نتایج جستجو برای عبارت :

پیره مرد کره کی

                  ماموستا  پيره مرد:                      چنور له کيوان ونه وشه له چم                             گول له گولستان یه کيانگرت سه ر جه مهاتنه لام ووتیان: تو رابه رمانبه                            ئه مه مان بو بکه و تاجی سه ر مان بهئه وا هه ر سیکم به ستن به ده سته                                   هاتنه خزمه تت به ده ستی به ده ستههه ریه ک به رنگی مه رامی پیته                         بو نیازی خوی خاکي به ر پیتهچنور بو زولفت لوولو پشیوه                       وه ن
نمیدونم چی شد که اومدم اینجا، داشتم اصلا یه کار دیگه میکردم اما به خودم اومدم دیدم تا اسفندو خوندم. من عاشق اینم که عاشقی کردن ِ آدمارو تماشا کنم، بلکه باور کنم هست، بلکه دلم گرم بشه، بلکه بتونم آرزوی خوب کنم برای کسی که حتی حسی شبیه به عشق تجربه میکنه من نمیدونم داستانت چیه، اما برات خوشحالمخوش به حالت اینجای زندگیتو قدر بدون، اینجایی که بعد از سی سال به کسی میگی دوستت دارم، من ۶۰ ساله نیستم که نصیحتت کنم ولی دلم پيره، وقتی میگم پيره یعنی
سالروز وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به خدا سوگند بهتر از خدیجه را خدا به من عوض نداده عایشه گفت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از خانه بیرون نمى رفت مگر آنكه خدیجه سلام الله علیها را یاد مى كرد، و بر او به خوبى و نیكى مدح و ثنا مى نمود، روزى از روزها غیرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پيره زنى بیش نبود، و خدا بهتر از او به شما عوض داده است، پیامبر (صلى الله علیه و آله) غضبناك شد، به طورى كه موى جلوى سرش از غضب تكان مى خورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهت
سلام. یارو دکتر خوش تیپه گفته به هر کي میرسم نگم سلام، ولی من میگم به شما. شما که هرکي نیسی، سلام. جات خالی، پریشب باد زد برگ درخت پيره رو ریخت تو حیاط آسایشگاه. یهو دیدیم همه جا شد برگای چروک زرد و نارنجی، خسته خسته. فهمیدیم پاییز شده. پاییز یهو میاد، می دونی که. وقتی میاد که بدونی باهارت رفته واسه همیشه. گفته بودم برات . این روزا خوبم، یعنی از وقتی فراموشت کردم خوبم. صبح تا شب به دیوار نیگا می کنم به همه چی فکر میکنم غیر تو، شبا هم قرصای آبی میخور
مراسم چلاب و یمداحان : استاد اسماعیل نصرالهی، کيانوش میرعالی، محمد حسینیبا نی نوازی استاد علی خلطه زادهزمان : مصادف با شب 13 محرم تکيه قاسم بن الحسنمکان : شهر منتظران دزفول، خیابان آزادگان، روبروی منزل حاج پيره مرادپورشروع مراسم : ساعت 9:30 شب
                                                               دانیال مالکي                    علی مالکي                  سروش اسفندیاری                                                      آروین ترهنده                      ایلیا قلی پور                      ابوالفضل پيره یی                                                              امیررضا مرادی               پویا ستوده                           محمد موریانی                     
۲-مه لا ی جزیری(۱۴۰۷--۱۴۸۱)     ۳-بیسارانی(۱۶۴۱--۱۷۰۲)  ۴- خانی(۱۶۵۰--۱۷۰۶)  ۵- نالی(۱۷۹۷--۱۸۵۵)  ۶-سالم(۱۸۰۰--۱۸۶۶)  ۷--مه و له وی (۱۸۰۶--۱۸۸۲)  ۸--مه لای جباری (۱۸۰۶--۱۸۷۶)  ۹--سه ی یا قۆ(۱۸۰۸-۱۸۸۱)  ۱۰--کوردی (۱۸۰۹--۱۸۴۹)  ۱۱--حاجی قادر کویی (۱۸۱۵--۱۸۹۲)  ۱۲-- محوی (۱۸۳۰--۱۹۰۴)  ۱۳-- شیخ ره زا تاله بانی (۱۸۳۵--۱۹۰۹)  ۱۴-- سالمی سنه (۱۸۴۵--۱۹۰۹)  ۱۵-- مه جدی (۱۸۴۹/-۱۹۲۵)  ۱۶-- حه ریق (۱۸۵۱--۱۹۰۷)  ۱۷--.ئه ده ب (۱۸۵۹--۱۹۱۲)   ۱۸-- پيره میرد(۱۸۶۷--۱۹۵۰)   ۱۹-- حه مدی (۱۸۷۶-
منطقه سر فیروز اباد  عثمانوند :  چندین تیره از مردم عثمانوند  در روستاهای  سرنو                                                                                 طهنه بیگلری ،باغطیفون ،سه خر علیا وسفلی،مهدی اباد علیا وسفلی،  گلم كبود علیا وسفلی ,باغكرم بگ،كوره خسروی،  نور علیا وسفلی،چراغ اباد،گونی ،چشمه ماكان. چالو بان،   پشته ریزه، كرگان،گل دره،   كله جوب،فیروزابادزندگی می كنند.  شغل اصلی این مردم با توجه به حاصل خیز بودن  زمین  وهموار بودن  ان  كشاو
+ مهرماه صدای یک قلب پيره که به یاد جوونی هاش تند میزنه  . حتی یک آدم 20 ساله وقتی مهر میرسه احساس پیری میکنه . یواش یواش میبینی ساعت 6 بعد از ظهره اما هوا تاریکه . مهرماه تو رو باخودش به عقب میکشه . تو رو به دیدن غروب میبره. وقتی غروب رو میبنی دل تنگ میشی . دل تنگ روزهایی میشی که با ذوق جلوی تلویزیون می‌نشستی و کارتون میدیدی . اما حالا+ هرچند باد صبا سعی کرد منو به اشتباه بندازه اما نمیشد اشتباه کنم! امسال 24 مهر دوباره چهارشنبه بود و من جای
    پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت می‌دونی مادرت پيره و جز تو فرزندی نداره. باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان. پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت. هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟ مادر پیرش با عصبانیت گفت:مگه
امروز نرفتم شرکت، مریض شدم حسابی. صبح که بیدار شدم (بماند که چند شبه اصلا نمیخوابم) گفتم بذار برم کارتن پیدا کنم بلکه آهسته و پیوسته وسیله هام رو جابجا کنم. قبلا که اینجا گفتم من شانسی همه کارهام با هم می افته مثل الان که تو این هفته هم باید جابجا بشیم هم خادم بشم و هم بشینم رزومه و ایمیل بفرستم و افتادم و مریض شدم شدید! خلاصه صبح  کشون کشون رفتم به ترتیب از سوپری های نزدیک خوابگاه شروع کردم به پرسیدن اینکه آقا کارتن دارید همه شون گفتن نه. از اول
این روزا، دلم میخواد بنویسم ولی وقتی قلم به دست میگیرم دنیا از حرکت می ایسته،انگار نفس حبس میکنه و با خودش میگه این دختره باز شروع کرد به مزخرف بافتن! و بعد دیگه نمیتونم چیزی بنویسم وگرنه باید خیلی قبلتر از دوماه خوبی که داشتم مینوشتم، از گریه های بی امان عیدی که گذشت،از روز های خاکستریه مایل به سیاهی که فکر نمیکردم جون سخت باشمو ازش زنده بیرون بیام! باید از اومدن کسی مینوشتم که وسط تاریکي های زندگی با یه بمب انرژی اومد جلو و هر بار که پسش زدم
باران رحمت الهی در سایه مادرخداوندا سپاس ترا که گونه های سرخ خورشید سال 1395 را در حالی  که غروب می کرد چه زیبا جلوه دادی به من، تِک تِک ساعت هم صدا شده بود با صدای ریزش باران،صدای تولد یک مادری خیلی خیلی خوب میاد،او مادر امام حسن و حسین است،آی مردا،آی جوانا آی بچه ها این را به فال نیک می گیریم، فردا از این ابر های بهاری باران های خوب در راه است تَرَنُّم اش دل نواز است،و بوی خوش هنگام بارش باران غنیمت است،چه بوی خوش هنگام بارش باران می آید،زیر چ
الهام بخشسی و یکم تیر ۱۳۹۸"تا تو را، عاشقانه بنویسم ، تشنه ی آن نگاه عریانمدل من، سخت در کشاکش و تو ، به که دل بسته ای؟ نمی دانم"*گرمت،ر از هزارها کوره، چشمهایت، مرا میان خودشتا نشان داد و دید، چشمانم، آتش افتاده در دل و جانمای جهان را اسیر خود کرده!  باز کن، زلف چون کمندت راتا رها سازی، رود زلفت را، تا بدانی، چرا پریشانمآی! ای آنکه کفر چشمانت! شهره شد در تمامی دنیارحم کن، بر دل من مسکين، به خدای تو! من مسلمانمخوب، حال مرا تماشا کن، عاشقی را ببین
    Episode One آخرین چهارشنبه ی سال در گذر از پیچ تند هجده سالگی با کوله باری از عشق و دلدادگی آرام و صبور و بیصدا ، تقدیر بر من قضب کرد، حین خروج از خانه ،پدر بر من تلخ نظر کرد مادر از پستوی نهان ، به ناگه ظهور کرد پرسش های پی در پی را شروع کرد،  به کجا لش میبری؟ آرام مگر سر میبری!سرآخر تو یکي آبرویمان را میبریروزها خانه ای ، شب میروی؟ با پسر مشت کریم هم تازگی که دور میزنیدو فردای دگر لابد به سیگار و حشیش هم پُک میزنی به یکباره مادر بوی سوخت غ
با خستگی پشت میزم نشسته بودم و درگیر پروژه جدید بودم.اصلا حال خوشی نداشتم.دلتنگ بودم.دوماهی میشد ندیده بودمش و این اذیتم می کرد.راست می گنا بسوزد پدر عاشقی.حالا این ماجرای من بود.دلم می خواست برم ببینمش اما هم کارای شرکت زیاد بود و هم نمی دونستم با چه زبونی باید برم سراغش.با زنگ تلفن نگاهم و از کاغذای روی میز گرفتم و گوشی و برداشتمصدای مامان تو گوشی پیچید : سلام رایش مادر خوبی؟-:سلام مامان.شما خوبین ؟-:اره مادر خسته نباشی.-:سلامت باشی.تنهایی ؟-:ن
ماوراءالطبیعه.                رمان های ممنوعه.  نویسنده اثر شهروز براری صیقلانی.  قسمت چهارم از حادثه عشق_" تو کجایی مهران؟" مهران:"بابلسرم." معلوم بود که خونه نیست چون هم خیلی شلوغ بود و هم صدای قلیون میومد. _"مهران تو داری قلیون میکشی؟" مهران:" من نه بغل دستیم داره میکشه." گفتم: باشه.پس فعلاً من برم ماشین بگیرم برم تو شهر. خداحافظی کردیمو با بچه ها رفتیم ماشین بگیریم. من از روی جدول رد میشدم.مهسا گفت: سوگند چرا ازروی جدول راه میری میوفتی تو جوب. 
بوی خاک می دهند. نفس می کشم. نفس عمیق. می روم کنار حوض و استفراغ می کنم. دلم انار می خواهد. رحیم می خندد. مادرشوهرم می گوید مبارک است انشاالله. انگار آسمان با تمام سنگینی بر سرم سقوط می کند. آه خدا نکند. دیدی! باز حامله هستم! به دایه نمی گویم. نمی خواهم درد پدر و مادرم را سنگین تر کنم. دردم برای خودم کافی است. رحیم جسورتر شده. حالا خوب می داند دست و پا بسته اسیرش هستم. آخ! پس دعای خیر پدرم چه طور شد؟ من که دست و پا بسته در بند این دیو اسیر مانده ام. هر رو
رنسانس و انقلاب صنعتی اروپا همه چیز را دگرگون کرد و توجه بشر را از علوم عقلی به سوی علوم تجربی و حسی سوق داد و به جای فلسفه و جهان بینی الهی ، فلسفه و جهان بینی مادی را مطرح کرد و به جای اخلاق و مفاهیم با ارزش معنوی و الهی ، مفاهیم اومانیستی را مطرح کرد. در تاریخ نیز به جای بررسی و تحقیق درباره رشد معنوی انسان‏ها ، بررسی تاریخ رشد و تکامل ابزار تولید را جایگزین کرد.  پشینه حجاب یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباسا یواری سَوءَاتِکُم و ریشا و لباس ال

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

سایت شبیه سازی مقالات مهندسی برق مخابرات