارم عمری که گذشت جلوی چشمام به بطالت زندگی که انگار به یک شوخی شبیه انگار ک نه انگار واقعیه انگار که همش بازیه تو زندگیم حسرت یک چیزی خوردم از زمانی که یادم می یاد تا الان عشق ، یک همراه ، یک یار ، یک همدم چرا نشد نمی دونم
"ببین زندگی یه‌‍جور خاصی مزخرفه. ممکنه هرکی از راه برسه و رو سرت آوارش کنه اما در نهایت فقط خودت می‌‍تونی دوباره درستش کنی. خرده ریزه هاتو از رو زمین بردار، بلند شو، به چراغهای هاشمیه فکر کن، به برق توی چشمای پویان وقتی بهت لبخند میزنه، به نور زرد رنگ چراغهای پارک قائم که روی آسفالت پیست دوچرخه میوفته، به نوری که قراره به همین زودیا تاریکی‌‍هاتو هضم کنه. همه چی درست میشه ای نور هردو دیده! یگانه بهت قول میده."
سلام خوبین؟ حال و روزای کرونایی چطوریا میگذره؟ من که اخر نفهمیدم ما الان مورد حمله بیولوژیکیم یا دارن فیلم بازی میکنن ؟؟!! یا بقول پناهیان دچار بلاهای اخر زمانی شدیم!! و دست به دعا شیم امام مون بیاد ولی خب نمیشه که! بالاخره کو تا ۳۱۳ نفر جم شن، کو تا یه نفر مومن حالا نه ده نفر که دعاشون برسه به هفت آسمون که تازه مهر تایید بخوره، تا خدا بررسی کنه الان براوردش بکنه یا بزنه به حساب روز مبادا اما کار با ده بیست نفر جور نمیشه باید بیشتر شیم، جمع ش
سلام امسال چند تا کار سرم رو شلوغ کرده از یه طرف دانشگاه و امتحان و از طرف دیگه برنامه رفتن مناطق سیل زده کلاسهای آموزش نمایش خلاق و وسط تمام این کارها یه کار تئاتر در حوزه ی روانکاوی با بچه های علوم پزشکی ایران برای جشنواره وزارت بهداشت هست دیروز آقای مهدی همتی زنگ زد و دنبال اجرای صحنه ای نمایشنامه یک نظریه شخصی بود امیدواریم به اجرا برسه که بتونید استفاده کنید . اردیبهشت 98
احساس می کنم اون آدمی ام که حسابی کتک خورده، اونقدر زیاد که نفس هاش به شمارش مع اُفتاده. آدمی که اینقدر اوضاعش خرابه که هر لحظه رو با مَشِقّت، به لحظه ی بعدی می چسبونه تا به زمانی به بلــــــــــندای یک دقیقه برسه. احساس می کنم اون آدمی ام که حتی از تماشای جون دادنش، دچار دل آشوبه می شی. نمی خوای و نمی تونی نگاهش کنی چون می دونی دیگه اُمیدی به زنده موندنش نیست اگرچه بودنش منقضی شده و مثل یک طنز ِ تلخ، هنوز زنده است.
فکرمیکنیم عذاب الهی فقط توداستانها برای مردم هزاران سال پیش بوده. غرق دربی خیالی شدیم ، درک نمی کنیم خیلی از بدبختی های مابه خاطرعذابی است که خدابرمانازل کرده. خیلی که کاردبه استخوان برسه ، اشکی می ریزیم وبه قول قرآن مانندخالص ترین موحدان از خدامی خواهیم که ماراازتوفان نجات دهد ، ولی همینکه به ساحل آرامش برسیم ، گناه روازسرمی گیریم. آخه چرا ؟
یک نفر آبرومند در مشکلات دارد میسپارد جان منظور من ن بد سرپرستیه که خیلی آبرومند هستند تحت پوشش هیچ ارگانی نیستن. اما با سیلی صورت خودشون رو سرخ نگه داشتن نی از جنس پروانه و به استواری کوه نی پاکدامن از جنس فرشته که نه کسی رو دارن کمکشون کنه نه قانونی هست که به دادشون برسه اگه مسولی این پست منو میخونه با تحقیق نمیگم همینطور یه حقوق اصولی براشون درست کنن.که دیگه به هیچ کسی رو نندازنتشکر از مسولی که این قضییه رو عملی کنه
درباره این سایت