نتایج جستجو برای عبارت :

از خدا دلی آرام میخواهم

5 سال بعد صدای بوق کامیون شنیده می شود. برق نور چراغ جلوی کامیون با شدت زیادی به چشمان آرام می خورد. آرام: (بلند) رضا مواظب باش رضا با دستپاچگی از لاین خارج میشود و بعد از تکان های پشت سرهم ماشین روی چهار چرخ متوقف می شود. آرام بسختی سرش را به سمت رضا می چرخاند؛ رضا با صورتی پر از خون به اون لبخند می زند. آرام: (با جیغ) نههه آرام از خواب بیدار میشود؛ سر جایش می نشیند. عرق کرده و نفس عمیق میکشد. مهرداد بعد از کمی در اتاق آرام را باز میکند.
یک هفته بعد عکس مهرداد سر خاکش گذاشته شده است. آرام و مری تنها سر خاک مهرداد نشسته اند. آرام بیحال و رنگ پریده به نظر می رسد. شوک بسیار بزرگی به او وارد شده است. با دستانش خاک را نوازش میکند. با مهرداد حرف میزند و در عین حال در ناباوری به سر می برد. مری با تاسف نظاره گر اوست و دست و بازویش را تکیه گاه شانه های ناتوان آرام کرده و با حرفهای آرام متاثر شده به آرامی اشک می ریزد. آرام: (به عکس مهرداد نگاه میکندو به آرامی و بحالت درد دل) مهرداد؟ عزیزدلم؟ ت
دارم به این فکر میکنم که چرا در سالهای پشت سرم هیچ وقت و موکدا هیچ وقت دیوانگی نکرده ام. فرزند آرام و سر به زیر خانواده بودن برایم هیچ خاطره خوشی نداشته.در تمام سالهایی که بابت آرام و سربه زیر بودنم، بابت درس خوان بودنم تشویق میشدم دوستانم داشتند از زندگی شان لذت میبردند . هیچ کدام از آن نمرات مرا امروز آدم بهتری نکرده ست.هیچ گاه در زندگی ام دیوانگی نکرده ام.محض رضای خدا یک بار چیزی را برای خودم نخواستم. چه شد آن آرام بودن ها،آن نمرات، آن هیچ چ
سه سال بعد آرام سینی شربت به دست به نشیمن وارد می شود. آرام: (در حالی که می نشیند با صدای بلند رو به اتاق خواب) مهرداد؟ مامان؟ کجایی؟ مهرداد( پسر بچه ای حدودا 2ساله ) از اتاق بیرون می آید و به سمت آرام می دود. آرام (با لبخند در حالی که لیوان شربت را به او می دهد) آفرین پسرم، چیکار میکردی؟ مهرداد: ماتین بادی آرام(او را به آغوش می کشد) قربونت بره مامان، بشین بهت شربت بدم در این لحظه صدای آیفون شنیده می شود.
امروز 20 اسفند، سومین سالگرد مهرداد است. آرام به اتفاق نامزدش رضا، برای رفتن سر خاک مهرداد و تجدید خاطرات گذشته، راهی کرمان می شوند. رضا: (با نگاهی به آرام) تو فکری عزیزم؟ آرام: (لبخند رو به رضا) نه، خوبم رضا: (لبخند) ولی من الان جز یه خانم تو فکر و خموش چیزی بغل دستم نمی بینم آرام: (لبخند) دیونه رضا: (لبخند)میدونی؟ آرام: چی رو؟ رضا: ( با اشاره به سبد میوه ها) الان فک کنم اون میوه ها خودشون همدیگه رو پوست می کنن، بعدم پرواز میکنن به مقصد (اشاره به
آرام دستپاچه به سمت آشپزخانه می دود. قابلمه غذای سوخته را از روی اجاق گاز برمیدارد؛ غافل از اینکه با اینکار دستش می سوزد. پس بلافاصله بعد از برداشتن قابلمه آن را روی زمین می اندازد و روی زمین نشسته و شروع به گریه میکند. مری به او نزدیک می شود. مری: آرام؟ پاشو مثل بچه ها نشسته داره گریه میکنه، اتفاق دیگه آرام: گریه مری: آرام؟ حالا من هیچی ولی پیمان رو که میشناسی عاشق دستپخت توئه، پس پاشو که محاله بزارم سفارش غذا از بیرون بدیا، باید خودت از نو بپز
 دل آرام ندارد.سر ریز می شود از ترسی عجیب و آرام نداردلب ریز می شود از حسی غریب و آرام نداردگرم و سرد می شود؛می میرد.زنده می شودو آرام ندارد دل آرام ندارد . . .ریشه اش سست استبه تلنگری می شکند و به شکستنی می میرد! دل آرامم باشمنحصرا در انحصارم بگیر و مرا در خود آرام کن!دل آرامم باش زمانی که جز "تو" مقصدی ندارم.دل آرامم باش تویی که منشاء آرامشی "دلنگارم"+آرام و قرار ندارم. از همه خسته م.از اینکه نفهمیدن چه هستم؟ خسته م. از اینکه دلم را نفهمیدن
آرام جلوی آینه ایستاده و در حال رژلب زدن است. مهرداد وارد اتاق می شود. مهرداد: مامان؟ آرام: جان مامان، اَعنی الان بابای من عمو لضاست؟ آرام:(با لبخند سرش را به سمت مهرداد میچرخاند) تو چی دوس داری؟ دوس داری عمو رضا بابات باشه؟ مهرداد: مامان؟ آرام: جان مامان مهرداد: تلا بابای پیمان اِکیه بَلی بابای من دو تا؟ آرام: (درمانده در پاسخ دادن و با مکث و فکر) خب، خب پسرم، بابای تو هم یکیه، بابای تو فقط بابا مهرداد، ولی از این به بعد عمو رضا رو هم میتونی بابا
 
مژده ای ده که دگر بار بهار آمده است★★★خوش خرامیده و با حُسن و وقار آمده است. درست هنگامی که در سرمای استخوان سوز غمگین و سرد کِز کرده،بهار از راه می رسد.نرم و آرام،مثل مادری مهربان و دلسوز که آرام پتوی گرم و لطیفی روی کودک خوابیده اش می کشد. نرم و آرام،مثل پدری که کودک غمگین و بیمارش را نوازش می کند. نرم و آرام، مثل خود بهار،بی ادعا،بی هیاهو. از راه می رسد و دست نوازش معجزه گرش را روی طبیعت خسته و خفته می کشد و با عشق همه چیز را بیدار می کند.
منجمد شدن معمولاً فرآیندی تدریجی‌ست. قرار گرفتن در محیطی با دمای معمولاً زیر صفر، گذشت ِ زمان و آرامآرام منجمد شدن. باز شدن یخ هم فرآیندی‌ست تدریجی. قرار گرفتن در جایی گرم، گذشت ِ زمان و آرامآرام آب شدن یخ. گرچه بعد از آب شدن یخ، آن منجمدشده همان تازه‌گی روز اول را ندارد اما هر چه باشد به‌تر از انجماد است.در گرمای نگاه‌ت نگه‌دار مرا کمیتا کم‌کم‌ک آب شود یخ‌های دوری‌ت
آرام در آرایشگاه با آرایشی ملیح و کمرنگ و با لباس تور منتظر رضاست. مری از اتاق همراه بیرون می آید. با دیدن آرام و با لبخند به او نزدیک می شود. آرام در فکر است و سرش به گوشی گرم است. مری: منو نگاه کن ببینمت آرام سرش را از گوشی می گیردو با لبخند و ناز و عشوه به مری نگاه می کند. مری: (با تکان دادن سرشو نازک کردن صداش) وای وای وای، عشوه رو نگاه، نازو نگاه، (با صدای عادی خودش)اینارو برا دوماد نگه دار، به نظر من که اصلا ارزش دیدن نداری، ایشش.
زندگی رو میشه به ساحل دریا تشبیه کردفکر کن ساحل دریا هر فصل یه وضعیتی داره و یا به تبع تغییرات جوی ممکنه آرام و یا طوفانی باشه.فصول زندگی هم همینطور شامل تغییرات میشه و هیچوقت برای هیچ کسی زندگی یک ساحل آرام نیست و اگر هم اینطور باشه واقعا لذتی توش نیست چون به هرحال دلتو میزنه.ماکه با تمام شرایط جویش آشنائیم و در کل میتونیم آرام و آرام هم با سکوتش خو بگیریم و هم با طوفانش.بپذیریم که همین بوده و هست و خواهد بود. 
معرفی کتاب رفتارهای آرام بخش/ نوشته امیرملک محمودی فاطمه ملکیکتاب رفتارهای آرام بخش  در نه فصل به ارائه رهنمودها و راهکارهایی جهت داشتن یک زندگی آرام و خالی از استرس می پردازد.این کتاب از جنبه روانشناسی و دینی، تکنیکهایی جهت داشتن آرامش را بیان می کند.
دریایم و نیست باکم از طوفان/ دریا همه عمر خوابش آشفته است. شفیعی کدکنی #آن مرداب است که به آرام بودن و در یک جا ماندن و گندیدن خو گرفته است. ما سری نا آرام داریم. درست شبیه دریایی که در تمام عمر خوابش آشفته طوفان ها و موج هاست چرا که دریاست و دریا بودن آشفتگی و نا آرامی و شوریدگی طلب می کند.
 استاد شهریارشهنوازی کن نگارا، ساز ميخواهم چکار؟من که ایمان داشتم اعجاز ميخواهم چکار؟تا صدایت گوش هایم را نوازش میکند،تار و سنتور و نی و آواز ميخواهم چکار؟تخت جمشید قشنگی هست در چشمان توتا تورا دارم دگر شیراز ميخواهم چکار؟تکیه گاه من تو باشی، من خودم یک ارتشمقدرتم کافیست. نه. سرباز ميخواهم چکار؟باغ سرسبز و تو و آواز بلبل، بوی گل.این زمین زیباست. پس پرواز ميخواهم چکار؟گرچه دیگر هیچ چیزی مثل دیروزش نیستاین غزل را فرصت آغاز ميخواهم چکا
سرم به کار خودم بود. زیر سقفی که سایبان خنک داشت. داشتم زندگیم را آرام آرام قدم می زدم. من قبل از تو هم شب ها گریه می کردم، قبل از خواب و قبل از فرو بستن چشمانم. ولی نمی دانستم برای چه؟ برای که؟ همیشه بالشم تر بود از شبنم صبح گاهی . صبح دمید، یک روز آرام دیگر سرم را از روی بالش برداشتم. بسان همیشه ، شبنم نشسته در گونه هایم را با کف دستانم لمس کردم و بوئیدم . سرد بود و چیزی کم داشت. نمی دانم ، کاش می خوابیدم .
بوسه های پنهانی را ميخواهم چه کنم؟قُوت لبهایت را ميخواهم چه کنم؟دستان نوازشگرت را ميخواهم چه کنم؟آن شومینه آغوش تورا ميخواهم چه کنم؟آن چشمانت آن نگاه عاشوبگرت را ميخواهم چه کنم؟راست میگویم میفهمی ؟ با این همه داشته و نداشته ات من چه کنم؟وقتی که جا تر است بچه ایی در کار نیست؟!!!
هیچكی كه نیستش رویا تو بودی غوغای دلم فریاد تو بودی فریاد تو بودی هیچكی كه نیستش دریایِ ساحل مواجُ غمگین آرام ندارد آرام ندارد هیچكی نیستش دلي ندارم هر جا كه باشی آرام ندارم آرام ندارم هیچكی كه نیستش بسی بریدم كجایی ساحل غمگین ترینم غمگین ترینم تویی تو باران تو كه میدانی دلم کجایست نرگس تو دانی نویسنده: فرهاد کی با یه جمله مثلِ من میتونه آرومت کنه اون لجظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور وقتی به من فکر م
مادرم رفت صدایش نکنید !بگذارید که آرام بخوابد اینجا .او پس از مدت ها درد اندوه و تلاش،زحمت دلهره ی فرزندان ،اولین بار چنین آرام است ،بگذارید که آرام بخوابد اینجامادرم رفت .ببیند دیگر بی پناه و پشتم ،وقت اندوه کسی نیست که هر لحظه به یادم باشد .
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام                                           دفتر قصه ورق می خورد آرام آراممی نویسم که "شب تار سحر می گردد"                                          یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد                                                                                                                                                  سیدحمیدرضا برقعی
آرام با شنیدن نام نیلوفر به فکر فرو می رود. به گوشش نام نیلوفر آشناست. به ذهنش فشار می آورد که آخرین بار کی و کجا این اسم را شنیده است. رضا و مادرش سعی دارند به آرامی صحبت کنند تا آرام متوجه نشود. رضا: مادر لطفا درو باز نکن مادر رضا: پسرم نمیشه، زشته، دختر خالته ها رضا: مادر؟ گفتم لطفا درو باز نکن آرام: (که به رفتار رضا و مادرش شک کرده، کم کم به رضا و مادرش نزدیک می شود) چرا باز نکنه رضا؟ (لبخند) اتفاقا من دوس دارم با دختر خاله ت آشنا بشم.
از تو گفتن که خطا نیستبا تو رفتن که خطا نیستتو سیاه شب کوچه ماهو دیدن که خطا نیستاز تو خوندن که خطا نیستبا تو موندن که خطا نیستخنکای عصر جمعه است گر گرفتن که خطا نیستدنگ شو توی گوش هام آرام میخواند و فکر میکردم طولانی مدت است که ننوشته ام از تمام روزهایی که گذشت که ذهنم انباشته از کلمه ها شده بود چیزی نگفته ام و دلم نوشتن میخواهد دلم گفتن میخواهد دلم داد زدن میخواهد ولی همانقدر که ذهنم لبریز از کلمه هاست همانقدر هم واژه ها از زیر دستم فرار
استادی می فرمود : این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد این جمله یعنی خدا می گوید: جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری.!! تفاوت ظریفی است! اگر بیقراری؛ اگر دلتنگی؛ اگر دلگیری؛ گیر کار آنجاست که هزار یاد، جز یاد او، در دلت جولان می‌دهد.
ساعت از ده شب گذشته است. مهرداد خوابیده و آرام در اتاقش پشت میز نشسته و مشغول مطالعه است. نفس عمیقی میکشد و با بلند شدن از جایش به سمت کتابخانه می رود. کتاب را سر جایش می گذارد. در این میان کتاب دیگری از قفسه کتابخانه پایین می افتد.آرام کتاب را برمیدارد. از وسط کتاب نامه ای به زمین می افتد. آرام خم می شود و با برداشتن نامه، آن را روی قلبش می گذاردو با بستن چشمانش نفس عمیقی می کشد. به سمت میز تحریر می رود و می نشیند.
**دیدن حرم آرام و بی هیاهو سخت است اگر یک بار در میهمانی اربعین حسین حاضر شوی، دیگر برایت خیلی سخت می‌شود، در زمان‌های دیگر که حرم حسین آرام و بی‌هیاهو است آنجا باشی . چون حس می‌کنی، تنها در اربعین است که حُرمت حرم حسین حفظ می‌شود؛ در اربعین است که کسی آرام وارد حرم نمی‌شود؛ همه به سر و سینه می‌زنند و در فراق حسین اشک می‌ریزند و ناله سر می‌دهند . امشب شب اربعین مصباح هداست دل یاد حسین بن علی شیر خداست پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت امشب ش
آرام در آشپزخانه مشغول آشپزی است. صدای زنگ موبایلش شنیده می شود. به سمت گوشی اش می رود. با دیدن نام رضا رد تماس می دهد. چن بار دیگر به همین ترتیب رضا تماس میگیرد و آرام رد تماس میدهد. در این لحظه صدای زنگ آپارتمان شنیده می شود. آرام به سمت آیفون می رود. با دیدن مری از پشت آیفون بدون هیچ حرفی و با لبخند در را باز میکند. درب ساختمان را باز میکند و به سمت آشپزخانه می رود. بعد از کمی مری و پیمان به درب آپارتمان نزدیک می شوند.
اقتصاد نیوز: قیمت خودرو در طی چند سال گذشته به شدت افزایش یافته و همین موضوع سبب شده که بسیاری از افراد خودرو را به عنوان یک کالای سرمایه ای در نظر بگیرند. مشاهدات میدانی نشان می دهد قیمت انواع خودروهای داخلی حتی نسبت به دو هفته گذشته نیز ۱۵ تا ۲۰ درصد افزایش یافته است. انتظار می رفت که با ارائه طرح های ثبت نام جدید از جانب خودروسازان بازار خودرو کمی آرام تر شود اما در حال حاضر منحنی ها نه تنها آرام نگرفته بلکه قیمت ها صعودی نیز شده اند.
فرشته مهربانم , دکتر خیلیییییییی عزیزم سلام امیدوارم که در این وضعیت بد و بحرانی , قلب مهربونت و دل پاک تو , آرام , آرام باشد. آرام و مطمن چقدر این چند روزه منتظر تلفن ات بودم, چقدر به شنیدن صدای مهربونت عادت کردم , به قول خودت , خیلی بیشتر از آنکه فکر می کردم به مهربانی هایت عادت کردهام و چه عادت شیرینی , چه عادت مهربانی , گاهی که جلسه می رفتم , نگران بودم , نکند زنگ زده باشی و نبوده باشم.
فقط یک کلمه: تا رام نشی ❗️ آرام نشی ❗️

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

برخی از شهدای دفاع مقدس استان لرستان love66s.blogfa.com