نتایج جستجو برای عبارت :

رمان تسویه_شد قسمت چهل سوم پشت فرمان بودم مسیری را طی می کردم که برایم آشنا بود ولی من توان به یاد آوری اش را نداشتم. آن قدر رفتم تا وقتی خودم را پشت در خانه آرش دیدم. چه چیزی من را به این جا کشانده بود؟ گویا افکار عضلاتم از من فرمان نمی بردند که از ماشین

نحوه ی دور زدن دور دو فرمان در خیابان های کم عرض: دور زدن دور دو فرمان در خیابان های کم عرض بدین شکل هست ابتدا باید در جا فرمان را به سمت چپ مي چرخانیم با زدن ایست ۳۰" درجه به صورت حرکت لاک پشتی حرکت مي کنیم وقتي که ماشین در طرف دیگر خیابان به صورت موازی درست شد ، دوباره درجا فرمان را به سمت راست مي چرخانیم و باز به صورت حرکت لاک پشتی به عقب حرکت مي کنیم ، و در نهایت با زدن راهنمای سمت چپ چرخش فرمان را به سمت چپ مي چرخانیم و به آرامي و کاملا کنترل شد
یک بامداد بود که کوله‌ام را گذاشتم توی صندوق عقب ماشین و راه افتادیم. شب قبلش سه ساعت خوابیده بودم. دوست داشتم صندلی را بخوابانم و چشمانم را ببندم اما دهان ميم که نشسته بود پشت فرمان مدام مي‌جنبید و حرف مي‌زد. از کارلوس کاستاندا و تاثیر علف و متافیزیک و قبض و بسط روح و مالیخوليا و. مزخرف اندر مزخرف. مي‌شنیدم و خطوط سفید جاده را مرور ميکردم. برای اينکه صدایش را ببُرد ضبط را روشن کردم و صدا را بالا بردم. جاده چراغ نداشت و سیاهی پیش روی‌ام
ان روز که ماموران قلابی قصد اخاذی از من داشتند جوانی به فريادم رسید .جوانی قد بلند و ورزشکار .یک لحظه ارزو کردم کاش او به دادم برسد کاش او مرا از دست دیوی مثل ایرج نجات دهد .چشم در چشمش دوختم .حس کردم لرزید .حس کردم نگاهم گرفت .او و دوستش را تعقیب کردم و نشانی خانه شان را پیدا کردم وای خدا او پسر تاجر سرشناس شهر بود .یک بار هم در کوه خودم را نشانش دادم .بیچاره با دیدن من از هوش رفت کار خودم را کرده بودم .
بچه که بودم تقریبا تا دوم دبیرستان حوصله رمان خوندن نداشتم واقعا نمي دونم و يادم نمياد اون موقع که نه کتاب مي خوندم نه از اين گوشی های لمسی بود چه طور سر خودمو گرم مي کردم دبستانی که بودم مامانم برام کلی کتاب قصه مي خرید یک قفسه داشتم پر از کتاب داستان و از اونجا که کتاب داستان بچه ها کم حجمه مي تونید به تعداد زياد کتابا پی ببرید ولي من حوصله خوندن نداشتم مامانم حرص مي خورد مي گفت دختر یک دقیقه بشین و یکی از اين کتابارو بخون ولي من بیش فعال بودم
دنیا:خیلی وقت بود از ایران رفته بودم به همه گفتم ازدواج کردم ولي آدم مگه ميتونه عاشق کسی باشه ولي با یکی دیگه ازدواج کنه نميتونستم تو روی رهام نگا کنم برای همين از ایران رفتم دلم خیلی براش تنگ شده بود واسه غیرتی شدناش ولي اعصبانیت شدنش واسه خندهاش هه کجاییییییییی رهااااااااااام گریم گرفت اخه چرااااااااااا من خداااااا چرااااااا
سحر:امروز با حرف رهام دلم اشوب شد اخه اخه اين امير اقاااااای مقاره که دست به من نزده بعد بچم کجا بود 
رهام ر
فکر ميکنین الان کجام و در چه حالیم؟!؟ ؟  در اتاق فرمان هستم و درحال ذوقیدن! همين چند دقیقه ی پیش هم یه استوری گذاشتم در اين رابطه با اينکه ميدونم بدخواهام(​​​​​​چقدرک که من دارم) تحریک ميشن تا بر علیه من سوقصد کننالان یه چشمم به کیبورد گوشیمه یه چشمم به صفحه مانیتور برای تنظیم دوربینامریم گفت عکاسی هم ميکنی؟ فیگر گرفتم و گفتم خیلی وقته عکاسی نکردمگفت "پس کار کردی!" عاغا خلاصه دوتا دوربین نشونم داد که یکیش واید بود که فعلا به درد نمي‌خورد.
به نام خدا قرنطينه رفتم در خانه ای که بهم گفته بودند باید تا زمانی که قرنطينه تمام شد باید انجا زندگی کنی تنها. وارد خانه شدم خیلی بزرگ نبود ولي ميشد تا ان زمان تحمل قدم ن همه جای خانه را دیدم و ی سری به اشپز خانه زدم کمد و کشو های ان را چک کردم توش پر بود با خودم گفتم تا ان زمان در اين خانه تنها باید چه کار کنم وسایل هایی که با کارتن جمع کردع بودم را باز کردم و همه را چیدم کمي کتاب خواندم تا ساعت ۹ بعدش کمي تلویزیون تماشا کردم و خوابیدم صبح که ب
امروز دوباره دیدمش. بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی،روی صندلی جلو نشسته بودم. تو دنیای خودم بودم که یه صدای خیلی خیلی آشنا گفت: مستقیم. فکر کنم قلبم برای چند لحظه از حرکت وایساد! راننده چند متر جلوتر توقف کرد. در ماشین باز شد و صاحب اون صدای آشنا نشست تو ماشین. جرئت اينکه برگردم عقب و نگاهش کنم رو نداشتم. از آینه بغل ماشین نگاه کردم. خودش بود. خشکم زد. توی یه لحظه کوتاه تموم بدنم بی حس شد. داشت به بیرون نگاه ميکرد.
معرفی تابلو فرمان آسانسور موتورخانه آسانسور شامل دو تابلو است یکی تابلو فرمان آسانسور و دیگری تابلو برق آسانسور. تابلو فرمان آسانسور در اختیار برقکار و ناظر برق نیست، ولي تابلو برق با وجود اينکه در محدوده تأییدیه اداره استاندارد آسانسور است، باید توسط ناظرین نظارت شود. متأسفانه اکثر تابلو‌های آسانسوری خلاف مقررات ملی ساختمان ساخته مي‌شوند. سرویس آموزش و آزمون برق نیوز، موتورخانه آسانسور شامل دو تابلو است یکی تابلو فرمان آسانسور و دیگ
امير/توی راه خونه بودم مثل هميشه فکرم پیش سحر بود از ته دل دوستش داشتم نه من عاشقش بودم ولي داشتم باهاش بد رفتاری ميکردم دیگه تصميمو گرفتم با اين کارامد داشتم زندگی هر دومونو خراب ميکردم دیگه ميخوام خودم باشم توی فکر بودم کع دیدم جلوی خونه ام ماشینو بردم تو پارکینگ درو باز کردم س.حسحر با یه ک لی و نیم تنه جذب سفید روی مبل بود درگیرش بودم سلام کردم سلام کرد و سرشو برگردوند با خودم گفتم فکر کردی من همون امير قبلیم که تا اومدم برم تو اتاق 
خواب دیدم با مامان رفته بودیم بازار. یعنی انگار که من اول رفته بودم و بعد او را با خودم برده بودم. یعنی توی خواب قدرت ظاهر کردن ادم ها را داشته باشم بهش نیاز داشتم و ظاهرش کردم. حس خیلی خوبی بود که برعکس هميشه من او را برده بودم که همراهم باشد نه او من را. برعکس هميشه که او من را وادار مي‌کرد به اينجا و آنجا گشتن من او را وادار ميکردم به اينجا و آنجا گشتن. فقط برای دل خودم. و او توی خواب راضی نبود و همين کیف داشت. خواب ميم را هم ديدم. باید تا صبح بی
تو عمرم اين جورادم ها رو ندیده بودم. خیلی سخته خدا از ظهر اذان نگفته رفته و یه کلمه هم نگفت کجا ميره یا اصلا نمياد. دارم از گشنگی ميميرم. اما عمرن چيزي بخورم. خدایا من شوهر کردم یا زن گرفتم؟ خودم باید خرج خودم رو بدم؟ خنده داره به خدا. اولين مراسمي بود که بعد عروسیمون نه کلاا تو اين یک سال تو طایفه قربتیش رفتم. ارایشگاه رو خودم حساب کردم. رنگ موهام رو خودم جساب کردم. لباسمم مامانم برام خرید.
لرزش فرمان خودرو هنگام فشردن پدال ترمز دلایل متفاوتی دارد که اغلب با هزینه‌ای جزیی رفع مي‌شود، اما باتوجه‌به تأثیر اين ایراد بر ایمنی خودرو رفع سریع‌تر آن اهميت دارد. لرزش فرمان یکی از ایرادهای شایع در خودرو ها است که عوامل مختلفی ميتوانند سبب بروز اين مشکل شوند. از مهم‌ترین دلایل لرزش فرمان ميتوان به شکستگی دسته موتور، بالانس نبودن رینگ، شل بودن پیچ‌های چرخ و خراب شدن مفصل پلوس اشاره کرد، اما هیچ‌یک از اين ایرادها نميتواند تنها
اول مهر برای همه سرشار از خاطره است ، استرس و اضطراب یا شور و شوق . من دومي بودم . حداقل اگه شور شوق نداشتم ، استرس هم نداشتم . اولين روز از اولين سال مدرسه ام را يادم مونده . همان اولين روز دیر رفتم . تنها هم رفتم ، مثل الان یه لشکر با خودم دنبالم نکشوندم . ناظم مدرسه آقای بقایی کلاسم را نشون داد و گفت برو تو . وارد کلاس شدم ، همه روی نیمکت ها نشسته بودند . معلم هنوز نیامده بود . کل کلاس را از نظر گذراندم .
به امير و پریسا ميگفتم کاش وقتي ضربه‌ای به خودم مي‌زنم فورا و بی‌درنگ به مجازات آسیبی که به خودم وارد کردم یک ضربه سخت‌تر بخورم من اينطورم! یعنی اغلب ا‌وقات اينطور بودم و حالا بیشتر از هميشه نیاز دارم که تنبیه شوم برای اينکه خودم را صدپله پرت کردم پایین‌تر خودم را از موضوعیت انداختم خودم را لگدمال کردم گذاشتم بیايند و لگدمال کنند اتفاقا با علم هم اين‌ کار را کردم تعمدا خودم را انداختم زیر دست و پا .بدون هیچ حرف حسابی ! بعد ناچار وق
ماوراءالطبیعه . در حالی که با انگشتانش روی فرمان ضربه ميزد نگاهش را به چراغ قرمز دوخت. صدای بوق ماشین ها با صدای پخش ماشین در هم پیچیده و ازارش مي داد.نگاهی به ساعتش انداخت. و پخش را خاموش کرد. چراغ سبز شد به سرعت روی گاز فشرد.ماشین از جا کنده شد. با سرعت پیش مي رفت. وارد اتوبان شد.نگاهش به اينه بود. پژویی به سرعت پیش مي امد و از ميان ماشین ها لایی مي کشید. ماشین به کنارش رسید.صدای اهنگ ناهنجاری با صدای بلند به گوش مي رسید.پوزخندی بر لب اورد.
صفحه دوم: یه صدا های عجیب:تو انتخواب شده ای منتظرت هستیم از خواب مثل دیوونه ها پریدم اطرافم رو نگاه ميکردم خیلی عرق کرده بودم جوری که لباس هام خیس شده بود نگاه ساعت کردم دیدم ساعت شیشه مثل اينکه خیلی خوابیده بودم رفتم و در کمدم رو باز کردم یه کت مشکی با خط های قرمز و یقه های بلند و شلوار همون کت هم پوشیدم رفتم جلوی آیینه و دیدم که چه چيزي شدم مو های بلند قهوه ایم به اين لباس ها ميومد خیلی از شکلی که داشتم راضی بودم در اتاقم رو بازکردم خواهرم و با
داستان طنز بفرمایید یتیمچه ! درِ یخچال را باز کردم . متأسفانه (تأسف برای خودم البته) مثل هميشه خالیِ خالی بود . تازه از خواب بیدار شده بودم و دلم از گُشنگی ضعف مي رفت و دست و پاهام مي لرزید . آخه روزای تعطيل تا لنگِ ظهر مي خوابم . اصلاً نمي دونستم چکار کنم ؟ چاره ای نداشتم باید مي رفتم خرید . اول کتری را زیرِ شیرِ سینک گرفتم و پُر کردم و گذاشتمش روی اجاق و زیرش را روشن کردم . به هر سختی ای بود لباسامو پوشیدم و از خونه بیرون زدم .
 سلام نصف شبتون بخیر خاطرات نوجونانیقسمت ۱تلوتلو خوران راه ميرفتم با آن یک ذره نوشیدنی که  خورده بودم کاملا مست شده بودم، روز جشن بود و بچها توی مدرسه جمع شده بودن . الان دیگه آخرای جشن ، از جلوی هر اتاق که رد ميشم عده ای مشغول بودن سری از تأسف تکان دادم .نگاهی به پشت سرم کردم با فاصله ی کم جوزف پشت سرم ميومد بالای تنش بود ، پیراهنش و پوشیده بودم دکمه هایش باز بود .وارد یکی از کلاس ها شدم بچها توی کلاس مشغول صحبت کردن  بودن ، روی ميز تعداد
چند شب قبل خیلی ریلکس روی مبل نشسته بودم و با لپ تاپم فیلم تماشا مي کردم که یکهو حس کردم توی سرم دوران افتاده. نمي دانم چه طور توضیحش بدم. وقتي پارسال توی کافه کنار خاله ام غش کردم اين طوری نبود. آن موقع فقط یکهو دنیا سیاه شد. ولي آن شب فقط دنیا کمي مي پرخید و همه چیز داشت دو تا مي شد. سعی کردم اول نادیده اش بگیرم. چند باری چشم هایم را باز و بسته کردم تا ببینم تعادل به دنیا بر مي گردد یا نه. برنگشت. وقتي دیدم بدنم هم دارد بی حس مي شود و نمي توانم خودم
‍ .افتاده خون ِ دفتر ِ شعرم به گردنتاز بس که بیت بیت به آهم کشانده ایمن فی المثل به یوسف کنعان مُشبَّهممن را فریب داده به چاهم‌ کشانده ایاز چاه ِویلِ نگاهت به صد اشارت و دستگمراه ز راهم‌ ، به خاک ِ تباهم‌ کشانده ایاينها که گفتم و گویم به کَثر از دقیقه ای ستمن را به شورِ تماشا به امر ِ نگاهم کشانده ایگفتم کجا شوم؟ بگو که بیایم به حضرت حرمتآغوش گشوده و‌گویی به قتلگاهم‌ کشانده ایمن تاسحر به روضه ومحراب و مسجدماما به دل اميد که بر گناهم کشانده
دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌ دو نفر در مدرسه: فرد اول مي‌گفت: چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتي به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئوليت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصميم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش ميرفتم تا اينکه تا آخر سال از تمامي دوستانم مدادبرداشته بودم.
سیستم‌های فرمان قدرتی مانند هیدروليک یا الکترونیکی، بخش مهمي از فرمان‌پذیری و سواری خودروهای مدرن را تشکیل مي‌دهند. اما کدام نوع سیستم بهتر است؟ در علوم و صنایع مختلف به‌خصوص خودروسازی، هر روز فناوری‌های پیشرفته‌تر و بهتر به وجود مي‌آیند. فارغ از اينکه اين پیشرفت‌ها به دلیل افزایش ایمنی یا به‌روز رسانی سیستم‌های مکانیکی باشد، تقریباً هر سال یک فناوری یا سیستم جدید در خودروها ایجاد مي‌شود. با اينکه بیشتر خودروهای موجود در بازار جه
دیشب ياد فیلمي افتادم که توی کوچکی دیدم و سر حد مرگ ترسیدم و بخاطرش کلی روانشناس من رو بردن افتادم گفتم یه بار دیگه هم ببینمش تیتراژ رو که گذاشتن گریه ام گرفته بود مي گفتم مي ترسم نمي خوام ببینمش متوقفش کردم بعد دوباره وسوسه شدم که ببینمش و گذاشتمش ولي فقط تا وسط فیلم اونم کلی مي پریدم بالا و عضلاتم از ترس منقبض ميشد و مي گرفت و نفسم بالا نمي یومد و نمي دونم چه مرضی توی من افتاد که با ترسم بجنگم و ببینمش بعد امروز هم توی خونه تنها بودم توی حمام
روز سوم وچهارم اوضاع روحی و روانی هنوزبهم ریختس یه خستگی عجیب و غیرقابل وصف توی تنم اومده حوصله هیچ کاری رو ندارم با اين حال شب سوم سرکار رفتم وتا صبح نخوابیدم ولي حوصله کار کردن هم نداشتم روز 4 هم که شروع شد کمي بهتر بودم ولي انگار یه وزنه 20 کیلویی به پاهام بستن خیلی سختم بود صبح از رختخواب بزنم بیرون با اينحال گفتم اينطوری نميشه باید فعالیت کنم خودمو بندازم فایده ای نداره صبح ساعت 8 زدم بیرون و اومدم تا12 سرکار اوایل خیلی پرانرژی بودم ولي از
منظور از ایست ۶۰" درجه در دور فرمان چیست؟ اگر افسر آزمون از ما دور دو فرمان خواست نحوه ی اجرا بدین شکل هست ، ابتدا با زدن راهنمای سمت چپ یا همان راهنمای خروج از پارک ، بعد از ایست ۳۰" درجه با رعایت حق تقدم و توجه به آیینه و دید مستقیم با احتیاط ضمن حرکت قبل از خط ممتد ایستاده تا ایست ۶۰" درجه نشان داده وارد لاين مقابل شده و ماشین را به صورت موازی قرار داده ، بعد از موازی قرار دادن ماشین دنده عقب گرفته بعد از حرکت به دنده عقب با زدن راهنمای سمت چپ چ
سلام عشق هميشگی سلام عشق ابدی خوبی دورت بگردم؟؟ميدونم که تو هم حال و روزت مثل من تعریفی نداره ميدونم داغونه داغونی خوشگله مهربونم :-* ای خدا :( بالاخره اين دوری کار خودشو‌ کرد و من کاری که نباسد ميکردم رو کردم: خیانت . خیانت به کسی‌مه ۱۴ سال با جونو دل کنارم بود ۱۴ سال با نداری هام کنارم بود با اخلاق گندم کنارم موند عاشقانه دوسم داشت و دوسش داشتم .چیکار کردم با خودم چیکارر کردم با تو؟؟؟آه خدا اين همهههه دعا اين همه گریه اخرش جدایی سد نصیب منو
امروز یه متن درمورد رفتار جرأتمندانه خوندم که گفته بود وقتي مثلا تو صف یکی مياد جلوتون باید محترمانه بگید نوبت شما بوده. عصر با تاکسی رفتم بیرون خودم متوجه شدم موقع بستن در ماشین چه صدایی داد و آقای راننده که با دیدنشون آدم ميفهميد ایشون چقدر تميز و مرتب و  و شیکن با اينکه لباس هاشون آنقدرها هم نو نبود ولي خوشتیپ بودنشون خیلی تو چش بود( البته من چهرشو ندیددم و قصد دیدنشم نداشتم) ولي اولين چيزي بود که به محض ورود به تاکسی به چشم ميومد. راننده گ
هنوز ساعتم زنگ نزده بود، سردرد و گلودرد عادتم شده بود. پیام‌ها ردیف شده بود. مامان نوشته بود: اگه اينترنتا قطع شد صبح پاشدی، با اولين پرواز بیا.» زنگ زدم. مدام چیزهایی مي‌گفت که چشمانم بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شد. اصلا نمي‌فهميدم چه شده. چمدان‌هایم پخش زمين، پسته‌ها و تخمه‌هایی که خریده بودم آن گوشه بود. صدای بی‌بی‌سی فارسی شده بود موسیقی متن خانه. هیچ‌کس نبود ولي بی‌بی‌سی روشن بود. تحلیل‌ها، اينکه چه مي‌شود. چه مي‌خواست بشود؟ مگر دیگر چ
مدتی پیش مانیتور بی ام و x3 خودم علامت ایست و خطر مي داد. توجهی به اين پیغام نداشتم تا اينکه در اتوبان صدر در حال رفتن به سرکار بودم که سرعت اتومبیل کم شد و با صدای علامت هشدار ایست کردم و اتومبیل دیگر حرکت نکرد. به نمايندگی تعميرگاه بی ام و دسترسی نداشتم در نتیجه برای تعویض روغن به تعميرگاهی رفته بودم که کارتش را داشتم . همان جا تماس گرفتم با تعميرکار و بعد از ساعتی تعميرکار خودش را رساند و در ادامه اتفاقات و بلاهایی که سر اتومبیل بی ام و بنده ا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

نا گفته ها(فرهنگی-تربیتی)در مدارس سمپاد shohadayevavan.am27