نتایج جستجو برای عبارت :

چون رود امیدوارم بی تابم بیقرارم

تو كیستی، كه من اینگونه بي تو بي تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم! تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟ تو را كدام خدا؟ تو از كدام جهان؟ تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟ تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟ تو از كدام سبو؟ من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه! چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه! مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه! كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟ كه ذره های وجودم تو را كه می بينند، ب
سلام به من ٥٠ سال بعد. نمیدونم الان زنده ای و داری اینارو میخونی یا نه. من از گذشته، از ٥٠ سال پیش، ٢٤ آذر ١٣٩٨، از اتحاد، تهرانپارس، تهران بهت پیام میدم. امروز یهو اشكام جاری شدن. یهو گریم گرفت. دلم باهام حرف زد. اميدوارم به هدفت رسیده باشی. اميدوارم كنار نوه هات اینارو بخونی و از من به خوبي یاد كنی. اميدوارم لیلا كنارت باشه. اميدوارم یاد سختی ها و تلاش های امروزم كنی و یادت بياد كه من چقدر برای هدفت تلاش كردم.
اشتیاقی عجیب به بودن و زیستن !! این همه حس زندگی از کجا به من رسیده و چطور بي تابم کرده ؟! تلاشی عجیب برای زندگی !! بي هراس ! بي تفکر خاص! حضور مطلق در حال ! گاهی فکر میکنم نیستم . جایی خوانده بودم که" اگر هیچ حسی نداشتی شک کن که زنده نیستی " نیستم یا واقعی هستم !؟
بسم الرحمن
هنوز کتاب برجاده های آبي سرخ رو تموم نکردم البته خوب خوندم الان کتاب چهارم هستم از پنج کتاب این مجموعه
دلم یه کار جدید میخواد اما انگار جرئتش رو ندارم 
باید وقتی که میذارم که پای فضای مزخرف مجازی رو کم کنم 
دلم میخواد برسونمش نهایتا به یکی دو ساعت در روز 
واقعا زندگیم رو مختل کرده 
 در حسرت دیدارِ رُخش پُر تب و تابمبازیچه ی دستِ هوسِ آن  مئ نابمشیدا شده ام سوی خیالش به همه عمررسوا شده ی خانگه و دِیر  خرابمبر من مزن این طعنه که عاشق شده ام بازمن  مست و  جگر سوخته ی جامِ شرابمیک شب تو بيا از سَر لطفی  به سراغمصد دام  نهادی  و ندیدی تو عذابمخرّم  تو بيا. حسرت  دیدار رها کنلب بستی و انگار  خموشی ست جوابم.#بهناز خرّم
قرارمون این بود که پا به پا باشیم
یکی بشیم باهم همیشه ما باشیم
قرارمون این بود که غصه ویرون شه
تموم شب ازما ستاره بارون شه
ولی تو یدی چراغو از شب هام
کنارهم هستیم ولی ببين تنهام
تودور دور از من ولی همین جایی
دوباره بي حرفی دوباره تنهایی.
منو نمی بينی منو که بي تابم
بي تابتم حتی وقتی که تو خوابم
تو که حواست نیست به این پریشونی
یک لحظه هم پای حرفات نمیمونی
ابزارک تصویر .من از بچگی عاشقت بودم.من از بچگی عاشقت بودماینو وقتی یه روز نبودی فهمیدمگریه میكردم و میلرزید چونه اماز نبودنت مثل تاریكی ترسیدممن از بچگی عاشقت بودموقتی از تو پر بود دفتر مشقم وقتی معلم دستامو خط زدنذاشتم بریزه یه قطره اشكمهاشور میزدم روی بوم خونهتوی دفتر سیمی نقاشییه خورشید كه خودم بودم یه ماه كه فقط تو باشی گاهی بهونه گیر بودم و بي تابصدا و سیما شده بود نمك زخممتو بابا لنگ دراز من شده بودی چقدر با كارتون آنشرلی گریه
تا که از حادثه ی چشم تو آکنده شدممحوِ تو گشتم و چون ذرّه پراکنده شدم !لشکرِ هند به لاهورِ دلم اردو زدمن به کشمیرِ نگاه تو پناهنده شدم!طرح اسلیمی ِ گیسوی تو تابم را بُردگردِ خورشید تنت گشتم و تابنده شدمگرچه قانون ِ لبت، ساز مخالف می زدمن ز موسیقی چشمان تو رقصنده شدمچشمهای تو مرا فرصت بهروزی دادآن قدر لطف به من کرد که شرمنده شدمعشق ِ بي وقفه به تو شانِ خداوندی داشتدست برداشتم از عاشقی و بنده شدم!" دکتریدالله گودرزی "
این روزها یک قاب عکس خالی ام خالی ام نمیدانی چه حالی هم عالی ام درست مثل یک دیوانه دیوانه چرا رفتی ازاین خانه نمی دانم بعد رفتنت چی شد حتی آسمان ابری شد می دانم بر نمیگردی ولی ای کاش میشد بعد تو حال دیگه حال من فقط گریه و اضطرابه نبودی که ببينی که ببينی که چقدر حال من خرابه بگو بگو هنوزم اسمم رو یادته شبا صدا م توی خواب است بعد تو همه اش بي تابم و شب ها نمی خوابم!
جمعه سیصد و نود و نهم، چند دقیقه ای است که آغاز شده است. برخلاف همیشه که نوشتن را موکول به پایان جمعه می‌کردم، اینبار انگار حال ِجمعه‌ام چند روزی است که بر قرار است و بي تابم که کاش زودتر برسد وقت عرض حال. چه بسا این جمعه نوشتن، مرهم تجویزی طبيبي است که می‌داند بيمارش، هر هفته در این روز چنان در قبض و بند است که اگر ننویسد به دق خواهد افتاد. مولای من سلام سی و دو ساله بودم که نوشتن آغاز شد، حالا هفته های نخستین چهل سالگی‌ام.
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی نمی‌بينم از همدمان هیچ بر جای دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا فروشند مفتاح مشکل گشایی عروس جهان گر چه در حد حسن است ز حد می‌برد شیوه بي‌وفایی دل خسته من گرش همتی هست نخواهد ز سنگین دلان مومیایی می صوفی افکن کجا می‌فروشند که در تابم از دست زهد ریایی رفیقان چنان عهد صحبت شکستند که گویی نبوده‌ست خود آشنایی مرا گر تو بگذار
بعد از این از تو دگر هیچ نخواهمنه درودینه پیامینه نشانیره خود گیرم و ره بر تو گشایمزآنکه دیگر تو نه آنیتو نه آنی .#فروغ_فرخزاد  صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار منگر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌روددر رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود#سعدی  غبارِ صبح تماشاست ،هرچہ بادا باد  تو هم بخند ،جهانِ خراب میخندد#بيدل_دهلوے  ای نبخشوده گناهپدرم، آدم را.به گناهان نبخشودهقسم دلتنگم! #فاضل_نظری  ای رَفت
تو که آشفته گیسویی در عشقت ماجراجویی تو زیبایی تو جادویی ヅ♬ مرا با خود ببر دلبر شدم دیووانه ات آخر از این دیووانه دل نگذر ヅ♬ آهای چشمای تو گیرا برای من همه دنیا آهای رویا تر از رویا ヅ♬ مرا هرچه برنجانی برای من نفس جانی تو در این سینه پنهانی ヅ♬ ✔✧✌♫♬♨⭐☆✔ من از عشق تو میخوانم پریشانم پریشانم صدایت میزنم عمدا که تو گویی به من جانم بمان که بي تو من درگیرمو سر در گریبانم تو را میخواهم و جز این دگر چیزی نمیدانم نفس جانم بمان ای ماه جذابم کنا
دیوانه ی آن صورت جذابم کلیکدیکتاتور جانم نرفت ؛ فردا صبح میره ، جآن منه شنبه کنسل شد رفت شنبه آینده ، دیکتاتور جان من ؛ عزیزِ مستبد،گفت شنبه آینده!من که از خدام بود،بهتر بيشتر اماده شم ، اصلا اماده نبودم.دیکتاتورا جذابن کلا ، مخصوصا اونایی که محبتشونو تحمیل میکنن!اجبار باملایمت جذابه وقتی میدونم از رو علاقه است. 
در دامن صحرا بيخبر از دنیاخوانده بگوشم میرفت نوای هستی را:آنکه به نقش زمانه دل نبنددنغمه ی عشق و هوای دل پسندداین نوای آسمانی با که گویم گر ندانیراز عشق جاودانیاز بيگناهی تو غرق گناهم منتشنه ی دردم مهر ترا میخواهم منخوش بود ای گل ناز ترا کشیدنبا قیمت جان روی مه تو دیدنبُرده تابم تاب گیسوکرده چهره چشم جادودیده یکسو آن دو گیسو
برای شنیدن موزیک کلیک کنید برای شنیدن موزیک کلیک کنید برای شنیدن موزیک کلیک کنید با احتیاط بخوانید!شکستنی ست ، عاشقانه هایم.! ایـ ــن روزهـ ـا جای خالـیـــ تو را بـا عروسکیـــ پـر میــ کنـمـ همـ ـانند توسـتـ. مـ ـــرا دوسـ ــت ندارد احساس ندارد. اما هرچــ هستـــ د ل شکـستن بلد نیستــ من رفتم … و تو فقط گفتی برو به …!!! مدت هاست که بي تابم بي تاب بازگشت و کلام آخرت… راستی… به بسلامت بود یا به جهنم؟؟! این روزها احساس می کنم چقدر شبيه سکو
عشق افلاکی چو بالا می رودهجر من رو به درازا میرودروز و شب در این تب و تابم ولیاین زبانم رو به حاشا میرودمن ندانم که در این عالم چرا گمگشته امسر به بالینم ولی شیدای شیدا میرودهجر تو همچو نفس در سینه مستولی شودلیک میدانم که جانم سوی صهبا میرود"مریم مقدس"
بخواندم این از آن پیر همِدان
که شعر او نشیند بر دل و جان
دلم در هجر جانانی بسوزد
گریبان تا به دامانی بسوزد»
به یاد آمد غم عشق جوانی
که هی افسوس از این نامهربانی
غم عشقش دم اوّل اثر کرد
منِ شوریده را آشفته سرکرد
ز عشق این عزیز رفته از دست
بشستم دست و دل از عالم پَست
چه سوز عاشقی دیدم به راهش
دل و جانم فدای روی ماهش
به راهش جان سپاردن آرزویم
نشاید دست از این رؤیا بشویم
نه سر دارم نه سامانی از این فکر
به هر خلوت کنم نامش به لب ذکر
نه راه دیدنش بر من
در عالم محبت دانی چه کار کردمبعد از سپردن دل جان را نثار کردمبر خاک عاشقانش آخر قدم نهادمدر خیل کشتگانش آخر گذار کردمشخص از بلا گریزد تا خون او نریزدمن یک جهان بلا را خود اختیار کردماول قدم نهادم در کوی بي قراریآن گه قرار الفت با زلف یار کردمعشاق روز روشن گریند پیش معشوقمن هر چه گریه کردم شب‌های تار کردمگفتم برای دل ها آخر بده قراریگفت این بلا کشان را خود بي قرار کردمروزی کمند زلفش در پیچ و تابم انداختکز بخت تیره او را نسبت به مار کردمهرگز ب
سلام به گرمی بوی خوش تن و روح اقا جانم  علی بن ابي طالب  سلام به بزرگان  غریبانه به دلیل خرابي  لب تابم  مجبورم  با  موبایل  پست  بذارم خدا رو شاکرم خداوند  توفیق بهم داد زنده  موندم و دوباره  تونستم  ایام  ولادت  اقا جانم  علی  بن ابي طالب رو درک کردم ایام  اعتکاف ایامی که  بوی  خوش  خدا و چهارده  معصوم  همه جا پیچیده ببينید رفقا  شما  میدونید  من هم  میدونم  ما  تو بد زمونه  ای داریم  زندگی  میکنیم  متاسفانه  دیگه  ادما اون ادما
سلام به همه ی دوستای گلم . 
خیلی ببخشید که دیر اومدم ، لپ تابم ایراد کرده بود و نمیتونستم پست بذارم . 
خوب همونطور که توی پست قبل گفتم : یه سری اسباب بازی توی کارتون بچه ی رییس استفاده شده که دقیقا اسباب بازی های کارتون داستان اسباب بازی هستش .
 
 
در ادامه میتونید اون عکس ها رو ببينید و نظرتون رو راجع بهش بهم بگید .
من فردا صبح عازمم و جالبه كه مصادف شده با اول ژانویه.اميدوارم سال جدید پر باشه از شادی و آرامش و موفقیتهای بزرگ در كنار خانواده هاتون.پارسال این موقع ایران نبودم و توی فستیوال موسیقی پاتایا اخرین لحظات سال ٢٠١٨رو در كنار همسرم جشن گرفتم.و امسال  كنار سواحل زیبای خلیج فارس این شروع تازه رو جشن خواهم گرفت.اميدوارم همتون در كنار كسی كه دوسش دارید وجایی  كه آرزوش رودارید  این اتفاق زیبا رو جشن بگیرید
علیرضا علوی زنجانی:درد دل زایران امام رضا (ع )اهنگ :میگذرد کاروانشاعر علیرضا علوی (فارسی ) قسمت اول@@@@@@@@@@زایئر کوی رضا:گشته دل و جان ما بسته به موی رضا :حال پریشان ما دل خوشی عاشقان:لطف امام رضاست جنت  ایرانیان :بارگه کبيریاست __مولایم :اربابم :یا رضا از عشقت :بي تابم :یا رضا ::::::آرزومه    تو حرمت     بمیرم من حاجتمو از دست تو  بگیرم من @@@@@@@میرود این کاروان :سوی امام رضا می برد هر لحظه دل :آن حرم دل ربا می شود آنجا قبول:گر کن
در گلستانهدشت‌هایی چه فراخ!کوه‌هایی چه بلند!در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:پی خوابي شاید،پی نوری، ریگی، لبخندی.پشت تبریزی‌هاغفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.پای نی زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:چه کسی با من حرف می‌زد؟سوسماری لغزیدراه افتادمیونجه زاری سر راه،بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگو فراموشی خاک.لب آبيگیوه‌ها را کندم و نشستم، پاها در آبمن چه سبزم امروزو چه اندازه تنم هوشیار است!نکند اندوهی،
دشت هایی چه فراخکوه هایی چه بلنددر گلستانه چه بوی علفی می آمد؟من در این آبادی پی چیزی می گشتمپی خوابي شایدپی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندیپشت تبریزی هاغفلت پاکی بود که صدایم می زدپای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادمچه کسی با من حرف می زد ؟سوسماری لغزیدراه افتادمیونجه زاری سر راهبعد جالیز خیار ‚ بوته های گل رنگو فراموشی خاکلب آبيگیوه ها را کندم و نشستم پاها در آبمن چه سبزم امروزو چه اندازه تنم هوشیار استنکند اندوهی ‚ سر رسد از پس کوهچه کسی پشت درخت
امشب‌ كه‌ شعله‌ می‌زندم‌ ماجرای‌ تو بر این‌ سرم‌ كه‌ سر بگذارم‌ به‌ پای‌ تو بي‌تاب‌ و بيقرارم‌ و بي‌واهمه ولی‌؛  جز حرف‌ عاشقانه‌ ندارم‌ برای‌ تو امشب‌ هزار مرتبه‌ بي‌ تو دلم‌ شكست‌  یعنی‌ هزار مرتبه‌ مردم‌ برای‌ تو من‌ راضی‌ام‌ به‌ این‌ همه‌ دوری‌ ، ولی‌ عزیز!  راضی‌ترم‌ به‌ اینكه‌ ببينم‌ رضای‌ تو حالا درخت‌ و جاده‌ به‌ راهت‌ نشسته‌اند حالا سكوت‌ و سایه‌ پر است‌ از صدای‌ تو 
زائر کوی حسین، گشته دل و جان ما
بسته به موی حسین،حال پریشان ما
دلخوشی عاشقان، روضه خون خداست
جنّت ما هیأت است، مقصد ما کربلاست
مولایم، اربابم یا حسین،از عشقت بي تابم یا حسین
فریاد هل من ناصرت در یاد ماست
یا لیتنا کنّا معک فریاد ماست (۲)
در پی روح خدا، سوی خدا می رویم
همچو شهیدان سوی، کرب و بلا می رویم
جان و دل عاشقان، نذر رضای ولی
نذر علمدار عشق، حضرت سید علی
همراز گلهای پرپرم، سرباز گمنام رهبرم
آخر شهیدم می کند عشق ولی
چشم من و فرمان تو سید علی
اینقدر دلم گرفتهاینقدر دلم گرفتهمثل بختکی که روی آدم بيفته احساس ناتوانی می کنم.پروردگارم خودت خوب میدونی چقدر یادت می کنمخودت خوب می دونی که لحظه لحظه ی زندگیم فقط نام تو رو بر زبان دارمخدایا خیلی دلم گرفتهخسته شدمخیلی خستمدرجازدنزندگیه تکراریزندگیه پر از استرسزندگیه پر از قسط و قرضپس کی می تونم به آرزوهام برسم؟پس تا به کی باید بدوم و نرسم؟تویی که میگی هر کسی به من توکل کنه من اجابتش می کنم.پس کی اجابتم می کنی؟عمرم داره به بطالت می گذرهد
غمگین و بي تاب کنار اتاق نشسته ام.اضافه وزن پیدا کرده ام نمیدانم اما چند کیلویی به وزنم اضافه شده است و سرم درد میکند.الان و اکنون سرم درد میکند. در ذهن و روانم بحث و دعوا و کشمکش های زیادی را تصور میکنم!اگر اوضاع و احوال آنطور که باید در آینده پیش نرود و بخواهم با مشکلات پیچیده دوباره دست و پنجه نرم کنم، چه کنم؟!من به وضوح و شفافیت و آشکارا نگران و بي تابم. دیگر دلم نمیخواهد با سختی ها و پیچیدگی هایی که در گذشته داشتم ، رو به رو شوم! خب نمیخو
چشم وا کردم و دیدم که خدایم تو شدی
دفتر پر غزل خاطره هایم تو شدی
 
در سرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق
شادم از اینکه همه حال و هوایم تو شدی
 
درد من دوری از توست بغل وا کن عشق!
تا بگویم به همه قرص و دوایم تو شدی
 
دورم از دین خود و قبله ی من گم شده و
معبد و قبله ی من، ذکر دعایم تو شدی
 
دور این میز که از خاطره هایت می گفت
باز هم بانی یخ کردن چایم تو شدی
 
خانه مسکوت غزل مرده و من بي تابم
علت زله در زنگ صدایم تو شدی
 
شاعر ؟ 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

شهید قاسم سلیمانی