ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبهاوی شور تو در سرها وی سر تو در جانهاتا عهد تو دربستم عهد همه بشکستمبعد از تو روا باشد نقض همه پیمانهاتا خار غم عشقت آویخته در دامنکوته نظری باشد رفتن به گلستانهاآن را که چنین دردی از پای دراندازدباید که فروشوید دست از همه درمانها
کجایید این شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی (مولانا) در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت(حافظ) یا رب به خون پاک شهیدان کربلا دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست (سعدی ) اینجا فرهنگ بزرگ ایران زمین است به افق محرم سرزمین کربلا ❤️❤️
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟ ز چشم دوستان دور یا نزدیک مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی … دمت
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر برنیارد ،کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است و گر دست محبت سوی کس یازی به اکراه اورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوازان است نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم زچشم دوستان دور یا نزدیک؟ مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است ای
یک سرِ سوزن اگر در قلبِ تو جا داشتم مثل خیلی ها سری در بین سرها داشتم مانده بودی. جای پُک بر دودِ قلیان دو سیب سیب گویان بر لبم لبخند زیبا داشتم بی تفاوت بودنت گیرِ تنم را برده بود باز هم می آمدم قدری اگر نا داشتم مادرم میگفت: بس کن قحطی دختر که نیست با خودم هر شب سرِ تو بحث و دعوا داشتم هر کسی میگفت بگذر او نمی خواهد تو را در جوابش من فقط (الّا و بِلّا) داشتم مثل معتادی که با شیشه تَوَهّم می زند در سرِ وا مانده ام صد جور رويا داشتم نه قبولم داشتی و
در این شرایط که عاقلان سرها در گلیم کشیدهاند” و ملتی داغدار و عزادار سوگهای سترگ آبان و دی است، در زمانی که بسیاری از بزرگان بر مشارکت حداکثری تأکید دارند و تنها راه برونرفت از شرایط دشوار امروز را، در همراهی و همگرایی مردم و اثرگذاری صندوق رأی میدانند؛ برخی کاربهدستان، ناخواسته در راستای تحقق آمال بدخواهان ملت ایران گام بر میدارند تا مردم را از حضور در عرصه انتخابات مأیوس کنند.
وقتی دل سودایی میرفت به بستانهابی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانهاگه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گلبا یاد تو افتادم از یاد برفت آنهاای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبهاوی شور تو در سرها وی سر تو در جانهاتا عهد تو دربستم عهد همه بشکستمبعد از تو روا باشد نقض همه پیمانهاتا خار غم عشقت آویخته در دامنکوته نظری باشد رفتن به گلستانهاآن را که چنین دردی از پای دراندازدباید که فروشوید دست از همه درمانهاگر در طلبت رنجی ما را برسد شایدچون ع
قال رسول الله (ص): فاطمة بضعة منّی من سرّها فقد سرّنی و من سأها فقد سأنی، فاطمه اعزّ البریّة علیّفاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند،مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.(امالی شیخ مفید، ص 260)
قال رسول الله (ص): فاطمة بضعة منّی من سرّها فقد سرّنی و من سأها فقد سأنی، فاطمه اعزّ البریّة علیّفاطمه پاره تن من است. هر که او را شاد سازد، مرا شاد ساخته و هر که او را اندوهناک کند،مرا اندوهناک کرده است. فاطمه از همه مردم پیش من عزیزتر است.(امالی شیخ مفید، ص 260)
شعر شاید آخرین پناه انسان باشدهمیشه یک زن غمگین درون زندگیمان استکنار چای بعد از ظهر، شعر و دود قلیان استشبیه ماهدیوانه؛ در آغوش هم و تنهالبش راوی شبهای گلسرخ خراسان استنی در کف دستم همیشه میرسند از راهولی این زن فقط این زن فروغ این زمستان استشباهتهای بسیاری.؛ دوباره رد شدیم از همسلامت را نمیخواهند.سرها در گریبان است»همیشه یک زن غمگین گره خورده به غمهایمبه سیگار و.، شراب کهنۀ تلخ ارزگان است؟من و تو عاشق این کوچههای
شعر شاید آخرین پناه انسان باشدهمیشه یک زن غمگین درون زندگیمان استکنار چای بعد از ظهر، شعر و دود قلیان استشبیه ماهدیوانه؛ در آغوش هم و تنهالبش راوی شبهای گلسرخ خراسان استنی در کف دستم همیشه میرسند از راهولی این زن فقط این زن فروغ این زمستان استشباهتهای بسیاری.؛ دوباره رد شدیم از همسلامت را نمیخواهند.سرها در گریبان است»همیشه یک زن غمگین گره خورده به غمهایمبه سیگار و.، شراب کهنۀ تلخ ارزگان است؟من و تو عاشق این کوچههای
شعر مدح و مرثیه حضرت ام کلثوم سلام الله علیهاای نخل کوثر را ثمر یا ام کلثومای مایه ی فخر بشر یا ام کلثومای دومین زینب، سراپا زینت ابای زینت نام پدر یا ام کلثومای چارمین خورشید نور از نسل کوثربر فاطمه نور بصر یا ام کلثومای کوکب افلاک، ای نور مجسمای خواهر شمس و قمر یا ام کلثومزینب که سر تا پا علی بود و علی بودرفتی به زهرا بیشتر یا ام کلثومحتما تو هم مانند زینب دیده بودیکه مادرت در پشت در . یا ام کلثومحتما تو هم از داغ کوچه داغداریاز ماجرا داری خ
از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
در پاسخ حضرت سه بار فرمود: (الشام الشام الشام)
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1. ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای و استوار کردن نیزهها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند .
2. سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و
پیر ما دلتنگ یار بود به خانه رسید قدش به پنجره نرسید سر خویش ببرید و زیر پا نهاد دلدار تماشا کردعطار-تذکره الاولیا(نقطه) ازین قشنگ تر هم میشه؟؟؟ ازین سرسپرده تر هم داریم؟؟پ.ن:البته اینجا منظور از پیر ما حلاج هست
کسی که برام در خصوصی از پنجم دیماه و خونخواهی و شورش و فراخوان نوشتی، با اون شعرهای مسخرهی بچگانهت، اسم و نشانت کو!؟ #ترسو #جویاینانپ.ن یکم : حُسنای عزیز، خب خودت میدونی که هر چند وقت یکبار آدرس وبتُ تغییر میدی! پس طبیعیه که من ازت نشونی نداشته باشم. همم یه عذر خواهی بهت بدهکارم؛ خوشحال میشم آدرس وبلاگتُ برام بنویسی.پ.ن دوم : در حالی که به این هفته باید سگ مست کنم» فکر میکردم نیت دیگری کردم و دیوانُ باز کردم. فال امسالم ازحافظ این شد :ترسم ک
یكی از مصائب رنج آور حادثه عاشورا، جریان اسارت اهل بیت امام حسین(ع) و در رأس آنها حضرت امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) میباشد. عبیدالله بن زیاد پس از كسب تكلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای كربلا، دستور اعزام آنها را به سوی شام صادر كرد. طبری مینویسد:عبیدالله بن زیاد دستور داد ن و كودكان حسین(ع) را آماده كنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین(ع) نهادند. سپس آنها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه كرد كه پیش یزید
أوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا كَیْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثٰارُوا اَلْأَرْضَ وَ عَمَرُوهٰا أَكْثَرَ مِمّٰا عَمَرُوهٰا وَ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَمٰا كٰانَ اَللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰكِنْ كٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»؛[1] آیا در زمین گردش نکردهاند تا بنگرند که سرانجام کسانی که پیش از اینان بودند چگونه بود؟ آنان قویتر و نیرو
جوانه ها : بسیاری از نوجوانان برای بهتر دیده شدن به سمت و سوی قرآن کریم می روند و در زمینه های مختلفی قرآنی فعالیت می کنند . اما نکته ای که باید به آن توجه داشت این هست : حالا که کودک و یا نوجوان ما به سمت و سوی قرآن کریم رفته ، چه خوب است که ما آنها را مطابق با آموزه های قرآنی بار بیاوریم . بطوریکه قرآن در روح و روان آنها جاری شده و آنها بتوانند خود را در زلال جاری قرآن شستشو دهند.متاسفانه باید گفت که بسیاری از بچه ها و مخصوصا نوجوانان فقط برای ا
دل شود غـرق عزا در روز پایانِ صفرقاصـدک آرد زداغ هشتـمین مولا خبرمرغ دل پر میزند سـوی خراسان رضاع»تا سوگواری کند در سـوگ آن والا گهرکفتران صحن او سرها بزیر و در سـکوتطبل ها،نقاره هـا،خامـوش اندر رهگذرشهر مشـهد می نماید بر تنش،رخت عزاهیأتیها جملگی روسوی مشـهد در سفرروز پایان صفر در طـوس غوغایی بودزهر مامون لعین بر پیـکری کرده اثردر بین هجرۀ در بسـته می نالد رضا ع»روي خاک افتاده آید از دهان خون جگریاد کوچه،مـادرش زهرا س» بخاطر آوردیا
یك شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای كار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می كرد تا در آكادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری كه تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می كرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد. آن ها در صبح روز یك شنبه در یك كلیسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ ر
كوچه شهید . » خبری تلخ اما تأمل برانگیز بود. نام شهیدان را از معابر شهر حذف می كنند. این نشان از قدرت شهیدان و ترس و زبونی دشمنان دارد و همینطور از كم توجهی ما و مدیران ما كه در سكوت، فقط نظاره گر هستند.بر سر هر كوچه، می بینم شهیدی ایستادهبا لباس جبهه، اما چهره ای خندان و سادهبا حضورش، روشنی را بر محله، هدیه دادهعده ای نامحرم، اما در پی سو استفادهما ولی خوابیم و زین پرسش چرا جان ها پیاده :كاز سر كوچه، چرا نام شهیدان اوفتاده ؟!!! ن
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کنداشعار ورود اهل بیت به شام به مناسبت فرا رسیدن ماه صفر ماه عزای حضرت سیدالشهدا (ع) و اهل بیت ایشان عقیق تعدادی از اشعار شاعران آیینی را به منظور استفاده ذاکرین وشاعران اهل بیت (ع) منتشر می کندسرويس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ماه صفر ماه عزای حضرت سیدالشهدا (ع) و اهل بیت ایشان عقیق تعدادی از اشعار شاعران آیینی را به منظور استفاده ذاکرین وشاعران اهل بیت (ع) منتشر می کند: عزیز مهدی :آورده
پس از اینکه اسرای کربلا و خاندان امام حسین (ع) را وارد شهر دمشق کردند، سر حسین (ع) را بر رمح بلندی زده بودند و خولی آن رمح را میکشید و به آواز بلند میگفت: منم آن کسی که دشمنان یزید را کشتم و بخون آغشتم» امکلثوم با چشم گریان گفت:ای دشمن خدا فخر میکنی به کشتن کسی که جبرئیل گهواره جنبان او بوده و میکائیل ذکر خواب گوینده و اسرافیل بدوش کشنده و اسمش در عرش خدا نوشته جدش خاتمالانبیاء بوده و مادرش فاطمه زهراء است و پدرش قاتل مشرکین است». سرهای
جمعیت زیادی دور حضرت علی علیه السلام حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟علی علی علیه السلام در پاسخ گفت: علم بهتر استزیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ا
هر کدوم از بچه ها شده بودن یک انبار باروت که فقط یه جرقه کم داشتن تا منفجر بشن و اثر و آثاری از اردوگاه و عراقی ها باقی نذارن. چه روز بدی بود.جی پلاس: چشمهامون کاسه خون شده بود. از بس گریه کرده بودیم دیگه واسمون مهم نبود که دشمن اشکهامونو ببینه. غذاهامون دست نخورده مونده بود. هیچ کس حوصله هیچی رو نداشت. نه کلاس درسی بود و نه ورزش. در آسایشگاه هم باز بود و کسی بیرون نمی رفت. محوطه اردوگاه خلوت خلوت بود. قبل از این اگه کسی ناراحت بود بقیه دلداریش می
هودو (Hoodoo) در علم جغرافیا به ستونهایی از رسوبات آبرفتی که در زیر تخته سنگی قرار گرفتهاند و اطراف آن بر اثر فرسایش از بین رفته است، گفته میشود. هودوها در واقع کوهسرها یا منارههای سنگی نازک و بلندی هستند که زیر یک حوضچهی خشک و بایر یا از زمین سنگلاخ و بدبوم بیرون آمدهاند. هودوها اصولا از ۱.۵ تا ۴۵ متر ارتفاع دارند و معمولا سنگهای نرمی هستند که بر روي آنها سنگ سختتر و کمتر فرسوده قرار گرفته است.پدیده زمینشناسی هودواین پدیده عم
روایتی به نقل از مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب» است؛ روایتی از شعر حافظ و باز شدن پنجرههایی جدید از دنیای زیبای ارادتمندی او به ساحت مقدس اهل بیت (ع) و خاصه، اباعبداللهالحسین (ع).دکتر زرینکوب میگوید: روز عاشورا بود و قرار بود در مراسمی به همین مناسبت به در حضور جمعیتی که هم افراد عادی در آن حضور داشتند و هم افراد تحصیلکرده و بهاصطلاح روشنفکر سخنرانی کنم. آرام وارد مسجد شده و در گوشهای نشستم. نمیخواستم فعلاً کسی متوجه حضورم ش
این شعر درموردِ دلاوری های جلال الدّین محمّدخوارزمشاه است كه دربرابرچنگیزخان مغول ،باشجاعت ایستادگی كردودكترمهدی حمیدی (1293-1365 ه.ش)ازشاعران توانای معاصر،شهامت وپایداری اورا در سروده ای زیبا (در قالب چهار پاره یا دوبیتی به هم پیوسته ) به تصویر کشیده است. ۱- به مغرب سینه مالان قرص خورشید نهان می گشت پشت کوهساران سینه مالان=سینه خیز،سینه خیزرفتن خورشیدتشخیص دارد-گردزعفران رنگ =استعاره ازآفتاب زردرنگ (گردی زعفران رنگ درواقع تشبیه دارد
من همه چیز رو به آقای بازپرس هم گفتم. چیزی دیگه ای ندارم. یعنی اصلاً دیگه چیزی نمونده بگم. اما حالا که این همه آدم اینجا جمع شدن و اینقدر مشتاق شنیدنن میگم. (مکث طولانی) انگار مجبورم که بگم. ما، یعنی من و همسرم، از دو هفته قبلش واسه ی یه سفر چند روزه برنامه ریزی کرده بودیم. می خواستیم با قطار بریم شمال. اوه راستی … سلام آقا! من بازم متأسفم که همسرتون و فرزند توی شکمش فوت کردن. واقعاً متاسفم. توی این شونزده ماه و بیست و پنج روز هر بار دیدمتون همین ر
خاطره هایی از زندان پلچرخینگاهی به رابطه "گروه های چپ" و "احزاب اسلامی" در زندان پلچرخی.یکی از بد ترین شرایط زندان که "چپ" با آن مواجه بود، هم سلول بودن آن ها با احزاب اسلامی، به ویژه سران و سازمان دهندگان متعصب این احزاب در درون زندان بود. در واقع، سران و سازماندهندگان احزاب اسلامی برای چپ زندان در درون زندان ایجاد کرده بودند و شرایط آن را دو چندان برای آنها دشوار ساخته بود. هرچند، گروه های جهادی نیز مانند گروه های چپ از سختی ها و مصیبت های زند
درباره این سایت