نتایج جستجو برای عبارت :

اسم دخترونه که برعکسش کنی همون بشه

دختر بودن آسون نیس اونی ک دختره خودش میدونه دختر بودن عالم های متفاوتی داره ک هیچکس  نمیتونه بفهمه تو این عالم زیبا چی میگذره دختر بودن پر از آرامشه آرامشی ک وقتی باهاش حرف میزنی و میشینه پای درد و دلت درونت آروم میگیره دختر بودن همون فرشته ای ک خدا زمان فرستادنش به زمین پیشونیشو بوسید و گفت برو خیلی ها به تو نیاز دارن
دختــ ــر باش
دخترونه نــ ـاز کن
دخترونه فکــ ــر کن
دخترونه احســ ــاس کن
دخترونه استدلــ ــال کن
دخترونه زندگــ ــی کن
اما بدون غـم رو به اشتباه تو فرهنگ دخترونه تو جا دادن
عاشـ ــق شو، که زندگــ ــی کني
یک عمــ ــر، زندگـــ ــی کني
 
حسِ بازی و لوس‌بازی نیست. که بازی، بازیِ ترس است و سایه، سایه‌ی مرگ و هوا در بهاری‌ترینش هم خفه. خفه می‌شوم خاطرات را. عق می‌زنم که پس بزنم‌شان؛ بلکه نفسی و آه و باز هم. برعکسش می‌کنم آه و "ها" به پنجره‌ای که باید دریچه‌‌ای باشد کورسوی امید، و اما کم از گیوتین ندارد. که نرسیده به گیوتینِ خودساخته‌‌ی زندگی‌ام هم نفس کم می‌آورم. و لابد تمام؟ برف‌ها عقیم می‌شوند و نوستالژی رویاگونِ عاشقانه‌ی اولیور و جِنی میان برف‌ها در "لاو استوری" هم.
امروز که داشتم یکی از ناامیدترین و غمگین‌ترین لحظه‌های دنیامو میگذروندم سعی کردم باز خدارو یادم بیارم و مطمئن بشم بش، همون خدایی که توو یکی از دعاها هی صداش می‌زنیم ای پناهِ بی‌پناهان ؛ همون که ارحم‌الراحمینه. قران خوندم، همون آیه‌ای که نوشته بود وقتی مایوس میشی و حس می‌کني توی اوج ناامیدی هستی خدا دقیقا همون‌موقه امیدوارت می‌کنه و هرکسی رو که بخواد نجات میده. حرف زدن راجبش آسونه، ولی باورش یکم سخته، ولی چون هیچی واسه خدا سخت نیست
 در گروه تلگرامی جمع شدیم، قرار و مدارها رو گذاشتیم، در روز و ساعت خاص در کافی شاپی که از قبل هماهنگ کرده بودیم جمع شدیم و . بعد از 22 سال همدیگه رو دوباره دیدیم! ما، هم کلاسیهای دبیرستانی بودیم. سه ساعت پر هیجان و شاد رو دوباره تجربه کردیم و 40 سالگیمون رو در کنار هم جشن گرفتیم.همون شیطنتها، همون شلوغیها، همون شوخیها، همون خنده های بلندِ پر از زندگی. ما دخترای شیطونِ  ساله ی 40 ساله ی خیلی زیبا!  
میدونی یه سری با نیروانا رفتیم کتاب فروشی . بحث یه کتاب بود و اینکه چقدر شبیه منه . نیروانا یه جمله گفت: " زندگی میکني و وقتی رسیدی به 50 سالگی میبینی در کنارت یه کتاب بوده که زندگی تو بوده یا اصلا انگار خودت نوشتیش " . . آره اگر میخوای منو بشناسی خودم بهت میگم همه چیز رو . من همون #لیلی هستم تو کتاب #ما_تمامش_می_کنيم من همون #اوه هستم تو کتاب #مردی_به_نام_اوه من همون #الیزابت هستم تو کتاب #غرور_و_تعصب من همون #ایمی هستم تو کتاب
1. حس خوبی دارم ، خدایا این حس های خوب رو صد چندان کن برای همه :) 2. - کلاس آمارم تو چهار تا غیر انتقاعی اول و تو چهل تا مدرسه دخترونه و پسرونه هفتم شد. - کلاس زبانم هم اول شد. خیلی خوشحالم برای اولین تجربه معلمی. 3. .
چـادری اگر هستم لباس های قشنگ هم دارم غروب جمعه اگر دلم میگیرد شادی ها و دیوونه بازیای دخترونه ام سرجایش است! سر سجاده اگر گریه میکنم! گاهی هم از ته دل میخندم شاید جایم بهشت نباشد! اما چادر من بهشت من است.
می‌دونی آدمک گاهی ادما بهت دروغ‌های قشنگی میگن همون لحظه می‌دونی دروغ هست و می‌دونی می‌خوان خوش و خام‌ت کنن ولی وقتی همون دروغ رو به همون شکل باورکردنی به خاطر عاطل‌شون میاری میگن نه ما کی همچین چرندی رو گفتیم؟ آدمک ته دنیا (سیاه هست) من از ته‌ش باهات حرف می‌زنم.
فردا صبح دست به کار شدیم. لباسهامون رو پوششیدیم کمی از مواد پن کیک رو حاضر کردیم و سالاد رو آماده کردیم بعد سباستین یک ساعت شنی از توجیبش درآورد و برعکسش کرد:الان زمان خوبیه برای دیدن معشوق هامون منظورشو فهمیدم معنیش این بود که وقت بازی با گربه هاست وقتی رفتیم بیرون بارون میومد و یک کپه پر از گربه منتظرمون بودن: نصفشون هم از سر و کول من بالا میرفتن سباستین نگاهی به من انداخت و گفت:واقعن گربه ههارو دوست داری! وبعد لبخند زد _ممنون^^ و بعدش یکی از
از اول که وارد دانشگاه شدیم خیلیا درمورد وبلاگ و.صحبت کردن اما اصلا فکر نمی‌کردم که دوباره بزنم تا اینکه سر به مهر رو دیدم یعنی هنوز ندیدم همون ۵دقیقه اولم؛ که لیلا حاتمی رو تو وبلاگش تو فیلم دیدم.و همون لحظه تصمیم گرفتم برگردم و همون لحظه زدم اینجا رو.من برم بقیه فیلم رو ببینم.از نظرم نسبت به فیلم میگم براتون⁦
هیچ وقت فکر نمیکردم روزی روزگاری حسرت برگشت به گذشته رو بخورم  تو نوجونی همش انتظار آینده رو داری ولی   افسوس نمیدونستم که بهترین دوران عمرم همون وقتی بود که با امید به آینده زندگیمو سپری میکردیم  همون روزهایی که تو وبلاگم  با خودم درد دل میکردم  همون روزهاهمون خاطره ها که هیچوقت کمرنگ نشدن ولی رنگ درد و غم  و حسرت به  تن کردنامیدوارم که فرداها اتفاق امروزها رو تجربه نکنم و افسوس امروزو نخورم تنها یادگاری اون روزها خاطرات بعضی آد
خدایا داریم له میشیم زیر فشار ، داریم ذره ذره آب میشیم و تو همچنان همان خدایی .  همون که عاشق بنده هاشه ، همون که مهربان ترین مهربانانه ، همون که ارحم الراحمینه ، همون که عادله ، همون که با صابرینه؟همون که قراره دستمون رو بگیره ، همون که اراده کنه ، کن فی میشه ، تو همان هستی و ماییم که از بین می‌ریم و اشخاص جدید میان و تو همچنان همان خدایی ، خدایا ابراهیم هم خسته شده بود ولی تو اون موقع ها بیشتر حوصله داشتی ، جوابش رو دادی بهش نشون دادی که ه
قضیه ما آدما قضیه لاک پشتهایی است که میبینند بقیه لاک پشتها رو ماشین میزنه اما بازم از همون جاده و همون جوری میگذریم. وقتهایی است که قبر عزیزانی رو که از کنارمون گذشتند رو میبیینیم یا عکسها و خاطره هاشون رو میبینیم و به یاد می آریم متآثر میشیم و ناراحت باورش برامون خیلی سخته نمیتونیم باور کنيم با وجود عکساشون و قبرشون امام علی حرف قشنگی داره ایشون فرمودند که دنیا و آدمهاش خوابند در حالیکه اونا رو دارند میبرند ما هم مثل همون لاک پشت هاییم باو
سلام دوست
منم دریا
با همون آرامش با همون حال همیشگی . دریا همه وقت خوابش آشفته است
خوبم ، هستم ، راه میروم و نفس میکشم . پس زنده ام
التماس باران
پ ن : دوستان به این کانال بپونیدید منتظرتونم
https://t.me/Hamnafas_Baran
ر نفسی که می کشیم به همون اندازه از عمرمون کم میشه هر روزی که می گذره به همون اندازه به مرگ نزدیک می شیم و هر لحظه به زمان جدایی و دلکندن از دلبستگی ها نزدیک می شیم ناگهان همه چیز تمام میشه و هر چی برامون عزیز بوده باید بذاریم و بریم اینه حکایت دنیا اما چه راحت با نافرمانی خدا زندگی آخرتمون رو سیاه می کنيم همون زندگی که خالق هستی تعبیر به زندگی واقعی می کنه که در هر خصوصیتی قابل مقایسه با این دنیا نیست با این خصوصیت که هر چه در این دنیا تسلیم امر
بعد از رفتنت تقویم منم عوض شدمثلا پنج شنبه شد همون روزی که اومدم دیدنت برات سیب رنده کردم تو انقدر ناتوان شده بودی ک نتونستی قاشق چای خوری و تا دهنت ببری و بجاش من بهت غذا دادمیا تولدم اون روزیه ک تو شهر قریب اولین نفر بودی ک بهم پیام دادی و تبریک گفتییا مثلا ساعت نه و نیم همون ساعتیه ک تو به خواب ابدی رفتییا مثلا ۳۰ شهریور همون روزیه ک باهات تنها بودم باهم حرف زدیم گفتم بخاطر منم شده بجنگ .یا مثلا یلدا همون روزیه ک تو فرداشبش مارو برا همیشه تنه
دوباره آخر اسفند شد و روزهای پایانی سال سال ۹۷ هم گذشت به چشم به هم زدنی !! ۹۸ ، ۹۹ ، ۱۴۰۰ و .، همینجور پشت سر هم میان و این عمر منه که میگذره .، بزرگ و بزرگتر میشم ! همینجوری میره تا برسه به ۶۰ ، ۷۰ و . گاهی فکر می کنم من همونیم که چند سال پیش بچه بودم مدرسه میرفتم شبهای امتحان خوابم نمیبرد دلشوره میگرفتم بخاطر حرف معلما گریه میکردم ناراحت میشدم من همونم حالا خودم دو تا بچه دارم !!!! واقعا خوابم یا بیدار چه بازیه عجیبیه این روزگار
داستان امشب درباره یه دختریه که یه پسرو خیلی دوسش داشت اما نمیتونست بهش ابراز محبت کنه . حالا بخاطر یا شرایط روحیش بود یا بخاطر دلایل دخترونه که داشت . همیشه دنبال این بود پسره بیاد سمتش و بهش پیام بده و قربون صدقش بره و . اما نمیدوست که پسر ها هم به محبت احتیاج دارن . پسر از این موضوع کلی احساس ناراحتی میکرد که چرا دختر بهش محل نمیده . پسر یک روز از همه ی رفتار های دختر خسته میشه و میزاره میره یهو .
رمانسرا . کلیک نمایید. . دخترونه سانسور نشده . نویسنده اثر؛ شهروز براری صیقلانی پست بانک رمان نگین که صدای آرش را شنیده بود نمی دانست چه عکس العملی از خود نشان دهد. به همین دلیل ترجیح داد همان طور خونسرد روی مبل بنشیند در همین افکار بود که ناگهان با صدای آرش رشته ی افکارش پاره شد.آرش: اجازه هست؟نگین: اختیار دارید خونه ی شماست من اجازه بدم.آرش: نه خوشم اومد با ادب و فرهنگم هستی و بر روی مبل کنار نگین نشست.نگین: جای دیگه ای برای نشستن نبود؟آرش: آخه
میلاد گیر تو روحت.الهی اون 5 تومنی ک قرار بود تخفیف بدی سرسفارش و پیکت همون قیمت قبلی رو حساب کرد,از حلقومت پایین نره :|عاقااااا میخواسم انلاین حساب کنم ک کد تخفیف تو سایتش اعمال نشد , اپراتور ک.ونیش زنگ زد گف عب نداره کارت بکش با همون تخفیف میزنم برات. حالا وقتی هم یارو اومد گف رو فیش یچی دیگ زدن -_- 5 تومن واس شما هیچی نیس :/ واسه من پنج هزاااااااااااااااااااااار تومنههههههههههه :||||
حال عجیبی دارد این روزهای منگیر کرده امبین ساعاتی که نمی گذرد.امروز صبح رسیدیم ارومیه ،کارای اداریمم خداروشکر بیشترش انجام شد ولی چون دانشگاه دوره ی کاردانیم ساری بود و همون دانشگاه ارومیه نبود باید دانشگاه ارومیه درخواست تاییدیه تحصیلی بفرستن به دانشگاه ساری و کارای اداری بین خودشون انجام بشه و کلا دیگه تموم بشه !! اما کلا مدرک موقتم آماده بود ولی به خاطر همون تاییدیه که اوکی نشده بود بهم ندادن و گفتن وقتی تاییدیه اوکی شد بیا مدرک موقتت
همون جلسه ی اول پویایی سر کلاس ، گوشه ی جزوم نوشتم : عجب درس مسخره ایه !  همین دیگهمیخواستم بگم من مث شما شب امتحان به این نتیجه نمی رسم. از همون اول می فهمم. رو نوشت به خانم ها : عارفه اصفهانیموناون یکی عارفه مون که یزدیه ثنامون که همش نمیاد کلاسعباسیانمون که همش کیشه ریحانه :|هاجر که می دونم الان داره به همه فحش میده حتی نرگس که درسو حذف کرده و خیال می کنه خیلی زرنگه :))) 
سلام سلام سلام خیلی وقته به وبلاگم سر نزدم اما الان اومدم با کلی حرف با یه کوچولو تغییر الان ترمه یکسال و پنج ماه و بیست و یک روزشه ماشاالله خانمی شده برا خودش چند کلمه ای حرف میزنه: بابا؛ماماهی؛ مامنه=مال منه؛ هژا=رضا؛ می می؛ نامی=غذا شیطون شده خیلی؛ناز و عشوه دخترونه که فراوون داره. اما برسیم به اون یه کوچولو تغییر که اول صحبتم گفتم همسرم یه کامیونت داره که برای شرکت بار میبره شهرهای اطراف قبل از به دنیا اومدن ترمه منم بیشتر اوقات همراهش می
سلام بچه ها!! چطوریدددد؟ این مطلب رو من با الناز عزیز تهیه کردم امیدوارم هر جا که هستید خوب باشید امیدوارم خوشتون بیاد به نظر شما چطوری میتونید یه مهمونی جذاب و باحال با دوستاتون داشته باشید خب اول از همه میتونید یه کارت دعوت تهیه کنيد حالا یا میتونه به صورت دیجیتال باشه یا هر جور که دوست دارید حالا باید چیا بنویسید داخلش شما اول برای مهمونیتون یه اسم انتخاب میکنيد مثلا لاک یا بالش یا خیلی چیز دیگه ما فرض میکنيم مهمونی لاک هستش شما میتونید ت
به نام خدا نمی دونم چه حکمتیه دقیقا همون موقع که فکر می کنم هیچ عشقی تو زندگیم ندارم و کسی نیست تو زندگیم، و همون لحظه دارم آهنگ آره آره رو گوش می دم، یکی سر و کله اش پیدا می شه. اما این سری دیگه به کسی و چیزی فکر نمی کنم. واقعا خدا اونی هست که از تو دل آدم خبر داره. می دونی خداجونم؟ فکر می کنم یه بازنگری باید در مورد رفتارم انجام بدم. دوستت دارم و فقط خودت می دونی با چه عمق جانی دارم اینو می گم. دوستت دارم. 
کلاهه نویسنده: هدیه دشتیهمین جوری داشتم تو پیاده رو راه میرفتم و تمام حواسم به ادمای اطرافم بود. مثل یک پسر هیجده ساله عادی که داره تو پیاده رو قدم می زنه، منم داشتم قدم می زدم‌. هوا خیلی سرد بود و برف کمی می بارید و این، برای نوع پوشش و استتار من خیلی خوب بود. شلوار مشکی پوشیده بودم با بوت های کوتاه مشکی و یک ژاکت مشکی که روش یک کاپشن چرم تنم بود. با یک کلاه کاموایی مشکی، با ظاهری عادی داشتم راه می رفتم و دنبال یک موقعیت مناسب می‌گشتم که چشم
یه مدت بود دپرس بودم . خیلی وقت شده بود احساس می کردم احساساتم رو دارم انباشته می کنم یه گوشه قلبم و همون جا انبار می کنم شون وای چقدر شاکیم از دستم!! یه روز سرکلاس اختلالات روانی استاد می گفت از تاثیر موسیقی رو خلق . نمیدونم چی شد که بحث به اونجا رسید ولی منه اون روزا من بود با یه گوشی پر آهنگ و هنذفری ای که همیشه همراهم بود خلاصه ش میکنم استاد میگفت که آهنگ تاثیر میزاره رو همون بخش از مغز که مربوط به تکلم میشه و ازین حرفا .
تا حالا شده دنبال  چیزی باشین بعد پیش خودتون بگین اینو دیگه از کجا پیدا کنم ! بعد که میری تو همون کوچه ، خیابونایی که هر روز از اونجا رد میشیهمون چیزی که فکر میکردی پیدا کردنش به این آسونیا نیست رو پیدا میکني و با خودت میگی  من که هر روز ازاینجا رد میشدم چرا هیچ وقت ندیده بودم !یه وقتایی ام تو زندگیت هست چیزایی میخوای که با خودت میگی بدستآوردنش سخته خیلی زمان ببره ولی واسه همون هدف میجنگی  که بهش برسیو وسط این تقلا و تلاش‌ها یی که مثل درجا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

ای اف تی، EFT، تپینگ، انور سروش نیا امام علی علیه السلام ورودیهای فنی سال 73 دانشکده صدا وسیما