نتایج جستجو برای عبارت :

سریال کره ای اولش دختره رو اذیت میکنه اخرش عاشقش میشه

سلام اومدم با کلی طنز انیمه ی نبرد با تايتان ها اول سری میزنیم به ارن و ارمین ارن خودش گفته که عشق اولش ارمین بوده وقتی اونو براي اولین بار میبینه فکر ميکنه دختره
عاشقش که باشی.به دیر جواب دادن اس هاش گیر میدی!به پستاش گیر میدی!به جاهايی که میره گیر میدی!به لايک هاش گیر میدی!به کامنت هاي زیر پستاش گیر میدی!!عاشقش که باشی.بیشتر از یه ساعت نمیتونی طاقت بیاری که بهش اس ندی!عاشقش که باشی.هی ازش میپرسی : خوبی ؟ کجايی ؟؟عاشقش که باشی.هی دلت پیش اونه.هی پیش خودت میگی الان داره چیکار ميکنه ؟ حالش خوبه ؟؟!همه اين کارارو واسش میکنی بعد میگه :خیلی رو اعصابی . عاشقتم !
سلام .با توجه به تحلیل هاي خودم و خانواده ما به اين نتیجه رسیدیم که اول اينکه اولش وقتی دختره اومد در خونه ی ما من فکر کردم مجرده و خیلیی دلم براش سوخت یادم خودم افتادم که اون اوايل توی سن ۲۲ سالگی چقدر ساده بودم که گول اون آشغال رو خوردم و واقعا برام جالب بود میگفتم چه دختره زرنگی هست با اينکه مجرده!!!! اخه از صفحه ی دوم اون آشغال که عکس گرفته بود از مدرکش عکس گرفته بود براي تحقیق ادرس ما رو پیدا کرده بود رفته بود در خونه عمش و عموش و عکس عمش و عمو
یکی از فامیلامون تو بیمارستان دولتی ماما ست.تعریف میکرد که یه دختر 14 ساله رو با دلدرد آوردن بیمارستان معاينه ش کردیم دیدیم داره زايمان ميکنه!به خواهرش گفتیم غش کرده و گفته نه امکان نداره هنوز مجرده اين!اون دختره هم یه ریز گریه میکردهخلاصه سرپرستار اومده و به دختره گفته بايد بگی باباي بچت کیه وگرنه زنگ میزنم به پلیس .اونم میگه که یه برادر نانتی 17 ساله داره که بهش میکرده!فقط یک صحنه! یک لحظه خودمو گذاشتم جاي دختره و سعی کردم بفهمم چه عذا
دوستان یه سوال!چرا تو فیلما یه دختر ( حالا گیریم خوش چشم و ابرو!) از یه خانواده ی پايین،  هست ک یه پسر خوش تیپ و پولدار و عااااااااشششق به پستش میخوره بعد دختره بش میگه نه!!خدايیش چه جوریاس؟؟!  تو واقعیت ک پسره یه فاکتور پول رو فقط داره دخترا ولش نمکنن اصلا یهو حس میکنن از عهد ازل عاشقش بودن!! چ برسه ک عاشقشونم باشه!
من منتظرم.منتظر رفتن اون دختره ک شعراشو دوس دارم اما تیپشو نه.داستاناي خانوادگیشو دوس دارم اما ست کردن لباساشو نه.موها و چال لپشو دوس دارم اما اسمشو نه.منتظرم یروز باز کنم اينستاشو و ببینم دیگه ايران نیس.من منتظرم.منتظر اونروزی ک ب پ بگم چهرشو دوس دارم اما وسواساشو نه.طرز حرف زدنشو دوس دارم اما صداشو نه.خنده هاشو دوس دارم اما بعضی از مهربونیاشو نه.من منتظرم.منتظر روزی ک با عین تموم کنم.بش بگم شغلشو دوس دارم اما بی توجهیاشو نه.خنده هاشو دوس د
امروز پنج شنبه هست23 آبان 98سیامک و ساينا رفتن موزه و از تماس هاي سیامک فهمیدم ساينا حسابی داره با ناز و نوز کردن باباش رو اذيت ميکنه . دختره دیگه همش میخواد نازش رو بکشیمساينا بسیار شیرین زبون و جذاب شده مرتب لباس عوض ميکنه و دلش لباسهاي پرنسسی میخوادعاشق عموگ شده و همه سريال بالشها و محله گل و بلبل عمو گ رو نگاه ميکنه اونم روزی حداقل 3 بارخیلی از مهد رفتنش راضی هستم خودش هم خیلی شادتر و خوش زبون تر شده
الان سه هفته ميشه که احمد رل زده رفته با اون دختره زینبزینبو فالو کرده بودم.آخه خیلی دلم میخواست ببیتم اين دختره چه شکلیهیهو لايو گذشت.یهو دیدم عهه زینب و احمد تو ماشین هستن و نجمه هم ک دوست مشترکمون بود صندلی عقب نشسته.قلبم داشت میومد تو حلقم.منم یه استیکر دست فرستادم یهو نجمه با چشم و ابرو جوری ک انگار میخواست پز بدع ک احمد دوست دختر داره گفت عههه بهاره هم ک تو لايوهههه یهو دختره هم گفت اوهوع تو لايوهه.منم فوری بیرون اومدم از لايوش و آنفا
سه ماه پیش كه با اين دختره همكلاس بودم، زیاد ازش خوشم نمی اومد. دلیلش خیلی واضح بود، چون از یه پسره دفاع می كرد كه من از اون خوشم نمی اومد. می دونستم ازش خیلی خوشش میاد ولی واقعا نمی فهمیدم چه جوری یه دختر سی ساله می تونه یه پسر سی و اندی ساله به اين بی شعوری و خودخواهی رو دوست داشته باشه. توی اين یك ماه و نیم اخیر رابطه م با پسره به حد معمولی رسید و بعدش، كم كم با دختره خوب شدم. امشب دختره بهم گفت دلش می خواد یه چیزی بگه و ازم خواست به كسی حرفی نزنم.
ازهمكلاسیام بود،یه ترم پايین تر من بود،یه دختره قد بلنده،ورزشكار،لونده،باهوشه،جذاب،از اونا كه خیلی تیزن،اونايی كه ميشه بهشون تكیه كرد،٥ سال پیش كه دیدم ش ازش خوشم اومد ولی چون درگیر رابطه بودم بهش پیشنهاد ندادم،ولی یه اكیپی بودیم كه باهم بیرون میرفتیم،میگفتیم میخندیدیم،بعد ها یبار به دوست صمیمی ش گفتم ازش خوشم میاد بايد چیكار كنم گفت بهش نگو بدش میاد طوری که همین یه ارتباط ساده هم از بین میره،حسمو خفه كردم همینجوری عادی ادامه دادیم،ب
امشب ی فنجون قهوه گرفت دستش . تلخِ تلخ . هر ی قُلُپ که می خورد بیشتر تو خاطراتش غرق می شد . ی لحظه دیدم خیره شده به ی جايِ نامعلوم و چشاشم پر از التماسِ . پیش خودم گفتم شايد ی چیزی می خواد روش نميشه بگه . رفتم کنارش , رو همون مبل زرشکیه که عاشقش بود , نشستم و نگاش کردم . اصن متوجه حضورم نشده بود . صداش زدم . اولش جواب نداد دفعه دوم که صداش زدم بالاخره ی صدايی ازش دراومد . قبلِ اينکه چیزی بگم گفت "دلم هواي بچگیامو کرده ! نه فقط خودما .
می دانی؟ اگر بخواهم با خودم رو راست باشم، عاشقت نیستم. سايه اي از عشقی ک زمانی بود، با من مانده است، و مرا از هر عاشق شدنی بر حذر می دارد. وقتی غمگینم ب من اجازه نمی دهد ب کسی جز تو فکر کنم، چون اشک ریختن براي عشقی ک سال هاست از دست رفته است عیبی ندارد، اما اشک ریختن براي یک عشق جدید، حماقت محض است. نه اين ک من اين را بگویم. ذهن من ناخودآگاه اين طور مرا بازی می دهد. وگرنه تو، خیلی وقت است که مرده اي و من نه با تو، ک با خاطراتت حرف می زنم.می دان
داستان فیلم و دارم لو می دم اگر نمی خواهید نخونید   داستان یه آقايیه که دوست دخترش ولش کرده (بازیگر جیم کری)بعد میره تو یه موسسه تا ذهنش رو از خاطرات اون دختر پاک کنهتمام وسايلی که اون داده بود رو امحا کرد تا صبح پاشد هیچی از اون تو زندگیش نباشهعوامل اون موسسه یه شب تا صبح نشستن و رو مغز پسره کار کردنهمه چیز هی پاک می شد تو ذهنشتو ذهنش به دختره گفت اينها دارن هرچی از تو تو ذهنمه پاک می کنن ، دختره گفت منو جايی بزار که اونا دستشون بهش نرسههی چشم
سلام ماهان جانم امروز 5 ماهت تمام میشود در اسفند 98 دو دندان بالايیت شروع به رویش کرده ولی انگار خیلی اذيت میشی وقتی دندانگیرت را استفاده میکنیم کمی آرام میشی پشت سرت هم داغ ميشه وقتی دندانت اذيتت ميکنه شروع به غذا هم کردیم اولش یه هفته فرنی با برنج و سپس حریره بادام یه هفته و بعد از آن سوپ بايد بهت بدیم هنوز خوب بلد نیستی بنشینی عزیزم
خوشبحال شماها که ماهواره دارین .حداقل دو تا فیلم خوب تماشا میکنید .ما که هیچ .بايد اين سريال هاي تکراری یا کلیشه اي یا آبکی رو ببینیم .طفلکی ها در بعضی موارد خیلی هم زحمت میکشن ها .ولی اون جور که بايد خوب نیست . بیشتر تلاش کنید لطفا دهه.همش بايد بگم .همین سريال " دخترم نرگس" اين دختره داره نماز میخونه با آرايش غلیظ .ساعت ۴ صبح آدم ۴ صبح اصلن حال نماز خوندن نداره .چه اينکه ارايش کنه .خخخ .
دختره همش بهش زنگ میزد خیلی خیلی پشت سر هماخر بهش اجبار کردم که زنگ بزنه بپرسه چرا انقد زنگ میزنی حتی همین الانشم میترسید بگه با منه منو دوس داره نگفت بزور داشت میگفت همش استرس داره دختره میگفت ابروی ت و دختررو میبرم از ابروش میترسید بهش گفت میام سره کارت میرم پیش بابات از ابروش .من از ابروم گذشتم ولی اون نمیگزره بهش گفت تو مدت که باهم بودیم دروغ نگم دوست داشتمدختره گفت ۸ماه منو من وقتی ازش پرسیدم گفت فقط بغل بوده نبود قلبم شکست از اينکه ا
زندگی سختی و بالا پايین زیاد داره هميشه غافلگیرت ميکنه که ادم هنگ ميکنه جايی که بدترین حال رو داری عصابت از همه چی بهم ریخته از یه جايی یه جوری شادت ميکنه حتی با کوچک ترین چیز اما جايی که شادی و فک میکنی خوشبخت عالمی یه جوری حالت رو میگیره حتی با یه مشکل کوچیک میخوام خاطرات دوران دبیرستانم رو بنویسم که اخرش میرسم به یه نکته منتظر خاطراتم باشین 
وقتی کسی حتی پول نداره تا سر چهاراه بره ولی با ته مونده ی پولش برات ماسک میخره که نکنه صدات بگیره .یاتنها وقتی عصبانیتشو میبینی که ممکنه کاری اشتباهی بکنی که به خودت اسیب بزنه .یا همه جوره جلوی خانوادش ازت تعریف ميکنه که دوست داشته باشن .وهرچی رو داره باتو تقسیم ميکنه وحتی کوچکترین غذاشو .اونوقت اينجور موقع ها ته دلت قند اب ميشه که اخرش یه ارامش خیلی شیرینه که دوسش داری و ته دلت میگی من براي اين مرد هر کاری در توانم باشه انجام میدم چون دوسش دار
پسره پست گذاشته بود که بین آیفون 6 و نوت 4 کدوم رو بگیرم ؟؟ دختره کامنت گذاشته بود ،هیچکدوم خوب نیستن ، به دردت نمیخورن. بیا من رو بگییییر، آشپزی هم بلدم ، نون هم میگیرم آشغالا رو هم دم در میزارم ، کنترل تلوزیون هم دست خودت باشه دیگه چی میخواي ؟
قبل از عید بود که دنبال یه لیست از سريال هاي پیشنهادی میگشتم و بالاخره بین نقد هاي مختلف سريال House of cards چشمم رو گرفت. میدونستم حداقل دارم هفت سال دیرتر میبینم ولی با دیدن قسمت اولش فهمیدم حتی بعد از اين همه سال هم بايد دیدنی و جذاب باشه! اما چیزی که به مرور منو به سمت اين سريال کشوند و شدم طرفدار پر و پا قرصش سکانسی بود که تو هر اپیزود فرانسیس و کلر میرفتند تو بالکن یا مینشستند لب پنجره و یه بطری ش*ر*ا*ب رو با هم میخوردند و سیگار میکشیدند و اختلاط
#بیست_فریبرز.مگه هم خون ما نیست؟پسر منه!داری از یه غریبه حزف نمیزنی که اينطوری تهدید میکنی!یتیم کشی تو رسم تو  نبود.تو جاي باباشی فریبرز .حرمتارو نشکن.بزار حدیث بهوش بیاد.بی دونستن چیزی مجازات نکن. _فقط منتظرم .فقط منتظرم بهوش بیاد و بشنوم  تمام اين اتفاقا زیر سر کیهبفهم خواهر.دخترمهاينو گفت و اومد سمت در که من رو دید.سلام نکردم و سرم رو بالا گرفتم.اونقدر که خوب ندیدمش.چیزی جز سفیدی موهاش تو چشمم نبود._به تو هم میرسمدختره بی آ
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ . ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نميشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم! حکمتی براي فهیمان : یارو داشته دنبال جاي پارك می گشته اما پیدا نمی كرد! در همون حال گشتن به خدا میگه: خد
نامرد عوضی طوری گفت نمیخوام که من که هیچ، حسین هم سکوت کرد و  ادامه نداد نفرت دارم از ادمهايی که تا اين حد بی هویت هستنداز غروب تا حالا به چند کلمه هم نشد حرف بزنم یه بغض بزرگ تو گلومه که حس میکنم داره خفم ميکنهچقدر تو اين چند سال نا مردهاي مردنما اطرافم دیدماينم روشبزرگترین مردی که کنارم مونده و هنوز بهم ثابت ميکنه مرد وجود داره بابامه که روز به روز قدش کوتاه تر ميشه و مهرش بیشتر.از بچگی تا حالا از اين پدر مهر دیدم و مهربونی نه فقط براي خود
ماهی: اومدم کتابخونه ی یونی، دختره ی عوضی سرشو گرفته تو هوا، از ته حلق سرفه هاي خلطی ميکنه، بعد بیحال سرشو میذاره رو میز. ماجرا به اينجا هم ختم نميشه! نه دستمال همراهشه نه ماسک، کل مدت دماغشو با دستش پاک ميکنه و میماله اينور اونور!خاک تو سر دانشگاهی که تو دانشجوشی. خاک تو سر مملکتی که تو تحصیل کرده شی! نسلت نابود بشه انشالله. 
سالها قبل یکروز که خیلی حالم بد بودازون روزهاي وحشتناک که مغز و قلب و عقل و شعور و همه جات با هم درد ميکنه،ازون وقتهايیکه هیچی نمیتونه درد بی درمونت را درمون کنه،یه دوست قدیمی زنگ زدم بهم و شروع کردیم گپ و گفتاينقدر سماجت کرد و پرسید تا رسید به حال_خرابم.و تا ته ماجرا را نفهمید ول کن نشداولش سکوت کرد.بعد خندیدبعد گفت دوستم اعتماد کن که اعتماد میارهنترس از خیانتنترس از نبودنها و نترس از اطرافیانشوقتی فکرت را رها کنی و مطمئن باشی اون فق
میدونی کی زندگی اينهمه سخت ميشه وقتی ب رویاهات فکر نکنی رویاهاي کوچیک بزرگت و اجازه بدی زندگی فقط بگذره بدون اينکه بخواي زندگی کنی .هميشه ب خودم میگم رویاي من چیه ب کجا میخوام برسم چطوری ميشه جیکار میخوام بکنم ک فردا از زندگیم راضی باشم مث سردار سلیمانی. بدرد یکی بخورم ک اخرش یکی ازم یاد کنه اما تنبلی باعث ميشه به هیچ نتیجه ايی نرسم
نهچون تو مدرسه فقط کتاب و امتحان است غیر از اين چیزی نیست.اگر هم مناسبتی باشد که برنامه اي برگزار شود هم اخرش معلم ها اين شادی برنامه مناسبتی رو از ما میکشم بیرونمدرسه بايد بخش کوچکی از کار هايش درس باشد( تکرار می کنم درس)مدرسه بايد مراسمات شاد روبا شکوه بگیرد اهنگ بگذارند براي بچه ها جشن و شیرینی و برگزار کنند .مدرسه محیط آموزشی ولی آموزش در مدرسه فقط به کتاب ومعلم ختم می شود.مدرسه بايد سبک زندگی و مارو براي بازار کار آماده کند نه براي نمر
اينکه طی تحقیق سال 1947 در بین بیش از 500 جامعه (که در جامعه شناسی - آنتونی گیدنز بهش استناد شده ) عنوان ميکنه درصد قابل توجهی چند همسری رواج داره، برام جالب بود، اينکه اذعان ميکنه تک همسری توسط فرهنگ غربی ترویج ميشه هم جالب بود.
اونوقت فک میکنم وسط اين دعواهاي ی و فرهنگی در مورد مذمت یا مدح چند همسری صحبت میکنند چقدر جاي یک تحقیق که پیشینه داشته باشه خالیه
 
از پله ها که می اومدم پايین اولین چیزی که دیدم چکمه هاي چرم عسلی دختره بود همش تو مغزمه چجوری پاهاشو ت می داد . بهمنمو روشن کردم و شعله ور شدم . تموم نشده تو انفیه دون لعنتی خاموش و ناپدیدش کردم . بعدی رو روشن کردم .بعدی رو روشن کردم . شعله ور شدم . می خواستم برم . می خواستم برم لعنتی .می خواستم قفسه ی کتابا رو بکوبم تو مغزشون . اما موندم و تو رنگ ها قاطی شدم . قهوه اي شدم . به لجن کشیده شدم و اون شب ،شب سفید اون دختره بود که من فقط اسمشو شنیده ب
زندگیم سالهاست که با تو شروع شده، خیلی روزهاي پر تلاطمی بودند و گذشتند. ۹سال از مال هم شدنمون هست که میگذره، خدايا چقدر زمان پوچه، چقدر زمان نامرده، خیلی زود میگذره، خدايا هنوز نمیدونم تونستم عاشقش بشم یا نه؟ هنوز نمیدونم احساسم بهش عشق هست یا وابستگی یا منطق؟ خدايا فکر میکنم هنوز نتونستم عاشقش بشم. فقط دوستش دارم که اکثر اوقات به شک میوفتم که آیا جفتمون همو دوست داریم یا نه فقط داریم زندگیمونو با هم میگذرونیم.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها