وای اگر مَرد گدا یک شبه سلطان بشود مثل اینست که گرگی سگ چوپان بشود هرکجا هُدهُد دانا برَوَد کُنج قفس جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود سرزمینی که درآن قحط شود آزادی گرچه دیوار ندارد خود زندان بشود باغبانی که به نجار دهد باغش را فصلهایش همه همرنگ زمستان بشود ناخدا دلخوش این آبی آرام نباش وای از آن لحظه که هنگامه ی طوفان بشوَد سید مقتدا هاشمی
وای اگر مَرد گدا یک شبه سلطان بشود مثل اینست که گرگی سگ چوپان بشود هرکجا هُدهُد دانا برَوَد کُنج قفس جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود سرزمینی که درآن قحط شود آزادی گرچه دیوار ندارد خود زندان بشود باغبانی که به نجار دهد باغش را فصلهایش همه همرنگ زمستان بشود ناخدا دلخوش این آبی آرام نباش وای از آن لحظه که هنگامه ی طوفان بشوَد سید مقتدا هاشمی
میتونستیم از یکی از بهترین بهارهای این سالها استفاده کنیم. پر از طوفان و بارون و باد. لذت ببریم از خنکاش و دیوونه بودنش که یه لحظه آفتابه یه لحظه طوفان اما چی شد؟ بجاش تمام اون مدتو توی قرنطینه بودیم و حالا یهو افتادیم در بدترین سه ماهه سال. گرم و گرم و گرم و دوستنداشتنی پ.ن: اگه بنا به اون جور عدالت بود، من در یه کشور سردسیری به دنیا میاومدم.
وای اگر مَرد گدا یک شبه سلطان بشودمثل اینست که گرگی سگ چوپان بشود هرکجا هُدهُد دانا برَوَد کُنج قفسجغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود سرزمینی که درآن قحط شود آزادیگرچه دیوار ندارد خود زندان بشود باغبانی که به نجار دهد باغش رافصلهایش همه همرنگ زمستان بشود ناخدا دلخوش این آبی آرام نباشوای از آن لحظه که هنگامه ی طوفان بشوَد سید مقتدا هاشمی
توی زندگیم طوفان های زیادی رو پشت سر گذاشتم طوفان هایی که من و از پا انداخت اما دوباره تو اوج شدتش بلند شدم و سرپا تا بتونم زندگی کنم مقاوت کردم تا نشکنم در برابر تندی طوفان چون می خواستم زندگی کنم زندگی به معنای واقعی زندگی چون می دونستم توی این طوفان ها خدا هست هوامو داره اصلا اون این طوفان ها رو به راه انداخته اصلا اون توی همین طوفان ها کمک کرده که سخت و محکم باشم تا نشکنم که اگه شکستم بلند شدنم با کرام الکاتبیته اما تو.
نازی جونم تاری از موی سرت کم بشود می میرم آه! گیسوی تو درهم بشود می میرم قلب من از تپش قلب تو جان می گیرد آه! قلب تو پر از غم بشود می میرم من که از عالم و آدم به نگاه تو خوشم سهم چشمان تو ماتم بشود می میرم مثل آن شعله که از بارش باران مرده ست اشک چشم تو دمادم بشود می میرم وقت بیماری و بیتابی من دست کسی جای دستان تو مرهم بشود می میرم جان من بسته به هر تار سر موی تو است تاری از موی سرت کم بشود می میرم
همه چیز بستگی به حال و هوای دلت دارد اگر حال دلت خوب باشد؛ هوا آن قدرا هم آلوده نیست؛ از پس اجاره خانه هم میشود برآمد؛ و بیماری عزیزت کمتر آزارت میدهد و با یک دعا، ته دلت قرص میشود و آرام میگیری؛ اگر حال دلت خوب باشد، فکر پریشانی طوفان دیشب آزارت نمیدهد و به بارش دل انگیز بعد از آن فکر میکنی، حال دلت که خوب باشد، آدم ها همهشان دوست داشتنی اند و بدون منت میتوانی ببخشی .حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی میشود که لحظه
خواست کمی مرد شود در افیون غرق شود تکرار و کمی طرد شود برای شهر طاعون شود شهر شود عاری از مرد و زن شود اینچنین گلایلی در تن او مست شود تیغ شود زن بشود هویت بی سر بشود بوی برکه خون شود رنگ شود زرد شود خواست کمی مرد شود درختی در انکار تبر شود دنیای خشم برزخ بشود خط ممتد نابودی بشود خواست کمی مرد شود شرح جنون روح شود خواست زنی مرد شود حجم تنش گرم شود گریه غمگین ترین شهر پر از هیاهو بشود کابوس خواب مثل اخر تمام قصه ها زخم شود او فقط خو
مدیرکل هواشناسی سیستان و بلوچستان گفت: در حالی هنوز طوفان حاره ای کیار با سرعت بیش از 100 کیلومتر بر ساعت در شمال اقیانوس هند فعال است که طوفان دیگری به نام ماها در این منطقه تشکیل شد.محسن حیدری اظهار داشت: هم اکنون طوفان ماها در عرض 11 درجه شمالی قرار دارد که با سرعت حرکت 15 کیلومتر بر ساعت در حال پیش روی به سمت شمال غرب است.وی ادامه داد: برآورد های اولیه نشان می دهد که ماها از نوع طوفان درجه سه حاره ای است که بیشینه سرعت وزش باد در محدود فعالیت
طوفان فکری چیست؟ روش طوفان فکری (Brain Storming) یک ابزار شناخته شده است که به شما در ایجاد راه حل های خلاقانه برای یک مسأله کمک میکند . روش طوفان فکری به ویژه هنگامی بسیار مفید است که شما بخواهید سنت شکنی کنید و الگوهای تفکر تثبیت شده را تغییر دهید طوری که بتوانید به روشی نو به همه چیز بنگرید. اصطلاح مذکور، نخستین بار در سال 1957 میلادی، توسط آلکساندر آزبرن در کتابی تحت عنوان تخیل عملی» به کار برده و با اقبال عمومی مواجه شد.
گاهی وقتا نمیدونی قراره چی بشه . باهاش بازی می کنی انگار . فرو می ری تو نقشی که نیستی : یه حسود بی بخشش. یه غیرتی بی تحمل. یه حسابگر مو رو از ماست بیرون کشنده.یه دیوانه ی زنجیری حتی.بازی می کنیم تا بازی که تمام شد، سخت تر و محکم تر دوسش داشته باشی و با خیال دوریش توی بغلت بکشیش.که زندگی یکنواخت نشه.که لذت با هم بودنمون مستدام باشه.اما یه لحظه هست و فقط یه لحظه طول می كشه - که باید بازی رو تمام كنی.باید دوباره خودمون بشیم.باید اونو بغل كنی و
دانلود رمان بارانی از جنس طوفان نودهشتیانــام رمان: بارانـی از جنس طوفان.نــام نویسنده: یاسمن علیپور.ژانــررمان: جنایی _ عاشقانه _ غمگین.خلاصه:دختری به نام بارانبارانی از جنس طوفان…بارانی که بعد از دو سال، قصد طوفان را دارد…بارانی که با وجود زخم های روی تنش هنوز بر سـر پای خود ایستاده است و فقط یک چیز را در ذهن و دلش تکرار می کند:انتقام”.انتقام”…انتقام”…مقـــــدمه:در جنگل من هوا سرد است ،آهوها با کفتار ها می چرخند ؛ روباها قصـد فر
هفت راه برای تقویت حافظه و ذهن قسمت اول: تقویت فوری مغز ۱. طوفان ذهنی. طوفان ذهنی میتواند به مغزتان نیرویی که برای انجام کار لازم دارد را بدهد. یک تمرین دستگرمی عالی قبل از شروع هر فعالیت اصلی مانند نوشتن یک مقاله یا مطالعه برای یک امتحان. در بسیاری از اوقات طوفان ذهنی موجب تقویت خلاقیت شما میشود. • اگر شما در حال نوشتن یک مقاله هستید، پیش از آنکه وارد نوشتن جزئیات و جملات شوید دربارهی آنچه میخواهید در مقالهی خود کشف کنید طوفان ذهنی
خطرناک ترین دشمن بشر به نام خداوند بخشاینده ی بخشایشگر وبه یاد ولیّ خدا امام مهدی(عج) ************ بی رحم ترین دشمنم آمد به جدالم ای کاش که می سوخت دل نفس به حالم من را به زمین می زند این نفس ستمگر با تیر جفائی که رها کرد به بالم می ترسم ازاین کبر و غرور دل غافل مانع بشود از سفر رو به کمالم ای کاش که در نیمه ی این ماه مبارک تقدیر شود لحظه ی مطلوب وصالم ای یار سفرکرده کجائی که قریب است غفلت بشود در همه ی عمر وبالم (شعر اصغر چرمی) ************** رسول خدا
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود ترسم این است از این خانه دلت قهر کند قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود وای اگر در دل مرداد زمستان بشود قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود علی نیاکوئی لنگرودی
۱. درست در شرایطی که موضوع اصلی اعدام/عدماعدام تعدادی انسان است که نسبت به محاکمهٔ عادلانهشان شک داریم، حس خوبی ندارم که بحث را منحرف کنیم به سمت اینکه آیا هشتگزدن و طوفان توئیتری ابزار مناسبی برای مقابله است یا نه. بهنظرم بدسلیقگی بود که وقتی فقط یکروز از از طوفان توئیتری» گذشته بود، از این نوشتم که هم به سودمندی چنین فعالیتی مشکوکم و هم به بیضرر بودنش. اما همزمان حس میکردم/میکنم که موضوع مهم است و شاید در همین زمانی که حساس
زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند. زاهد گفت: اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود». آسیابان گفت: تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»
بهت گفتم فصلش نیست، الان نه. ولی گوش ندادی. پریدی و ذوق کردی و گفتی وقت رقصیدنه. بهت گفتم اینکه میبینی طوفانه، بارون نیست که بری برقصی و آواز بخونی و دنیا خودشو توی چشمات محو کنه. گفتم بشین اصلاً حرف بزنیم، فکر کنیم، بعد با هم بریم. گفتی من میرم؛ چه با تو، چه بی تو. رفتی وسط طوفان به هوای ابر و باد و بارون. پشت سرت اومدم و نشستم وسط طوفان. گفتم رقصیدنت قشنگه اما الان فصلش نیست. گفتی با ابر و باد و بارونم میرقصم. هی رقصیدی و رقصیدی و رقصیدی. نشستم
تا حالا شده دوست داشتنت را قورت بدهی؟! لبخند بزنی بی تفاوت باشی شده دلتنگی بپیچد به دلت راه نفست را ببندد خفه ات کند . هی دستت برود سمت گوشی . برش داری نگاهش کنی کنترلش کنی. شده یک آهنگ برایت شود روح یک لحظه . بشود خاطره . و هر چه تکرار شود دیوانه ترت کند؟ شده قسم بخوری دیگر کاری به کارش نداری . اما یکهو در یک لحظه گوشی موبایل را برداری پیغامی تایپ کنی . انگشتت برود سمت کلمه send .
آخرین ایستگاه شب خدای عزیـــــزم مگر من جز تو که را دارم که وقتی دلم بگیرد، بیایم و با او درد و دل کنم و بشود آرامِ جــــــــــانم … خدای من اگر تو بخشش نکنی؛ اگر از محبتت محرومم کنی چیزی نمیماند برایم … ای بهترینم. مرا هدایت کن؛ این بندۂ خطاکارت را هدایت کن که خطا نرود . خودم خوب میدانم گهگاهی پایِ ایمانم لنگ میزند، من خوب میدانم که چه عهدهایی را که با تو بستهام و شکستهام … اما خوب میدانی خدایِ خوبم که من لحظه لحظه تو را نفس میکشم
نمیدونم چرا بی دلیل اینهمه دارم باهات صحبت میکنم .تا الان غرق صحبت هیچ کس نشده بودمولی الان دارم غرق میشم وقتی از دل میاد به دل میشینه یعنی از دل اومده ؟ نگرانم نگران . باید پناه بگیرم فک کنم بوی طوفان میاد هوا ابری شد . نکنه داره طوفان میشه . بعد از این همه سال ؟ نگران نباشید . تو تهران نیست . تو دلمه طوفان که میخواد بیاد اگه با معرفت باشه خودشو معرفی میکنه میگه دارم میام ، پناه بگیرید .
نوشته بود :برای پرنده ای،که نمی خواهد بپرد،وزنه ای ست بال،که بر تن،سنگینی می کند.»* و من به یاد خودم افتادم و این شب ها و مناجات ها و دل تنگی ها و نامه ها و همه ی چیز هایی که به تو ربط دارد و با تنی که به زمین دوخته ام بی ربط است. #پ_ن:شاید با بال بال زدن بشود کَند. #م. *علیرضا روشن
دریایم و نیست باکم از طوفان/ دریا همه عمر خوابش آشفته است. شفیعی کدکنی #آن مرداب است که به آرام بودن و در یک جا ماندن و گندیدن خو گرفته است. ما سری نا آرام داریم. درست شبیه دریایی که در تمام عمر خوابش آشفته طوفان ها و موج هاست چرا که دریاست و دریا بودن آشفتگی و نا آرامی و شوریدگی طلب می کند.
الف) تهدیدات داخلی ب) تهدیدات خارجی نوسانات برق عوامل طبیعی اعم از سیل، زله، طوفان، ریزگردها، رعد و برق، طوفان های خورشیدی نوسانات رطوبت حملات هکری گرد و غبار سرقت و خرابکاری نوسانات دما پالس های شدید الکترومغناطیسی آتش سوزی عوامل غیر مترقبه ( ات و حیوانات موذی و نشتی آب و گاز ویبره بروز اشکالات در سیستم های سخت افزاری یا نرم افزاری
لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست ی بخند، خنده ی گل زیباست پیشانی ات تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست در چشمت از حضور کبوترها هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست رنگین کمان عشق اهورایی از پشت شیشه ی دل تو پیداست فریاد تو تلاطم یک طوفان آرامشت تلاوت یک دریاست با ما بدون فاصله صحبت کن ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست
زندگی من لحظه به لحظه بهتر میشود. من لحظه به لحظه زندگیم را دوست دارم. خداوند را سپاسگزارم
دیروز کلا تو راه بودیم خفاش شده بودیم از لای جنگ طوفان ها یه مسیری رو رد کردیم سرزمین خاک مقدس گفت میاد نزدیک آخرای طوفان وا میسه ما ام پر پر زننوووون از صب توو راه بودیم تا ماشینشو دیدم با همون حالت خفاشی از پنجره رفتیم تو ماشینش، بعد حالتمونو عوض کردیم دراکولای با دست و پا شدیم. هیچی دیگه آخرای شبم دو سه ساعت تو آغوش سرزمین خاک مقدس مردیم چون خیلی خسته ی پرواز بودیم .
لحظه سال تحویل 95:اتفاقات تلخ رو پایان بدم. با خودم کنار بیام -> شد لحظه سال تحویل 96: برای کنکور بیشتر وقت داشته باشم -> شد لحظه سال تحویل 97: ببرم از تهران و به فاک سگ بده منو -> شد لحظه سال تحویل 98:عشق به زندگیم بیار و یا مرگ بهم بده یا زندگی -> شد لحظه سال تحویل 99: از ایران بره حتی به قیمت نبودنش + مشغول کارم کن -> داره میشه:(
دیگر نه آرزویی دارم و نه کینه ای، آنچه که در من انسانی بود از دست دادم، گذاشتم گم بشود، در زندگانی آدم باید یا فرشته بشود یا انسان و یا حیوان، من هیچکدام از آنها نشدم، زندگانیم برای همیشه گم شد. صادق هدایت
كاش بارانی ببارد قلب ها را تَر كند بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر كند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها رشته رشته مویرگ های هوا را تر كند بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را شاخه های خشك و بی بار دعا را تر كند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند چتر ها تأن را ببندید ای به ساحل مانده ها شاید این باران كه می بارد شما را تر كند شاعر : جلیل صفر بیگی به امید داشتن هوای پاك و باز شدن مدارس و تجدید دیدار دوستان و معلم عزیزم
درباره این سایت