نتایج جستجو برای عبارت :

چنین بود که هر سال که یک کلاس بالاتر می رفتم

کلاس اول صبح که دیر رسیدم و پشت در منتظر موندم تا يکی بیاد درو باز کنه بره تو بعد منم پشت سرش برم! کلاس فرداش که زود رفتم ولی کسی نیومده بود به جز يکی دو نفر که تو کلاس بودن ولی عضو کلاس نبودن و من منتظر موندم تا يکی بیاد! ارائه ی بعد از کلاس! بعد از ظهر همون روز که رفتیم کتابخونه درس بخونیم وسطش فاطمه عکس های روز جشنو نشون داد! فردای اون روز که رفتم اتاق استاد و سمينار و نشونش دادم! و بچه هایی که پشت در ایستاده بودن! رفتم از يکی فلش گرفتم و الکی عجل
اول مهر برای همه سرشار از خاطره است ، استرس و اضطراب یا شور و شوق . من دومي بودم . حداقل اگه شور شوق نداشتم ، استرس هم نداشتم . اولین روز از اولین سال مدرسه ام را یادم مونده . همان اولین روز دیر رفتم . تنها هم رفتم ، مثل الان یه لشکر با خودم دنبالم نکشوندم . ناظم مدرسه آقای بقایی کلاسم را نشون داد و گفت برو تو . وارد کلاس شدم ، همه روی نیمکت ها نشسته بودند . معلم هنوز نیامده بود . کل کلاس را از نظر گذراندم .
سلام دوستان عزیزم بله من رفتم کلاس اول و دارم باسواد ميشم و دیگه ميتونم تمام کتاب ها م رو خودم بخونم . خبر دیگه اینکه بعد از دو سال رفتن به کلاس ارف بلاخره فارغ التحصیل شدم و ساز انتخاب کردم و دارم تنبک ميزنم البته با مشق ها و درس هایی که دارم وقت تمرین زیاد برام نميمونه . به مامان گفتم بعد از تنبک ميخوام دف و بعدش قانون بزنم خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما دارم و اميدوارم هميشه سلامت و موفق باشین .
شنبه صبح ساعت 7 رفتم دانشگاه چون برنامه کلاسیم رو سایت نبود باید مي رفتم آموزش یه چیزی بگم بهم نخندین خوب با مامان رفتم ، خوب روز اول بودخلاصه رفتم آموزش مرکزی گفتن باید بری آموزش دانشکدتنرسیده به دانشکده يکی از بچه های دبیرستان دیدم تا دانشکده همراهیم کرد البته نبودم خودم و مامانم مي تونستیم پیدا کنیمرفتم داخل که باز يکی دیگه از بچه های دبیرستان دیدم ازون پرسیدم آموزش کجاست خلاصه رفتم آموزشو برنامه کلاسی گرفتم و رفتم کلاس پیدا کردم همه پ
امروز قرار شد رضا اینا شب به منزل ما بیایند و من به داروخانه رفتم مامان زنگ زد گفت دعوتشان کردیم برای شام من رفتم کلی خرید کردم لباس گرفتم و عصر رفتم مژده رساندم چمران بعد رفتم ارایشگاه شام ته چین و مرغ قرمه سبزی با مرغ بود و مژده هم کيک درست کرد شب ساعت 9 گوسفند را اواردند و لاغر بود و رنگش قرمز بعد خودشان امدند کلی وسیله اواردند با کیف کفش مارک رضا هم بهم سرویس نقره داد خلاصه کلام رویا چند تا تکه انداخت اما من به روی خودم نیاوردم و گذاشتم پای ح
بالاتر از سیاهی هم رنگی هست و اون رنگ اِجابتهرنگ برآورده شدن آرزو، رنگ دوباره شنیده شدنبالاتر از سیاهی رنگ اُميده، رنگ روشنِ کلافِ آرزوهابالاتر از سیاهی سفیدیه برای اونایی که هميشه هر لحظه چراغِ اميدشون روشنِ حتی تو سخت ترین لحظات،نقطه سفیدی رو ميونِ سیاهی‌های شب ميبیننآره بالاتر از سیاهی هم رنگی هست 
با سلام به اطلاع ميرساند کلاس داوری درجه 3 ، 2و1 فری کيک بوکسینگ در دو بخش آقایان و بانوان در تاریخ 27 دی ماه از ساعت 9 صبح الی 14 در تهران با مدرسی استاد بهرام جودری داور و مدرس بین المللی برگزار مي گردد : محل برگزاری جنت آباد شمالی بالاتر از ایرانپارس 35 متری انصارالمهدی خیابان مسجد جامع باشگاه فرهنگی ورزشی نام آوران فدک با تشکر روابط عمومي سبک فری کيک بوکسینگ
امان از مدرسه رفتن بعضیا,حکایتی دارن برای خودشون!یعنی مامان بابا ها دق مي کنن از دست اینجور بچه ها. ابتدایی بودم چون نميدونستم روزاهفته رو برنامه ۳ روز رو ميزاشتم توکیفم و هر ۳ روز یه بار محتویات کیفم رو خالی ميکردم و برنامه ۳ روزبعدی رو ميزاشتميه بار ۳ شنبه بود از خواب بیدار شدم که اسمشم گذاشته بودم بدترین روز زندگیم اون روز حدود ۱ ساعت دیر بیدار شدم و با سرعت نور لباس پوشیدم و سوار دوچرخه شدم و رفتم طرف مدرسه رسیدم در مدرسه دیدم کیفم باها
کلاس اول که بودم  یه اقای حدادی داشتیم  مارا کتک زد ما هم از مدرسه فراری شدیم و از خونه به مقصد مدرسه خارج مي شدیم ولی از باغ بند ها سر در مي اوردم.(گریه) بعد دوباره معلم بچه ها را مي فرستاد دنبالمان .مي گفتندامده مدرسه مي گفتند نه خلاصه این ور ان ور دنبالم مي گشتند تا پیدام کنند . ان روز ها باغ وبند زیاد بود چند روزی کارم  ادامه داشت یه روز هم انداختنم عقب مزدا بردنم مدرسه  اقای حدادی گفت که مادر نمي دونم پسرت چه مشکلی داره که مدرسه نمياد مادرم ه
به نام خدا سلام امروز دلو زدم به دریا و رفتم سر کلاس فیزيک . بعدش هم ميلاد رضایی و و در انتها رفتم آزمایشگاه. نمونهام کوچيک بودند و وقتی با دستگاه سنگ کار مي کردم، انگشتام سوختند. یه حدود نیم ساعت سنباده زدم و بعد رفتم سر کلاس. فردا که آزمایشگاه نمي شه رفت؛ مجبوری چند تا کاغذ سنباده برداشتم با خودم آوردم ولی هنوز ازشون استفاده نکردم. فکر کنم باید کامل صیقلی بشن نمونه ها. واقعا اشکم دراومده. آماده سازی نمونه ها خیلی سخته. يکی رو مي خوای بی
این هفته رفتم دنبال کارهای مجوزم که ماشین بیارم داخل دانشگاه چون کلاسهام به اسمم نبود نميتونستم ابلاغیه بگیرم رفتم پیش مسئولش گفت چک ميکنم اما اگر ميخوای خودت برو دنبالش اقا من از این دانشکده به اون دانشکده رفتم همه گفتن اصلا اسمت رو نفرستادن و استاد ما نیستی و لیست نشونم دادم رفتم هیئت علمي اونجا هم گفتند هیچ استادی به نام شما به ما معرفی نشده خلاصه مسئول بهم زنگ زد گفت اره اشتباه از من بوده نگران نباش درستش ميکنم حالا توکل به خدا ان شالله
امروز رفتم دانشگاه یادم اومد یه روز یه بحثی از ناکجا آباد تو یه جمع ۱۵ نفره شروع شد که ساق جوراب کی از همه بلندتره؟! یه مشت آدم با لنگای دراز اون وسط کلاس وایساده بودن و جوراباشونو بالاميکشیدن.
دیروز رو برای خودم روز شجاعت اعلام مي کنم!۷ صبح بیدار شدم ، رفتم بانک و کارم رو انجام دادم، رفتم سر کار، ۳ تا آبزرو انجام دادم و يک مصاحبه، و بعد رفتم برای پیگیری کار سخت و بعد با گوش دادن زبان به خونه برگشتم.همين قدر سخت و ساده با ترس هام روبرو شدم. تا یه جایی از دست من بر مياد و از یه جایی به بعد فقط دستای خدا. 
کلاس چهارم برای آقا طاها و دیگر دانش آموزان کلاس سخت و خاصی بود و هست که علت آنرا باید در درس های جدید خصوصا در ریاضی دانست. خیلی دغدغه درس او را داریم و بارها به مدرسه رفتم و از افراد مختلف م گرفتیم. اما همچنان این دغدغه ها وجود دارد. این مسئله سبب شده بود که مدرسه برنامه ریزی کند تا بیشتر به درس و مشق بپردازند که مه و خورشید و فلک دست در دست هم دادند تا این اتفاق نیفتد. برای مثال يک بار به دلیل اغتشاشات بنزین چند روز مدرسه تعطیل بود، چند روز
صبح  برای فروش  ماشین بیرون  رفتم مشتری  خوبی بود ولی بانک بسته بود به  هتل رفتم  درب بسته  و روی ميزها  خاک گرفته  بود نشستم داز سال گذشته ام  معدل  گرفتم  و خاطراتش  را خلاصه نویسی کردم تلخ بود بسیار تلخ دگر نمي خواهم  بهش  فکر کنم    .حسابدار هتل  عصر  تماس  گرفت  و گفت  سه کنسلی  دیگر مانده  رفتم  بیرون  و پرداخت  کردم و در رسانه  هتل اعلام  عمومي  تعطیلی  هتل را دادم   يک پروژه  جدید  دارد وسوسه  ام  مي کند  رفتم  خانه  انقدر  خانه  ت
#پارت 2-عشق پنهان♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡رفتم خونه و ناهارو خوردم.زینگ،زینگ.رفتم درو باز کردم.آلیا بود.دستش یه دفتر و خودکار بودش. _نميای بریم.؟ *چرا الان ميام.با آلیا رفتیم بیرون.یه بستنی از آندره بستنی فروش خریدیم و رویه صندلی ميزدار نشستیم. *خوب ببینم ایده ای داری.؟ _معلومه که دارم!.بذار بگم.عموی من یه رستوران داره.ميتونیم ازش بخوایم مهمونی رو اونجا بگیریم.پول داری؟.من زیاد پول دارم!.تو داری؟. *آره دارم ولی
این ترم جدید، با دو دوره از دانشجویان کلاس دارم. يک دوره از انها از دانشجویان سال دومي هستند که از سال پیش که با من کلاس داشتند مي شناسمشان و يک دوره ورودی های جدید (سال اولی) هستند. بچه های این نسل که متولدین اواخر دهه 70 محسوب مي شوند، شیطنتهای خاص خودشان را دارند.يکی از همکارانم(همان رقیب سابقم) که با این دانشجویان سال اولی در ترم پیش کلاس داشت، به من مي گفت، اینها بچه های عجیبی هستند مثلا نسبت به او به خاطر نوع پوشش(چادرش)  دو موضع موافق و مخا
چنين بود که هرسال که يک کلاس بالاتر مي رفتم وبه کویر باز مي گشتم از آن همه زیبایی ها ولذت ها ونشئه های سرشاراز شعر و خیال وعظمت وشکوه وابدیت پر از قدس وچهره های پر ازماورامحروم ترمي شدم تاامسال که رفتم دیگرسر بر آسمان نکردم وهمه چشم در زمين که اینجا مي توان چند حلقه چاه عميق زد وآنجا مي شود چغندر کاری کرد.ودیدار ها همه بر خاک وسخن ها همه از خاک!که آن عالم پر شگفتی وراز،سرایی سرد وبی روح شد،ساخته چند عنصر !وآن باع پر ازگل های رنگین و معطر شعر وخ
عصر سجاد دو تا کلاس داشت که فاصله بینشون کمتر از يک ساعت بودتازه از سر کار اومدم، علی رو تحویل گرفتم و رفتم دنبالش از کلاس زبان که آوردمش خودش خواست یه کم ببرمش دور بزنیمبعد از کمي خرید و دور رسوندمشاز اونجا که کلاسش يک ساعت بیشتر نبود نرفتم خونهعلی رو بردم پارک و داشتیم ميگشتیم که چشمم خورد به یه خانمکلافه شده بود ماشین مي خواست هیشکی سوارش نميکرد .دلم سوخت رفتم و باهاش صحبت کردم مسیرش خیلی دور بود ولی خب منم که علاف بودم گفتم مي رسونمتمعلم
از اخرین بار که وزن کردم و 82 بودم 7کیلو اومدم پایین و این خدایی جای شکرش حسابی باقیه.تصميم گرفتم امروز که دیگه از سلف دانشگاه که هم به شدت خوشمزه اس هم زیاده بگذرممثلا امروز جوجه کباب بودحسابی تو دلم کلنجار رفتم که نه من این همه خوردم اینبارو نميخورمو این نخوردنه به تناسب اندام مي ارزهچون بار اول بود به شکمم نه ميگفتم خیلی سخت بودخیلی یعنی ميخواست گریم بگیرهخلاصه تنهایی رفتم تو بکی از کلاس ها و غذای خودمو خوردماز دست فرشته ازردع خاط
برای ششمين سال متوالی کلاس مکانيک محیط پیوسته و الاستیسیته ویژه آمادگی آزمون دکتری جامدات 99 برگزار مي گردد.مدرس : دکتر قاسم شادلوسه شنبه ساعت 17 الی 21مکان : خ ولیعصر بالاتر از مطهری ، رو به رو هتل تهران ، موسسه ماهان تنها مرکز برگزاری کلاس های آمادگی آزمون دکتری مکانيک در ایران 
مدرسۀ راهنمایی که ميرفتم، معلمانمان با کلمات مهربانانه گولمان مي‌زدند تا دوستانمان را لو بدهیم. ما را مي‌خواستند دفتر و با چهره‌ای مهربان و نگران، به ما مي‌گفتند که شما برای ما مهميد و ما مي‌خواهیم کمکتان کنیم و اگر بگویید دوستانتان در کلاس چه‌کار کرده‌اند، ما مي‌توانیم راه حل‌هایی پیدا کنیم که کمکشان کنیم. اینطوری ما گول مي‌خوردیم و دوستانمان را لو مي‌دادیم و بعد از چند وقت مي‌دیدیم که فلانی اخراج شد!دبیرستان که ميرفتم، بزرگ‌
سلام بر دانای قشنگم. امروز که اینو برات نوشتم که فقط بدونی کلاس اولت چقدر سخت ميگذره .کرونا اومد و شما کلاس اولت دو ماه رو هواست. و کلا اینقدر خسته و کلافه شدی که خدا ميدونهاز ترس این بیماری هیچ جا نميبرنت همش خونهی مامان مهناز اینا و خونه ی خودتون هستین تو این وضعیت کرونا اسباب کشی کردین و اومدین دو تا خیابون بالاتر. با اینکه خونتون خیلی بزرگتر و بهتر هستی ولی واقعا ضربه بدی خوردی و خیلی ناراحت بودی که از خونه ی مامان مهناز اینا دو
یادم هست وقتی که امتحان پایانی کلاس پنجم ابتدایی دادم بعد از چند
روزباید برای اعلام نتیجه به سراغ خدمتگزار مدرسه مي رفتم . روز موعود
فرارسید رفتم در خانه خدمتگزار مدرسه ظاهرا روی پشت بام خانه اش
خواب بود (صبح زود رفتم) از همان بالا نگاهی به لیست کرد و به من گفت
برو ازمادرت يک خروس بگیر بیا تا نتیجه ات را بگویم. رفتم به مادرم گفتم
مادرمگفت قبول شدی که خروس خواسته برای تجدیدی و مردودی که
چیزینمي خواهد. من دیگر سراغ خدمتگزار نرفتم. حالا مانده
با سلام و عرض ادب و احترام. إن‌شاء‌الله کلاس‌های جبرانی سرکار خانم دکتر ميرزابیگی، فردا بعد از ظهر از ساعت 13:30 تا 19:30 برگزار مي‌گردد(سه‌شنبه 1399/01/19)؛ کلاس 7:30 در ساعت 13:30 و کلاس 9:30 در ساعت 15:30 و کلاس 11:30 در ساعت 17:30 برگزار مي‌گردد. لطفاً به دیگران، اطلاع‌رسانی شود. با سپاس-گروه حقوق
سلام من اومدم بلع زنده اميه دانش آموز داریم نيکی۴سالشه همش دنبال پسراست از همين سن امروز رفتم از کلاس بیرون وقتی برگشتم دیدم زیرميزرفتن حالا که نگاه کردم دیدم ارتین دست کرده تو شلوار نيکی داره به اونجاش دست ميزنه
آیا شما هم رویای کلاس آرام و ساکت را دارید؟ گاهی پیش مي‌آید که کلاس شلوغ ميشه و سر و صدا و همهمه دانش آموزان بالا مي‌رود. اگر معلم یا مربی باشید، حتما زیاد پیش آمده که این جمله را سر کلاس تکرار کردید. ساکت باشید”…. درسته خیلی زیاد؟؟ يک بار دوبار صد بار مي‌گویید ساکت” ولی کنترل کلاس کاملا از دست رفته و آخر سر هم این شما هستید که ساکت مي‌شوید. در ادامه ترفنده‌هایی داریم تا چطور ميشه کلاس درس را کنترل کرد و هم همه و سر و صدا را خاتمه داد.
به بخش جدید آموزش سی شارپ خوش آمدید. در این درس قصد داریم تا شما را با مفهوم کلاس ( class ) در C# و کاربرد آن ها آشنا کنیم. همچنين به بیان نحوه تعریف کلاس ها در برنامه و تعیین خواص و متدها برای آن ها خواهیم پرداخت. اول از همه با مفهوم کلاس Class در C# شروع مي کنیم. يک کلاس، مجموعه ای از خاصیت ها، متغیرها و متدهای مرتبط با هم است. يک کلاس خصوصیات ذکر شده را توصیف و پیاده سازی کرده و برای استفاده از آن در کد برنامه، بایستی يک نسخه از آن را (که به آن شی یا
از خوبیای استفاده دو نفر از یه ماشین ميتونم اینو بگم که امروز صبح که خواستم برم دانشگاه رفتم دیدم بابای بچه ها چون ميدونه صبحانه نميخورم برام یه سیب گذاشته تو ماشین و از اون بهتر ماشینو که روشن کردم آهنگ مورد علاقه ام شروع شد به پخش شدن واسم تنظیمش کرده بود که کلی نگردم دنبالش،آخه سلیقه آهنگیمون خیلی فرق داره!!یه مدتی بود وقت نکرده بودم برم آرایشگاه و ابروهام پر شده بودچند روز پیش رفتم،خیلی صورتم باز شد!!رفتم دانشگاه و نشستم سر کلاس آزمایشگ
با با سرعت به سمت اون اتاق رفتم و لی نتونستم درشو باز کنم وارد اتاق دیگه ای شدم تا ببینم کلید پیدا ميکنم یا نه ولی نبود از پله ها پایین اومدم و رفتم پیش سیا و رضا اون ها حموم رو پاک کرده بودن و دیگه خبری از خون نبود من:نظرتون چیه بعد از ظهر بریم پارک سیا:چرا که نه رضا:من هم موافقم من:خوب بریم يکم اطراف رو نگاه کنیم ببینم چی برای خوردن پیدا ميکنیم سیا:باشه بریم ….خوب حداقل مشغول ميشدیم و از فکر این خون و این ها در ميایم من رفتم و توی آشپز خونه رو داش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها