نتایج جستجو برای عبارت :

چو خواهی که پیدا کنی

باور کنتو را پنهان خواهم کرددر آنچه که نوشته‌امدر نقاشی‌ها و آوازها و آنچه که می‌گویمتو خواهي ماندو کسی نه خواهد دیدو نه خواهد فهمید زیستن ات را در چشمانمخواهي دید و خواهي شنیدگرمای تابناک عشق راخواهي خفت و برخواهي خاستروزهای پیش رو را خواهي دیدکه نخواهند بودچون روزهای گذشتهآنطور که زیسته بودیدر افکارت غرق خواهي گشتفهمیدن هر عشقیگذران یک عمر استسپری خواهي‌اش کردتو را وصف ناپذیرزندگی خواهم کرددر چشمانم خواهم زیستدر چشم‌هایم ، تو را
روز ، روز شـبانِ بـدبـخـت است گـرگـ ها change میـ کـنـنـد امروز. _____________________ _____________________ _____________________ دوباره ترس ِ از اینکه نگاه خواهي شد که در نگاه کسی اشتباه خواهي شد هوا گرفته.بمان.یا بدون چتر نرو. هوا خراب شود.افتضاح خواهي شد زمین به دور تو میـ گردد و یقین دارد تو نیز بلـأخره گرد و ماه خواهي شد ستاره های نمکــگیر دست شعبده باز و توکه مشتری ِ این کلاه خواهي شد مسیر آتش پاکی همیشه سرسخت است نسوزی ، آخرِ سر
مرا از یاد خواهي برد می دانم و من از دیدگان سرد تو یك روز می خوانم سرود تلخ و غمگین خداحافظ /مرا از یاد خواهي برد و از یادم نخواهي رفت من این را خوب می دانم كه روزی هم مرا از خویش خواهي راند و قلبت را كه روز ی آشیانه گرم عشقم بود خواهي برد، و من با خاطراتت زنده خواهم بود چه غمگینم/از این رفتن و از این روزهای سرد تنهایی چه بیزارم
هر زمان شایعه ای روشنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنيد این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از
آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:

سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟

سقراط پاسخ داد:

"لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه
پرسش است پاسخ دهی."مرد پرسید:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست اس
می روی تا بشکنم پس سنگ می‌خواهي چه کاراین غزل را گوش کن آهنگ می‌خواهي چه کاراینکه بی رنگم برایت را خودت هم گفته اینازنین در شعرها! صد رنگ می‌خواهي چه کارقبل رفتن با سلاح چشم تو ویران شدممن که نابودم عزیزم جنگ میخواهي چه کاربا قشون موی خود من را که کشتی خوب منصد هزاران لشگری تو، هنگ میخواهي چه کاررفته ای، تنها شدم با خنده می گفتی که عشقمرده پس آغوش من را تنگ می خواهي چه کارنور بودم، ماه ام و حالا که دور از دسترس.ای پلنگ زخم خورده چنگ میخواهي
برای اینکه دوستم داشته باشی,
هر کاری بگویی می کنم,
قیافه ام را عوض می کنم
همان شکلی می شوم که تو می خواهي, اخلاقم را عوض می کنم
همان طوری می شوم که تو می خواهي, حتی صدایم را عوض می کنم
همان حرف هایی را می زنم که تو می خواهي,
اصلن اسمم را هم عوض می کنم, هر اسمی که می خواهي روی من بگذار! 
خب حالا دوستم داری ؟
نه, صبر کن! لطفا دوستم نداشته باش
چون حالا آنقدر عوض شده ام که حتی حال خودم هم از خودم بهم می خورد!
 
معنای حیات دنیوی، بر خلاف آنچه به ما آموخته اند، در رفاه و رونق و آسایش تن نیست، در پرورش جان است.((الكساندر سولژنیستن))
 
هر بار كه راهی را انتخاب می كنیم، گامی در راه ایجاد شخصیت خود بر می داریم.((جان ماكسول))
 
كسانی كه به قله های كامیابی پا می گذارند، اما شالوده شخصیتی لازم برای حفظ آن را ندارند، زیر فشار روحی به سوی فاجعه گام بر می دارند.((استیون بر گلاس))
 
لذت بردن از كاری كه می كنی، هدفی كه تمام توان خود را به آن معطوف می داری؛ آنچه كه نمی خ
روزی تو خواهي آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غمهای روزگاران تو روح سبز گار گل شاداب بی خار مرا از پا فکنده شکستنهای بسیار تو یاس نو دمیده من گلبرگ تکیده روزی آیی کنارم که عشق از دل رمیده ترا نادیدن ما غم نباشد کـه در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ،ولیکن چون تو در عالم نباشد روزی تو خواهي آمد از کوی مهربانی اما زمن نبینی دیگر به جا نشانی سروده: عبدالله الفت
تا تو را از دور پيدا می کنم گم می شومتا به بالایت تما شا می کنم گم می شومبخت من امروزخوابیده است وبیداریش نیستتادلم را خوش به فردا می کنم گم می شومهم ردیف قیسم اما تا دل سرگشته راگرم رویاهای لیلا می کنم گم می شومهم نفس باخویش در بیغوله ی تنهاییمهم نشینی تاتمنا می کنم گم می شومچشم دلدارم چودریا دلفریبی می کندکنج چشمی تا به دریا می کنم گم می شومباسکوتی سرد می سازم ومی دانم چراهرزمان ازشوق غوغا می کنم گم می شومآنقدرنامردمی ازروزگاران دیده امفکر
صفحات دفترت سفید بود وتوچه زیبا دوباره آمدی وانشا
كردی ، كاری كه دیگران نه به عمل و نه به گفتار صادقانه هم از خلق چنین حماسه ای
عقب مانده اند. تنها سال های پیش چنین انشایی را از دوستت ادهم مظفری» شنیده بودم
. همان معلمی كه برای حفظ امانت جان عزیز خود را فدا كرد وحماسه ی مردانگیش زبانزد
همه بود . اكنون تو امیدی در دلها كاشتی تا بفهمیم كه در این سرزمین كه مدت هاست
فریاد آدمیت مرده بود»را سر می دهد باز مردی از سلاله ی پاكان پا به عرصه وجود
گذاشت ت
هی رفیق!بیا قدم بزنیم همین حوالی.عصبانی باش اما بیا قدم بزنیمبرویم کمی عقب ترنگاه کن به تقویم جیبی ات حوالی سال 60 استحالا سرت را بلند کن و فریاد بزن که چه می خواهي؟حقوق بشر؟!!حریم خصوصی؟!!حداقل آزادی های فردی و اجتماعی؟!!فریاد بزن رفیق! فریاد بزن و بگو که چه می خواهي.باشه رفیق می دانم اوضاع پس است فریاد نزن بیا همچنان قدم بزنیمدر تقویم تو الان چه سالی ست؟آه! حوالی سال هشتاد.بیا حالا فریاد بزن بگو چه می خواهي.نفی استبداد؟انتخابات آزاد؟!نفی
منظومه ی مینو» فرشته ها ز هر سو رو نمایند سلام و عافیت باشد شما را» درختان شاخه های میوه را از هم گشایند. به آنی جادوانه میوه های شاخه ها دیگر شوند آن سان که خواهي. نسیمی می وزد خوشبو صدای نهر ها در گوش می پیچد. بهارانی هماره در بهارستان سایه سارانی شکوفه سار مینو چهر تو ورزیده به "پرهیزی" و "نیکی" هواپیما که خواهي ؛ اینت . هواپیما و خودرو ها همه بازیچه ی عهد عتیق اند تو آن پیمایی» اینجا بخوان قرآن» و بالا رو همان رایانه و گوشی که خواهي ؛ اینت.
پنج شرط گناه کردن!رُوِىَ أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِىٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ جَآءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ: أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِیَة؛ فَعِظْنِى بِمَوْعِظَةفَقَالَ علیه السلام: افْعَلْ خَمْسَه أَشْیَآءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَفَأَوَّلُ ذَلِكَ : لَا تَأْكُلْ من رِزْقِ اللَهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَوَ الثَّانِى : اُخْرُجْ مِنْ وِلَایَة اللهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَوَ الثَّالِثُ : اُطْلُبْ مَوْضِعًا لَا یَرَاكَ ا
 گر حال دل هر دلداده دلداری خوب بود دگر دنیا برای دل غمی نمیفرستاد گر غم هر دلی دلبری کردن برای صاحب دلش بود دگر دنیا برای دل ترسی نمیفرستاد ترس هر دلی برای کم شدن محبت دلداده دلبرش برای مهربانی های دلش است مهربانی های دل مهربان و بی ریا را با  جان نمی شود خرید دل گر دل باشد دلش از آن دل دلدار باشد دگر غمی نیست عشق گر عشق باشد عشق از آن مهربانی دل باشد دگر در محبت شک نیستدر دلتنگی دل با نگاه گیرای معشوق حس واقعی دل پيدا می شود مهربانی دل با آغ
تاریخ تولد:1336/2/1 تاریخ شهادت:1361/11/22 محل تولد:محله شهید سعیدی در تهران محل شهادت:نامشخص بسم رب الشهداء و الصدیقین اگر چه خود را بیشتر از هر كس محتاج وصیت و پند و اندرز می‌دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می‌كنم قدرتی به بیان من عطا فرماید كه بتوانم از زبان یك شهید‌، دست به قلم ببرم چرا كه جملات من اگر لیاقی پيدا شدو مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پيدا كردم، به عنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده می‌شود.
میبینمت، آخ، میشوم حیرانت ای کاش که مال من شود چشمانت من جنگل شاد بوده ام قبل از تو تا اینکه به من کشیده شد طوفان ت روزی ست که تو عزیز من خواهي شد روزی که نوشته میشود دیوان ت من باشم و تو، تمام دنیا به درک تو باشی و این شاعر سرگردان ت دیوانه بگو که مال من خواهي شد دیوانه بیا که سر شود سامان ت #نادر_اسدپور ،
آنهایی كه فقط كارشان این است كه خوب بپوشند، خوب بخورند، با پدر و مادر رابطه داشته باشد، با برادرها رابطه خوبی داشته باشد، این فقط خودش را می‌خواهد، می‌خواهد بخرامد خلاصه. این نامٍ بالفعل و حیوان بالقوه» اگر نه، از این مرحله بالاتر آمد، عاطفه‌ای در او پيدا شد مِهر مادری پيدا شد مادری و فرزندی و برادری، این‌‌گونه كه در حیوانات هم هست این حیوانٌ بالفعل». ا گر در حدّی شد كه مثلاً مالی به او دادند، خیانت نكرد امین بود، این حیوانٌ بالفعل» ه
آنقدر خوب حرف زدندآنقدر بد عمل كردندكه باورشان شده كه عمل خوب لازم نیستبلكه حرف خوب كافی استبه برخی از مسولین میگویمكه حرف خوب می زنندولی بد عمل می كنندتا جاییكه فریاد همه را دراورده اندجوانی به رهبر معظم انقلاب نامه می نوسیدكه چرا فساد در كشور زیاد شده است ؟پاسخ این نامه چه می تواند باشدجز اینكه امید كشور به شما جوانان  خود ساخته اید كه از راه می رسیدچرا ؟برای اینكه هر آمد مشكلی ایجاد كردوعده ای اگر داد یا نتوانست یا نخواست انجام دهدبرخی
تو در من جوانه خواهي زد همچنانکه که من تورا از دریا کش می روم و پا به پای ساحل جان می دهم تو جوانه خواهي زد در من دوباره و من باز تورا از گل های پیراهنم خواهم چید همچنانکه که بوی عطرت را از آن کش می روم تو همان عشقی هستی که مانند تنپوشی بر لبانم جوانه میزنی فقط نمی دانم آیا هنوزم توهم برای من جان می دهی !
به همه نمی توانی کمک کني                                                       همه چیز رانمی توانی عوض کني                                    همه قدر تو را نمی دانندهمه را نمی توانی راضی نگه داریهمه تورا دوست نخواهند داشتپس زندگی کن آنطور که خودت می خواهيکائنات موانع رااز سر راهت برمی دارند.
من اینجا ریشه در خاکم من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم من اینجا تا نفس باقیست می مانم من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر می افشانم من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح می خوانم و می دانم تو روزی باز خواهي گشت”
پسره میگه .دختره رو بردم .خب به سلامتی .کجا بردی !!!؟؟؟به نیستی ؟اصلا مگه تو بردی !!!؟؟؟نه بخدا .تو باختی .فک کن ؟تو باختی .تو بزودی  تقاص پس خواهي داد .و  تو دوباره خواهي باخت .اما .اما اینبار باختنی سخت .ناراحت نشو .رسم دنیاس .پ.ن ------------تقدیم به بچه هایی که پاک  هستند و گاهی به راه خودشون شک می کنند.و تقدیم به آنهائی که کثیف هستند و احساس امنیت می کنند.
(7) خواص هفت آیه پر فضیلت علی علیه السلام گفت : رسول اكرم صلی اللّه علیه و آله روزی فرمود: یا علی خواهي تو را چیزی آموزم كه اگر خلق هفت آسمان و زمین جمع گردند نتوانند به تو بدی و آسیبی رسانند و هیچ كس بر تو ظفر نیابد. گفتم : بلی . فرمود: هفت آیه در قرآن است آن را این گونه بر خود بخوان و بدم . اول : از پیش رو، دوم : پشت سر، سوم : بالای سر، چهارم : به سوی پایین ، پنجم : بر طرف راست ، ششم : بر طرف چپ و هفتم : بر تمام اعضاء.
آهنگ زندگی ات را خودت می نوازی به زودی خواهي فهمید مهم نیست چند نفر مهمان "موسیقی"زندگیت می شوند مهمان ها می آیند و می روند و فقط خودت تا آخر شنونده ی خودت خواهي ماند یادت باشد مهم این است طوری بنوازی که تا آخر از این موسیقی لذت ببری و بلند شوی برای خودت دست بزنی. هر کار رو با عشق انجام بده نه برای عشق این تنها راز موفقیت درخشیدن از نظر من
چهره های رنگ پریده را که می بینم، بیشتر به عمق این زندگی پیچیده فرو می روم و انگار آن چاه سیاه بی انتها مرا به داخل خود می کشاند. اینجا باید برای ادامه بهانه ای داشت، در و دیوار پر شده از شعارهایی که می خواهند بگویند این پایان راه نیست. اما چه کسی از دل تو خبر دارد؟ کسی دیگر چه اهمیتی به این دیوار نوشته ها می دهد، وقتی درد در تمام سلول های بدنت رژه می رود، به کدام امید فکر خواهي کرد؟ نمیدانم فلسفه ی این قسمت پنهان چیست که اینگونه رنگ زندگی را به ک
آیا می ‌خواهيد  به امام زمان علیه السلام راه پيدا كنید؟مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد اصفهان در ماه رمضان 1392 قمری می فرمود:به همه توصیه می ‌كنم: تمام اعمال مستحبه‌ خودتان را به نیابت از امام زمان علیه السلام انجام دهید.» این را از من بشنوید. گفتن این حرف‌ها برای من خیر مادی ندارد. نگفتنش هم ضرّ و شرّی ندارد. امّا والله العلیّ العظیم، دوستتان ‌دارم و از راه دوستی، آن چه را كه فهمیده‌ ام، به شما می ‌گویم. نمی ‌خو
بارانِ شب طراوتِ برگهای سبز بهاری درختان را دوچندان کرده بود ؛ قدم بر خاک که می گذاشتم هوا پر از عطر بود ، عطرِ باران عطرِ خاکِ نمناک، عطرِ درختان ؛ عطرِ لحظه ی دیدار . نگاهم به سوی مسیری بود که به گمانم از آن طرف طلوع خواهي کرد، قدمهایم سست بود ، دلهره ی دیدار رخوتی در جانم انداخته بود ، ثانیه ها به قدر ساعتها طول می کشیدند ، از بالای پل عابر تک تک ماشینهای عبوری را به دقت نگاه می کردم ، تو در کدامشان خواهي بود ؟ توقف یک خودرو تپش قلبم را متوقف
روایت شده؛خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد ،تا بدانی که نمی شود به عبادتت ،به تقربت و به جایگاهت اطمینان کني!خدا هیچ تعهدی برای آنکهتو همانی که هستی بمانی ، نداده استشاید به همین دلیل است کهسفارش شده وقتی حال خوبی داری و می خواهي دعا کني ، یادت نرود عافیت و عاقبت بخیری بطلبی پس به خوب بودنت مغرور نشو که شیطان روزی مقرّب درگاه الهی بود ‌‎‌‌‌‎
تشویق یکی از همشهریانکه قریحه شاعری در طبعش موکد بوده وشعر هایش را قبلا برایم می دادند تا در صورت نیاز ویرایش نمایم که متاسفانه مدتی است به علت کسالت جسمی و روحی شعری نسروده است . آن شعر که گفته ای شنیدم یک بیت دراو غلط ندیدم یک مژده جالبی به من داد یک قصه دیگری نویدم تو شعر بگو هر آنکه خواهي من ناسره از سره ببیزم شعری که سروده ای زدل بود من ذوق ترا قوی بدیدم در شعر علاقه ای که داری پیروزی تو بود امیدم تو شهد بگیر زمیوه و گل گر بی مزه شد شکر بریزم
بهترین دوستِ انسان، انسان است، نه کتاب!! کتاب ها، تا آن حد که رسمِ دوستی و "انسانیت" بیاموزند، معتبر اَند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند. تو در کوچه ها انسان خواهي شد نه در لا به لای کتاب ها. تو در کوه ها، در جاده ها، و در کنارِ ستم دیدگانِ واقعی، رسم زندگی را یاد خواهي گرفت نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاق های دربسته نوشته شده و نویسندگان اَش هرگز نسیم را ندانسته اند و قایقی در تَنِ توفان را

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

دیبا دانلود مشاوران هیروو