نتایج جستجو برای عبارت :

شعری پیره میرد

http://s6.picofile.com/file/8383722234/results.txt.html عمر دنیا به سر آمد كه صبا می ميرد ورنه آتشكده ی عشق كجا می ميرد صبر كردم به همه داغ عزیزان یا رب این صبوری نتوانم كه صبا می ميرد غسلش از اشك دهید و كفن از آب كنید این عزیزی است كه با وی دل ما می ميرد به غم انگیز ترین نوحه بنالی ای دل كه دل انگیز ترین نغمه سرا می ميرد دگر آوازه ی بلقیس و سلیمان هیهات هد هد خوش خبر شهر سبا می ميرد شمع دلها همه گو اشك شو از دیده بریز كاخرین كوكبه ی ذوق و صفا می ميرد خود
                  ماموستا  پيره مرد:                      چنور له کیوان ونه وشه له چم                             گول له گولستان یه کیانگرت سه ر جه مهاتنه لام ووتیان: تو رابه رمانبه                            ئه مه مان بو بکه و تاجی سه ر مان بهئه وا هه ر سیکم به ستن به ده سته                                   هاتنه خزمه تت به ده ستی به ده ستههه ریه ک به رنگی مه رامی پیته                         بو نیازی خوی خاکی به ر پیتهچنور بو زولفت لوولو پشیوه                       وه ن
 خدا هرگز نمى ميرد!مارتین لوتر کینگ، مبارز بزرگ آمریکایی درکتاب خاطراتش می نویسد:روزی در بدترین حالت روحی بودم. فشارها و سختى ها، جانم را به تنگ آورده بود.سر در گم و درمانده بودم. مستأصل و نگران، باحالتی غریب و روحى بی جان و بى توان به زندگی خود ادامه می دادم.همسرم مرا دید به من نگاه کرد و از من دور شد.چند دقیقه بعد با لباس سر تا پا سیاه روی سکوى خانه نشست. دعا خواند و سوگوارى کرد. با تعجب پرسیدم:چرا سیاه پوشیده ای؟ چرا سوگواری می کنی؟همسرم گفت :
نمیدونم چی شد که اومدم اینجا، داشتم اصلا یه کار دیگه میکردم اما به خودم اومدم دیدم تا اسفندو خوندم. من عاشق اینم که عاشقی کردن ِ آدمارو تماشا کنم، بلکه باور کنم هست، بلکه دلم گرم بشه، بلکه بتونم آرزوی خوب کنم برای کسی که حتی حسی شبیه به عشق تجربه میکنه من نمیدونم داستانت چیه، اما برات خوشحالمخوش به حالت اینجای زندگیتو قدر بدون، اینجایی که بعد از سی سال به کسی میگی دوستت دارم، من ۶۰ ساله نیستم که نصیحتت کنم ولی دلم پيره، وقتی میگم پيره یعنی
نست بر روی دلم داغی از این سنگین‌تر کرده پیشانی ما را غم تو پرچین‌تر مالک اشتر ما بودی و رفتی سردار در غمت هست ز ما سیدعلی غمگین‌تر ای به قربان تو و صاحب نامت، قاسم بوده‌ای مرگ برایت ز عسل شیرین‌تر خون تو برده سرم را به خدا بالاتر می‌کشد دشمن ما را به خدا پایین‌تر قاتلت موش کثیفی است که می‌ميرد زود میکند مردم ما غم تو را شاهین‌تر…
نامیرا  پس این مرگ چیست ؛ سیاهی،تابوت و خاک پس این مرگ چیست ؛ خاموشی،سکوت و تاک پس این مرگ چیست ؛ که جان ز آدمی می گیرد پس این مرگ چیست ؛ چرا  آدمی می ميرد ؟ چرا تولد ، چرا آمدن ، چرا رفتن !؟ چرا شروع ،چرا پایان ، چرا خفتن ؟ اگر آدمی می ميرد ،پس آمدن از چیست ؟ اگر که او نمی ميرد ، بگو که این مرگ کیست !؟ بلی.،مرگ پایان این زندگی است  رها کردن جامه از بند زیست ولی آدمی را هیچ پایان نیست اگر " آدمی " تا ابد خواهی زیست  
۲-مه لا ی جزیری(۱۴۰۷--۱۴۸۱)     ۳-بیسارانی(۱۶۴۱--۱۷۰۲)  ۴- خانی(۱۶۵۰--۱۷۰۶)  ۵- نالی(۱۷۹۷--۱۸۵۵)  ۶-سالم(۱۸۰۰--۱۸۶۶)  ۷--مه و له وی (۱۸۰۶--۱۸۸۲)  ۸--مه لای جباری (۱۸۰۶--۱۸۷۶)  ۹--سه ی یا قۆ(۱۸۰۸-۱۸۸۱)  ۱۰--کوردی (۱۸۰۹--۱۸۴۹)  ۱۱--حاجی قادر کویی (۱۸۱۵--۱۸۹۲)  ۱۲-- محوی (۱۸۳۰--۱۹۰۴)  ۱۳-- شیخ ره زا تاله بانی (۱۸۳۵--۱۹۰۹)  ۱۴-- سالمی سنه (۱۸۴۵--۱۹۰۹)  ۱۵-- مه جدی (۱۸۴۹/-۱۹۲۵)  ۱۶-- حه ریق (۱۸۵۱--۱۹۰۷)  ۱۷--.ئه ده ب (۱۸۵۹--۱۹۱۲)   ۱۸-- پيره ميرد(۱۸۶۷--۱۹۵۰)   ۱۹-- حه مدی (۱۸۷۶-
 آب هرگز نمی‌ميرد؛ روایتی از فرمانده‌ای که نقشش در عملیات مرصاد مغفول ماندکتاب "آب هرگز نمی‌ميرد" داستانی مستند از خاطرات سردار حاج میرزا محمد سلگی فرمانده گردان حضرت ابوالفضل علیه‌السلام لشکر ۳۲ انصار الحسین است که در سال ۱۳۹۳ توانست جایزه نخست جشنواره جلال آل احمد را از آن خود کند.آب هرگز نمی‌ميرد» اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابوالفضل و چهار ف
*شعري زیبا از مقام معظم رهبری*
رمان، بدون زن‌ها می‌ميرد ۸۰ درصد فروش بازار کتاب بریتانیا، ایالات متحده و کانادا مدیون ن است. زن‌ها نه تنها نسبت به مردان خریداران کتاب‌ مشتاق‌تری هستند، بلکه بیشتر از مردان به فستیوال‌های ادبی می‌روند، عضو کتابخانه می‌شوند، کتاب صوتی گوش می‌کنند، وبلاگ‌نویس ادبی هستند و به عضویت انجمن‌های ادبی درمی‌آیند. هلن تیلر استاد برجسة انگلیسی در دانشگاه اکستر، در کتاب جدید خود تحت عنوان چرا ن داستان می‌خوانند: داستان‌های زندگی م
سالروز وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به خدا سوگند بهتر از خدیجه را خدا به من عوض نداده عایشه گفت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از خانه بیرون نمى رفت مگر آنكه خدیجه سلام الله علیها را یاد مى كرد، و بر او به خوبى و نیكى مدح و ثنا مى نمود، روزى از روزها غیرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پيره زنى بیش نبود، و خدا بهتر از او به شما عوض داده است، پیامبر (صلى الله علیه و آله) غضبناك شد، به طورى كه موى جلوى سرش از غضب تكان مى خورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهت
رمان لُرد اِجوِر می ميرد»،از سری داستانهای پوآرو،نوشته جنایی نویس مشهور،آگاتا کریستی است و اولین بار در سال 1933 منتشر شد.همچنین این کتاب با نام سیزده نفر سر میز شام»نیز منتشر شده است. خلاصه: جین ویلکینسون»همسر لُرد اِجوِر» و یک بازیگر آمریکایی است.او از پوآرو میخواهد که برای طلاق گرفتن از همسرش به او کمک کند.پوآرو با این کار موافقت میکند و برای راضی کردن لُرد اِجوِر به طلاق،پیش او میرود ولی متوجه میشود که لُرد اِجوِر خودش از قبل،با طلا
امید، آخرین سنگر زندگی است. آن وقت که امید، رخت بر بندد، آدمی، تهی از  همه چیز، می ميرد. حتی انتظار مرگ هم نمی کشد؛ می ميرد. چرا که در بطن انتظار مرگ، امید نهفته است. از همین رو پی بردم من هنوز هم امید دارم. با تمام اتفاقات، در حال تلاش هستم تا شاید بازی را به تساوی بکشانم. گویی در رقصی دلبرانه با زندگی، شرکت کرده ام، اما بلد نیستم. لگد میخورم، بر زمین کشیده می شوم و هیچ لذتی نمی برم. امید به تحول و یادگیری این رقص، لذت آتی را به کامم می کشد؛ باز
هر شعري مخاطب خودش را دارد به گفته رفیعا هر نوع شعري (طنز و جدی) مخاطبان خاص خود را از طیف‌های گوناگون دارد. به عنوان مثال، اشعار ی که بیشترین و گسترده‌ترین انواع شعر طنز را شامل می‌شوند، با اینکه علاقه‌مندان بسیاری دارند، اما باز هم مورد پسند عده‌ای نیستند. رفیعا درباره یکی از اصلی‌ترین . ادامه مطلب (کلیک کنید)
شاید.شاید.شاید.همه زندگی در امید می‌رود!و همه عمر در امید می‌رود!و امید می‌ماند!و ملال می‌ماند!و خیال می‌ماند!و شهر در حسرت اتفاق تازه‌ای استو شهر در حسرت اتفاق ساده‌ای می‌ميردو حسرت می‌ماند!و خیال هم در حسرت می‌ماند!و خیال هم می‌ميرد!و تنها حسرت است که می‌ماند.!
 دل آرام ندارد.سر ریز می شود از ترسی عجیب و آرام نداردلب ریز می شود از حسی غریب و آرام نداردگرم و سرد می شود؛می ميرد.زنده می شودو آرام ندارد دل آرام ندارد . . .ریشه اش سست استبه تلنگری می شکند و به شکستنی می ميرد! دل آرامم باشمنحصرا در انحصارم بگیر و مرا در خود آرام کن!دل آرامم باش زمانی که جز "تو" مقصدی ندارم.دل آرامم باش تویی که منشاء آرامشی "دلنگارم"+آرام و قرار ندارم. از همه خسته م.از اینکه نفهمیدن چه هستم؟ خسته م. از اینکه دلم را نفهمیدن
تشویق یکی از همشهریانکه قریحه شاعری در طبعش موکد بوده وشعر هایش را قبلا برایم می دادند تا در صورت نیاز ویرایش نمایم که متاسفانه مدتی است به علت کسالت جسمی و روحی شعري نسروده است . آن شعر که گفته ای شنیدم یک بیت دراو غلط ندیدم یک مژده جالبی به من داد یک قصه دیگری نویدم تو شعر بگو هر آنکه خواهی من ناسره از سره ببیزم شعري که سروده ای زدل بود من ذوق ترا قوی بدیدم در شعر علاقه ای که داری پیروزی تو بود امیدم تو شهد بگیر زمیوه و گل گر بی مزه شد شکر بریزم
وقتی که تواین شعر را بخوانیشاید من در شهر دیگری باشم !شعري که از پاییزی تلخو عشقی که به عبث می پیمودسخن میگفت .شعري که در بادها می وزیددور و تنهاآماده بودزیرا که مرگقایقی سفید رنگ بودقایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاهاو را می خوانندمرگشکل ستاره های خاموشو آدرس هایی پارهمرگشبیه چمنزاری سوخته بودوقتی که تواین شعر را بخوانیشاید من در شهر دیگری باشم . "بهجت آیسان"مترجم : سیامک تقی زاده”
یا مسیح حسین، یا علی اصغر ادركنی "تنت به ناز طبیبان نیازمند" شده "وجود نازکت آزرده ی گزند" شده رسید کوفه به جایی که پایه ی ظلمش به سهم خواهی از این شیر خوار بند شده به روی دست ، پدر می دهد تو را از دست پدر دوباره پسر داد و ارجمند شده تو آخرین نفر از لشکری و بعد از تو میان لشکر دشمن بگو بخند شده تو را به نیت قلب حسین تیر زدند اگر چه زخم تن او هزار و اند شده فشار مادرت افتاد تا سرت افتاد .و هر چه شوری دریاست آب قند شده! فقط به جرم "علی "بودن است اینگونه
شعري که چند سال پیش به سفارش نشریه ی زرین دشتِ تربت جام سروده بودم. این شعر، نقدی بود بر سرعت گیرهای بی قاعده ای که در شهرستان تربت جام، رانندگان را آزار می داد. باید این توضیح را بیفزایم که گُلکِ پلخمون» شخصیتی بود مانند گل آقا». خراسانی ها به تیرکمان پلخمون» می گویند. چون هدف بنده، نشانه گرفتن کاستی های جامعه بود، این شخصیت را به چنین نامی مسما کردم: دعا کن از برایم پیر تربت! اسیرم من به سرعت گیر تربت دل و روده به هم خورد از عبورش برون کرد م
خاطره من از ارگ بم و داستان درخت تخلنوشته پویا منصفی درخت نخل درخت عجیبی است! گویی این درخت اصلا نبات نیست! چیزی شبیه به آدمیزاد است.وقتی می خواهند نخلی را قطع کنند، می گویند بِکُشش! واحد شمارش نخل همچون ادمیان (( نفر )) است !  نخلی كه خشك میشود میگویند شهید شده و میوه اش خرما به تنهایی میتواند اب و غذای بدن انسان را بدون هیچ چیزی در بیابان تامین كند ! بدنه و چوب نخل هیچ وقت نمیپوسد و هیچ وقت موریانه ان را نمیزند ! به سختی اتش میگیرید و نمیسوزد ! ن
قلمم ردِ شعري را زده تا انتهای کوچه ای بن بست!هوای این ناگفته ی گنگ چنان هوایی اش کرده کهلاابالیِ کوچه ی اندیشه اگر صدایش کنی،باکش نیست.به سرش سودای رقصی بی بدیل افتاده، آنقدرکه هزار شاه بیت اگر دوره کنند گردش راباز سر به زیرِ یک مشقِ بی سرمشق،تکیه بر خاموشی را ترجیح میدهدمعرکه گیرِ این سپید خانهچند روزیست،واژه ها را به زنجیر کشیده دور انگشت می چرخاند.گز میکند کوچه ی گمشده اش را از ابتدا تا.نعره هایش را اما قورت میدهد پشتِ دیواری که رد
شعري در مورد رونق تولید از مجتبی باقی در شهر می‌بینی نسیم عشقِ جاری را لبخندهای صبح زیبای بهاری را در باغ‌های قمصرِ گل‌های همراهی عطر گلابی می‌نوازد آنچه داری را از ارتفاع قله‌های عزت و غیرت هر دم ببین نقش و نگار استواری را گر طالب زیبایی فردای ایرانی با ما بخوان اینک سرود پایداری را "رهبر"که می‌خواند تو را بر کار و بر تولید از دل بگو در پاسخش گلبانگ "آری" را در نای شور انگیز او چون روز می‌بینی هفت آسمانِ عزّت و امیدواری را آیینه در آیینه ،
سلام. یارو دکتر خوش تیپه گفته به هر کی میرسم نگم سلام، ولی من میگم به شما. شما که هرکی نیسی، سلام. جات خالی، پریشب باد زد برگ درخت پيره رو ریخت تو حیاط آسایشگاه. یهو دیدیم همه جا شد برگای چروک زرد و نارنجی، خسته خسته. فهمیدیم پاییز شده. پاییز یهو میاد، می دونی که. وقتی میاد که بدونی باهارت رفته واسه همیشه. گفته بودم برات . این روزا خوبم، یعنی از وقتی فراموشت کردم خوبم. صبح تا شب به دیوار نیگا می کنم به همه چی فکر میکنم غیر تو، شبا هم قرصای آبی میخور
الحاج محمدهاشم ولیزادهء اندخویی تابنک ترین سیمای نظامی وادبی: قریحه ی شعري در حقیقت نقد استعداد وهبی است نه کسبی ویا به عبارت دیگر موهوب است نه مکسوب. شاعرانی در ردیف شاعران کلاسیک ومعاصر وجود دارد کم سواد ویا مطلق بیسواد اند و به این مفهوم که به پیش هیچ استادی زانوی ادب نزده اند وسرتعظیم فرود نیآورده اند ولی سروده هایشان ازلحاظ پخته گی و نضج کلامی معرا ومبرا از هر گونه عیب ونقیسه شعري میباشد. یا شاعران باسواد وتحصیل کرده ی که رشته ی تحصیلی
شعري درباره ی الموت
ملک الموت از چه پس کوه نهان است  
                  زیبا و عیان در پس صاحبنظران است  
  با آنکه حصارش بود آن تیغه البرز 
هر روز جهانگرد بر این خاک روان است 
 
       سر چشکه8 ای از رود سفید است در این خاک
  میغرد و بر سوی خزر تند روان است   
    این ملک که گویند ورا لانه ی شاهین 
    شش ماه فقط باد دلاویز وزان است
    هر چند بهار همه جا ناز و قشنگ است
اما الموت تازه تر از روح و روان است
   اردیش بهار است بر او تا سیم تیر   
مجازی و حقیقی با رونق گرفتن دنیای مجازی خیلی از حقایق از حقیقت خود به دور مانده است و تشخیص واقعیت ها و غیر واقعی ها از یکدیگر مشکل شده است جملات بسیاری وجود دارد که آن را به استادان بزرگ یا هنرمندان معروف نسبت می دهند در صورتی که چنین جمله ای از آنان نمی‌باشد و برای خواننده مطلب شناخت نویسنده اصلی جملات مشکل است گاهی شعري را به شاعری نسبت می دهند که هیچگاه در این زمینه و سبک شعري نسروده است نحوه شعر نشان می دهد که ناشیانه گفته شده و ربطی به آ
#فراشعر #فراداستان ⛱فرا شعر و فراداستان از ژانرهای معرفی شده توسط #استاد_آرش_آذرپیک در #مکتب_اصالت_کلمه می‌باشند. ⛱ فراشعر و فراداستان، در مکتب اصالت کلمه به عنوان مقام جامع تمام جریان‌های شعرنگرانه وداستان‌نگرانه معرفی می‌شوند. ⛱فراشعر و فراداستان نخستین سیستم های شعري و داستانی هستند، که بر خلاف دیگر مکاتب از تمام سیستم های شعرمحورانه وداستان‌محورانه آشنایی زدایی می‌کنند. ⛱ فراشعر و فراداستان، در آغاز با فراروی و آشنایی زدایی از
خازن یكی از شاعران دوره اول مشروطه می باشد.به گفته استادشهریار او سواد نداشت ولی اگر تربیت شده بود حافظ می شد.نمونه شعري او كه در مورد مشروطه سروده شده است. هر زمان گویلوم قوشـــی یاد بهارستان ایـــــــدر فکر وصل ایلر سیزیلــــــدار ناله و افغان ایــــــــدر بیر پری سینمیش قوشی گوردوم دونن گاریده باشلاییب شوریله نقل غصه ی ایران ایـــــــــــدر سسلنیردی باغبانا اولما غافل باغیــــــــــــــــدن بیله کی گولچین داراشمیش گولشنی تالان ا
                                                     به نام خدا         منظور از دوستی که هیچ وقت نمی ميرد                        دوست همیشگی ما خدا است و هیچ گاه مارا تنبیه و سرزنش نمی کندتنها دوستی است که تا همیشه همراهمان است او کسی است بهترین راهه درست را و مفید را به انسان ها ی جایز الخطا نشان میدهد. انسان ها تنها میتوانند به او تکیه کنند                                                        

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها