نتایج جستجو برای عبارت :

عنوشته تنهایی

 ای دلِ دیوانه! دلِ من … لبریزِ بهانه؛ دلِ من…در خلوتِ خانه دلِ من؛ از تنهايي گریه مکن…از تنهايي گریه مکن… از تنهايي گریه مکن…از تیرگیِ زندگی ام؛ چون سرشار از خستگیماز عادتِ دلبستگیم؛ از تنهايي، گریه مکن…از تنهايي گریه مکن… از تنهايي گریه مکن…می آید آن رفته ی من؛ با آغوشی همچو وطن!حرف از سرگردانی نزن…  از تنهايي، گریه مکن…از تنهايي گریه مکن… از تنهايي گریه مکن…باید دلگیرم نکنی ؛ از دنیا سیرم نکنی●چون گریه زنجیرِ غم است؛ بنده ی زنجی
از روزی که تو رفتی پریده رنگ شادی اما خورشید میتابه مثل یه روز عادیچطور هنوز پرنده داره هوای پرواز چطور هنوز قناری سر میده بانگ آوازمگر خبر ندارن تو رفتی از کنارم چرا بهت نگفتن بیتو چه حالی دارمبه چشم خسته من آسمون از سنگ شده لعنت به این تنهايي دلم برات تنگ شدهآفتاب نشسته روی گلهای سرخ قالی خیال تو کنارم تو این اتاق خالیعطر تنت پیچیده توی اتاق خوابم با تو چه جون گرفته ترانه های نابماز تو هزارتا قصه چه جاودانه ساختم قلب پر از غرورو چه عاشقانه
بارون میاد از آسمون چیكه چیكه چیكه چیكه میشینه رو شونه مون می خونه قصه برای دلای شكسته مون یكی بود – یكی نبود زیر گنبد كبود توی آسمونی اون خدائیكه همه مون دوستش داریم یه دونه ابر بود که تنها بود همدم تنهايي هاش باد بود بیچاره غصه می خورد چون كه باد همیشه پیش اون نبود یه روزی نسیم كه برگشت پیش اون یه خبر داشت براش ((اون دورا، خیلی دورا یكی هست مثل توئه غصه تنهايي داره مثل تو می برمت پیش اون)) ابر تنهای قصه مون خیلی خوشحال شد از حرف اون شاد و شنگول
دوباره تنها شده ام، دوباره دلم هوای تو را کرده. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم. تو را کجا می توان دید؟ در آواز شباویزهای عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند، برای تو نامه بنویسم. و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی. ای کاش می توانستم تنهاييم را برا
از یک روز به آنطرف تربه یقینِ تنهايي میرسی وبرآورد میکنی کمّیتِ آدم های دور و برت را کههر چه بیشتر باشند،کیفیتِ تنهايي ات اعلی تر میشود
یقین تنهايي یعنیبی کسی ات را در پستوی ذهنت پنهان میکنی تامبادا احدی بویی ببرد کهپشت لبخندهای شیک و تمیزت،چه زهرِ خنده هایی خاک می خورند کهخوب میدانیهیچ کس هنوز آنقدر عینی نشده تاتو را از ذهنیتِ تنهايي ات، بیرون بکشد
تنهايي رو تقدیس نمودیم و تعریفاما تنهايي افسردگی میاره و این خوب نیستولی چه کنیم که همه برن و ینی اکثرا میرن باز تنهايي میادتنهايي موجودیت خاصی نداره و این ماییم"بالاخص خودم" که به تنهايي شخصیت میدیم.تنهايي ذاتا وجود نداره و نبود مثلا دوست رو به تنهايي تفسیر میکنیم .ینی مثل تاریکی،تاریکی ذاتا وجود نداره و ما نبود نور رو تاریکی مینامیم.زیادی فلسفی شد ادامه نمیدم این تفاسیرو.تنهايي یه اتفاق ناگزیره یه باتلاقه ناگریزه که میوفتی توش ، نباید
تنهايي یکی از لحظات سختی است که هر فردی ممکن است در زندگی آن را تجربه کند و حس خوشایندی نیست. در این بخش جملات و متن هایی در مورد تنهايي برای وصف حال افراد تنها و بی کَس را قرار داده ایم.  در ادامه مطلب به مشاهده این متن ها بپردازید.
فک میکنم هر آدمی تو زندگیش به یه هم صحبت نیاز داره حالا این نیاز گاهی کم تر و گاهیم بیشتر میشه . من الان تو اون برهه بیشتره هستم و هرچی بیشتر این نیاز رو در خودم حس میکنم کمتر پیداش میکنم. شاید اصلا نباید برا پیدا کردنش دنبالش دویید شاید هرچی بیشتر دنبالش بدویی اون از تو دورتر میشه.من تنهايي رو دوست دارم ولی از احساس تنهايي بیزارم. این دو تا خیلی با هم فرق دارن . تو تنهايي خودتی و خودت و تکلیفت با خودت مشخصه ولی تو احساس تنهايي نه . تنها نیستی و
شعر تنهايي خونه دیگه خوندن نداره وقتی همخونه نداری خونه موندن نداره گرد تنهايي گرفته دیگه این خونه غمگین روزا همرنگ چشاته مثل شب ساکت و سنگین شیشه آینه شکسته رو تن سنگی طاقچه کاکلی چشماشو بسته گلا پژمرده تو باغچه دست باد از رو درختا همه برگارو چیده دیگه هیچکی لب ایوون جوجه ها رو دون نمیده شعر تنهايي خونه دیگه خوندن نداره وقتی همخونه نداری خونه موندن نداره بی تو این خونه خالی رنگی از شادی نداره دست تنهام توی گلدون گل تنهايي میکاره گل تنهايي
و تنهايي تنها یک کلمه نیست،گلچینی است از تمام حسرت ها و نداشتن ها،پیوندی است بین تمام دویدن ها و نرسیدن ها،طلوعی است بر حس درماندگی و غروبی است بر تلاطم افکار وصال تنهايي حالتی از غم زدگی و دلشکستگی است که جای هیچ شکوه و شکایت ندارد،تسلیم شدن در برابر یک حقیقت تلخ است که هیچگاه عمرت نخواستی قبول کنی که "دنیا همین است" حس تنهايي یک پایان است،پایان صفحه های یک دفتر دلنوشته و ترس بخاطر دوری از خاطرات آن دفتر،دفتری که خواه ناخواه تورا کنار خواهد
این منم،با هر آهنگ موودم تغییر می‌کنه:عروسک‌ساز(کاوه صالحی)_-_-_ احساس می‌کنم خیلی سَبُک و آرومم.سوپراستارِ من(داماهی)-_-_-_-_یه دیوونگیِ کم‌رنگو با ashes گیر می‌کنم بین گذشته و آینده.حتما خیری هست توی این تنهايي.توی این تنهاييِ مُدام.توی این تنهايي چسبیده به روح و تن.توی این تنهايي که انگار پخش شده توو همه ی زندگی‌م.همینقدر بنویسم که:هیچی درس نخوندم امروز :)) باید برم به جنگِ فردا.فردا فردا فردا.+تراز اول قلمچی ۶۱۴۳^^
چرا ما به تنهايي علاقه داریم ؟ من به معنا فکر می کنم . آدم شده ام . می دانم که به تنهايي نمی توانم . تمام دلم را آماده می کنم . تا روحم به آرامش برسد . به تنهايي ام احترام می گذارم . اهل معنا می شوم . همه آنچه را که حس می کنم برای شکوفایی روحم برای اینکه اثبات کنم ما با هم در ارتباطیم به وجودت تقدیم می کنم . اینجا دلها آماده اند .
امروز صبح در محل کارم و در انبوه کارهایی که بر سرم آوار شده بود فیلم با او حرف بزن را دیدم، فیلمی اسپانیایی با مضمون انسان های تنها، انسان های تنهايي که حرمت تنهايي را می دانند و تنها عشق است که مجوز بر هم زدن زندگی غمناکشان را دارد و اگر عشق راهش را از آنها کج کند به تنهايي خود وفادارترند تا تن دادن به شادی های حقیر و کوچک. چرا که اینان به راستی دریافته اند ادمی همواره تنهاست و تنها گاهی به اعتبار هم زیستی با سایرین این حقیقت را از یاد می برد.
از دوستم پرسیدم چیکار کنم حس تنهايي نکنم؟در جواب گفت به تنهايي فکر نکن.کمی که در جوابش ریز شدم تصمیم گرفتم مواردی که باعث میشن تلاش کنم از تنهايي دربیام را از خودم دور کنم و به فکر تنها بودنم نباشم. به نظر شما چه کاری باعث میشه که آدم احساس تنهايي نکنه؟
تنهايي همیشه هم بد نیست!
گاهی بستری ست برای فکر کردن!
فکر کردن به چگونه زیستن!
فکر کردن به چگونه تنها زیستن.
تنهايي!تفکر!زندگی.
واژگانی عمیق.گاهی نامفهوم.گاهی سخت.گاهی موهبت!
تنها شدن!تنها بودن!تنها زیستن را باید آموخت.
روزها و شب ها بدون چشم منتظری.
ساعت ها بدون زنگ تلفنی.
هفته ها و ماه ها بدون پیامی!
و تنهايي نام دیگر مرگ است.
حال باید تفکر کرد در عدم زیستن را.
حال مغزم بهم میخورد از این حجم پارادوکس های نا مانوس.
وعارفان خداوندگارا
دانلود آهنگ روزبه بمانی تنهاييهم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * تنهايي * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , روزبه بمانی باشید.دانلود آهنگ روزبه بمانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاکDownload new song by Roozbeh Bemani called Tanhaee With online playback , text and the best quality in mediacمتن ترانه روزبه بمانی به نام تنهاييرفتنت نزدیکهچون دلم آشوبهچون درست چن وقتهخیلی حالت خوبهدستمو نمیگیرییعنی قلبت اینجا نیستعشق من خانومم درد تو اینا نی
نشسته بود، زدم روی شونش گفتم تنهايي بدنگذره ؟!نباش تنها، یهو دیدی شصت سالت شده هنوز نشستی اینجاهاخیلی زود میگذره، نمی فهمی اصلا.زمانو میگم که عمرمون قاطیش شده.گفت: حرفای بزرگونه میزنی بچه،تنهايي دو مدل داره؛تنهايي قبل از بودنِ کسیتنهايي بعد از بودنِ کسی.گفتم: فرقشون چیه با هم آدمِ بزرگ ؟!گفت: اولی که باشی میتونی به آدمای دیگه فکر کنی اصلا میتونی به همه چیز فکر کنیولی دومی دیگه نمیتونی به کسی و چیزی فکر کنیمجبوری بشینی روی نیمکت پارکفقط
 آمنه درونم از وسط قفسه سینم اومد بیرون. یک زن سفید پوست لاغر اندام با موهای مشکی بلند. توی تنهايي خودم همیشه اسمم آمنه است. نمیدونم چرا. آمنه توی ذهنم همیشه اون زن تنهايي هست که صداش در نمی آد. داستان تنهايي هیچ آدمی جذاب نیست. همیشه جذاب ترین داستان ها واسه آدم های عاشق بوده. هیچ کسی عاشق تنهايي نیست. چون ذاتش زشت و غمگینه. ولی همه عاشق تنهايي هستیم حتی اگر به روی خودمون نیاریم. منم همینطور. دلم میخواد چشم هام رو ببندم و براش مرثیه عاشقی بخونم.
قراره اولین سفر تنهايي عمرمو تو 16 سالگی برم . دقیق ترش میشه 16 سال و دو ماهگی. خونه خواهرم شماله . ساری. از هجده سالگی رفت اونجا برا دانشگاه و الانم که 32 سالشه دیگه همونجاس و ازدواج کرده. همیشه باا خانوادم میرفتم مسافرت و با دوستامم کلا درحد تو شهر ول خوردنی بیرون میرفتم. اما الان مادرم میخواد تنهايي منو بفرسته شمال تا یه سال پیش خیلی سختگیر بود حتی شبا نمیذاشت خونه کسی تنها بخوابم . اما الان شاید فهمیده بزرگ شدم و میتونم از خودم مراقبت کنم.
باید پذیرفت که مشکلات، جزء جدایی‌ناپذیر زندگی بشر است. برخی معتقدند، مشکلاتی که در زندگی برایشان به وجود می‌آید، باید خودشان به‌تنهايي سر و سامان دهند، در حالی که این دیدگاه نادرست است؛ زیرا در دوره‌ای که فراوانی اندیشه‌ها و تنوّع سلیقه‌ها وجود دارد، بسیار دور از ذهن است که خود انسان بتواند به‌تنهايي از پس آن‌ها بر بیاید. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که همه روزه به دنبال تغییر و تحوّل است. انسان نمی‌تواند به تنهايي و بدون کمک گرفتن از د
* شبیه این می‌مانست که در قلعه‌ای تاریک، گرفتار زله شوی . * من چطور در تنهايي از پس این روزها برآمدم . نمی‌دانم . * شبیه تنهايي دم مرگ بود . * در نبردی وهمناک . بی‌سلاح و دفاع داشتم با ناامیدی می‌جنگیدم .
در جامعه‌ای که عشق فعالیتی خطرناک محسوب می‌شود؛ خواه‌ناخواه سرنوشت کسی‌که عاشق است، مواجهه با تنهايي است و تنهايي یک ناگزیری همراه با عشق است. خواه این عشق، عشق فردی باشد و خواه عشقی اجتماعی. تنهايي و جدایی یعنی بیچارگی، یعنی عدم قدرت درک جهان و عدم درک مردم و اشیای آن؛ این بدان معنی است که دنیا می‌تواند به من هجوم کند، بدون این که من قادر باشم واکنشی نشان دهم. آگاهی از این جدایی بشری، بدون آگاهی از اتحاد دوباره به وسیلهٔ عشق، سرچشمهٔ شرم
 در کنج حیاطدر میان حباب‌های ریزِ آبچند شاخه گل سرخبر زیر‌ِ بارِ رایحه‌ی خوشِ خود خمیده‌اندهمان گل‌های سرخیکه هیچ‌کس آنها را نبوییده است"هیچ تنهايي‌ای کوچک نیست" یانیس ریتسوس/بابک زمانی  
پشت هیچستانمپشت هیچستان جایی استپشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی استکه خبر می آرند، از گل وا شده ی دورترین بوته ی خاکروی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبحبه سر تپه ی معراج شقایق رفتندپشت هیچستان، چتر خواهش باز استتا نسیم عطشی در بن برگی بدودزنگ باران به صدا می آیدآدم اینجا تنهاستو در این تنهايي، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری استبه سراغ من اگر می آییدنرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک برداردچینی نازک تنهايي من…از : سهراب سپه
هیچوقت از خدا نخواستم همه ی دنیامال من باشد.!!! فقط خواستم اونی که دنیای منه مال هیچ کس نباشه.!!! فقط مال من باشه اما نه اون نه هیچ کس مال من نبود.!!! ای بیرحم. فقط سهم من تنهايي بود فقط تنهايي و امشب خیلی دلم گرفته نه پر از خونه خون. :( خدایا کمکم کن تو بدادم برس که همیشه تو دستگیرم بودی
به نام خدابالاخره بعد از مدتها به دامان دانشگاه بازگشتم!! و همین من رو برد به روزهایی كه زیاد میومدم وبلاگ. البته هفته ای یه بار سر میزدم به استادم، اما عمده كارم توی خونه بود و هر هفته یا دو هفته یكبار گزارش مطالعاتم رو به استادم میدادم و دعوا میشدم :)) حالا دیگه باید زیاد بیام و كارم رو توی آزمایشگاه شروع كنم. امروز بالاخره اومدم و مواد اولیه م رو سفارش دادم. خرید از هر نوعش لذت بخشه. حتی اگه ماده شیمیایی باشه :)))حالا هم نشستم یه گوشه تا موادم ا
سردرگمم ، گیج و پرتم یه عمرم و تنهايي سر کردم؟ سرد سردم تنها توی خلسه خلوت من با یه حس سردرد تنها سرد سردم تو خیالم هنوز هستی تو پارک قدم میزنیم دست به دستیم رو جدول راه میریم دیوونه بازی هرجا که میرم خاطره داریم کاش بودی و پیش هم بودیم بجایی تنهايي پیش من بودی بزار یکمی تعریف کنم چون بخاطر تو خیلی تحقیر شدم کوتاه بودی و موهای بلند تو کفش بودن همه دور و وریا میگفت همیشه باهات میمونم ولی دسخوش تهش خوب پیچیدیا من موندم تنهای تنها بی حس فردا بیخیا
تنهايي پرهیاهو عنوان کتابی از بهومیل هرابال نویسنده اهل چک است. او این کتاب را در فاصله سال‌های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ نوشت و از آن‌جا که در کشورش ممنوع‌القلم بود اثر در سال ۱۹۷۶ به صورت مخفیانه منتشر شد. اولین انتشار اثر در کشور چک به سال ۱۹۸۹ برمی‌گردد. داستان، برخلاف بیشتر آثار هرابال، در دوره سلطه نظام کمونیستی رخ می‌دهد. کتاب تنهايي پر هیاهو رمانی تحلیل‌گرایانه و فلسفی است که از زندگی و افکار پیرمردی سخن می‌گوید که شغلش خمیر کردن کتاب‌ها در
زجرآورتر از سرطانِ تنهاييدردناکیِ دُملِ چرکینِ خاطراتی است کهبا اشارۀ یک حرفیا نجوای یک ترانهیا بوی از دست رفتۀ عطری قدیمیحتی با چشمکِ ممتد یک خیابان . یاشاید با دیدن صحنۀ هم آغوشیِ فیلمی ملودرامسر باز می کند
@hamidreza_hendiحمیدرضا هندی
در به دنبال کردن رد پایتمهارت زیادی دارمهمیشه رد پایت می رسدبه جاده تنهايي هایتفریاد بزنبر سر جاده"جاده بی انتهابی معنی است"فریاد هایت میرسندبر گوش آسمانآسمانی که زمینشآسفالت قدیمیجاده بی انتهای توستسکوت که میکنیآوای نسیم است و بادرد پایت بر کف جاده مانده استجاده ات می شود عکسی هنری و تاریخیبا پی نوشت: جاده تنهايي بنشین و از سر جایت بلند نشوکه جایی که نشسته ایمرکز آرامش و تنهايي است

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

تولدت مبارک عزیزدلم