نتایج جستجو برای عبارت :

وه ره یارم وه ره ئه تازه یارم

دانلود داستان نازنین يارم نودهشتیانام کتاب:نازنین يارمنویسنده:سما صاد کاربر نودوهشتیاژانر:عاشقانهنازنین يارم، نرگس بانویم، چشم آهویی ام…نمی خواهی جوابم را بدهی!تا کی سکوت!تا کجا و کدام خیابان بی تو قدم زدن!نازنین يارم آن روزی که تو را با او دیدم، روانم بهم ریخت.دانلود داستان نازنین يارم
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنویسید که بد بودم و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید خبر مرگ مرا طعنه به يارم بزنید آی! آنها! که به بی برگی من می خندید مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید.
 يارم پرفروغ ، چراغی در تابشهبهترین لحظه هام ، دیدنه خوابشهاگه این یه خوابه ، دوس دارم پا نشمدیدن خواباش ، پر از آرامشهمن نگام شراب و ولی اون مستهسره راه من ، كمین نشستهاز اشك چشاش ، خیلی می ترسماز دست كارام ، دلش شكستهنگام شراب بود ، اشك در جامشلحظه هاش با من ، عشق در جانشعاشق من شد ، برا همیشهخودم شنیدم ، من از زبانششاكیم از خودم ، از دست خدااز فرشته كه كرد ، از يارم جدايارمو خواستم ، ازم گرفتنفرصت ندادن ، تا كنم وداعسلطان عشق28/11/90كهكشان1  
#غزل_بهار_دادا فصل گل و درخت و هزار آمدست باز وقت وصال و عشرتِ یار آمدست باز عطرِ نیایش از لبِ شب بوست آشکار طرْف ِ چمن نسیم ِ نگارآمدست باز مطرب بزن به سینه ی چاكی بنفشه وار يارم قدح به دست وخمار آمدست باز دلدادگان ِ سرو ِ سهی را نوید باد نرگس به گل نشست و بهار آمدست باز در لاله زارِ سجده و تسبیح ِ غنچه ها گلبوته های ورد به بار آمدست باز خواهی اگر تو معرفت ِ كردگار را بنگر شكوفه چون تن ِ خار آمدست باز ! عمری پی اش اسیرم واكنون به پای خویش دلبر چو س
____________________________________________________________________________________ باید از او گفت، اما با زبانی تازه تر با حروف روشنی، با واژگانی تازه تر کربلا زیبایی محض است، از زینب بپرس تا بیابی از امام جان، نشانی تازه تر خون او گل می کند هر سال در جان زمین خون او گل می کند در ناگهانی تازه تر "بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا" از قیام او شنیدی داستانی تازه تر؟ باز کن چشمی به روی خطبه های روشنش حرف هایش را تماشا کن، جهانی تازه تر خط بکش بر صورت اسطوره
دلم باران می خواهد از آن بارانها كه می بارد شرشردلم قدم زدن می خواهد از آن قدم زدنها كه همراهش تو باشیدلم چتر می خواهد همان چتر سیاه مردانه ات كه بالای سرم باشددلم مهتاب می خواهد همان مهتابی كه روشن می كند تاریكی شب ها رادلم فرهاد می خواهد همان فرهادی كه برمی كند بیستون را به خاطر شیرینیدلم مجنون می خواهد همان مجنونی كه از برای لیلی می شود آواره بیابانیدلم می خواهد يارم را , همان یار دلدارم را , همان عشق بی پایانم ر انمی دانی چه می دانی چه سخت ا
 
اگر چه جز غم تو هیچ غمگسارم نیست ولی قرار ندارم که جز تو يارم نیستدر آن دمی که زتو مژده ای رسد جان رابه روی خویش نيارم ولی قرارم نیستتمام عمر گریزان زخویش ودر تو گممبیا که جزتو امیدی به حال زارم نیست همین که یک تویی !از من بدیده می آیدتویی همه و اگر هم وجود دارم نیستتبسمی که بنازد به آن چکامه وشعر.ترانه ای که بخواند زدل سه تارم نیست
                         #باقرموحد
روزگار عجیبیه. آخرین ذره های اعتقادات از لابلای پرسشها و سوالات بی جواب. ای خالق هستی تو باید پاسخگو باشی اگر واقعا هستی! جانا به عهد خود وفا کنهوای باغ پاییزمشکفتن رفته از فالمچنان بی یاور و يارمچنان بیگانه با خویشمکه حتی سایه ام دیگرنمی آید به دنبالم 
هنرمند معاصرباید تمام فکر و ذکرش روی یک کار مشخص بگذارد و اگر بخواهد موفق شود تا انرژی او پخش نشود . هنرمند معاصر یابد یک کاشف باشد هر روز باید یک چیز تازه کشف کند. چیزهایی می بیند که ممکن هر کسی نبیند. هنرمند یعنی همین، یعنی تو مو می بینی و من پیچش مو، داستانش همین است. آن کاری هنر ست که در آن هنرمند فکر، ایده، حرفهای تازه و تکنیک تازه را نشان دهد . جذابیت هنر از آنجا شروع میشود که شما یک حرف تازه و یک راه تازه ایجاد کرده باشید.
دارم برای پیشینه سرچ می کنم. پنجره بازه و بوی بارون و یه نسیم خوش خوشان خنک، اتاق رو پر کرده. صدای استاد شجریان که داره تصنیف شب وصل رو می خونه تو گوشه ی ماهور انگاری می رسه به گوش شمعدونی ها و گونه هاشون از شرم، سرخ شده. و کمانچه اش. آخ از کمانچه اش. از لیوان چای بخار بلند میشه هنوز و هیچ شیرینی کشمشی ای تو ظرف نمونده! ز دست يارم، چه ها کشیدم! به جز جفایش وفا ندیدم. عطاری ها مجوز فروش داروی گیاهی ندارند.
امشب از مستی ره میخانه را گم کرده امآن قدر مستم که راه خانه را گم کرده ام در طواف کعبه می جویم خدا را ای دریغدر میان خانه، صاحبخانه را گم کرده ام دست و پای خویش را گم کرده ام از شوق دوستدر کنار يارم و جانانه را گم کرده ام خال او گم شد میان خرمن گیسوی اودام را می بینم اما دانه را گم کرده ام گفت: از زلف پریشانم چه می خواهی؟ بگوگفتمش این جا دل دیوانه را گم کرده ام شمع را گفتم که: این سان سوختن از بهر چیست؟گفت: می سوزم چرا پروانه» را گم کرده
دانلود آهنگ سینا سرلک کجایی نگارمهم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * کجایی نگارم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا سرلک باشید. دانلود آهنگ سینا سرلک به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاکDownload new song by Sina Sarlak called Kojaei Negaram With online playback , text and the best quality in mediac متن ترانه سینا سرلک به نام کجایی نگارمتا سلسله ی موی تودر باد وزان استدر پیچ و خمش ریزشبرگان خزان استآوای قدم های تو در گوش خیابان پر شور ترین قطعه
مپرس حال مرا! روزگار يارم نیست جهنمی شده‌ام، هیچ کس کنارم نیست نهال بودم و در حسرت بهار! ولی درخت می‌شوم و شوق برگ و بارم نیست به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من به جز مبارزه با آفریدگارم نیست مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده‌ای است که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر
ذبح کن شیطان جهَلت ، وقتِ قربانی رسید دور کن امّاره نفست ، خویِ انسانی رسید عاشقا مستانه بنگر ، یار در میخانه گشت موسمِ دیـدارِ يارم ، چون به آسانی رسیـد بالِ خود بگشا سفرکن ، دور شو از قید و بند شاد و خرّم باش یارا ، گاهِ مهمانی رسید عید آمد عید رَستن ، بنده گی آزاده گیست رَستنَت باشد مبارک ، نور افشانـی رسید
کتاب آفتاب تازه منتخبی ازسروده های احمدرضاناصرحکمت حاوی سی وپنج اثرازاشعاربرگزیده ودرسه بخش برکه همسازوآفتاب تازه تنظیم وبصورت مصورمنتشرشده است. طراحی نقاشی خط برگرفته ازفضای مینویی اشعاربصورت جداگانه درهرصفحه توسط هنرمندبزرگوار اقای دکترصباح صالح انجام گرفته است که ارتباط بصری بهتری رابرای مخاطب بوجود می آورد. پیش سخن منتشرشده در کتاب سروده های آفتاب تازه: (آفتاب تازه) تخلص نیست نام اشنای دل است به سادگی می آیدوبه نرمی می رود مجاورر
عشق ، ار آدُمه رِسوا بکنه تم داره دیری ار حرسمه دریا بکنه تم داره هفت پشت مو به رندون بلاکش ارسه حار عشق ار منه تی جا بکنه تم داره ار یه گِی ترنۀ یار مو ز زیر لچکس چی درهدی به سرم سا بکنه تم داره مو خَشُم نی که گلی هاشق بلبل وابو یوسف ار میل زلیخا بکنه تم داره نه لکِ لیوۀ لیشی که ز خوس بیخوره عاشقی ار کر بی دا بکنه تم داره درد يارم به سرم عاسل کورِی بخدا ار که ری بم نکنه یا بکنه تم داره ز ور دیلق شعرم همه جستن ز وَرُم شاعری ار دلِ تهنا بکنه تم داره بی
نازنین مامان شانزده ماهگیت مبارک شدی عین وروجک آقای نجار . شیطون و دوست داشتنی همه ی حرفها رو کاملا درک می کنی اما کمی تو حرف زدن تنبلی می کنی البته همچنان تو رسوندن منظورت موفقی و همین باعث می شه کسی بهت گیر نده خیلی به پسرکم زور می گی و بعضی وقتا طاها که هیچ منم جلوت کم می يارم با وجود اتاق پر از اسباب بازی دست از سر داداش بر نمیداری و به محض اینکه اون بره تو اتاقش تو هم پشت سرش راه می افتی و خودتو با ماشینا و حیوونای دکوری اتاق داداش مشغول می
کی بشود سعدی دوران شوم رشک دل جمله یاران شوم تا غم دل می رود از دیده ام عکس رخی همره باران شوم گوش سپارم به نوای نسیم صبح سحر واله و حیران شوم سر بنهم سوی بیابان عشق میکده در میکده درمان شوم گر طلبد جان مرا آن طبیب در طلبش بی سر و بی جان شوم گوش سپارم به نوای غمت از غم هجران تو درمان شوم سرخی خون لب يارم نگر سرخ تر از خون دلیران شوم مهر رخت گر ببرد جان و دل بهتر از آنی است که انسان شوم شبرو ام و صبح سحر هر طلوع دیده به خورشید زمستان شوم تا که بهاری ب
بسم یکتاخالق پدیداورندی عدل انصاف دراین هستی. ای که در پی تو دلم اسیر شد ،کاش میشد نشانی از راهت بدیدم بس که چشم بستم به راهت عاقبت کم سو شد دیدگانم ، دیدگانم گر شود کور آنقدر چشم میگذارم بررهت چونکه دل شده اسیرت به زندگی ندارم رغبتی چون که عاشقش هستی يارم انقدرپادرراهت میگذارم تا بیایی چون که عاشق از پی یار می نهم تا در رهت تا بیابم چو گوهر کمیابی سخنان با ارزش هرچه در عالم چون گذرد به سرت بینم نمی دانم چگونه می توان مقیاس کرد هرچه در عالم چون
خیلی وقت ها شده خودت رو برای کار خوبی آماده کرده ای ولی شخص مقابل جوابت رو با بدی می دهد آدم نامرد همه جا هست از بهترین دوست گرفته تا دشمن من سوختم خاکسترم را باد برد بهترین يارم مرا از یاد برد خیلی وقت ها کار خوبی می خوای بکنی ولی خراب می شه مثل گاو نه من شیر. برای مثال می خوای خونه رو با جارو برقی تمیز کنی ولی جارو برقی دسته اش بشکند و راه حلی با استرس برای این مشکل پیدا کنی. ممنون از شما که ما را یاری کرده اید​​​​​​​
شعر و شور و دی بلال و یار یارُم سی تونه قَد شلالِ بَهزه گُل،دار و ندارُم سی تونه هر چه دیری ایکُنی دل سی تو پَر پَر ایزنه بِی خیالِت ،اَر که هر شو بی قرارُم سی تونه بو بو بو عمرمی بو بو بو جونمی مِن دنیا عاشقُم بو بو بو عشقُمی دل ،سی تو ، وابی کَلو سر وَ بیابون ایزنه بی تو قَدَم بِی دله خوش کیچه خیابون ایزنه آسمونی و زمینی مَه تونی اَفتو تونی بِهتر از هر مَرهُمی سی ناله و بو بو تونی مرده زندهِ ایکُنی هی،حضرتِ عیسی تونی مَرهَمِ زخمِ تمومِ لن ترانی
شعر و شور و دی بلال و یار یارُم سی تونه قَد شلالِ بَهزه گُل،دار و ندارُم سی تونه هر چه دیری ایکُنی دل سی تو پَر پَر ایزنه بِی خیالِت ،اَر که هر شو بی قرارُم سی تونه بو بو بو عمرمی بو بو بو جونمی مِن دنیا عاشقُم بو بو بو عشقُمی دل ،سی تو ، وابی کَلو سر وَ بیابون ایزنه بی تو قَدَم بِی دله خوش کیچه خیابون ایزنه آسمونی و زمینی مَه تونی اَفتو تونی بِهتر از هر مَرهُمی سی ناله و بو بو تونی مرده زندهِ ایکُنی هی،حضرتِ عیسی تونی مَرهَمِ زخمِ تمومِ لن ترانی
کوچه لره سو سپمیشم یار گلنده توز اولماسین ائله گلسین بئله گئتسین آرامیزدا سؤز اولماسین ساماوارا اوت سالمیشام ایستکنه قت سالمیشام یاریم گئدیپ تک قالمیشام نه عزیزدیر یارین جانی نه شیرین دیر یارین جانی ♥●•٠·˙ ♥●•٠·˙ ♥●•٠·˙ ♥●•٠·˙ ♥●•٠·˙ ♥●•٠·˙ ترجمه ی فارسی: کوچه ها را آب پاشیدم کوچه ها را آب پاشیدم تا یار که می آید گردوغبار نشود این گون ه بیاید و اینطور برود بینمان هیچ حرفی نباشد سماور را آتش کردم ودر استکان قند انداختم يارم رفته
یاد باد شیرینی لبخند دوست            هر چه در دل دارم از آن اوستچو شادی گل بعد باران است            ابرویش به زرنگین کمان استشادیش هویدا ز رخسار است           چون شبنم در بیشه زار استرویت رویش چه دیدنی است             لسانم قاصر از وصف روی اوستهر چه گویم  باز هم کم است            وصف يارم در کلام ناممکن استمستیم  از اختیار خارج است               سیل اشکم زوصل دیدنی استتوصیف وقت دیدار بشنیدنی است        ناتوانی ز حجر،باور کردنی استحب
اصلا بیام اینجا داستان دنباله‌دار زندگی دردناکمو بنویسم؟ وبلاگ درمانی؟ قسمت بندیش میکنم مثلا پست قبلی میشه قسمت اول. ها؟ یا اینم مث چیزای دیگه نصفه ول میدم؟ ادامه عنوان: قانون احتمال میگه هنوزم آپشن هست. بقیه ش رو خودتون امتحان کنید
 آبی دریا قدغن شوق تماشا قدغنعشق دو ماهی قدغن با هم و تنها قدغنبرای عشق تازه اجازه بی اجازهبرای عشق تازه اجازه بی اجازهپچ پچ و نجوا قدغن رقص سایه ها قدغنکشف بوسه ی بی هوا به وقت رویا قدغنبرای خواب تازه اجازه بی اجازهدر این غربت خانگی بگو هرچی باید بگیغزل بگو به سادگی بگو زنده باد زندگیبگو زنده باد زندگیبرای شعر تازه اجازه بی اجازهبرای شعر تازه اجازه بی اجازهاز تو نوشتن قدغن گلایه کردن قدغنعطر خوش زن قدغن تو قدغن من قدغنبرای روز تازه اجازه ب
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزما در این وبلاگ مطالبی ارزنده را حول محور مسائل خود شناسی که پایه و اساس شکل گیری شخصیت انسان هست رو میزاریم و به یکی از شجره خبیثه که همان وابستگی است رو مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد. امید است با یاری خدای منّان در این دنیای بی ارزش ، عمری با عزّت زندگی کنیم و محتاج محبّت کردن شخص دیگری نباشیم و خودمان خالق محبت کردن به خودمان باشیم و در این راه که جهاد اکبر است از خداوند بی همتا يارم می جوییم.با تشکّر از ح
دیشب خواب رفیقمو دیدم همون که پست قبل نوشتم نه میخوام بهش برسم و نه میتونم بگذرم فکر کنم خواب خوبی بود. من آخه خیلی خواب میبینم و هشتاد درصدشون کابوسن. يارم میگه لابد شوهرت بده ولی دروغ میگه. میدونم که ربطی به اون نداره. میدونی اصلا اون خیلی مناسبه. خیلی مناسب منه. ما عمیقا کودکیم، عمیقا بزرگیم و عمیقا ویلان. انقدر ویلان که باهم به ستوه میایم و بعد رهاش میکنیم. اما گذشته از لایه های زیرین، در سطح روابط فردی همه چیز خوب تر از خوبه.
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: یک فنجان قهوه برای من بیاورید.» صدایی از آن طرف پاسخ داد: شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟» کارمند تازه وارد گفت: نه» صدای آن طرف گفت: من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.» مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: و تو میدانی با کی حرف میزنی،بیچاره.» مدیر اجرایی گفت: نه» کارمند تازه وارد گفت: خوبه» و سریع گوشی را گذا
انسان همیشه ناتمام است» این یک حرف و لفظ و گزاره تازه و بدیعی نیست. بداهتش بر بداعتش چیره است. حرف ها و لفظ ها و نام ها وقتی به حضوری تازه فراخوانده می شوند؛ باده سخن (لوگوس، کلام) تازه، معنا و معرفت و فهم نو در جامشان ریخته می شود به هر میزان کهنه وکهن که باشند به هر میزان که بداهت داشته باشند. به هر میزان که تکراری بوده باشند دیگر کهنه و بدیهی و تکراری نیستند. تازه و بدیع اند. برایمان تازگی و بداعت دارند نه کهنگی و بداهت.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها