نتایج جستجو برای عبارت :

ناله های ان روح دردمند را

ممکن است پس از مردن هنوز آه و ناله کنید بعد از مرگ هوایی که در درون ریه هاي شما باقی مانده سعی می کند از بدن خارج شود که این موضوع در نتیجه تکان هايی است که جسم شما بعد از مرگ متحمل می شود. وقتی که این هوا با سرعت زیاد از روی تارهاي صوتی شما می گذرد ممکن است صداهايی شبیه آه و ناله تولید کند.
بسمه تعالی کو به کو منزل به منزل مرغ دل پر میزند خاک پای شیر حق بر دیده ی تر میزند میرود گاهی مدینه گاه دیگر کربلا یا که در محراب خون بر سینه و سر میزند کوچه هاي کوفه ظلمانی اثر ماه نیست منتظر بنشستگان کی یار ما در میزند می‌نشیند در کنار بستر شیر خدا ناله با دلداگان عشقَُ بهتر میزند می سپارد گوش خود را بر نوای مجتبی با حسین هم ناله گردد بوسه بستر میزند میفشاند اشکُ همراهی کُند با اشکِ عشق بر دل از اشک حسین با ناله خنجر میزند زانوی غم در بغل بگرف
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کردو آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کردخونی که خورده در همه عمر از گلو بریختخود را تهی زخون دل چند ساله کردنبود عجب که خون جگر، گر شدش بجامعمریش روزگار همین در پیاله کردنتوان نوشت قصه درد و مصیبتشور می توان ز غصه هزاران رساله کردزینب درید معجر و آه از جگر کشیدکلثوم زد به سینه و از درد ناله کردهر خواهری که بود روان کرد سیل خونهر دختری که بود پریشان کُلاله کردیا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشتآن روز شد عیان که رسول از
دو قدم مانده كه پاییز به یغما برود این همه رنگ قشنگ از كف دنیا برود هر كه معشوقه بر انگیخت گوارایش باد دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود گله ها را بگذار ، ناله ها را بس كن روزگار گوش ندارد كه تو هی شكوه كنی زندگی چشم ندارد كه ببیند اخم دلتنگ تو را فرصتی نیست كه صرف گله و ناله شود تا بجنبیم تمام است ، تمام مهر دیدی كه به بر هم زدن چشم گذشت یا همین سال جدید ، باز كم مانده به عید این شتاب عمر است ❤️❤️❤️❤️❤️
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بماند.رفته تا آن سوی این بیداد خانه بازگشته ،رغبتش زرنجوری نه سوی آب ودانهنوبت روز گشایش را در پی چاره بماند.می شناسد آن نهان بین نهانان (گوش پنهان جهان دردمند  ما)جور دیده مردمان رابا صدای هر دم آمین گفتنش ،آن آشنا پرورد،می دهد پیوندشان در هم  می کند از یاس خسران بار آنان کممی نهد نزدیک باهم ،آرزوهاي نهان را. بسته در راه گلویش او داستان مردمش را. رشته در رشته کشیده بر سر منقار  دارد رشته ی سر در گمش را.او نشان
باید بودم. دست میكشیدم روى صورتت، انگشتام رو سر میدادم لابلای موهات و آروم به آغوش میکشیدمت، اونقدر محکم میفشردمت تا تمام دردهات رو بکشم به تنم. اونوقت تشنه و دردمند، تک-تک سلولهاي وجودت رو بوسه میزدم تا دردهام التیام پیدا کنه 
خواستم زنده بمانم،غم دوران نگذاشت خواستم غم نخورم، این غم هجران نگذاشت خواستم دست به هر کار خلافی بزنم آیه ی خوف فمن یعمل قرآن نگذاشت خواستم کاخ بسازم که زند سر به فلک ناله کوخ نشینان بیابان نگذاشت خواستم بهر دو نان منت دونان بکشم پاسخ مور به پیغام سلیمان نگذاشت خواستم جامه بپوشم و بنوشم می ناب یاد لرزیدن سرمای زمستان نگذاشت خواستم شعر بگویم که بخندند همه ناله پیر زن و اشک یتیمان نگذاشت یاس می خواست برد از دل من، نورامید فطرتم بر سر عقل آمد
باز صدای نوحه جانان از این وادی به گوش می رسد و ناقوس جانها به لرزه می افتد آنگاه که با بالا رفتن دستهاي حسینیان ،اشکهاي زینب فرو می ریزد . این چه سریست در کالبد هستی که با نام حسین و ناله بر مظلومیتش، تمام گناهان بخشوده می شود ؟ پایتخت نشینان دیار شور و شعور حسینی، در سرزمینی کوچک با دلی بزرگ به بلندای بیرق حسین همنوا با ناله آسمان و زمین ، دوشادوش هم، نوای یالثارات الحسین سر می دهند و یا حسین گویان دل در گرو یار دارند .
خب اینکه هی بخوام روزمرگی هام رو اینجا بنویسم کلا یه طوریه اصلا خوشم نمیاد. خب که چی؟ و کلا از چسناله کردن بدم میاد. ناله خوبه . یعنی یه مسئله ای که واقعا حاد باشه و ذهنم رو درگیر کرده باشه رو دوس دارم بنویسم تا دیگه بهش فکر نکنم. ولی مسائل پیش پا افتاده (مثل همین بیماری ای که دو روز و نصفیه امونم رو بریده یا خیلی مسائل ی و اجتماعی که عملا تاثیر من صفره یا .) حس میکنم چس ناله ای بیش نیست! در کلل با اینکه بدنم درد میکنه ، سرم گیج میره و گلوم میسو
این آغازی است بر تاریخ بی وفایی هايی که قلبم هیچگاه نخواست باور کنداین آغازی است بر روزگاری که باورم نیست چگونه به تاراج برده ایاین آغازی است بر شادمانی هاي بی پایانت آنگاه که لگدمال تکبر تو شده بوداین آغازی است که هیچگاه فراموش نخواهد شدبارها خواستم با دروغ هاي جدیدت تقصیر این بی وفایی ها را به گردن دیگران بیاندازمبارها تا آستانه باور کردنت پیش رفتم و هربار با سیلی تندتری بازگشتمدوم آذر سرسلسله یک بهت عظیم بود یک دروغ بزرگیک بی وفایی با
عجب حال خوشی دارد ، غم دلتنگی دلبرخوشا حال خوشت یارا که هستی در غمش یکسربه هر ناله به هر مویه بری نام نگار خویشچه توفیقی برای ما پدید آید از این بهترتمام خط ابرویش شود همچون کمان و تیرکه بر دوزد دل ما را به تیری بر غم دلبرکنم شکوه کنم ناله ، که نام او برم هر دمبود اشک بصر ما را ، به نزدش چون در و گوهردر این بزم دل و دلدار شود گر جان و تن خستهنشاید بر زبان آید ، که خستم از رخش آخربه صبر ار کوشم و سازم، دل پر درد خود آرامرسد مرهم بر این حرمان، ز روی د
وقتی تو نیستی گم میشه آفتاب خاکستر میشه حریر مهتاب از رفتنت من پر میشم از شب شب دلهره شب اضطراب  وقتی تو نیستی دنیا شب میشه شب از دل من شب تا همیشه بی تو هر نفس تکرار ترسه لحظه لحظه نیست نبض تشویشه  بی تو نه صدا مونده نه آواز نه اشک غزل نه ناله ساز بالی اگه هست از جنس کوهه از رنگ خاک و حسرت پرواز   [ من از تویی که بد کردی با من گله میکنم دل نمیکنم ] بی تو نه صدا مونده نه آواز نه اشک غزل نه ناله ساز بالی اگه هست از جنس کوهه از رنگ خاک و حسرت پ
بی تو شکوفه هاي سحر وا نمی شود باز آ که شب بدون تو فردا نمی شود قفل دری که بین من و دست هاي توست در غایت سیاهی شب وا نمی شود ورد من است نام تو هر چند گفته اند شیرین دهن به گفتن حلوا نمی شود عشق من و تو قصه ی تلخ مصیبت است می خواهم از تو بگسلم اما نمی شود ای مرگ همتی که دل دردمند من دیگر به هیچ روی مداوا نمی شود آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم احساس سوختن به تماشا نمی شود قلبی که همچو مشعل نم دیده شد خموش دیگر به هیچ بارقه گیرا نمی شود درد مرا ز چهره ی خا
پندهاي بیست و دو گانه زرتشت که ۳۷۰۰ سال پیش آن را به ما آموخته و به یادگار گذاشته 1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نیامده است رنج و اندوه مبر 2. پیش از پاسخ دادن بیاندیش 3. هیچکس را تمسخر مکن 4. نه به راست و نه به دروغ هرگز قسم مخور 5. خود برای خود، همسر برگزین 6. به ضرر کردن کسی خوشنود مشو 7. تا جایی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما 8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی 9. از هرکس و هرچیز مطمئن مباش 10.
در کتاب Sci Fi The Hitchhiker's Guide to the Galaxy ، Arthur Dent به یک سفینه فضایی بیگانه منتقل می شود و قادر به درک آنچه میزبان هاي ناگهانی وی Vorgons در وی فریاد می زنند نیست. خوشبختانه برای آرتور ، مسافر او ارگانیسم کوچکی مانند ماهی را در گوش خود می بلعد که به وحشت آرتور ، بسیار عمیق می شود و ریشه می گیرد. ناگهان ، زمین خیزران می توانند هر ناله ، ناله و گاوبازی را از هفت گوشه جهان درک کنند. این ارگانیسم ، بابل ماهی ، به عنوان یکی از ایده آل ترین ایده
متن دلنشین و پرمحتوی درباره امام علی درد علی علیه السلام دو گونه است، دردی که از ضربه ی ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند و درد دیگر درد بسیار بزرگتر ی است که او را تنها در نیمه شب هاي خاموش به دل نخلستان هاي اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از ابن ملجم در فرقش احساس می کند، اما این درد علی علیه السلام نیست؛ دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است ، تنهايی است، تنهايی که ما آن را نمی شناسیم.
مادر حمید حرکت کرد به سمت خانه پدری وقتی به خانه رسید نبود هنوز که صدای شیوه و ناله بلند شد، مگر از این بدتر هم میشد حسرت دیدار پدر خود باید برای همیشه داشته باشد،به خانه که رسید هیچکس از اون استقبال نکرد نبخاطر مرگ پدر بلکه بخاطر انتخاب همسر و ترک آنها هنوز دلخور بودند، در آن همه همهمه و ناله و شیون عمو هاي مادر حمید سعی در سرزنش او داشتند که مادرش همه آنها را به سکوت فراخواند و گفت بس است دیگر مگر درد از این بالاتر هم هست، مشکلات گذشته را کنا
متن ترانه از غم عشق تو شجریان خواننده:استاد شجریان شاعر:علی‌اکبر شیدا آهنگساز:علی‌اکبر شیدا دستگاه: سه‌گاه متن ترانه: ازغم عشق تو ای‌صنم . ازغم عشق تو ای‌صنم روز و شب ناله‌ها می‌کنم من . روز و شب ناله‌ها می‌کنم من وز قد و قامتت هر زمان . وز قد و قامتت هر زمان صد قیامت به پا می‌کنم من . صد قیامت به پا می‌کنم من دست بر زلف تو می‌زنم ، می‌زنم روز خود را سیه می‌کنم من .
یک شخص جنگجوی قدرتمند نترس مشهوری بود به نام عبیدالله ابن‌حر جوعفی، کوفه زندگی می‌کرد، زیر سایه امیرالمؤمنین(ع) بود. وقتی شنید معاویه آمده صفین برای جنگ با ولی الله الاعظم، رفت در لشکر معاویه، خیلی هم تحویلش گرفتند. معاویه گفت: تو هم آمدی با من شرکت کنی علی را بکشی؟ گفت: بله. سه ماه جنگ با امیرالمؤمنین(ع) طول کشید، بعد که جنگ تمام شد به معاویه گفت: من دیگر نمی‌توانم کوفه برگردم، کوفه محل حکومت امیرالمؤمنین(ع) است، من کوفه نمی‌روم.
ندیدی لای هر زخم عمیقم استخوان دارم من این ره‌توشه‌ام را یادگار از دوستان دارم تو از احوال قلب دردمند من چه می‌دانی؟ که یک سینه پر از آتش من از زخم زبان دارم مگر مرگ از ضمیر آینه روبد غبارش را»۱ وگرنه از نبرد و مکر یاران، داستان دارم زمین سهم همان‌ها که به پشتم تیغ‌شان مانده من اینجا در میان پیله، فکر آسمان دارم زمانه، بارها کندی پَر از هر بالم و دیدی برای قدکشیدن زیر پایم نردبان دارم پژمان صفری برداشت از کتاب غزل خون ۱.
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست یارا به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی برو ای فقیه دانا به خدای بخش
باسلام و عرض ادب خدمت همشهریان دوستان و آشنایان همکاران هر فردی از منظرهاي مختلف تکالیفی بر دوش خود دارد و یا به تعبیر دیگر مسئولیتی بر عهده ی خود دارد. از آن‌جا که انسان در ارتباط با سطوح مختلف از جمله ارتباط با خالق خویش، ارتباطات اجتماعی و ارتباط محیط زیستی است، . نوع مسئولیتش نیز متفاوت است. به نظرم شغل شریف معلمی انسان را آشتا به عمق وعلل نقایص کاستی و. می کند این شغل فقط درد آشنا نمی کند بلکه انسان را دردمند درد مردمان می کند ، درد هاي
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
روزی خارکنی  با  بار خاری از راهی می گذشت ، خاری از بارش بَر راه افتاد ، و او از برداشتن آن خار از راه کوتاهی نمود ، ناخواسته آن خار در پای رهگذری که از آن مسیر می گذشت  فرو رفت ، رهگذر از درد آن خار آهی کشید و لنگان لنگان به راه خود ادامه داد . فردای آن روز که خارکن  مشغول خارکنی شد ناگهان خاری به چشمش فرو رفت ، فریاد از نهادش برآمد ، ناله کنان رو به آسمان کرد و گفت : خدایا من که از صبح تا به شب جان می کنم و خار درمی آورم که لقمه ای نان حلال برای خان
ناله هاي بابام هنوزتوگوشمه،راهروهاي بیمارستان که غربت ازدیواراش میریزه وکمربابای منو میشکنه شده پاتوق بابااحمدمبابااحمدناله هات جیگرموآتیش زد،من آسایش شماروباچه متاعی معامله کردم،خدامنونبخشهتوهمیشه پشتم بودیکنارم بودینفس دخترموبعدازخدامدیون شمام باباییامامن چیکارکردم؟!من کمرشماروخم کردمتحقیرتون کردن ومن فقط تماشاچی بودمبابااحمدوقتی بیهوش بودم حرفی شنیدم که حس کردم همه بدنم یخ زدهاون لحظه فقط برای شماغصه خوردم فقط شمارودیدمب
موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است ،‌می‌گوید:روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهاي طوس رسیدیم صدای ناله و گریه‌ای را شنیدم . من به جست و جوی آن رفتم . ناگاه دیدم جنازه‌ای را می آورند در این حال حضرت از مرکب پیاده شده. . موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است ،‌می‌گوید : ‌روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهاي طوس رسیدیم صدای ناله و گریه‌ای را شنیدم . من به جست و جوی آن رفتم .
مدت مدیدیه که نیومدم اینجا و چیزی ننوشتم از احوالات ترم جدید و دردها و غم ها و شادی هاي کوچیک و بزرگ، از دوستان دور، از دوستان نزدیک، از ازدواج ها، از احساسات درهم آمیخته و حالا ، بعد از حدود چهار ماه، و در اثنای امتحانات ترم سوم و زاری برای شاعران سخت گوی سبک خراسانی و کلیله ی سنگین، دیدن سوگند و عقد عاطفه، و برف، باید بگم که من، هنوز همون آدم تنهاي دردمند مظلوم مانده ام که سهمش از خوشی ها، دیدن عکس ها و لایک کردن پست هاست.و اینکه دلم میخواد
فاز این آقویونی که تریپ شکست عشقی بر میدارنو نمیدونم چیهدختره بعد از هشت سال پسره رو ول کرده رفته.پسره هم ناله ناله ک شکست عشقی خوردم.خب چرا قبل از اینکه یکی دیگه بره بگیرتش،تو نرفتی که بگیریش؟؟؟.باید چند سال دیگه منتظرت میموند ک جناب العالی پاشی بری خواستگاری عقدش کنی؟؟تازه خیلی دختر بساز و خوبی بوده که هشت سال صبر کردهمن سر یک سال ببینم  از طرف بخاری بلند نمیشه ول میکنم میرم.یه عقد ساده محضری که انقد نازو عشوه ندارهدختری که دوستت داش
 تف : گرما ، حرارت                               کام : دهان                         دیده : چشمدوات : قلم دان                                     خامه : قلم                        آه : تأسفخسرو : پادشاه ، در این جا امام حسین ( ع )                                       بحر : دریاآل نبی : خاندان پیامبر ( ص )                   بر : بیابان ، خشکی               بَر : سینهعطشان : تشنه لب                                  نسل : فرزند           
سلام .سلام.  تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده گزند مبادسلامت همه آفاق در سلامت توستبه هیچ عارضه شخص تو دردمند مبادجمال صورت و معنی ز امن صحت توستکه ظاهرت دژم و باطنت نژند مباددر این چمن چو درآید خزان به یغماییرهش به سرو سهی قامت بلند مباددر آن بساط که حسن تو جلوه آغازدمجال طعنه بدبین و بدپسند مبادهر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیندبر آتش تو به جز جان او سپند مبادشفا ز گفته شکرفشان حافظ جویکه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد "حافظ" 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

پرستاری