نتایج جستجو برای عبارت :

دانلوداهنگ نه منم ک جا ماندم برای سردارسلیمانی

پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌ رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق» بود گفتی: آیا کسی یار من نیست؟ قفل، بر دست و دندان من بود لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد بی‌ تو آن خیمه زندان من بود کاش می‌شد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمی‌خواست تا که در خیمه بیمار باشم ماندم و در غروبی نفسگیر روی آن نیزه دیدم سرت را ماندم و از زمین جمع کردم پاره‌های تن اکبرت را ماندم و تا ابد داد از کف طاقت و تاب بعد از ابالف
خب الان در تاریخ 21 آبان 1398 هستیم و من حالا کاملن آگاهم که دارد چه اتفاقی می افتد.تو برگشته ای و من دارم فکر می کنم چقدر زود گذشتاولین بار وقتی آگاه شدم به دوست داشتنت که بهار بود.بهار بود.حست کردمنفس هایت را شنیدمو روز های اول اردیبهشت سال 95 بود که دوست داشتنم را آرام در گوشت نجوا کردم.رفتیبه همین سادگی رفتیاما من در همان اردیبهشت سال 95 ماندمماندم و ماندم و ماندم تا خودت نگرانم شدی.و حالا برگشتی.گفتا سر چه داری کز سر خبر نداریگفتم بر آس
یه روز توی رادیو فریدون مشیری به من گفت سایه این بیتت خیلی ثقیلِ، گفتم که کدوم بیتم فریدون؟گفت :((ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد))گفتم: که آره فریدون ثقیله حتماً اگر تو بودی می‌گفتی ((ماندم خموش آه که بس ناله داشت درد))گفت  آره ،گفتم : نهههه فریدون تو خودت ناسلامتی شاعری این دال های پشت سر هم نگاه کنید یک تشنجی داره اصلا (مصاحبه ابتهاج)خون می رود نهفته ازین زخم اندرونماندم خموش و آه که                          فریاد                                داش
کاش راه دوری بین ما بود کاش سرنوشت ما جدا بوداز تو فکر من رها بود گر ندیده بودم ای یارعشق دیدی خانه ات خراب است عشق هرچه گفته ای سراب استاین چه حق انتخاب است که ندارم خبر از دلدار …♫♪♫… تیک موزیک …♫♪♫… تو همانی که رگ خواب مرا میدانی تو همانی که به درد دل من درمانیباورت کردم و گفتی تا ابد میمانی …دیدی آخر که تو رفتی و من این جا ماندم دیدی آخر که ز پرواز دلت جا ماندمتنها یار بی کسی یا دیدی تنها ماندم … آهنگ جدید رضا بهرام تو همانی که رگ خو
تقدیم به تو که آمدی و با آمدنت هدیه کردی بودنم را آمدی و سیرابم کردی از عشق و محبت اما افسوس که رفتی؛ رفتی ، رفتی و تنهایم گذاشتی در اوج اغنیایی فقیرم، در اوج دارایی ندارم و در اوج توانگری، ناتوانم کردی تو رفتی و من ماندم من ماندم دل خالی و پر از خاطرات امروز روز تولد توست تولدت هزاران بار مبارک عشق پاک و نجیبم
کاش راه دوری بین ما بودکاش سرنوشت ما جدا بوداز تو فکر من رها بودگر ندیده بودم ای یارعشق دیدی خانه ات خراب است عشق هرچه گفته ای سراب استاین چه حق انتخاب است که ندارم خبر از دلدارتو همانی که رگ خواب مرا میدانی تو همانی که به درد دل من درمانیباورت کردم و گفتی تا ابد میمانیدیدی آخر که تو رفتی و من این جا ماندم دیدی آخر که ز پرواز دلت جا ماندمتنها یار بی کسی یا دیدی تنها ماندمدل توبه کردی و شکستی دل با چه رویی عاشق هستیتو امید هر که بستی رفت و آخرش شد
 
كاش در شلمچه می ماندم، بغض من وا نمی شود در شهر 
زان همه شور و حال و سرمستی، هیچ پیدا نمی شود در شهر
 
لهجه شهر را نمی فهمم، شهر با من سخن نمی گوید
گفتگوها چقدر كمرنگند، كسی از درد من نمی گوید
 
دوست دارم دوباره برگردم روی آن خاكهای عشق اندود
معصیت می چكد ز بام غروب، پیش این مردم گناه آلود
 دل من تنگ می شود اینجا، ای شلمچه مرا، مرا دریاب 
یا ز طوفان شب رهایی ده، شهر من را كه می رود در خواب
 
عبدالله گرزین
 
نسال الله منازل الشهدا
بایاد ونام خدا من به عنوان یک دانش آموز پیشتاز و یک سفیر سلامت در تعطیلات و نوروز 99 ،به خاطر شیوع ویروس کرونا همراه با خانواده در قرنطینه خانگی ماندم. مابراي اینکه به ویروس کرونا مبتلا نشویم ،به سفر ودید وبازدید نرفتیم. در خانه ماندم وبا تهیه کاردستی ، یادگیری آشپزی ،خواندن کتاب های داستان و همچنین مرور درسها وکتاب های مدرسه و تماشای فیلم های تلویزیون خودم را سر گرم کرده و با توکل به خدا و رعایت نکات بهداشتی،تا قطع زنجیره کرونا و شکست آن ، ا
رفتی ولی من مانده ام با یک خیابان بعد تو من لحظه هارا گریه کردم زیرباران بعدتو رفتی ولی تنها شدم با یک بغل دلواپسی ماندم میان وسعت دیوار زندان بعدتو بعداز تو من ماندم فقد بایک حهان ناگفته ها دیدم که ویران میشود شب های گیلان بعدتو من مانده ام با این همه تنهایی وشب پرسه ها حالم شبیه غربت شب های تهران بعد تو اینجا خیابان بعدتو یک کوره راه ساده است من مانده ام بایادتو درزیر باران بعد تو #بهرام بهرامخواه غزل معاصر
در مرام ما بی حرمتی جایی نداردحرمت نشکستم بد نگفتم و بد نخواستم از عشق سخن گفتم و می گویم جاده عشق جاده پر رمز و رازیست پره از کوچه های بن بست راههای ناهموار اما تنها رفتن در این راه ممنوعه حماقت محض استهر کجا دست اندازی بود تنها ماندمتا جایی که مدعی عشق به این رسید که :عاشقی از ابتدا اشتباه بودو به بهار هم حق رفتن  دادعادلانه قضاوت نشدم حتی از طرف پاییز پس باید فاصله باشد تا خاطره ها زیبا بماندخدای خاطرات تلخ و شیرینم به خدا می سپارمت  
مرا به هرشبت بخوان که آسمان تو پر از ستاره استنگاه تو کجاست ببین نبودنت غمی دوبار استبگو چرا نگاه من به باد میدهی هوای خانه رابه گریه گفتمت کنار من بمان تو میروی کجادل از دل من نکن به چشمانت قسمکه بی تو در این جهان به تنهایی قسمنفس نفسم تویی نگیر جان مرانبود تو میکشد مرا آخر به خدالیلی دیوانه ام جان من بمان و حرف دوریت را نزنعشق زیبای من وای من دل ندهی دست رقیبان منماندم در این قفس همنفس هرجا روم از تو هزار خاطرستای حرف آخرم دلبرم هوای تو نمیر
خیلی تلاش می کنم وانمود کنم یک دختر امروزی هستم،شبیه همه،نیستم خوبچه زوریه؟جاموندم از همه جاخجالت براي چی؟ *شعرها خودشون به ذهنم میان،*دلم نمی خواد با کسی حرف بزنم و این دایره هر روز وسیع تر می شه
 مینویسم روشن تا بدانند چشمهایت من به امید نگاهت ماندم                 مینویسم آبی تا شوم اشک دوچشمت نازممیگذارم دستم روی هر پلک تو آرام بگو بوسه من دراین عمق نگاهت جاریست؟             کی تحمل کند این دل به فراغ چشمتجان من دست خدا همراهت لذت برق نگاهت غنچه را گل کند این دل مارا زنده
به یاد داشته باشم که دلیل اینکه در چند شغلی که بودم معمولاً نفری آشخور بودم این بود که خودم انتخاب کردم که جابجا بشوم و دچار نخوت و تکرار و خستگی نشوم که اگر می ماندم نفر قدری بودم براي خودم در هر سه جایی که کار کرده بودم مخصوصا مورد تست و تکنولوژی
میدانی روزگاریست کوهنورد شده ام ولی از زمانی که عاشق کوه ها شدم و اسمم را گذاردند کوهنورد، من ماندم و دنیایی دورنما از کوه ها. این روزها صدای پای عشق می آید . این روزها صدای چلچله ها می آید و نوای تاری که چه زیبا می نوازد کلهر. به راستی که بهار فصل زیبای عاشقی منه مهاجر است. دلم بهشتی می خواهد خالی از ملائک با فرشتگانی زیبا روی!!!!
حضورعاشقانه میلیونی درتشیع سردارسليماني +درهم کوبیدن پایگاه نظامی امریکا یوم الله" است
حضرت آیت الله خامنه‌ای (رهبر معظم انقلاب اسلامی) در نمازجمعه،۲۷ دی ۱۳۹۸: حضور معجزه‌گون ملت فهیم در تشییع پیکر مطهر حاج قاسم سلیمانی و یارانش و نیز پاسخ کوبنده سپاه در حمله به پایگاه آمریکایی‌ها در عین الاسد را دو یوم‌الله هستند.
دستور خداوند به حضرت موسی(ع) مبنی بر یادآوری ایام‌الله به مردم را نشان‌دهنده اهمیت و کارکرد مهم آن براي هدایت افراد صبّ
حالم که نمیپرسی از من زچه دلگیریشاید زمن رسوا دلخور شدی و سیریچون مرغ قفس تنها میخوانم و مینالمماندم که بیایی تو بر دست کمانگیریاز شومی تقدیرم چون لعبت دلگیرمبر سینه تاریکم هردم بزنی تیریآن رهگذر مغرور فارغ ز معایب بود؟؟؟اورا به حرم خواندی بر من زده شمشیریتو عاقل و فرزانه او آتش کاشانهمن کلبه ویرانه دیوانه زنجیریدیوانه زنجیری.
خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمیمانی ای مانده بی من تو را میسپارم به دلهای خسته تو را میسپارم به مینای مهتاب تو را میسپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را میسپارم به رویای فردا به شب میسپارم تو را تا نسوزد به دل میسپارم تو را تا نمیرد اگر چشمه واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد خداحافظ ای برگ و بار دل من خداحافظ ای سایه سار همیشه اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نوبهار همیشه.
خدایااا. در تمام لحظاتی که قلبم میشکست تنهایم نگذاشتی . آنگاه که من عظمتت را در تک تک سلول های بدن می دیدم حضورت را در جای جای زندگیم در تک تک لحظات آن درک کردم وقتی که تنها می ماندم وقتی که اشک می ریختم وقتی امتحانم خراب می شد وقتی مادرم اشک در چشمانش حلقه می بست وقتی پدرم با زبان بی زبانی مرا دوست می داشت تو را پیدا کردم. خدایا من تو را وقتی پیدا کردم که تنها تر شدم♥️
امروز 56 پاییز وزمستان وبهار وتابستان را پشت سر گذاشته ام حالاچرا از پاییز شروع کردم چون پاییز به دنیا آمده ام 56 فصل را دیده ام .فصل خزان بدنیا امدم فصل عشق وامید وهم فصل خزان ،فصل عشق وفصل فراق ؛فصل درد واز دست دادن تمام عشق زندگیم ،تابستان و زمستان هایم هم گذشت بزرگتر شدم همه احساسم درون دل خسته ام خفه شد.همه زمانهایم را دویدم ؟نه که بخواهم بدوم مرا دواندن تا از زندگی عقب نمانم ولی من در یک جای دنیا ماندم جسمم رشد کرد حرکت کرد ولی پاهای
   نه براي نامت نه براي دوست داشتن هایم گیومه می گذارمبگذار انتهایی نداشته باشد صدا زدنتو اعتراف احساسمبگذار این قلب از نفس افتاده با دستان تو جانی تازه بگیرد و به او بفهماند که اگر دلم را به خاطر دیگری شکستباز هم با خرده هایش می تواند دل ببند و باز هم نفس بکشدگمان می کرد با رفتنش نمی سوزم سوختم ! حسی از مردن هم بدتر ، اما سرپا ماندموقتی به قلبم آمدی بعد اودیگر حتی حوصله ای براي ادامه زندگی نداشتمبا تو نفس گرفتم به زندگی بازگشتمچقدر تلخ بود چ
‌ میخواستم باب سلیقه ی او باشم جوری شدم که او دوست داشت تمامم را طبق میل او تغییر دادم و او رفت به همین سادگی که مینویسم و میخوانید! من ماندم و آدمی عجیب که سلیقه ی هیچ بنی بشری نیست! شما را جان عزیزتان براي هیچکس، خودتان را تغییر ندهید. سلیقه ای اگر باشد، لااقل باب سلیقه ی خودتان عوض شوید که اگر دنیا هم شما را نخواست یک نفربرايتان بماند . کسی آن طرف آینه! که شما را ببیند و جانش در برود! باب سلیقه ی هیچ کس نباشید
بدنبال هر نشانه ای از حضور و حتی وجودت بودم! تضاد ها نگرانم می کرد اگر نباشی چه؟ زیبایی ها دلگرمم می کرد و رد پایی از تو محسوب می شد. آرامش را حضور تو تلقی می کردم، چقدر کم و کمرنگ داشتمت. تجربیات زیادی را هزینه کردم و می کنم. چه ها که از من ریخت و چه ها که باید ریخته شود از لابلای پرده ها و حجاب های احساسِ گناه، خشم و ناکامی، گاهی پرتویی، قسمتی از وجودم را گرم کرد، همان حرارت کوچک، سوختِ ادامه راهم را تامین کرد و ماندم! وگرنه من، خالی از عاطفه
متعجبم در میان سکوت خانه چرا باد آرامی نمی وزد ، همه دریا شدند ولی در این روزگار متلاطم من در پیله خود محبوس ماندم .شاید ترس دارم از دریایی ها و شاید هم از منشاء دریا می ترسم .از کوه شدن یا شاید کوه ماندن برايم سخت شده است . سخت به معنا اندوه از دست دادن یک نگاه .نگاه او که بود زندگی ام آرام داشت و حالا همه نگاه های به بی قراری های من ختم میشود .ای آرامشم می خواهم بدانی که من از خود براي تو گذشت کردم تا بدانی آنقدر بی انصاف نبوده ام که تو را بازی زما
موبایل قدیمی‌ام را روشن کردم تا مگر شماره بنده‌خدایی را که نگرانش هستم، و خوابش را دیدم و توی خوابم حال خوبی نداشت، پیدا کنم. پیدا نکردم. امروز صبح نوت‌های گوشی را باز کردم و خواندم. نوشته‌های قدیمی. از سه، چهار، پنج سال پیش. وقتی توی شرکت حاجی کار میکردم. آن سال سخت. (که البته سخت‌ترین‌اش نبود). موج‌ها می‌ایند و می‌روند. روز آخری که توی ان شرکت ماندم برق رفت. فقط برق ساختمان ما. می‌خواستم از ماجراهام آنجا رمان بنویسم.
تمام عمر را در حوزه ى دل امتحان دادم درختى خشك را با نیت خرما تكان دادم به هر دردى كه جا خوش كرد در قلبم، نتوپیدم تبسم كردم و راه خروجش را نشان دادم نه در بن بست، ماتِ سینه ی دیوارها ماندم نه تقدیرِ مسیرم را به دست کاروان دادم. نمى خواهم كه سردارِ سپاه نفرتم باشم نشستم تا بگیرد عشق، از دستِ جهان، دادم نفس یارى نكرد اما مقدس بود آوازم که از اعماق چاهى رفت تا هفت آسمان، دادم اگر درهاى دوزخ باز شد تا خانه ام باشد ملالى نیست.دست دل "مفاتیح الجنان" د
چه بزرگ بودی وقتی پیکرت با ندای زیارت عاشورا طواف می شد . چه با شگوه شده بودی وقتی برچم سه رنگ میهنت را حجاب خود کرده بودی . چه دلربا بودی وقتی مردم حرفهای دلشان را در گوشت زمزمه می کردند و تو صبورانه گوش میدادی . چه سعادتی داشتی که با گذشت دهها سال از رفتنت حضرت معصومه میزبانت شده بود . راستش را بخواهی کمی حسودی ام شد . چه غبطه ای خوردم وقتی که روی دست مردم به سمت بهشت رهسپار بودی . وقتی از درب حرم خارج شدی حس کردم روح از تنم جدا شد! من ماندم و چشم
پسرک بد قدم اثری از شهروز براری طنزنویس جشن 22بهمن اول دبستان مترسک سوار بر دسته بیل با پرچم امریکا واسراییل پیچیده شده بود و یک کلاه قیفی هم بر سرش بود من در زندگی معجزه دیده ام . اما یستگی دارد شما تصورتان از معجزه چه باشد ؟ من اولین بار در دو سالگی در روی بالکن سوار تاب کودک بودم و مادرم همزمان با حل کردن جدول ، مرا تاب میداد که ناگهان طناب تاب باز شد و من سوار بر تاب از طبقه چهارم اپارتمان سقوط کردم و بدون برداشتن حتی یک خراش زنده و سالم ماندم
چند روزی در خانه بماندم نفسی تازه کنم دور ریزم دردم تا که درمان بشوم جرعه ای آب بخوردم تا که تشنه نشوم از سر شب نشستم تا به سحر تا که شاید تو مهمانم بشوی لب لبخنی با تو تازه کنم منتظر ماندم نشد از تو خبر با خود بگفتم قلمی در دست بگیرم خاطراتی بنویسم چکنم از بخت بدم سرفه از نو بر جانم قدرت بگرفت نگذاشت تو را بینمُ خدمتی تازه کنم سرفه آه . بگمانم ترس عشق است که هر ثانیه اش شوری بدل بگرفت بی تو ولله بامرض چند روزی درگیرم تیک تاک ساعت بخدا امانم ببری
خیلی منتظر ماندم تا شاید علی دایی اعتراضی به توهین‌های نژادی پرسپولیسی‌ها کند، اما نکرد. می‌توان به وضوح دید که علی دایی سالهاست با محوریت قرار دادن ی محبوبیت در بین تمامِ اقشارِ جامعه، رفتارهایِ اجتماعی خود را با تی پیش برده که حداکثر محبوبیت را در تمام اقشار از آن خود کند و همه را راضی نگه دارد. مثلا اقدامات انسان دوستانه در مواقع بحرانی کشور را بیاد آورید. در این میان راضی نگه داشتن قشری که در پاره‌ای از موارد تعلقات هویتی نیز

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

خانه حقوق