نتایج جستجو برای عبارت :

واقعا یه مشت هستن من چطوری می تونم منتشر کننده این متن پیدا کنم به کمکمش نیاز دارم

سلام خدا الان داره رعدوبرق ميزنه واقعا نمي دونم چیکار کنم گیج شدم وهد فم از اين نامه اينه که یکم اروم شم خدایا تو نعمتتو به من زیاد کردی ومن اينو به شصه دارم ميبینم خدایا من نمي دونم چرا نماز نمي خونم یعنی نمي تونم بیشتر از 30روز بخونم شاید به دلیل شکست خوردنه خدایا واقعا خسته بودم ولی از وقتی تصميم گرفتم با تو حرف بزنم واقعا حالم بهتر شد خدایا تو اميد اميدهایی از اومدم کمک بگیرم که ترکش حامو برطرف کنم واقعا من هرچی مواد غذایی بخورم باز نمي تون
همسایگی خاله م اينا با من همون قدر که دلگرم کننده ست ، رو اعصابمه.وقت و بی وقت زنگ ميزنن که پاشو بیا برا شام پاشو بیا کمک که خونه رو بچینیم پاشو بیا فلان وسیله رو بیار.واقعا کلافه شدم از دست شون از خورده فرمایشات شون از اينکه انقدر روشون باز شده.يه مدتی هست تصميم گرفتم خودمو به خاطر هیچ کسی در مضیقه قرار ندم و هر طور خودم راحتم زندگی کنم اما در مقابل اينا واقعا کم ميارم و نمي تونم به آرمانهام پایبند باشمامشب زنگ زدن که باید بیای خونه م
يه چیزایی اتفاق افتادن، که همشون تموم شدن. مردن ولی انگار جسدشون همين‌جاست، بوی تعفنش هنوز با منه، من از اين بو نميتونم حرف بزنم، نميتونم نشونش بدم، ميشه نخوای بدونی؟ فقط به صدام گوش بدی؟ دقت کن، به صدام؛ نه حرفام. آخه حرفامم نميتونم کامل بزنم، اونم. ببین، نميتونم بگم.ميشه ببینیم؟ فقط، ببینم.
نمي دونم دیگه در اينجور شرایطی قرار بگیرم یا نه وقتی واقعا احساس دست تنهایی مي کنی و نمي دونی موفق ميشی یا نه ولی باید موفق بشم آخه اعتقاد دارم به کارمتوی شرایطی که دادگاه یک نامرد از یک طرفاوضاع بد اقتصادی از یک طرفیکی از شریک هایت ساز رفتن مي زند.محمد که درگیر عروسی هست و خیلی نگرانش هستم چون داره برای بهترین لحظه زندگیش وقت نداره .امين هم که درگیر یک بیماری بدی شدهنمي تونم به کسی فشار بیارم.سخت شده سخت اما :ان مع العسر یسراخدا
كاش هميشه تابستون بود چقدر اين روزها رو دوست دارم هر چند خیلى گرمه ولى كولر جبرانش مى كنه از اين روزها لذت ميبرم روزهایى كه مى تونم بخوابم تا هر وقت دلم خواست . بدون استرس و بدون بدو بدو بچه ها توى خونه هستن با هم بازى مى كنن و سرگرمن توى حیاط ميرن با هم بازى مى كنن بدون نگرانى از سرماخوردنشون آب بازى مى كنند و دنبال هم ميدوند بدون اينكه نگران لباسهاى خیسشون باشم .
عاشق روزهاى بلند تابستونم اينكه دیر شب ميشه خیلى خوبه  وقتى روزها
شب و تاریکی به نظرم نوع خاصی از وجود هر انسان ميتونه باشه یعنی انسان ها هم مثل دنیای ما دارای دو وجود هستن روز روشنایی بخش دیگرش شب و تاریکی اساسا انگار کل دنیا بر همين دوگانگی بسته شده یعنی یا باید روز باشی یا باید شب باشی چون هر دو طولانی هستن ميتونی وسط باشی ولی کم اين زمان هست که تو رو به اين دو طیف ميبره به نظرم احساسات ما ادما هم مثل همين دو هست یا ميتونیم شاد باشیم یا ميتونیم غمگین باشیم یا شاهد اتفاقات خوبی در زندگیمون باشیم یا ميتونیم
سلامدیگه طاقتم تموم شده کاش وجودشو داشتم خودمو ميکشتم ،خیلی دوست دارم اينکار بکنم اما من يه ترسوام ،خدا خودت منو از اين دنیای لجن ببر ،خدا جونم من دیگه نمي تونم خسته شدم ،سی سال دارم عذاب مي کشم دریغ از يه روز خوب دریغ از يه لبخند از ته دلم دریغ از يه شادی عميق همش جلوی دیگران نقش بازی کردن که زندگی خیلی خوبی دارم اما به خدااااااااا حالم داره از اين زندگی بهم مي خوره پر شدم از تنفر پر شدم از خستگی .کاش يه هو همه فراموشی بگیرن و منو یادشون
چه ریلکسی دارم مي کنم نمي دونم اما خیلی با اين خلسه حال مي کنم شاید مثل خلسه های دیگرون نباشه اما من دوس دارم رادیو رو از تلوزیون گوش کنی با صدای آروم. لامپ اتاق خاموش باشه و اسپیلت هوای اتاق رو کمي سرد کنه. به خانواده زنگ زدم چند ساعت پیش خواهرم برگشته و حالش بهتره خدا را شکر. لم داده بودم به گذشته فکر مي کردم که چه سخت گذشت. فردا ماشینم را ببرم نمايندگی رادیاتش عوض کنم خدا کنه شامل گارانتی بشه. امروز هم دهن دو نفر که کلی ادعا داشتن را صاف کر
دلم تنگ شدهنميتونم گريه کنمنميتونم هنوز باور کنم جای خالیتوهنوز نميتونم درک کنم دنیام بدون تو قراره چه شکلی باشهمنتظرم انگار همه‌ی اينا تموم شه، بهت زنگ بزنم و برات تعریف‌ کنمبرات تعریف کنم و تو آرومم کنی، مثل‌ هميشهبهم بگی درست ميشه، بهم بگی‌ کنارمي.نگرانتممواظب خودت هستی؟
من حتی تصور هم نمي تونم بکنم که دوتابچه داشته باشم چه برسه خواسته باشم اينو عملی کنم.الان دقیق دنبال يه راه حلی هستم که بتونم بپذیرم مسئولیت دوتا بچه رو قبل از اينکه کار از کار گذشته باشه.پ:ن:من هنوز که هنوزه دارم مثه بچه ها رفتار ميکنم چطوري يه بچه ميتونه دوتا بچه رو بزرگ کنه  
اگه اين حرفها رو در هر جایی غیر اينجا بزنم محکوم مي شم به خود نمایی و دله مردمو سوزوندن اما مي تونم اينجا حس واقعیم رو فریاد بزنم مي تونم بگم که در بهترین حالت زندگیم قرار دارم بالاخره موفق به دفاع از پایان نامم شدم و نمره کامل گرفتم .به طور معجزه وار تونستیم ی خونه نقلی که هر دو عاشقش هستیم پيدا کنیم .امروز قراره خونه رو قولنامه کنیم .خونه ام نزدیک محل کارمه و دیگه نياز نیست اين همه مسیر رفت و امد رو طی کنم .شوهرم دیشب تا صبح از ذوق نخابیده .خدار
دیروز رفتیم دانشگاه و کلی اين سمت و اون سمت رفتیم واس کارای اداری مضحک و یسری قوانین مضحک‌تر! حتی کارمون به وزارت خونه هم کشید!ولی خلاصه تجربه شد که قوانین وما درست نیستن! البته اينو از قبل بهش پی برده بودم، مثلا برده‌داری هم قانون بوده يه موقع و مشکلی نداشته، و خب منطقا مي‌دونیم که درست نیست! ولی اين اولین بار بود که به صورت جدی اين موضوع رو لمس کردم. و واقعا از مسئولین و قانون‌گذاران اينجور قوانین نااميد شدم! نميتونم خودم رو قانع کنم ک
سلام .اومدم اول مهر و تبریک بگم بهتون و برم .اميدوارم مهر در از محبت و عشق داشته باشین و درس خوندن و فراموش نکنین فردا که وارد مدرسه بشم اهنگ یار دبستانی من با من و همراه منی .اما متاسفانه اولش همه باهم خوبن بعدش به مرور روی سکه و ميبینی ازشونامسال معلم ریاضیمون یک اقاست و من ایشون و واقعا دوستشون دارم و توی تدریس عالی هستن .خوش حالم امسال معلمم ایشون  سعی ميکنم بیام اما بیشتر جمعه ها ميام چون درس مهمه و سه چهار سال دیگه کنکور دا
الان ببینمت که چی بشه؟ الان که چن تا دونه از موهای شقیقم سفید شده؟ الان که دیگه کمتر مي تونم راه برم؟ الان که وقتی زیادی راه مي رم و کار مي کنم زودی خسته ميشم؟ الان ببینمت که چی بشه؟ الان که نمي تونم اون شادی و نشاط دوران جوونیمو بهت منتقل کنم؟ الان که از درون هنوز مثل يه بچه کلاس سومي هستم اما روکشم کهنه و متروکست؟ الان ببینمت که چی بشه؟ بگم دوست دارم؟ بگم مي پرستمت؟ بگم عاشقتم؟ خجالت آوره. چی بهت هديه کنم؟ پیریمو؟ فرسودگیم رو؟ هر چیزی يه وقتی
بسم الرحمن
شاید من اينجا تولید محتوا نكنم اما خیلی راحت و بی پرده حرفم رو مي نویسم حتا اگر كسی نخونه
مدلم رو هركاری مي كنم درست نمي شه جواب نميده 
و واقعا احساس ميكنم خدا اون دنیا يه چیز خفنی به ما ميده به خاطر زندگی كردن تو خاورميانه و دم نزدن 
عاخه اين چه داده های مزخرفيه كه نميشه ازشون هیچ نتیجه ی منطقی ای گرفت؟؟؟؟
خدایا كمكمون كن 
یعنی يه روز خوب مياد؟
واقعا مدت هاست فهميدم خریدن هیچ كالای لوكس و گرانی حالم رو خوب نمي كنه حتی معذبم هم مي كن
داشتم فك ميكردم واقعا چجوری دارم دووم ميارمهمه ی اين چند ماه يه طرف اين دو هفته هم يه طرفینی به معنای واقعيه كلمه دارم پاره ميشماز 6جهت با 6تا موضوع مختلف داره بهم فشار ميادانگار بین موضوعا مسابقس تا كدومشون زودتر منو ميتونه از پا درارهدیگه نميدونم باید نگران كدوم مسئله باشم یا برای كدومشون دنبال راه حل بگردماحساس ميكنم فقط به يه جرقه ی كوچیك نياز دارم تا منفجر شمولی بازم شكرت.
تا همين الان بدترین اتفاقایی که ممکنه بیفته رو تصور کردم و واسه همشون به اندازه کافی دپرس شدم
چیزایی شد که بیشتر از چیزی بود که باید مي بود
همينه که الان دیگه نمي‌دونم به چه روشی بیشتر ازین باید ناراحت باشم
تو حالت عادی خودم باشم، ميگم من بدترین انتخابارو کردم ولی الان راستش اصن حوصله ندارم بیشتر ازین به خودم فشار بیارم
يه حس برزخ مانند خاصی دارم که نه مي تونم باهاش اوکی برخورد کنم و نه حال دارم دپرس شم و خودمو پیش خودم بیشتر ازین تخریب کنم
ه
نميدونم خوبه یا بد ولی من بهشون وابستم حتی اگر روزا و ماه ها نبینمشون و باهاشون حرف نزنم بازم ميدونم عین ستاره که هميشه تو اسمونه اونا هميشه هستن ولی اين روزا بیشتر از قبل بهشون نياز دارم نياز دارم کنارم باشن نياز دارم اونام به اندازه من دغدغه اشون اين دوستی باشه نميدونم چرا ولی هميشه فک ميکنم به طرفه شده و اين منو ضعیف ميکنهشاید هر دوستای دیگه بود مث همکارام راحت ميزاشتمش کنار ولی اين رو نميتونم و نميخامم بتونم چون انقدر ميارزن واسم که
دیروز صبح اول وقت کلاس زبان داشتم.معلممون هودش انگلیسی هست و بچه های کلاس از کشورهای مختلفهمکلاسی هام متولد سال 2000 با تلرانس 3 سال هستن :-)اولش کمي ناراحت شدم، بعد فک کردم باید خجالت بکشم، بعد اومدم عصبانی بشمچرا؟ آخه من از اينا از لحاظ سنی خیلی بزرگترم اما از لحاظ روحی فک کنم در يه حد باشیم :-))بعدش با خودم فک کردم يه آفرین دارم که بدون توجه به همه ی اين موارد که حتی وجود یکی شون هم برا ناراحت شدن کافيه، اينجام و دارم به مسیرم ادامه ميدممن مسیر پ
یک بار نوشتم من مردها رو درک نميکنم دوست داشتنشان را نميفهممامروز باید بی انصافی نکنم و از دوستی بنویسم که ۵ ماه قبل نشست کنار دستم و به من گفت "من فلانی را واقعا دوستش دارم !" اين حرف را زد و با یک فلانی دیگر فردایش رفت سر قرار۴ ماه بعد با همان فلانی دیگر نشست سر سفره ی عقد ! و من ؟ من هنوز طنین" من واقعا دوستش دارم" ۵ ماه پیشش را در گوشم ميشنومکاش با همان غلظت و احساس به پسر اول نگفته باشد کاش واقعا را الکی تر و سرسری تر گفته باشدکاش یاد بگیریم" وا
نميدونم چرا اين مردم اينقدر ساده اند.یک سال پیش رو یادشون رفته؟ خود من قصدم تعویض وسایل برقی منزل بود اما حالا حتی فکر خرید يه همزن برقی رو هم نمي تونم بکنم.هرچی رو که دارم باید بچسبم و هر روز خاک روش رو فوت کنم چون به اين فکر مي کنم که حالا وقتشه که با احتیاط زندگی کنی تا مبادا کم بیاری و دست چه کنم چه کنم جلوی بقيه دراز کنی. اما. يه آقا مي آد لبخند رو چهره اش ميندازه ميگه: من 6ماهه همه چی رو درست مي کنم اون یکی ميگه 100 روزه اون یکی ميگه دو هفته اول
به نام خدا نمي دونم چه حکمتيه دقیقا همون موقع که فکر مي کنم هیچ عشقی تو زندگیم ندارم و کسی نیست تو زندگیم، و همون لحظه دارم آهنگ آره آره رو گوش مي دم، یکی سر و کله اش پيدا مي شه. اما اين سری دیگه به کسی و چیزی فکر نمي کنمواقعا خدا اونی هست که از تو دل آدم خبر داره. مي دونی خداجونم؟ فکر مي کنم يه بازنگری باید در مورد رفتارم انجام بدم. دوستت دارم و فقط خودت مي دونی با چه عمق جانی دارم اينو مي گم. دوستت دارم
مي تونم بگم مادر شوهرم به معنای واقعی يه دیکتاتوره. هميشه مي گه من تنها حرف خودمو قبول دارم و خدا هم نمي تونه خلاف حرفمو ثابت کنه.درسته اوایل نامزدی قبول کردم شوهرم زندگی کنم ولی خداییشمن کسی نیستم که تحت امر باشم. خواهر شوهرم مي گفت مادرشمي خواد فرمانروایی کنه و از من مي خواست باهاش کنار بیام.ولی گفتم نمي تونم. گفتم من خودم آدم قدرت طلبیم و زیر بار حرفآمرانه نمي رم.حالا که بیشتر از يه ماهه ازدواج کردیم و با موافقت همگی ما خونه یجدا گر
قبل اين که برسم مطب سه دور سوالایی که مي خوام بپرسمو با خودم مرور کردماينو یادت نره اونو یادت نرهو باز همچرا واقعا اون همه معطلی پول وزیت اينا به کنار اين قد طول کشید تا يه وقت پيدا کنم برمفقط همون مشکل بزرگه رو گفتم و بقيه اش نه که یادم رفته باشه ها يه لحظه از ذهنم رد شد ولی نمي دونم چرا کنارش زدم شاید به خاطر اين که فک کردم اگه مشکل دیگه ای بود خودش مي گفت دیگهآره؟شایدم اين دو طرفه باشه و اونم با خودش گفته باشه اگه مشکل دیگه ای بود خودش مي
بعضی ها آغوششون مثل پرانتز برای همه بازه از جمله برخی سلبریتی ها که با صدور فتواهای جدیدشون در اين عرصه افق های نوینی از دین و مذهب و اسلام رو بر ما گشودند جا داره یک سری توضیح المسائل بر اساس اين فتواهای صادر شده از جانب اين روغن فکران چاپ و نشر بشه :) چند نمونه از اين پرانتزها و دلایل و منطق های شرعیشون رو با هم ببینیم : واقعا آدم با وجود همچین بی وجودهایی از ایرانی بودنش خجالت زده ميشه زن ها و مردهای مسلمان سایر کشورها چطوري هستن و اين به اصطل
سلام خوبین
ميگم واقعا دیگه آخرش هستین یا هستم . اصلن گیریم که اوضاع قمر در عقرب شد و قیمت دلار بالا رفت و و ودیگه چرا خودمون به خودمون سخت ميگیریم؟؟؟ چرا قوطی رب که قبلا تو قفسه بوده به قیمت شش هزار تومن الان شده بیست هزار تومن؟ چرا پوشک بچه که بود سیزده هرار تومن الان شده شصت هزار تومن . یاد اين جمله افتادم "انسان، گرگ انسان"
نکنید اينجوری با هم
اقلامي که کاملا ایرانی هستن . و واقعا ربطی به قیمت دلار ندارن .مردم چرا ميخواين همدیگه رو تیکه پ
مثل اينکه داره کم کم وقت رفتن فرا ميرسه .نمي تونم بگم خوشحالم یا ناراحت .دلم مي‌خواد گريه کنمنگرانم خیلی زیاد .خدایا کمکم کن و صبر و‌ تحملمون رو زیاد کن يه دوستی دارم که خیلی حرف زدنش با خدا قشنگه و من دوست دارم طرز فکر و رفتارشو .يه چیز خاصی داره حرفاش. 
سلام دوباره امشب بعد از چهار سال دوباره اومدم سراغت، دلم تنگ شده بود واقعا مي گم.اما،روی برگشتن نداشتم. توی اين سالا همه چیز عوض شده.بلاخره ارشد قبول شدم همون باهنر.بلاخره يه معلم زبان خوب شدم، از همونایی که يه روز ارزو مي کردم.دارم دیپلم زبان فرانسمو مي گیرم. اسپانیایی رو ميخوام شروع کنم . و کسری بلاخره  ازدواج کردو اگه بخوام همينجوری ادامه بدم مي تونم اندازه چهار سال برات ماجرا و قصه بنویسم . اما خلاصه کلام اينکه خیلی ها اومدن و خیلی ه
سلام مولاساعت ۱۲:۴۵ شب و دوباره یاد شمادو هفته اس که مراقبه رو خیلی جدی شروع کردم و مواظب چشمام هستمالحمدلله خیلی بهتر از قبل عمل مي کنمنمازهام رو هم دارم اول وقت مي خونم بعضی وقتا خیلی سختمه . مخصوصا برای نماز چون شب ها خیلی دیر مي خوابم صبح بسختی بیدار مي شم نماز شب هم که فعلا با اين وضعیت نمي تونم اگر بتونم برنامه زندگی رو يه خورده تغییر بدم که حداکثر ۱۲ بخوابم . اونوقت نماز شب رو مجدد شروع مي کنمدلم يه جای خلوت مي خواد ، يه جا دور از همه آدما
فهرست ده چیزی که بخاطر شان سپاسگزارم:1.به خاطر هديه‌هایی که طبیعت هر روز به من ميده سپاسگزارم.2.بخاطر آب سالم لوله کشی که در دسترسمه و برای خوردن و پاک شدن و دور شدن از بیماری ازش استفاده ميکنم سپاسگزارم.3.بخاطر برقی که توی سیم‌کشی خونه هست و من ازش استفاده ميکنم و ارتباط با جهان برقرار ميکنم و خونه‌ام رو روشن مي‌کنه سپاسگزارم4.بخاطر خوراکی که ميتونم هر روز بخورم سپاسگزارم، بخاطر همين مقداری هم که در دسترسمه سپاسگزارم.5.بخاطر اين که آ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها